فهرست
گفتاراول.نفوذ روایات ساختگی
گفتاردوم.ریشه های تاریخی نفوذ اسرائیلیات
گفتارسوم.آسیب های منع حدیث
گفتارچهارم: خسارات وآسیبهای روایات ساختگی
گفتار پنجم.بدعت ها
گفتارششم.ترویج خرافات وباورهای غلط وباطل
گفتارهفتم.پیدایش قرائت های گوناگون ازدین اسلام
گفتارهشتم.القای جبرتاریخ
گفتارنهم.مقابله بامکتب اهل بیت علیهم السلام ویهودی معرفی کردن شیعه
گفتاردهم. تحریف حقایق وتحریف تاریخ اسلام
گفتاریازدهم.روایت سازی علیه امام حسن مجتبی ع
گفتاردوازدهم.حاکم شدن نظام خلافت وسلطنت درمقابل نظام امامت
گفتارسیزدهم.مشروعیت بخشیدن به حکومت خلفاء وحکومت بنی امیه
گفتارچهاردهم.فضیلت تراشی برای حاکمان بنی امیه جهت انحراف مردم ازحقایق واسوه های فضیلت.
اشاره
موضوع روایات جعلی و اسرائیلیات، مهمترین ابزار جنگ نرم علیه حوزهها و مراکز علمی به شمار میآید.ازیک طرف برخی عالمان دینی را تحت تاثیرقرارداده ودرصورت غفلت به بیراهه کشانده که هم خودگمراه می شودوهم عده ای را به گمراهی می کشاند.وازسویی همچون آب زیربنای ساختمان، نرم و بیصدا، پایههای حقایق و اسلام ناب را متزلزل ساخته و مسلمانان را با دروغها و مشتبه ساختن حق و باطل، از اسلام ناب دور کرده و به کژراههای برده که هیچ جنگ سختی قادر نیست چنین خساراتی بر دین اسلام وارد کند.
گفتاراول.نفوذ روایات ساختگی
مقصود از اسرائیلیات، قصههاو افسانههاوروایات و اخباری است که از تورات و منابع یهودی گرفته شده و به دست علمای یهود به ویژه کسانی از آنها که بعد از ظهور اسلام مسلمان شدند، وارد فرهنگ اسلامی شده است.وبعضاروایات ساختگی است که توسط نااهلان ومخالفان وحاکمان فاسد وغاصب ساخته وپرداخته شده است.ازاین رو علمای اسلام، گاهی اصطلاح اسرائیلیات را به «نصرانیات» وهمه مجعولاتی که رنگ یهودی دارد، تعمیم میدهند[1].
بی تردیدرویات جعلی واسرائیلیات بیشماری درمنابع تاریخی،فقهی،تفسیری،روایی وکلامی مسلمانان(اعم ازاهل سنت وشیعه) نفوذکرده وآثارتخریبی وخسارات جبران ناپذیری گذاشته است.
آیات قرآن وروایاتی ازاهل بیت علیهم السلام باهشدارهای خود،حکایت ازآسیب های چالش برانگیزاین روایات ساختگی دارد.
قرآن
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ (حجرات:6)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد در باره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد، و از كرده خود پشيمان شويد.
دونکته دارد:یک.گاه انسان فاسقی خبری می آورد.وچون فاسق وبی ایمان است،اعتمادی یه گفته وگزارشهایی که می دهدنیست.دو.گاه مخبر وراوی،خبرفسق وباطل ونادرستی می دهد.هردو بایدموردتحقیق ومدنظرقرارگیرد.
روایات
یک. روایت سلیم از امام علی(ع) :
سُلَیْمِ بْن قَیْسِ هِلالِیِّ از احادیث بدعتآور، و گوناگونی که در میان مردم رواج داشت میگوید: به امیر مؤمنان(ع) گفتم: از سلمان و مقداد وابوذر روایاتی در تفسیر قرآن و احادیثی از پیامبر(ص) شنیدم که متفاوت بود با آنچه در دست مردم است. سپس از شما سخنانی شنیدم که گفته سلمان و… را تصدیق میکرد. و در تفسیر قرآن چیزهایی دیدم و روایاتی که به پیامبر خدا(ص) نسبت میدادند، شنیدم که شما با آنها مخالفید و بر این باورید که مردم به عمد به پیامبر(ص) دروغ بستند و قرآن را تفسیر به رأی کردند.
آنگاه امام علی(ع)، به سلیم بن قیس فرمود:
احادیثی که در دسترس مردم قرار دارد، هم حق است هم باطل، هم راست هم دروغ، هم ناسخ هم منسوخ، هم عام هم خاص، هم محکم هم متشابه، هم احادیثی که به درستی ضبط گردیده و هم احادیثی که با ظن و گمان روایت شده. در روزگار پیامبر(ص) آنقدر دروغ به آن حضرت نسبت داده شد که ایستاد و خطابه ایراد کرد و فرمود: «هر کس از روی عمد به من دروغ نسبت دهد جایگاه او پر از آتش است»(فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ)
آنگاه امام، افرادی را که حدیث نقل میکنند در چهار دسته بر میشمرد که پنجمی ندارد:
گروه نخست: منافقانی که تظاهر به ایمان میکنند، و از روی عمد، دروغ به پیامبر(ص) نسبت میدهند.
گروه دوم: اشتباه کارانی که از پیامبر(ص) چیزی را به اشتباه شنیده، اما سخن آن حضرت را درست حفظ نکردهاند.
گروه سوم: ناآگاهانی که حدیث شناس نیستند. و از عام و خاص و ناسخ و منسوخ روایت، فهمی درست ندارند.
گروه چهارم: حافظان راست گفتار که نه به خدا دروغ میبندند و نه به پیامبرش دروغ نسبت میدهند. و خود را از این دسته بر میشمرد:«من هر چه از خاطرم میگذشت میپرسیدم، و حفظ میکردم.»[2] ولی با کمال تأسف مکتب خلفاء وحزب بنی امیه دسته چهارم را نه تنها کنار زد که با آن به دشمنی برخواست.
دو.روایتی ازامام باقرع:
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع)… قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ وَ سَتَكْثُرُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ فَإِذَا أَتَاكُمُ الْحَدِيثُ فَاعْرِضُوهُ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَلَا تَأْخُذُوا بِهِ. [3]
امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) که در حجة الوداع فرمود:دروغ پردازان بر من فراوان خواهند شد و بعد از من روایات دروغ را تکثیر میکنند. پس هر کس به عمد بر من دروغ بندد جایگاهش در آتش (جهنم)خواهد بود. هرگاه حدیثی به نام من به شما رسید، آن را با کتاب خدا و سنت من تطبیق دهید، آنچه موافق کتاب خدا و سنت من بود، بگیرید. و آنچه با کتاب خدا و سنت من مخالف بود کنار بگذارید.
سه.امام صادق(ع) فرمود:وَ مِنَ الْعُلَمَاءِ مَنْ يَطْلُبُ أَحَادِيثَ الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى لِيُغْزِرَ بِهِ وَ يُكْثِرَ بِهِ حَدِيثَهُ فَذَاكَ فِي الدَّرْكِ الْخَامِسِ مِنَ النَّار [4] عالمانی که به منظور فزونی دانش و ثروت علمی، در پی احادیث یهود و نصارا هستند، اهل دوزخ ند
چهار. ائمه(علیهم السلام) با اسرائیلیات وجاعلان حدیث مبارزه می کردند، که این حکایت از نفوذ اسرائیلیات در منابع دینی دارد.
مبارزه ائمه گاهی به شکل تکذیب راویان آنها و سلب اعتماد مردم از آنها و گاهی از راه پاسخگویی به احادیث آنها با استدلال و روش علمی بود.
امام علی(ع) درباره ابوهریره می فرمود: دروغ گوترین کسی که احادیثی را به دروغ به رسول خدا(ص) نسبت داده، ابوهریره دوسی است[5].
و درباره کعب الاحبارمی فرمود: «او مردی کذاب است»[6].
معرفی اسلام به عنوان دین شمشیروکشتار!(روایت سیف)،تحریف حقایق وتغییرتاریخ اسلام،رواج خرافات ،حاکمیت بخشیدن به مکتب خلافت وسلطنت درمقابل مکتب امامت ،فضیلت تراشی برای خلفای ستمگربنی امیه درمقابل امیرمومنان ع.و…نمونه هایی ازخسارتهایی است که متوجه سنگربانان وحافظان اسلام ناب یعنی حوزه ها وروحانیون شده است.که توضیح خواهیم داد.
گفتاردوم.ریشه های تاریخی نفوذ اسرائیلیات
روایات جعلی و اسرائیلیات در فرهنگ اسلامی(اعم از فقه ،تفسیر، تاریخ، حدیث وکلام) را باید درسه چیزجستجوکرد:
اولاً در حضور اهل کتاب(بویژه یهود) در جزیره العرب و ارتباط نزدیکشان با قوم عرب و برتری فرهنگی آنان بر عرب جاهلیت.
ثانیاً در خصومت و کینه توزی یهود با اهل اسلام که چون در رویارویی سیاسی و نظامی با مسلمانان شکست خوردند، تلاش کردند از راه نفوذ فرهنگی و از درون به مسلمانان ضربه وارد کنند [7].
ثالثاً عملکرد خلفاء و حاکمان ستمگر بنیامیه و یک قرن منع گفتن و نوشتن حدیث پیامبر(ص) جستجو کرد.
یک.نقش یهود در رواج روایات جعلی
بیشتر راویان اسرائیلیات، مسلمانان یهودی الأصل بودند که پس از رحلت رسول خدا(ص) و در عصر خلفا مسلمان شده بودند. در رأس این گروه، کعب الاحبار، وهب بن منیه، و… قرار داشتند. این دو نفر شاگردانی پرورش داده که به نشر و گسترش روایات آنها کمک می کردند[8].
اسناد تاریخی نشان می دهد کسی که در زمان پیامبر(ص) بیش از همه مجذوب اسرائیلیات شده بود، «عمربن خطاب» بود. از این رو وی در زمان خلافتش کعب الأحبار یهودی را بسیارمورد توجه قرارمی داد.
ابن کثیر می نویسد: کعب در زمان خلافت عمر مسلمان شد و از مطالب کتاب های قدیم برای او نقل می کرد و عمر به آنها گوش میداد. مردم نیز اجازه یافتند به سخنان او گوش کنند و مطالب او را اعم از درست و نادرست نقل نمایند درحالی که خدا داناتر است که این امت حتی به یک کلمه آنها نیاز نداشت[9].
کعب الأحبار یهودی از قبیله ذوالکلا اهل یمن که اطلاعات بسیاری از عهد عتیق وعهد جدید داشت، او در زمان خلافت عمر سال۱۸ هجری به مدینه آمد و به ظاهر مسلمان شد، تا زمان حکومت عثمان در مدینه بود، وبعد به شام رفته به سمت مشاور معاویه بن ابوسفیان برگزیده شد.[10]
یهودیان کینهتوزترین دشمنان اسلام به شمار میآیند.[11] آنان کینه اسلام را در سینه داشتند و دارند. در عصر حضور رسول خدا(ص) در مقابله با آن حضرت نقشهها کشیدند و توطئهها کردند و یار و پشتیبان مشرکان در جنگها علیه پیامبر(ص) بودند.حضورشان درمدینه وجزیره العرب به این مسئله کمک می کرد. ولی باحضورپیامبرص در تمامی جبهههای جنگ سخت و جنگ نرم شکست خوردند. سه طائفه یهود بنیقینقاع و بنینضیر و بنیقریظه که در شهر مدینه زندگی میکردند، از مدینه اخراج و شهر از لوث وجودآنان پاک و نفس راحتی کشید. و یهودیانی که در دژهای هفتگانه خیبر برج و بارویی برای خود ساخته و پیوسته علیه پیامبرخدا(ص) نقشه میکشیدند در غزوه خیبر، رهبرشان به نام مرحب، به دست امیرمومنان(ع) کشته و دژهای آنان به دست لشکر اسلام فتح شد. و این چنین بساط یهودیان در جزیره العرب برچیده شد. ولی بازماندگانشان همچنان کینه اسلام را در سینه پنهان داشتند تا در فرصتی مناسب انتقام بگیرند. لذا پس از رحلت رسول خدا(ص) به تاکتیکی جدید روی آوردند. آنان به ظاهر مسلمان شده و بدین وسیله به درون جبهه مسلمانان نفوذ کرده با چهره نفاق و دسیسه، خود را به مسلمانان نزدیک نمودند تا با داستانهای جعلی و دروغین به عنوان اسرائیلیات، اصول و پایههای دین اسلام را در هم بریزند.همانندآبی که بربنای ساختمان بیفتد موفق شدند وبااین تاکتیک وشیوه کاری کردندکه پیشینیانشان باآن همه عده وعده درجنگ سخت نتونستند. آنان چون از دستبرد به قرآن و تحریف آن مأیوس بودند[12]،
علامه عسکری مینویسد: ابنابیالعوجاءِ زندیق جاعل حدیث با سه تن از همکارانش، سالی در مکه قرار گذاشتند که به معارضه با قرآن برخیزند، و هر کدام یک قسمت از قرآن را بر عهده بگیرند که بیانی چون آن بیاورند. سال بعد هر چهار نفر در مقام ابراهیم گردهم آمدند تا گزارش کار خویش را بدهند. یکی از آنان گفت: من چون به این بخش از قرآن رسیدم که میگوید: وَقِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْر (هود:44 ) ، دیدم این سخنی نیست که بتوان با آن به مقابله برخاست. پس دست از معارضه با قرآن برداشتم. دیگری گفت: چون به این آیه رسیدم: فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيّاً… (یوسف:80 ) ، از معارضه با قرآن مایوس شدم.این سخنان راآرام وبطورسری ودرگوشی با یکدیگر می گفتند که امام صادق(ع) برآنان گذرکرد واین آیه قرآن را برای آنان خواند: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً ( اسراء:88 )آنان سربرداشتند و چشمشان به حضرت افتاد؛ وازاین که اسرارشان را از زبان آن حضرت برملاء وفاش می دیدند سخت به حیرت افتادند.[13]
جاعلان حدیث چون ازدستبردبه قرآن ناتوان بودند. به احادیث و سنت پیامبر(ص) روی آوردند و دست به جعل احادیثی زدند که هرگز از پیامبر(ص) شنیده نشده بود. چون در آن عصر، حدیث تدوین نشده بود و کارشناس ناظر بر احادیث وجود نداشت، همین روایات جعلی و اسرائیلیات به عنوان روایات صحیح، مبنای فتوای فقیهان اهل سنت و مورخان و مفسران و… قرار گرفت[14]. اسرائیلیات چنان درجامعه آن روزرواج یافته بودکه امامان ع عالمان راازنقل آنها پرهیزمی دادند.
امام صادق(ع) فرمود:وَ مِنَ الْعُلَمَاءِ مَنْ يَطْلُبُ أَحَادِيثَ الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى لِيُغْزِرَ بِهِ وَ يُكْثِرَ بِهِ حَدِيثَهُ فَذَاكَ فِي الدَّرْكِ الْخَامِسِ مِنَ النَّار [15] عالمانی که به منظور فزونی دانش و ثروت علمی، در پی احادیث یهود و نصارا هستند، اهل دوزخ ند.
از زمان رحلت پیامبر خدا(ص) تا سال 99 (یک قرن) دوره منع حدیث است. در این دوره نوشتن و نقل روایت پیامبر(ص) ازسوی خلفاءمنع شده بود. و این نقش برجسته ای در پیدایش روایات جعلی و اسرائیلیات ایفا میکرد. خلیفه دوم با شعار «حسبنا کتاب الله» و جانبداری عدهای از صحابه، عملاً سنت رسول خدا(ص) را که یکی ازدوثقل دین محسوب میشد، از قرآن جدا و از مرجعیت دینی حذف کرد.
ذهبی از عالمان اهل سنت در تذکرة الحفاظ از قرضة بن کعب انصاری از اصحاب رسول خدا(ص) [16] چنین روایت میکند: «هنگامی که عمر بن خطاب (خلیفه دوم) ما را به عنوان کارگزار به کوفه فرستاد، گفت: شما به سوی قومی میروید که همیشه قرآن را تلاوت میکنند، پس با احادیث آنان را از قرآن باز ندارید و (به حدیث) سرگرمشان نسازید. حدیث را رها کنید و از پیامبر کم روایت نمایید. من با این عمل با شما همگام هستم.» وقتی قرضه وارد عراق شد به او گفتند: برای ما از پیامبر حدیث بگو. به آنان گفت: عمر ما را از گفتن حدیث نهی کرده است.[17]
همچنین ذهبی به روایت ابن ابی ملیکه مینویسد: ابوبکر پس از رحلت پیامبر(ص) مردم را جمع کرد و گفت: شما از پیامبر احادیثی روایت میکنید که در آن ها اختلاف دارید، مردم بعد از شما بیشتر اختلاف خواهند داشت، از پیامبر هیچ سخنی نقل نکنید. و اگر از شما پرسشی شد، در پاسخ بگویید: میان ما و شما کتاب خدا می باشد. پس حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بدانید.[18]
گفتارسوم.آسیب های منع حدیث
دیدگاه منع حدیث، آسیبها وچالشهایی برای مسلمانان در پی داشت ازقبیل:
1.چالش نخست. مشکل فهم قرآن.
قرآن کریم با آن عظمت، تنها حاوی قوانین و دستورات کلّی اسلام است. و احکام جزیی را باید در سنّت رسول خدا(ص) جستجو کرد. علاوه بر آن قرآن دارای آیات متشابه و غامض، عام و خاص، ناسخ و منسوخ و مطلق و مقید است که بدون توضیح و تفسیر آن هرگز قابل فهم برای مردم و حتی اصحاب نبود، در عصر رسول خدا(ص) با توضیحات و تفسیر آن حضرت بود که آیات قرآن برای مردم روشن میشد. و بدون توضیح ایشان، دلالت آیات دچار اجمال و ابهام و حتی مورد سوء استفاده منافقان و فرصت طلبان قرار میگرفت. همچنان که قرآن خود به این مسئله تصریح دارد:
هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ. (آل عمران: ۷ ) او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که بخشی از آن، آیات محکم و روشن است که اساس این کتاب می باشد) و قسمتی از آن، «متشابه» (و پیچیده و غامض) است. پس آنان که دلهای بیمار دارند، در پی آیات متشابهاند، تا فتنه انگیزی کنند و تفسیر (نادرستی) برای آن میطلبند. در حالی که تفسیر آن را جز خدا و راسخان در علم کسی نمیداند.
در آیه شریفه سه نکته نهفته است: اوّل: قرآن دارای آیات محکم و متشابه است. دوّم: آیات متشابه[19] مورد سوء استفاده نااهلان قرار میگیرد. سوّم: کلید فهم قرآن به دست خدا و راسخون است.
راسخون یعنی صاحب نظر در علم و دانش که در روایات بیشماری به پیامبر(ص) و ائمه اطهار(علیهم السلام): تفسیر شده است.
امیرمؤمنان(ع) در تفسیر آیه شریفه «… وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» فرمود: راسخون در علم ما آل محمد(ص) هستیم.[20]
خلیفه دوّم فتوا به مسح روی کفش داد که مورد اعتراض امیرمؤمنان7 قرار گرفت. امام به مردی را که روی کفش مسح کشید، سرزنش کرد. او گفت: عمر گفته است. امام به عمر بن خطاب فرمود: تو فتوا دادی؟ گفت: آری. امام پرسید: چرا؟ گفت: رسول خدا9 مسح کرد. امام7 پرسید: قبل نزول سوره مائده بود یا بعد از آن؟ عمر گفت: نمیدانم. امام7 فرمود: تو که نمیدانی چرا فتوا میدهی؟ (فَلِم تفتی و انت لا تدری).[21]
از ابن عباس روایت شده که وضوی پیامبر را چنین وصف میکرد: که حضرت دو پایش را مسح مینمود. ابن عباس گفت: در کتاب خدا (…وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ . مائده:6) مسح آمده است ولی مردم از آن دوری میکنند و به جای مسح پاها، آنها را میشویند.[22]
2.ظهور جاعلان وحدیث سازان
احادیثی که صحابه از پیامبر9 شنیده بودند هرکس میتوانست روایتی را به پیامبر9 نسبت دهد و ادعا کند که آن را از پیامبر9 شنیده و احیاناً با تمسّک به برخی آیات برای تایید نظر خود سود جوید.احادیث مکتوب نبود تاملاک صحت وسقم روایات منقول قرارگیرد. بر این اساس اختلاف فراوان در نقل احادیث پدید آمد و موجب کاستی اعتماد به روایات شد. علاوه تعدادی از راویان و صحابه در جنگ یمامه کشته شده بودند و احادیثی را که از پیامبر9 شنیده بودند به همراه خود در خاک دفن کردند. ودیگرآن که برخی هم به عنوان فقیه در شهرهای مکه، مدینه، کوفه، مصر، بصره، شام و یمن پراکنده شدند که بالغ بر 130 نفر شدند که هر کدام مدرسه فقهی تأسیس کردند. در نتیجه احادیث پراکنده شد و هر کس در گوشهای از آن سرزمینها طبق فهم خود اجتهاد میکرد و بر آن اساس فتوا میداد.
مشکل بزرگی که در مسیر جریان منع حدیث قرار گرفت و مکتب خلفاء واهل سنت را با چالشی بزرگ روبهرو ساخت، وجود صدها هزار روایت جعلی ودروغی بود که توسط جاعلان حدیث پدید آمده و یک هرج و مرج حدیثی را پیش روی تابعین و تابعین تابعین قرار داده بود.
پس از دوره خلفاء، حزب بنی امیّه که به نام اسلام بر امت اسلام حکومت میراند، برای تثبیت حکومت خویش، به شیوه مکر و حیله، مسیر را برای جاعلان اسرائیلیات ودروغ پردازان اجیر شده هموار ساخت؛ تا به نام پیامبر(ص)احادیث بسازند. و سنّت ایشان را آلوده نمایند. حکام بنی امیه بویژه معاویه بن ابی سفیان برای اهداف سیاسی خود، حدیث سازان و جاعلان حدیث را به خود نزدیک کردند تا صدهاهزار حدیث دروغ در حلال و حرام خدا ساخته در میان احادیث صحیح وارد نمایند. با این وصف احادیث درست و نادرست، صحیح و دروغ در هم آمیخته شد و فقیهان اهل سنت را برای یافتن حقیقت با مشکل مواجهه ساخت.
علامه امینی می نویسد:روایات جعلی توسط دروغگویان وحدیث سازان، بی شماراست.آنگاه بااستنادبه منابع علمای اهل سنت، به وجود دههاهزاراحادیث جعلی اشاره کرده مینویسد: عجلونی درپایان کتاب “کشف الخفاء”، ص419 به بعد،به تعدادی ازروایات جعلی وجاعلان حدیث درصدباب اشاره کرده که مرجع فقهی اند.وبعدازهرباب گفته:این حدیث درست نیست.(لم یصح فیه حدیث).
علامه آماری ازصدهاهزارحدیث می دهدکه فقیهان اهل سنت درتالیف صحاح وسنن، ناگزیربه گزینش شده اند.درعین حال نتوانستند به درستی روایات صحیح را ازدروغ بازشناسند!مثال:ابو داوددرسننش(سنن ابی داود)4800 حدیث رانقل کرده وگفته آنهارااز میان پانصدهزار(500 هزار)روایت،برگزیده است. و مسلم درکتاب صحیح خود چهارهزار(4000)روایت آورده وگفته آنهارااز میان سیصدهزار( 300000)حدیث انتخاب کردم. بخاری درصحیح خوداز میان ششصدهزار هزار(600000) حدیث،فقط 7261 حدیث رابرگزیده است . احمد بن حنبل درمسندخوداز میان هفتصدوپنجاه هزار(750000) حدیث، حدود سی هزار(30000) حدیث را نقل کرده است. احمدبن فرات،(متوفای258ه)ازیک میلیون وپانصدهزارحدیث درتفسیرواحکام و…فقط سه هزار(3000)روایت راانتخاب کرده است. [23] علامه امینی پس ازذکراین آماردرحدود صدصفحه، صدها روایات جعلی را به عنوان نمونه ذکر میکند. [24] ملاحظه می شودازآماردومیلیون وصدوپنجاه هزار(2150000)روایت،فقط چهل وشش هزاروشصت ویک روایت توسط عالمان اهل سنت انتخاب می شودوبقیه روایات، یعنی حدوددومیلیون یکصدهزارواندی (2102939)به عنوان روایت جعلی دورریخته می شود.علامه پس ازذکراین مطلب،لیستی ازروایات برخی ازجاعلین حدیث فهرست می کندکه به صدهاهزارحدیث می رسد.
درمنابع شیعه نیزعلی رغم توجه عالمان ومحدثان به روایات صحیح وناصحیح،هنوزروایات ضعیف وبی سند به چشم می خورد.
ابوریه مینویسد: یکی از آثار منع تدوین حدیث، پس از قرن اوّل هجری و پس از مدت زیادی از قرن دوّم، این بود که هر کس بدون هیچ قید و ضابطهای به نقل روایات پرداخت.[25] حدیث سازی تا آنجا پیش رفت که صدها هزار حدیث دروغ روایت شده هم اکنون در کتابهای معتبر، بین مسلمانان شرق و غرب عالم وجود دارد وحقایق رابرآنان مشتبه ساخته است.ابن ابی العوجاء، (متوفای 385ه) شاگرد حسن بصری از زنادقهبصره.[26] قبل از اعدام گفت:«به خدا قسم مرا میکشید ولی بدانید من چهار هزار حدیث از خود ساخته میان شما پراکندهام که حلال را حرام و حرام را حلال جلوه داده است. به خدا سوگند! وادارتان کردهام تا آن روز را که باید روزه بدارید افطار کنید و آن روز را که باید افطار کنید، روزه بدارید.»[27]
نکته موردتوجه آن که حاکمان و عالمان خود فروخته برای رهایی از روایات صحیح که آنان را آزارمی داد به دو اقدام روی آوردند:
یک. در علم رجال و درایه مقرر داشتند،چنانچه یکی از راویان حدیث، هواخواه و شیعه علی(ع) باشد، آن حدیث بی ارزش یا ضعیف تلقی میشود.
دو. احادیث نباید هیچگونه تنشی با سیاست حاکمان وقت و خلفای راشدین داشته باشد.[28]
اگر خلیفه دوّم پیشنهاد صحابه را پذیرفته بود و به جمع آوری و تدوین احادیث پیامبر9 اقدام میکرد و آنچه در سینه اصحاب پیامبر9 بود، مکتوب میساخت، اصحابی که همه به صداقت و درستی آنان گواهی میدانند مانند: ابوذر، سلمان، عمار یاسر، حذیفه یمانی، ابن ابی کعب، خزیمة بن ثابت، عبد الله بن عباس و … و راه امیرمؤمنان7 را میرفت، هیچگاه فرصتی برای جاعلان حدیث پیدا نمیشد تا دین خدا را به دنیای بنی امیه و سفرههای رنگین آنان بفروشند و آتش اختلاف و کژ راهه و گمراهی را تا ابد در دامن امت اسلام شعلهور سازند.
متاسفانه آسیبهای روایات جعلی همچنان که برای اهل سنت خسارات جبران ناپذیری به وجودآورد،درفکر واندیشه برخی عالمان شیعی نیز نفوذ کرده وآن راباورکرده اند.مانند: سید کمال حیدری که در ماه رمضان سال ۹۲جملهای گفت که حاکی ازاین باوراست.اوگفت: «من ادعا میکنم که بسیاری از میراث روائی شیعه از کعبالاحبارها و یهودیان و نصرانیها و مجوسها به ما رسیده است».وهمین موجی در میان اهل سنت وسایتها و شبکههای اجتماعی عربزبان به راه انداخت. که: «یکی از علمای شیعه اعتراف کرده که شیعه، یک مذهب اسلامی نیست و ریشه یهودی و مجوسی و نصرانی دارد».
برخی جریان های سکولاروکسانی درحوزه های علمیه که رودرروی انقلاب اسلامی ایستادند،مستندشان برخی روایات جعلی قیام های بعدازپیامبرص است. روایاتی که قیامها وانقلاب ها راشکست خورده می داند.که خودبحثی جداگانه می طلبد.
گفتارچهارم: خسارات وآسیبهای روایات ساختگی
اخبارساختگی و اسرائیلیات که درحوزه دین وجامعه پدیدآمده، درطول تاریخ خسارات وزیانهای بیشماری براسلام ناب واردآمده است.ازقبیل:
1.سلطه فرهنگی
مهم ترین نوع سلطه درجنگ نرم،سلطه فرهنگی است.چون زمینه سازونقش کلیدی درسلطه ی سیاسی،اقتصادی،اجتماعی،نظامی و…دارد.به گفته امام خمینی (ره):”این غرب یاشرق که سلطه پیدا کرده برهمه ممالک اسلامی،مهمش این سلطه فرهنگی بوده است.[29]
حدیث سازان بخش عظیمی ازسرمایه ی وجود خود راصرف وهزینه می کنند تا انسان ها راگمراه کنند.ضال ومضل هستند. آنان مصداق بارزاین آیه شریفه اند. يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (هود:19)
روایت سازان،با ترویج اخباردروغ وساختگی،دوکارانجام می دهند:
نخست مردم را با القای شبهات وخرافات وبدعت ها،ازراه خدا ومسیرحق بازمی دارند.(یصدون عن سبیل الله).
دوم می کوشند با تحریف حقایق،راه حق راناهمواروسنگلاخی ودشوارنشان دهند تامردم ازبزرگراه هدایت وصراط مستقیم دورشوند.(ویبغونهاعوجا)[30]
2.قصه پرغصه تحریف قرآن
انگلیسی ها برای اجرائی کردن یکی از راهبردهای مبارزه با اسلام و قرآن به یکی از جاسوسان خود در بغداد مأموریت دادند با کسوت روحانی به صورت سیدی جلیل القدر خدمت حاجی نوری برود و خود را ناراحت و مصیبت زده جلوه دهد ، او هم مأموریت خود را به طور شایسته انجام می دهد. در حضور حاجی نوری با حالتی مظلومانه مرتب روی پای خود می زند و می گوید: خدا به جدّم علی ظلم کرده است، حاجی نوری می پرسد: یعنی خدا به جدّت علی ظلم کرده است؟ می گوید: آری، جدّ من مولا امیرالمؤمنین با آن سوابقی که در اسلام داشت، اگر نامش در قرآن می آمد، حقّش غصب نمی شد و به او ظلم نمی گشت، خدا به جدّم ظلم کرده که نام او را در قرآن نیاورده است!
حاجی نوری از روی سادگی و بی سیاستی، تحت تأثیر قیافه جذاب و گریه های فریبنده و اظهار تأسف های سحرآمیز او قرار گرفته و بدون کمترین تأمّلی می گوید: این چنین نیست که تو می گویی، روایات فراوانی داریم که نام امیرالمؤمنین علی(ع) در قرآن بوده، ولی آنان که می خواستند خلافت کنند قرآن را تحریف کرده و نام آن حضرت را حذف کرده اند. آنگاه به درخواست آن جاسوس، روایات ساختگی و بی اساسی را در تحریف قرآن جمع آوری و تحویل او می دهد، و جاسوس انگلیسی هم آن کتاب را به چاپ می سپرد، حاجی نوری بعدها که از جریان اطلاع پیدا کرد، کتابی در ردّ تحریف قرآن نوشت ، ولی این ردیه -که در حقیقت نوش دارو پس از مرگ سهراب بود- هرگز چاپ نشد. ولی آن کتاب تحریف قرآن که برپایه اسرائیلیات وروایات جعلی شکل گرفته بودچاپ شد و هدف انگلیسی ها را تأمین نمود!وتابه امروزحوزه ها وروحانیون باید تاوان این آسیب وقصه پرغصه رابه پردازد.[31]
3.وارونه سازی دین
ازدیگرپیامدهای احادیث دروغ وجعلی،وارونه جلوه دادن دین اسلام است. قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا(کهف: 103و104) بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) كيانند. آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده، با اينحال گمان مىكنند كار نيك انجام مىدهند!
سیاست حاکمان حزب بنی امیه با ترویج روایات ساختگی،وارونه کردن دین اسلام بود.مردم ازاسلام همان چیزی را می آموختندکه حاکمان دنیاطلب وعالمان خودفروخته دراختیارشان می گذاشتند.وفرهنگ سکولاررا درفکروذهنشان نهادینه می کردند.
1.امیرمومنان ع به این حقیقت تلخ چنین اشاره می کند: أَيُّهَا النَّاسُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ فِيهِ الْإِسْلَامُ كَمَا يُكْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِيه[32]
ای مردم!به زودی درعصری قرارمی گیرید که اسلام واژگونه می شود.همانندظرفی که واژگون شده وازدرون خالی می گردد.
تعبیر” يُكْفَأُ فِيهِ الْإِسْلَامُ “،کنایه لطیفی ازدگرکون ساختن محتوای اسلام است.وتشبیه آن به ظرف واژگونه،یعنی اسلامی که معارف الهی وارزشها را درخود جای داده،ازمحتوا خالی می شود.ویامانندکردویی که ظاهرش سالم ولی باطنش پوک است.
همچنین درکلامی درموردفتنه بنی امیه فرمود: وَ لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبا[33] اسلام مانندپوستینی وارونه که ظاهری زیبا وباطنی خشن وترسناک دارد تحویل مردم دادند.
یک.ازپیامبر ص : آمدم برای کشتن مخالفان.یامعشرقریش!اماوالذی نفسی بیده،ماارسلت الیکم الا بالذبح واشاربیده الی حلقه.[34]
دو.روایت سیف
از جمله روایات ساختگی وجعلی که مورد استناد سلفیان تکفیری می باشد، و بر طبق آن، منهج اسلام را در برخورد با مخالفین معرفی می نمایند، روایت “سیف” است.
از پیامبر(ص): «بعثت بين يدي الساعة بالسيف حتى يعبد الله تعالى وحده لا شريك له، وجعل رزقي تحت ظل رمحي، و جعل الذل و الصغار على من خالف أمري، و من تشبه بقوم فهو منهم»[35]
پیش از قیامت، با شمشیر مبعوث شدم؛ تا تنها خدای یگانه بی شریک عبادت شود. روزی ام زیر سایه نیزه ام قرار داده شده است و ذلت و خواری برای کسی قرار داده شده که از دستور من سرپیچی کند و کسی که خود را به قومی تشبیه کند، از آنان خواهد بود.
اهتمام تکفیری ها وداعش به این روایت، به قدری است که مفاد این روایت را به عنوان یک اصل راهبردی در شیوه عملکرد خود قرار داده و باعنایت خاصی درنشریه رسمی خود ، «دابق»، شماره4، ص11،به آن پرداخته اند. درآن نشریه آمده:”روزی پیامبر(ص) تنها از طریق جنگ و غنائم جنگی بوده و ایشان تنها می توانستند از این راه ارتزاق کنند!”
رشادابراهیم می گوید:پیامبر(ص) در تبلیغ دین با شمشیر مبعوث شده است؛ از این رو تنها راه هدایت گری شمشیر می باشد.[36]
ابو منذر حربی- از رهبران فکری گروه تکفیری القاعده- در پیامی خطاب به مخالفا نشان گفته است: پس کفار بدانند که پیامبر(ص) ما برای کشتار آمده است و دین او دین کشتن است و این همان راهی است که ما امروزه در پیش گرفته ایم. [37]
این ها نمونه ای ازگفتار وفتوای این منحرفان است که باتمسک به روایت جعلی وساختگی سیف،جان ومال مسلمانان وشیعیان وانسان های بی گناه رامباح می شمرند.
از جمله ادعاهای سلفیه تکفیری این است که پیامبر گرامی اسلام (ص) روزی اش را تنها از راه جنگیدن و غنائم جنگی به دست می آورد. آنها به گونه ای القا می کنند که الان، بهترین راه برای به دست آوردن روزی، جنگیدن با مخالفین و غارت اموال آنان می باشد و با استناد به این روایت ساختگی، افراد را ترغیب به حضور در سوریه و عراق و دیگر مناطق کرده اند.[38]
سه. لقب یافتن پیامبرص به جنگ “نبی الملحمه،یاصاحب الملحمه” [39]
الملحمه،جمع ملاحم،جنگ خانمان برانداز،کشتارگاه(فرهنگ جدیدمنجدالطلاب).
پیامدها
پیامد این روایات ساختگی درطول تاریخ بردیگرمورخان وشاعران ونویسندگان مسلمان چه برسدبه مستشرقین، اثر گذاشته است وبرخی ازمسلمانان به آن افتخارمی کنند.
ابونباته مصری(م768)دریک قطعه ادبی ،شمشیررابرقلم ترجیح داده وگفته:شمشیربه جای قلم.چون شمشیردردستان رسول خدا ص بود.[40].درحالی که درقرآن به قلم سوگندخورده است.وروایت مدادالعلماء افضل من دماء الشهداء وارد شده است.
شهیدمطهری درموردآسیب معرفی اسلام به دین شمشیر وکشتن،می نویسد: مسيحيها و غيرمسيحيها آن را به عنوان يك نقطه ضعف بر اسلام مورد حمله و اعتراض قرار دادهاند و بعد مىگويند: سيره پيغمبر هم اين بوده، اسلام دين شمشير است. مسلمين بالاى سر افراد شمشير بلند مىكردند و مىگفتند اسلام را اختيار كنيد و اگر نه كشته مىشويد، مردم هم براى اينكه كشته نشوند اسلام اختيار مىكردند.[41]
این روایت به گفته عالمان فریقین بانص قرآن درتضاد می باشد.مانندآیات:
ابن کثیردر شان نزول این آیه شریفه می نویسد: مردی از انصار و از قبیله بنی سالم بن عوف، دارای دو فرزند نصرانی بود؛ در حالی که پدرشان انسانی مومن بود. روزی این شخص از رسول الله (ص) سوال کرد که آیا می توانم فرزندانم را مجبور به پذیرش اسلام کنم یا نه؟ در جواب سوال شخص، این آیه شریفه نازل شد و اجبار در پذیرش دین را مردود دانست.[43]
أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (یونس، آیه99)آیا می توانی مردم را وادار نمایی تا مومن گردند؟
طبری در ذیل آیه شریفه تصریح دارد که خداوند هرگونه اکراهی را بر پذیرش دین منع نموده است. [44]
ابن کثیر نیز می گوید: آیه مذکور بیان گر آن است که خداوند می فرماید: ای پیامبر(ص) الزام و اکراه بر پذیرش دین مردود می باشد و تو مامور به آن نیستی.[45]
3.ادْعُ الى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَنُ (نحل:125)مردم را بخوان به سوى راه پروردگارت، با چه؟ با زور؟ با شمشير؟ نه، با حكمت، با منطق، با برهان، و ديگر با موعظه نيك: وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَنُ آنها كه با تو مجادله مىكنند، تو هم به نحو نيكى با آنها مجادله كن. اين آيه هم كه صريحاً راه اسلام آوردن را دعوت معرفى كرد.[46]
4. وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَامَنَ مَنْ فِى الْارْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً افَانْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّى يَكونوا مُؤْمِنينَ (یونس:99) خطاب به پيغمبر است. پيغمبر اكرم خيلى مايل بود مردم مؤمن بشوند. قرآن مىگويد زور در مورد ايمان معنى ندارد. اگر زور صحيح بود خدا خودش به اراده تكوينى خودش مىتوانست همه مردم را مؤمن كند، اما ايمان يك امرى است كه بايد مردم انتخاب كنند. پس به همان دليل كه خود خدا با اراده تكوينى و اجباراً مردم را مؤمن نكرده و مردم را مختار و آزاد گذاشته است تو هماى پيغمبر مردم را بايد آزاد بگذارى، هركه دلش بخواهد ايمان بياورد هركه دلش نخواهد ايمان نياورد.[47]
گفتار پنجم.بدعت ها
بدعت هایی که دردین واردکردندودین اسلام را وارونه معرفی کردند،کم نیست.
معاویه بن ابوسفیان ویزیدبن معاویه،به عنوان خلیفه مسلمین وواجب الاطاعه درمکتب خلفاء!،مگرکم بدعت دردین اسلام واردکردند!وامروزهمان بدعت های معاویه به عنوان اسلام وارد فرهنگ مسلمانان شده وبه آن عمل می شود!
یکی ازدوستان مدتی امام جمعه یکی ازکشورهای حاشیه خلیج فارس بود.خاطره ای نقل می کرد.گفت: دریک جمعه درخطبه های نمازازشرابخواری وسگ بازی یزیدنام بردم.پس ازنمازعده ای گفتند:مگرشرابخواری وسگ بازی عیب است که شما آن را به عنوان عیوب یزیدنام بردید!
درجامعه ای که فرهنگ سکولاربرجامعه دینی حاکم شده یک مسلمان نمازمی خواند و روزه هم می گیردولی درکنارش شراب راباآب مخلوط کرده می نوشد،احیاناسگ هم درخانه اش نگه میدارد.ربا هم می خورد.لهو ولعب و…هم دارد.با نامحرم هم آزاد است.بابیگانگان هم سروسری دارد.مگرداعش وحامیانشان با آن همه جنایت، خودرامسلمان نمی دانند؟!مگرکارها وفسادها وجنایاتشان را مستندبه فتاوای وهابیها نمی کنند؟!این فتاوای خلاف دین مانند:تکفیرمسلمانان،کشتن آنان،جوازلواط درسفر،حلال بودن ازدواج همزمان بادوخواهر،نمازتمام درسفر،پاک بودن منی،تخلی روبه قبله ودههامورددیگر،آیاجزبا استنادبه روایات ساختگی داده شده است.؟! همچنین تبلیغ اسلام ابوسفیانی واسلام آمریکایی ودین سوکولارواسلام رحمانی واباحه گری و…..
گفتارششم.ترویج خرافات وباورهای غلط وباطل
ازدیگرآسیب هایی که اخبارساختگی ازخود برجای گذاشته،رواج یافتن خرافات وباورهای نادرست وباطل درجامعه است.واین موجب شده مردم درباتلاق اندیشه های بی مایع وسراب گونه فرو روند وازحقیقت راه درست دورمانند.
پرچمداران روایت سازوبدعت ها، باترویج خرافه پرستی وسنت های جاهلی، به آسانی حرام خدا را حلال وحلال خدا را حرام می کنندومسلمان ها رابه سمت وسوی دلخواه سوق می دهند.شرک به خدا،بزرگ ترین خرافه عصرجاهلی وعصرمدرن است،که امروزروایت سازان وجاعلان آن رادرقالب عرفان های کاذب وکارهای جاهلانه معرفی می کنند.
خدواندمی فرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِين (لقمان:6)
بعضى از مردم سخنان باطل و بيهوده خريدارى مىكنند تا مردم را از روى جهل و نادانى گمراه سازند، و آيات الهى را به استهزا و سخريه گيرند، براى آنها عذاب خوار كننده است.
نهادینه شدن شرک ودورشدن مردم ازتوحید درجامعه،ازپیامدهای مخرب روایات جعلی است. خدا راجسمانی معرفی می کنند واورادرحد یک آفریده دست خدا،تنزل می دهند!
ابن تیمیه باتمسک به روایت جعلی ازپیامبرص ،خدارامانندسایرمخلوقات جسمانی معرفی می کند!می گوید:شماپروردگارتان راخواهیددید.همان گونه که خورشیدوماه رامشاهده می کنید!
عقاید وهابیت ثمره همین گفته های ابن تیمیه است که ازروایات ساختگی سرچشمه گرفته است.
افسانه سربه محمل کوبیدن حضرت زینب ،مجوزقمه زنی
یک اشاره هم به افسانه سربه محمل کوبیدن حضرت زینب کبری س، داشته باشم، که سند ومجوزی شده برای فتوابه جوازقمه زنی.توسط کسانی بویژه شیعه انگلیسی.
اصل روایت ازفردی به نام جصاص(گچکار) چنین نقل شده:به هنگامی که درحال بازسازی دروازه اصلی شهرکوفه بوده هیاهویی می شنود وبه سمت آن حرکت می کند.می بینداسرای کربلادرکجاوه هستند.دراین حین سربریده امام حسین ع رابالای نیزه بردند،که حضرت زینب با مشاهده سربریده برادر،سرخود را ازناراحتی به چوب محمل می کوبد.چنانکه خون اززیرمقنعه اش جاری شده وبا چشم گریان اشعاری را می خواند. [48]
بررسی روایت
شیخ عباس قمی درمنتهی الآمال نسبت سرشکستن به حضرت زینب س رانادرست می داند می نویسد: ذکرمحامل وهودج درغیرخبرمسلم جصاص نیست.واین خبررا گرچه علامه مجلسی نقل فرموده لکن ماخذنقل آن “منتخب طریحی”وکتاب”نورالعین فی مشهدالحسین”است که حال هردو کتاب براهل فن حدیث مخفی نیست.( کتاب”نورالعین فی مشهدالحسین”است. به ابراهیم بن محمدنیشابوری اسفراینی نسبت داده شده است.وی اشعری مسلک وشافعی مذهب است.بسیاری ازعلما دربی اعتباری وی صحه گذاشتند.)
درادامه می گوید:نسبت شکستن سربه جناب زینب (س)،واشعارمعروفه نیزبعید است ازآن مخدره که عقیله هاشمیین وعالمه غبرمعلمه ورضیعه ی ثدی نبوت و صاحب مقام رضا وتسلیم است. وآن چه ازمقاتل معتبره معلوم می شود،حمل ایشان برشتران بوده که جهازایشان پلاس روپوش نداشته بلکه ورود ایشان به کوفه موافق روایت حذلم بن ستیزکه شیخان نقل کرده اندبه حالتی بوده محصورمیان لشکریان بوده اند.چون خوف فتنه وشورش مردم کوفه بوده است. [49]
گفتارهفتم.پیدایش قرائت های گوناگون ازدین اسلام
بایدگفت مهمترین خسارتی که ازناحیه روایت سازان وجاعلان حدیث بردین اسلام واردشد،پیدایش تفسیرها وقرائت های گوناگون ازاسلام بود.قرائت هایی که ازروی هواوهوس وخواسته های شیطانی حدیث سازان وحامیان آنان پا به عرصه وجودگذاشت وامت اسلام را به چندین فرقه تقسیم کرد.که هرکدام قرائتی متفاوت ازاسلام داشتند.تاآنجا که درعرصه عمل جای حلال وحرام خدا عوض شد.
امیرمومنان ع با اشاره به این خسارت بزرگ وجبران ناپذیر فرمود: يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ[50]
حرام خدا را با شبهات دروغین وهوا وهوس های فراموشی آور،حلال می شمرند.
قرائت گوناگون زمانی آغازشد که مخالفان مکتب ولایت وامیرمومنان ع، پس ازرحلت پیامبراکرم ص،نقل وبیان حدیث ازپیامبرص رامنع کرده و”حسبناکتاب الله “را شعارخویش قراردادند.افزون برمنع بیان احادیث پیامبرص ،ازتفسیروفهم معانی قرآن نیزمنع کردند.[51]
این سیاست وبنیان غلط که به نوعی مقابله با اسلام ناب بشمار می آمد،تا یک قرن(سال99ه)ادامه پیداکرد.خلیفه دوم بیان وفتوا ی احکام الهی را به امرای درباروفقهای مورداعتماد حاکم،منحصرکرده بود.که تا عصرحاکمیت معاویه وخلفای بنی امیه وبنی عباس ادامه پیداکرد.[52] آنان نیزطبق خواسته حاکمان وهمسوبامکتب خلفاء،ازدین، تفسیری دلخواه جریان حاکم ارائه می کردند ومردم را ازاسلام ناب دور می ساختند.این سیاست،هرج ومرج عجیبی درجهان اسلام پدیدآورده بود.هرفقیهی درهرشهری به فهم خود فتوا می داد وبرای خود مذهبی دایرکرده بود.کثرت مذاهب به138 مذهب می رسید وفتاوای ضدونقیض، حاکمان وعلمای مکتب خلفاء رابه وحشت انداخته بود.
از اینرو در قرن چهارم، حاکم وقت ،خلیفه عباسی القادر بالله درسال381 هـ با نظر علما اتفاق کردند که از اصحاب هر مذهبی هزارها هزار درهم و دینار بگیرند و آن مذهب را به رسمیت بشناسند. پس حنفی(ابوحنیفه80-150 هـ.ق)، و شافعی(محمد بن ادریس شافعی قرشی 150-204هـ.ق) و مالکی(مالک بن انس93-179هـ.ق)، و حنبلی(احمد بن حنبل شیبانی 164-241هـ.ق) که از لحاظ عِدّه آماده بودند، مبلغی را که حاکم وقت خواسته بود پرداخت کردند و مذهب خود را به ثبت رساندند و به آن مشروعیت بخشیدند.
در آن عصر از مذهب شیعه که به جعفری معروف بود به ریاست سید مرتضی، آن پول را خواستند ولی سیّد نتوانست آن را پرداخت کند، لذا مکتب تشیع برکنار ماند و عمل به چهار مذهب، مورد مقبول و اجماع قرار گرفت و جواز پیروی مسلمانان بر آن چهار مذهب منحصر شد.[53]
تأیید بر این مطلب، عملکرد سلطان ناصر بیبرس، از ملوک قاهره در مصر است؛ که در سال 660 هـ، چهار قاضی از چهار مذهب: حنفی ومالکی و شافعی و حنبلی منصوب کرد و از مذاهب دیگر به سختی جلوگیری نمود. در مکه مکرمه اقامه نماز در مسجد الحرام را به چهار مذهب واگذار کرد و هر مذهبی رکنی از بیت الله الحرام را در اختیار داشت ودرآن واحدچهارنمازاقامه می شد.[54]
امروزهم همین قرائت های گوناگون را می بینیم. سروش ،بانوشتن صراط های مستقیم،کدیورها، بانوشتن کتاب ضدولایت فقیه و…باتحت تاثیرقرارگرفتن ازروایات ساختگی پا به عرصه وجودنهادند.
گفتارهشتم.القای جبرتاریخ
ازدیگرآسیبهای نقش آفرین روایات ساختگی واسرائیلیات،القای پدیده جبرتاریخ،جهت تثبیت حکومتهای غاصب وتوجیه عملکردحاکمان حزب اموی وعباسی ودیگرستمگران است.حاکمان ستمگر، چنین به مردم القاء می کردند:اولاحاکمیت ما ازجانب خداست.ثانیاآن چه ما انجام می دهیم به خواست خدا انجام می گیردوما ازخود اختیاری نداریم.قرآن همین اندیشه باطل را از زبان مشرکان بیان می کند: سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْء (انعام:148)مشرکان خواهندگفت:اگرخدا می خواست ما وپدرانمان مشرک نمی شدیم وچیزی را حرام نمی کردیم.
مشرکان می خواستند بگویند که خداوند شرک ما را امضا کرده است!وگناهی برما نیست.اگرخداوند غیر این را برای ما می خواست،آن را رقم می زد.وما نیزچنین عقیده وعملی نداشتیم.[55]
ابلیس نخستین کسی بودکه جبری بودن اعمال رابه خدا نسبت داد وازخود سلب اختیارکرد.گفت: قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين (حجر:39)
به خاطراین که تومرا اغوا وگمراه کردی(نه این که خودگمراه شدم)،درمقابل همه انسان ها راگمراه می کنم.
حاکمان فاسد بنی امیه وبنی عباس همچون مشرکان وابلیس، حاکمیت وعملکرد خود را به خدا وجبرتاریخ نسبت می دادند.مردم ساده اندیش هم باورشان آمده بود.
معاویه درجمع مردم مدینه اعلان کرد: من برای نماز و روزه با شما جنگ نکردم. بلکه جنگ کردم تا پادشاه وامیر شما شوم و خدا خواست که شدم.
وَ اللهِ إِنِّي مَا قَاتَلتُكُم لِتُصَلُّوا وَ لَا لِتُزَكُّوا وَ لَا لِتَصُومُوا وَ لَا لِتَحِجُّوا، إِنَّکُم لَتَفعَلُونَ ذَلِکَ وَ إِنَّمَا قَاتَلتُكُم لِأَتَأَمَّرَ عَلَيكُم، وَ قَد أَعطَانِي اللهُ ذَلِكَ وَ أَنتُم لَهُ كَارِهُونَ؛ به خدا سوگند من با شما نجنگیدم که شما نماز بخوانید و زکات بدهید و روزه بگیرید و حج به جا بیاورید. جنگ من با شما به خاطر این چیزها نبود. خودتان این کارها را انجام می دهید. من با شما جنگ کردم تا امیر و پادشاه شما بشوم و خداوند به من این را داد اگر چه شما خوشتان نیاید که من امیر شما باشد. خدا این را به من داده است.[56]
اوباگفتن “وَ قَد أَعطَانِي اللهُ ذَلِكَ” جبرگرایی را القاء کرد وبرآن صحه می گذاشت . اودر واقع می گفت: اینکه من با شما جنگیدم باعث نشد که خودم چیزی را به دست بیاوریم. خدا این را به من داده است! یزید را هم که به خلافت وجانشینی خودگماشت، گفت: من این کار را نکردم. خدا این را کرده است.
یزیددرجلسه ای که سرمقدس امام حسین ع واهل بیت پیامبرعلیهم السلام به عنوان اسیرحضورداشتند،درجمع سران لشکری وکشوری وبزرگان قوم،آیه قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ …راخواند.وخلافت خود را ازجانب خدا دانست.ومی خواست همه جنایات خویش بویژواقعه کربلارا به خدانسبت دهد.[57] و حاکمان بنی امیه براساس گفته معاویه، یکی از مروجین عقیده انحرافی جبرگرایی شدند.
آنان برای اندیشه باطل خود،به آیات متشابه قرآن تمسک می جستند.ازجمله:
قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاء)آل عمران:26)
حزب حاکم فاسد اموی درمیان مردم تبلیغ می کردند:که خواسته شما همان خواسته خداست!تاخدانخواهد شما کاری انجام نمی دهید.واین آیات را می خواندند: وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِين (تکویر:29) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُون(صافات:96).آنگاه نتیجه می گرفتند:همان گونه که شما اختیاری ازخودنداریدوتمام کارهاتان ولوگناه کبیره وفسادگری و…باشد طبق خواست خداست.آنچه ازما هم سرمی زند،خواست خداست،واین یک امرجبری وجبرتاریخ است وکسی حق اعتراض ومخالفت ندارد.چراکه اعتراض شما،به نوعی اعتراض به خداست.
گفتارنهم.مقابله بامکتب اهل بیت علیهم السلام ویهودی معرفی کردن شیعه
ازدیگرآسیب هاکه می توان آن را ازاهداف راهبردی جاعلان حدیث بویژه بنی امیه برشمرد،مقابله با امیرمومنان علیه السلام ومکتب اهل بیت وشیعه هراسی است.
مکتب اهل بیت علیهم السلام وامامت، به عنوان استمراربخش اسلام ناب محمدی ص، درواقعه غدیرخم کلید خورد وبا روایت ثقلین که مورداجماع واتفاق فریقین است موردتاکید قرارگرفت؛ وتداوم راه اسلام ناب رابه همگان اعلان کرد.پاگرفتن مکتب اهل بیت علیهم السلام،خوشایند کام منافقان،یهودیان به ظاهرمسلمان،خلفاء،وحزب بنی امیه نبود.ازاین رو با راهبرد جنگ نرم وروایات ساختگی، به مقابله با آن برخاستند.دراین راهبرد،اولا کوشیدند مکتب اهل بیت درجامعه ناشناخته بماند.ثانیا امیرمومنان علیه السلام وامامان معصوم را نزد مردم بی اعتبارسازند. ثالثابین مردم وامامان فاصله ایجاد کنند.
امیرمومنان علیه السلام فرمود: به من خبر دادند كه مىگوييد على دروغ مىگويد! خدا شما را بكشد ، بر چه كسى دروغ روا داشتهام؟ آيا به خدا دروغ روا داشتم؟ در حالى كه من نخستين كسى هستم كه به خدا ايمان آوردم،[58] يا بر پيامبرش؟ در حالى كه من اول كسى بودم كه او را تصديق كردم! نه به خدا هرگز! آنچه گفتم واقعيّتى است كه شما از دانستن آن دوريد ، و شايستگى درك آن را نداريد. [59]
علّامه امينى در الغدير،جلد 3 ،در صفحات 219 تا 247 با يك صد حديث از كتب اهل سنّت به بیان اين حقيقت پرداخته است.
شیعه هراسی و مقابله بامکتب اهل بیت
دشمنان اسلام ناب روایاتی علیه شیعه ساختند واین پیروان اسلام ناب ومکتب اهل بیت را رافضی وساخته یهود معرفی کردند!به دوروایت ساختگی شیعه هراسی می پردازیم:
1..عن ابن عباس مرفوعا(عن رسوالله):یکون فی آخرامتی الرافضه،ینتحلون حب اهل بیتی وهم کاذبون.علامه کذبهم شتمهم ابابکر وعمر،من ادرکهم منکم فلیقتلهم،فانهم مشرکون.
درآخرالزمان امتی از من به نام رافضه هستند که وانمود می کنند دوستارومحب اهل بیت من هستند.ولی دروغ می گویند.نشانه دروغگویی آنان، دشنام دادن به ابوبکر وعمر است.هرکس آنان را یافت،آنان را به قتل برساند.چرا که انها مشرک هستند.[60]
چندنکته درروایت:
یک.رافضی معرفی کردن شیعه.رافضی ازمنظرمخالفان شیعه،یعنی ازدین بیرون رفته است. دوم.دروغگومعرفی کردن شیعه به دلیل مخالفتشان با دوخلیفه.سوم.مشرک دانستن شیعه. چهارم.وجوب قتل وکشتن شیعه.
2.روایت عبدالله بن سبا وقصه یهودی معرفی کردن شیعه
برخی حدیث سازان،کوشیدندبا داستان سرایی وافسانه سازی ، مکتب اهل بیت وشیعه را ساخته وپرداخته فردی یهودی با نام عبدالله بن سبا،،معرفی کنند.عبدالله سبای یهودی، که وجودخارجی ندارد وساخته وپرداخته فردی به نام “سیف بن عمرتمیمی” است.وهمین قصه ساختگی باعث شده که دشمنان اسلام ناب ومکتب اهل بیت علیهم السلام تا به امروز،بااین حربه شیعه را بکوبند.مانند وهابی ها،که شیعیان را یهودی معرفی می کنند.وهابی هایی که خودوابسته به یهود وصهیونسیم هستندوبافتاواشان درخدمت به صهیونیستها وآمریکاییها،دستشان تا مرفق به خون کودکان معصوم ومردم مظلوم یمن وسوریه وعراق وافغانستان وپاکستان وبحرین و…آلوده است.
راستی پشتوانه این فتواها ورویکردها چیست؟ جزبا استناد به فتوای ابن تیمیه که مستندبه روایت سیف بن عمردروغ پردازوافسانه سازاست!بارها درایام حج ازوهابی های مزدورمی شنیدم که شیعیان رایهودی می خواندند.ولی علتش را نمی دانستم.تا این که کتاب “عبدالله بن سبا”نوشته علامه محقق سیدمرتضی عسکری و”الغدیر”علامه امینی را موردمطالعه قراردادم.دراین دو کتاب به روایات جعلی واسرائیلیاتی برخوردم که منشاء فتاوای ابن تیمیه ووهابی ها ضدشیعه شده است.
علامه عسکری می نویسد:مردی یهودی ازاهل صنعاء یمن،به نام “عبدالله بن سبا”درزمان عثمان صورتا وبحسب ظاهراسلام می آورد،ولی درپنهانی مکروحیله میان مسلمانان به کار می برد ودرشهرهای بزرگ اسلامی مانند:شام وکوفه وبصره ومصرگردش نموده،تبلیغ می کند براین که پیغمبراسلام محمد(ص)مانندعیسی بن مریم(ع)رجعتی است،وهمچنان که هرپیغمبری وصی داشت،وصی محمد هم، علی(ع) است واوخاتم اوصیاء است.همچنان که محمد(ص) خاتم انبیاء بود.وعثمان حق این وصی را غصب کرده ودرباره وی ستم نموده است،پس بایدقیام کرد وحقش رابه اهلش بازگردانید.عده ای حتی بزرگانی ازاصحاب رسول خدا(ص)وتابعینمانند:ابوذر،عماریاسر،صعصعه،عدیس،محمدبن ابی بکر،محمدبن ابی حذیفه ومالک اشتر،پیرواوشدند.اوباتبلیغات خود عده های را به سوی مدینه گسیل داشت وعثمان را درخانه اش محاصره کرده وکار او رایکسره کردند.[61]
بررسی روایت
این قصه ساختگی توسط سیف بن عمرتمیمی(متوفای170ه)،سندی درکتب تاریخی شد که مورخان باآب وتاب بیشتری به آن پرداختند.مانند:
1.سیدرشیدرضا(متوفای1356ه.ق):شیعه گری به نام خلیفه چهارم علی بن ابطالب رضی الله عنه،آغازایجادتفرقه دینی وسیاسی امت محمدی گردید.واولین کسی که اصول تشیع راازخود ساخته یک یهودی به نام عبدالله سبا بود.رشیدرضا این قصه راازتاریخ کامل ابن اثیرنقل می کند. عبدالله بن سبا،ج1،ص47،به نقل ازالشیعه والسنه،سیدرشیدرضا،ص4-6.
2.ابوالفداء(متوفای732ه)درکتاب تاریخ المختصر،قصه راازتاریخ کامل ابن اثیرنقل کرده است.
3.ابن اثیر(متوفای630ه)درکتاب تاریخ الکامل می گوید:این قصه راازتاریخ طبری نقل می کنم.
4.ابن کثیر(متوفای774ه)درکتاب البدایه والنهایه ج7،ص167داستان راازتاریخ طبری نقل می کند.
5.ابن خلدون(متوفای808ه)درکتاب تاریخ خودالمبتداء والخبرمی گوید:این داستان راازکتاب امام ابوجعفرطبری آوردم.چون موردوثوق است وازنقل مطالب موردطعن به دورمی باشد.
6.فریدوجدی دردائره المعارف خودج7درلغت عثم داستان راازتاریخ طبری گرفته است.
7.بستانی(متوفای1300ه)دردائره المعارف خود،داستان عبدالله سبا را درهمین واژه ازابن کثیرنقل می کند.
6.احمدامین(متوفای1954ه)درکتاب فجرالاسلام(کتاب درسی دانشگاههای اهل سنت)باذکرداستان ازطبری،سخنانش علیه شیعه شنیدنی است.درصفحه270 می گوید:”عقیده به رجعت را ابن سبا ازکیش یهودی آورده است….این عقیده،شیعیان را به عقیده پنهان شدن ائمه وعقیده به مهدی منتظرکشانید!”ودرصفحه276می نویسد”به راستی شیعه پناهگاهی بوده که هرکس خواهان ویران کردن اسلام بوده است به سبب دشمنی وحقدی که داشته به آن پناه می برده است.هردسته ای که خواسته تبلیغات دینی خود را ازیهودی ومسیحی وزردشتی و…دردین اسلام وارد کند،دوستی اهل بیت پیغمبر را پوششی قرارداده ودرپس آن هرچه خواسته اند انجام داده اند؛وسیعیان عقیده به رجعت را ازیهودآموخته اند.!”ودرصفحه277می نویسد:”ولهاوزن” را عقیده آن است که تشیع ،ازکیش یهود،بیش ازآئین فرس،سرچشمه گرفته است.دلیل وی آن است که موسس تشیع،عبدالله بن سبایهودی بوده است.(ولهازوزن،نیزاین مطلب را ازتاریخ طبری گرفته است.)
9.حسن ابراهیم حسن(متوفای1968م)درکتاب خود”تاریخ الاسلام السیاسی”داستان را ازتاریخ طبری نقل می کند.
10.فان فلوتن(متوفای1903م)خاوشناس درکتاب خود”السیاسه العربیه والشیعه والاسرائیلیات فی عهدبنی امیه”ضمن نقل طوایف شیعه،داستان ابن سبا را ازتاریخ طبری نقل می کند.
11.نیکلس،مستشرق درکتاب خود”تاریخ الاسلام العربی”درصفحه215می نویسد:”عبدالله بن سبا،جمعیت سبائیان را تاسیس کرد.اوازساکنین یمن ویهودی بود.درزمان عثمان اسلام آورد.درسفرهای خود،مردم را گمراه می کرد.قائل به رجعت بود.و…اوقصه را ازطبری نقل می کند.
12.دائره المعارف الاسلامی،جمعی ازنویسندگان خاورشناس درتاریخ،قصه عبدالله سبا را ازتاریخ طبری ومقریزی نقل می کند.
13.دوایت.م.دونالدسن،اسلام شناس آمریکایی،(متوفای1976م)،مطالب مربوط به عبدالله سبا را، که هدفش تباه ساختن مسلمانان بود،ازدائره المعارف الاسلامیه وتاریخ الادب العربی نیکلس گرفته که آن دوازطبری نقل کرده اند.
14.ولهازن،یولیوس،خاورشناس(متوفای1918ه)،در کتاب خود “الدوله العربیه وسقوطها”به نقل ازطبری می گوید:”سبائیان اسلام را تغییردادند…می گویند:سبائیان منسوب به ابن سبا یهودی ازاهل یمن بوده است.”سیف می گوید:سبائیان ازاولین روز، شرور وبداندیش بودند…”
15.میرخواند،محمدبن خاوندشاه درکتاب خود”روضه الصفا فی سیره الانبیاء والملوک والخلفاء،قصه رابدون سندمی آورد.ولی بعدازتحقیق معلوم شدکه ازطبری گرفته است.
16.غیاث الدین فرزند میرخواند(متوفای903ه)درکتابش”حبیب السیر”داستان عبدالله سبا را ازپدرش نقل کرده است.
17.ابن ابی بکر(متوفای741ه)درکتاب تمهید که دربیان مقتل عثمان خلیفه سوم نوشته؛قصه عبدالله سبا راازتاریخ ابن اثیرنقل می کندکه اوازطبری نقل کرده است.
18.ذهبی(متوفای748ه)درکتاب خود”تاریخ الاسلام”آن چه طبری آورده خلاصه کرده است.
19.سعیدافغانی درکتاب خود”عایشه والسیاسه”قطعه هایی ازقصه عبدالله بن سبا را بااستناد به کتاب طبری وابن عساکر وابن ابی بکرآورده است.ولی بیشتربه تاریخ طبری اعتمادکرده وگفته: این کتاب ازهمه مصادربه حقیقت نزدیکتر ومولفش ازدیگران امین تراست.
20.ابن عساکر(متوفای571ه)درتاریخ خود”تاریخ مدینه دمشق”داستان عبدالله سبا را باذکرسلسله سند ازسیف بن عمرنقل می کند.
معلوم شدمورخین، افسانه “عبدالله بن سبا” راازیکی ازاین سه کتاب گرفته اند:تاریخ طبری(متوفای310ه)وابن ابی بکر(متوفای481ه)وابن عساکر(متوفای571ه) وآنان قصه رافقط از”سیف بن عمر”نقل می کنند. سیفی که علمای رجال او را زندیق ودروغگو وافسانه ساز وروایاتش را دورانداختنی می دانند. [62].
مورخان بانقل ازیکدیگر به افسانه عبدالله بن سبا ، ساخته سیف بن عمر، رااعتباربخشیدند.وآن رابالغ برده قرن به عنوان روایتی صحیح دست به دست چرخاندند تا وانمود کنند که مکتب شیعه برخواسته ازاندیشه یک فردیهودی است ومردم هم باورشان آمد.
سید کمال حیدری که در ماه رمضان سال ۹۲جملهای گفت که بویژه وهابی راذوق زده کرد.اوگفت: «من ادعا میکنم که بسیاری از میراث روائی شیعه از کعبالاحبارها و یهودیان و نصرانیها و مجوسها به ما رسیده است».
برخی رسانههای عربزبان از آن بهعنوان یک انتفاضه علیه برخی اعتقادات شیعی یاد کردندوگفتند: «یکی از علمای شیعه اعتراف کرده که شیعه، یک مذهب اسلامی نیست و ریشه یهودی و مجوسی و نصرانی دارد».
پس از آشکار شدن دروغ روایات جعلی عبدالله بن سبا یهودی توسط سیف بن عمر،به بازتاب آن درمکتب خلفا وفرقه وهابی ها توجه کنید که طوفانی دراردوگاه دشمنان اهل بیت ایجاد کرد.
به گزارش گروه وحدت فرهنگ سدید، بعد از قرآن مهمترین منابع حدیثی اهل سنت، کتب صحاح سته(کتاب های صحیح شش گانه صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی داوود، سنن ابن ماجه، سنن ترمذی و سنن نسائی.) است. وقدیمی ترین و به نوعی معتبرترین آن ها نزد علمای اهل سنت صحیح بخاری است.
اما کار بزرگ علامه عسکری در کتاب عبدالله بن سبا این بود که با مشاهده روایات دروغ در کتب صحاح و بررسی آنها به نحو علمی و کاملا مستند که با نص قرآن در تعارض هستند ، {مانند نسبت خطا به وجود مقدس نبی اکرم دادن و هم چنین موارد دیگری که مجال بیان آن ها نیست} به رد این روایات پرداختند که بازتاب آن، آشفتگی و بهم ریختگی علماء طراز اول اهل سنت رادرپی داشت.به عنوان نمونه:
یکی ازنویسندگان آل سعود در مجله الریاض(چاپ عربستان سعودی مورخه 4ربیع الاول 1418قمری) می گوید: انتشار کتاب عبد الله بن سبا در واقع ریشه کن کردن مواریث علمی و مذهبی باقی مانده از شیخ الاسلام ابن تیمیه و ابن حجر است. این استوانه اگر فرو بریزد ما با زلزله سهمگینی روبرو خواهیم شد.{به نقل از کتاب آراء و اصداء حول عبدالله بن سبا از علامه عسکری}یکی از اساتید دانشگاه سعودی در مقاله ای در روزنامه المسلمون که به هزینه آل سعود چاپ می شود می نویسد: افسانه نامیدن عبد الله بن سبا و اثبات آن در واقع برای تخریب
عقاید ما و بی اعتبار ساختن کتاب هایی است که مورد اعتماد و وثوق بوده اند. کتاب منهاج السنه ی شیخ الاسلام ابن تیمیه با تشکیک در وجود عبد الله بن سبا فاقد اعتبار خواهد شد.[63]
گفتاردهم. تحریف حقایق وتحریف تاریخ اسلام
1.فتوحات
علامه عسکری می نویسد:سیف بن عمر،آن افسانه سازودروغ پرداز،به دشمنی یاغفلت وبی قیدی،تاریخ اسلام را بویژه درقسمت فتوحات وجنگ های ارتداد وحوادث تاریخی تازمان خلافت امیرمومنان ع،تحریف کرده ومردم را نسبت به حقایق گمراه ساخته است.دروغ پردازی های سیف به عنوان تاریخ رسمی ومعتبراسلام شناخته شده است.نتیجه این رسمیت یافتن این شده که مخالفین اسلام مدعی شوند اسلام به زورشمشیروبه راه انداختن سیلاب خون هزاران انسان، انتشاریافته است.[64]
2.جنگ ابوبکربامرتدین
سیف درقصه جنگ ابوبکرباطائفه مسلمان هوازن به عنوان جنگ با مرتدین!می نویسد:ازکتب تاریخ چنین استفاده می شود:که افرادی که ابوبکربا آنان جنگید،اسلام را قبول داشتند ونمازمی خواندند،به توحید ونبوت گواهی می دادند.ومخالفت آنان،تنها درنپذیرفتن خلافت ابوبکرونپرداختن زکات به اوبود.
ابن کثیر می نویسد:”به جزابن ماجه همگی اهل حدیث ازابوهریره چنین روایت کرده اند:عمربن خطاب به ابوبکرگفت:برای چه با مردم می جنگی ؟درصورتی که رسول خدا ص فرمود:من مامورم با مردم جنگ کنم تاآنجاکه به یگانگی خدا ورسالت محمد شهادت دهند.همین که شهادت را گفتند،جان ومالشان راازناحیه من حفظ کرده اند،مگرآن که به حق باشد.”
ابوبکرگفت:”به خداقسم! اگرزکاتی راکه به رسول خدامی پرداختند به من نپردازند،گرچه یک شتریاطناب پای بند شترباشد،حتما باآنان خواهم جنگید.”[65]
اما این قصه درروایت سیف
طبری درتاریخ خود،ج6،461،روایت سیف بن عمررا چنین نقل می کند:”هنگامی که با ابوبکر بیعت شد،عرب مرتد شد.یاعموما ویا هرقبیله ای دسته ای.ودرصفحه475می نویسد:کفر،روی زمین رافرا گرفت وازدین روی برگردانیده شد.ودرهرقبیله ای یا همگی افراد ویا عده خاصی ازآن مرتد شدند،مگرقریش وثقیف.”
سیف روایت ارتداد مالک بن نویره وقبیله اش را جهت رضایت وخشنودی ابوبکرجعل می کند،تاچهره ابوبکر(به عنوان خلیفه) پیش مسلمانان خدشه دارنشود.واورا به عنوان مدافع دین معرفی نماید!ابوبکری که خالدبن ولید،-فرمانده سپاه اعزامی برای سرکوب قبیله مالک- اورا به جرم کشتن مالک وزنا باهمسرش درآن شب،مجازات نکرد وگفت:خالد به وظیفه اش عمل کرده است![66] این است تاریخ اسلامی که امروزدردست مسلمانان می چرخد!
3.روایت جعلی درشان نزول تیمم
علامه عسکری مینویسد: روایتی از عایشه در شأن نزول آیه تیمم در صحیح بخاری و مسلم و سنن نسائی و موطأ مالک و مسنـد احمـد و ابو عـوانه و تفسیـر طبـری و دیگـر کتـابهای موثّق و معتبراهل سنت چنین روایت شده :عایشه گفت: بیرون آمدیم در بعضی سفرهای پیامبر(غزوه بنی المصطلق) تا رسیدیم به منزل بیداء یا به منزل ذات الجیش ـ حموی در شرح هر دو واژه راگفته است ـ منزلی است نزدیک مدینه که پیامبر در بازگشت از غزوه بنی- المصطلق, لشکر خود را در آن جا فرود آورد برای یافتن گردنبند عایشه! عایشه گفت: گردنبندی در آن جا از من بریده و گم شد، پیامبر(ص) برای جست و جوی آن در آن جا ماند و لشکر بار بیفکند و توقف نمود. در آن سرزمین آب نبود، و مردم نیز با خود آبی نداشتند. صبح شد در حالی که پیامبر سر بر ران من نهاده و خوابیده بود!! ابو بکر آمد و خطاب به من کرد و گفت: پیامبر و مردم را در این جا حبس کرده ای، نه مردم با خود آب دارند، و نه این جا آب پیدا میشود… . ابو بکر آن چه میخواست با من تندی کرد, و هر چه به دهانش آمد به من گفت و با دست و سر انگشتهای خود به پهلوی من سُک میزد، و چون سر رسول خدا(ص) بر ران من بود، من نمیتوانستم حرکت کنم. در این حال پیغمبر(ص) از خواب برخاست، آب نبود. خداوند آیه تیمم را نازل فرمود. اسید بن حضیر انصاری گفت: این اولین خیرات و برکات شما خانوادۀ ابو بکر نیست که به ما میرسد ـ یعنی در گذشته هم خیرات و برکات شما خانـوادۀ ابو بکر به ما می رسیده است ـ پدرم ابو بکر گفت: به خدا قسم نمیدانستم دخترک من که تو چه قدر پر خیر و برکت هستی. این که تو مسلمانان را در این جا از حرکت باز داشتی, خداوند چقدر برکت به وجود تو به آنان ارزانی داشت و چه قدر آسانی در کارهایشان مقرّر فرمود! و در روایت صحیح بخاری و دیگران, عایشه گفت: در آخر چون شتر مرا از جایش حرکت دادند و برخاست, گردنبندم زیرش بود! [67].
بررسی روایت عایشه
نخست: این که گفته اند این واقعه در بازگشت پیامبر(ص) از غزوۀ بنی المصطلق روی داده است, و پس از جنگ احزاب که به جنگ خندق مشهور است. این جنگ در سال ششم از هجرت روی داده است. در آن غزوه میان مهاجرین و انصار بر سر آب کشی از چاه جدال شد و نزدیک بود کار به جنگ بکشد به این سبب رسول خدا(ص) دستور داد تا نا به هنگام سپاه کوچ کند تا از برخورد میان صحابه خود جلوگیری کرده باشد و در این حرکت در هیچ منزلی فرود نمیآید مگر در وقت نماز، و در آن جا که فرود میآید به اندازه نمازگزاردن توقف مینمود و تا آخر شب بدین سان راه میپیمودند و در آخـرهـای شب که فرود میآمدنـد صحابـه از فرط خستگی و فرسودگی به خواب میرفتند. رسول خدا و سپاهش در باز گشت از این غزوه چنین حالی را داشتند و آن حضرت در چنان وضعی نمی توانست بی خیال و تنها به خاطر گردنبند عایشه شبی را آن چنان که در روایت آمده است به روز آورد.
دوم: این که روایت های دیگری نیز هست که شأن نزول آیه را مخالف روایت عایشه بیان کرده که ما در این جا از بیان آنها صرف نظر میکنیم و فقط در این مورد به خود قرآن رجوع مینماییم. در قرآن در دو جا حکم وضو وغسل, و بدلیت تیمم از آن با هم آمده است .نخست در سوره نساءِ آیه 43 ودوم در سورۀ مائده آیه6
…وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدا… (نساء:43.)
بنا بر این همان زمان که حکم وضو و غسل بیان شده, حکم تیمم نیز بیان شده است نه این که سیزده سال در مکه, و پنج سال در مدینه مسلمانان فقط و فقط وضو و غسل به جا آورده باشند و هیچگاه محتاج تیمم نشده باشند تا از برکت گردنبند عایشه این آسانی را خداوند در کار مسلمانان قرار داده باشد! .
سوم: حدیث عایشه اولاً از شأن نزول آیه کریمه سخن رانده است که خود بخشی از علوم تفسیر میباشد, ثانیاً علت تشریع تیمم را بیان کرده که خود یک حکم از احکام شرع اسلام است، ثالثاً از سیره پیامبر اسلام(ص) سخن گفته که چه سان رسول خدا(ص) در راه رضای همسرش از خود بی خود شده که همه چیز را در راه رضای او نادیده گرفته است و با لشکر اسلام در سرزمینی بی آب تنها برای گردنبند همسرش تا به صبح درنگ کرده است. راستی که از هیچ فرمانده سپاهی چنین انتظاری نمی رود تا چه رسد به پیامبر حکیم, رابعا از همه بالاتر این که در این حدیث چنان مینماید که خداوند تبارک و تعالی به جای ملامت و نکوهش پیامبرش از این عمل نا بجا و ناشایست او آیه ای از قرآن می فرستد وگره از مشکل مسلمانان می گشاید و حکم تیمّم را صادر می فرماید. (راستی)معاندین اسلام چه برداشتی از این حدیث و داستان خواهند داشت؟! امثال این حدیث که دین اسلام را بی مایه, و پیامبر اسلام را سبکسر، شهوت ران و بیخرد نشان میدهد بسیار است. ما در این مقام نیستیم که بر نسبت این قبیل احادیث به عایشه, و ابو هریره و دیگر صحابه صحه بگذاریم و بگوییم این نسبت صد در صد صحیح است, چه, شاید برخی از آنها را زنادقه یا دیگر دشمنان اسلام برای خرابکاری در دین ساخته و به ایشان نسبت داده باشند. ولی آن چه که هست این است که این قبیل احادیث در مشهورترین کتابهای حدیث صحیـح, و تفسیرهای معتبر, و سیره و تاریخ های موثّق گنجانیده شده و خود این گونه احادیث است که سبب بدآموزی صفات خداوند تبارک و تعالی گردیده, تا آن جا که خدا را جسمی مرئی, و پیامبر خدا را مردی شهوتران و بی خرد, و قرآن را ناقص و قابل دستبرد نشان داده است. بار خدایا! چه باید کرد, و چه میتوان کرد با هزاران دروغها و افسانه های باور شدۀ مسلمانان؟ مسلمانان بیش از هزار سال است که با این افسانه ها خو گرفته و معتقد شده و آنها را حدیث صحیح اسلام, و سیره صادق پیامبر(ص) و تاریخ موثق اسلام پنداشته اند و به همین سبب اسلام صحیح را نشناخته اند![68]
گفتاریازدهم.روایت سازی علیه امام حسن مجتبی ع
نمونه دیگرازخسارات وآسیبها ودرحقیقت ازاهداف سیاسی که حاکمان وقت بنی امیه وبنی عباس از روایات ساختگی بهره می بردند،اتهامی است که جاعلان حدیث به ساحت قدسی امام حسن مجتبی(ع)وارد کرده اند.امام معصومی که پاره تن پیامبرص وسیدجوانان اهل بهشت وجانشین امام علی ع است.جای بسی تاسف است که برخی عالمان ونویسندگان شیعه نیزبدون تحقیق وبررسی صحت وسقم این روایت جعلی،به نقل آن پرداخته وگاه به توجیه پرداخته اند.
موضوع روایت جعلی، اتهام کثرت ازدواجها وطلاقهای امام حسن مجتبی ع است.که برخی مغرضان و مخالفان مکتب اهل بیت علیهم السلام، زنهای امام حسن ع را تا400زن برشمرده اند.وآن امام مظلوم رافردی شهوت ران ولاابالی وخوشگذران معرفی کردند.که همچنان به عنوان یک روایت صحیح درکتب اهل سنت وشیعه دست به دست شده ومورد بهره برداری مستشرقین و استفاده دشمنان اهل بیت عصمت وشیعه قرارگیرد.
روایات راازمنابع گوناگون ذکر وبررسی می کنیم.صرفا جهت آشنایی افسران جنگ نرم وحوزویان.تابیشتربه توطئه هاوتلاش دشمنان درجنگ نرم علیه مکتب اهل بیت علیم السلام آشنا شوند.وپیشاپیش ازمحضرآن امام همام پوزش می طلبم.
1.دردائره المعارف الاسلامیه نوشته جمعی ازمستشرقین چنین آمده است:
سرشت وصفت باطنی {امام}حسن،میل به شهوات وگرایش به خوشگذرانی ولاابالی گری است. {امام}حسن پس ازمرگ مادرش فاطمه(س)،به روش پدروبرادرش حرکت نکرد.وقتی به سن جوانی رسید،بهترین عمرجوانیش رادرازدواج وطلاق گذراند.به گونه ایی که نوشته اند:صدزن داشته است.این باعث شد که صفت ناپسند “مطلاق”(کثیرالطلاق)به اوداده شود.ودشمنیها ونزاعها را درپی داشته باشد.{امام}حسن ثابت کرد که مبذر وبسیاراسراف گراست.برای هریک اززنانش،مسکن وخدمتگذارانی اختصاص داده است.ونیزمی بینیم درروزگارخلافتش،چگونه بیت المال راحیف ومیل می کرد!درحالی که مردم درفقروتنگدستی شدیدبه سرمی بردند….اوبه یک زندگی لهو وخوشگذرانی روی آورده بود.کمااین که {امام}حسن استهتار(هواپرست وشهوت ران)بود.اوزندگی بیهوده ای داشت وبیت المال راحیف ومیل می کرد.[69] مرجع وسندروایت مستشرقین چیست؟به روایات جعلی بعدی توجه کنید.
درمنابع اهل سنت
2.روایت ابن سیرین.محمدبن سیرین می گوید:حسن بن علی ازخوله،دخترمنظوربن ریان خواستگاری کرد.منظورگفت:به خداسوگند،دخترم رابه تومی دهم.ولی می دانم که توبداخلاق وطلاق دهنده وملق(آن چه به زبان می گویددرقلبش نیست)هستی.جزآن که ازخانواده شریف واصیل عرب هستی.پس حسن بن حسن ازاومتولدشد. [70]
3.ابن کثیردر در البدايةوالنهايةازامام صادق ع ازعلی (ع)خطاب به مردم کوفه گفت:ای مردم کوفه!به حسن بن علی زن ندهید.چون اومطلاق(بسیارطلاق دهنده)است.مردی ازهمدان برخاست وگفت:به خدا سوگند!دخترانمان را به ازدواج اودرمی آوریم.هرکس رادوست داشت نگهمیدارد.وازهرکدام خوشش نیامد طلاق می دهد.[71]
بلاذری درأنسابالأشراف می نویسد: عباس فرزندهشام کلبی ازپدرش ازجدش ازابوصالح:حسن بن علی 90زن داشت.پس علی ع گفت: حسن آن قدرازدواج کرد وطلاق داد که ترسیدم دشمنی اقوام را علیه ما برانگیزد!.[72]
4.ذهبی در تاريخالإسلام، عین روایت بلاذری رانقل می کند. [73]
5.ابن سیرین:حسن بن علی با زنی ازدواج کرد.یکصد کنیزبه او داد که با هریک هزاردرهم بود. [74]
6.ابن سعد درکتاب طبقات:ابن عون ازمحمدبرای ما پنین روایت کرد:حسن بن علی ازکسی خواستگاری کرد. به او گفت:به توزن می دهم ولی می دانم که توبدخلق وطلاق دهنده ودورویی.(غلق طلق ملق)لکن ازخانواده شریف واصیل عرب هستی.ودخترش را به او داد.محمدگفت:داب حسن بن علی این بودکه هرگاه می خواست زنی راطلاق دهد-چون اومطلاق بود-مقابل اومی نشست وبه او می گفت:آیا برایت آسان است که این مقداربه تو ببخشم.وبعداوراطلاق می داد![75]
منابع شیعی
باکمال تاسف این اسرائیلیات واخبارساختگی هدفمنددرمنابع شیعی هم نفوذ کرده است.مانند:محاسن برقی،کافی،بحارالانوار،مناقب ابن شهرآشوب وصلح الحسن شیخ راضی یاسین.وبرخی چون دیدند این روایات با مسئله امامت وشخصیت امام حسن واعتقادات شیعه درتضاداست به توجیه آنها پرداختند.
7.برقی درمحاسن ازامام صادق(ع):مردی خدمت امیرمومنان(ع) رسید.گفت آمدم ازشما مشورت بگیرم.حسن وحسین وعبدالله جعفربه خواستگاری دخترم آمده اند.حضرت فرمود:مشاورامین است.اماحسن زنان راطلاق می دهد.دخترت رابه حسین بده که اوهمسرخوبی برای دخترت خواهد بود. [76]
8.مجلسی ازمناقب ابن شهرآشوب:حسن بن علی ازدخترعبدالرحمن بن حارث خواستگاری کرد.عبدالرحمن سربه زیرانداخت.سپس سربلندکرد وگفت:به خدا سوگند!روی زمین عزیزترازتونزد من کسی نیست.ولی می دانی که دخترم پاره تن من است وتومطلاق(زیادطلاق دهنده)هستی.می ترسم دخترم راطلاق دهی.اگرچنین کنی می ترسم نظرم نسبت به تو تغییر کند!توپاره تن رسول خدا(ص)هستی.اگرقول دهی که دخترم راطلاق نمی دهی،اورا به ازدواج تودرمی آورم.(امام)حسن ساکت شد وبرخاست وبیرون رفت.ازاوشنیده شدکه می گوید:عبدالرحمن می خواست دخترش را وبال گردن من کند.[77]
9.همچنین مجلسی دربحارروایت ابن سیرین را بدون هیچ تحلیل می آورد[78].
10.مجلسی ازمدائنی: {امام}حسن َع کثیرالتزویج بود…ازمردی دخترش راخواستگاری کرد.به او گفت:دخترم رابه تومی دهم. ولی می دانم که بداخلاق وطلاق دهنده ودورو (مَلِقٌ طَلِقٌ غَلِقٌ)هستی.ولی ازبهترین نسب برخورداری.جدی بلندمرتبه وپدری بزرگوار.وگفت:زنان حسن راشمردند،به هفتادنفرمی رسید.[79]
11.همچنین مجلسی ازکتاب العدد القویه می نویسد:امام حسن(ع) با هفتاد زن آزاده ازدواج کرد ومالک یکصد وشصت کنیزبودو15 فرزند داشت.[80]
12.کلینی درکافی:باسلسله سندازعبدالله سنان ازامام صادق(ع):علی(ع) بالای منبرخطاب به مردم گفت:به حسن زن ندهید.اومردی مطلاق(بسیارطلاق دهنده)است.مردی ازطائفه همدان برخاست وگفت:آری. به خداسوگندبه زن می دهیم.اوفرزندرسول خدا وفرزندامیرالمومنین است.پس اگرخواست نگهمیدارد.واگرخواست اوراطلاق می دهد. [81]
13.کلینی ازیحیی بن ابوالعلاءازامام صادق(ع):حسن بن علی(ع)50زن راطلاق داد.آنگاه علی ع درکوفه به منبررفت وگفت:ای مردم کوفه!به حسن زن ندهید.چون اومردی مطلاق(زیادطلاق دهنده)است.مردی ازمیان جمعیت برخاست وگفت:آری.به خداقسم،به اوزن می دهیم.اوفرزندرسول خدا ص وفرزند فاطمه س است.اگرازاوخوشش آمد اورانگهمیدارد.واگرخوشش نیامد اوراطلاق می دهد.[82]
تحلیل وبررسی روایات
اینها بخشی ازروایاتی بود درمنابع شیعه وسنی.محتوای روایات به دودسته تقسیم می شود:
یک.روایاتی که به کثرت اردواجهای امام حسن مجتبی ع اشاره دارد.مدائنی می گفت:زنان حسن را شمردم به هفتادزن می رسید. [83] برخی تواریخ 90 زن وبرخی تا400 شمرده اند.
دو.روایاتی که به امیرمومنان ع نسبت داده شده که امام حسن رامطلاق نامیده وازمردم خواسته به زن ندهند.
هاشم معروف حسنی می نویسد:کسانی که علیه امام حسن مجتبی ع روایت سازی کرده اند سه نفرند:”مدائنی” و”ابوطالب مکی”و”شبلنجی”.دیگرمورخان ونویسندگان ازاین سه نفرنقل کرده اند.[84] ازدلایل ساختگی بودن این روایات همین بس که معاویه واطرافیانش چون عمروبن عثمان وعمروبن عاص وولیدبن عقبه ومغیره بن شعبه که پیوسته درایجادنقص وناسزاگویی به امام حسن وامیرمومنان ع کم نمی گذاشتند،چرا ، امام رامتهم نکردند وسخنی ازازدواج فراوان ومطلاق بودن آن حضرت به میان نیاوردند؟!.آنان درجلسه ای درحضورامام حسن ع ازهیچ دشنامی نسبت به وی دریغ نکردند.گفتند:”تووپدرت قاتل عثمان هستید.پدرت به عثمان زهرخوراند.درقتل عمربن خطاب شرکت داشت.وتوفردی بی عقل وبی رای هستی.تووپدرت شرماخلق الله می باشید”ولی سخنی ازازدواج وطلاق امام حسن نگفتند
دلیل دیگربرساختگی بودن این روایت،آماری است که دراین روایات آمده است.واقی ومدائنی آمارزنان امام حسن رااز8و10نفربه70 می رسانند.[85] وراوی دیگری به نام بلخی آماربه 260می رساند.[86] مورخ دیگری چون ابوطالب مکی این عدد رابه300و400ارتقاء می دهدتاشایدپول بیشتری ازحاکمان وقت نصیبش شود.
علاوه بااین که طلاق دراسلام کراهت شدیددارد،چگونه امام حسن ع صدها بارمرتکب آن شده است.؟!
مرحوم مجلسی دربحارازقرشی نقل می کند:وقتی امام حسن ع رحلت کرد،گروهی اززنان باپای وسربرهنه (حافیات حاسرات)،درپی جنازه امام حسن بودند ومی گفتند:ما زنان حسن هستیم(نحن زوجات الحسن).با تاسف برخی عالمان شیعی این روایت پردازیها ودروغها راپذیرفته وآن را فضیلت امام حسن ع برشمردند!به این امام مورداعتماد ومحبوب مردم بوده است.مانند توجیهی که شیخ راضی یاسین درکتاب صلح الحسن آورده است.[87]
سرچشمه وسرنخ این روایت سازیها
با بررسی های تاریخی ریشه وسرچشمه این روایت سازی ها به زمان منصوردوانیقی می رسد.آن حاکم ستمگری که برای مقابله با اهل بیت علیم السلام وحفظ حکومت خویش به هردسیسه ای دست زده است.درزمان خلافت منصوردوانیقی،این دشمن اهل بیت،بیشترین شورش ها وحرکت های ضدحکومت ازسوی فرزندان ونودگان امام حسن متبی ع انجام می گفت.ومصورازان شورش هاوحرکت های انقلای سخت وحشت زده ونگران بود؛لذا برای حفظ خلافت ومقابله با شورش های علوی،بهترین راهبرد را درجنگ نرم وتهمت زدن به ساحت قدسی امام حسن ع می دید تا به زعم خودباترورشخصیت وخدشه دارکردن وجهه امام حسن وتنقیص آن حضرت به اهداف پلید خودبرسد.اوبا این اتهام زنی ها ودروغ پردازی ها به امام حسن ع ،جدبزرگوارانقلابیون می خواست آن حضرت را درجامعه بی اعتباروبی آبروکند واین چنین جلوی حرکت وانتقادهای فرزندان امام حسن ع ببندد.وبه مردم بگوید:این انقلابیون فرزندکسی هستندکه دارای آن خصلت ها بوده است.
دوسندازمنصوردوانیقی درتاریخ ثبت شده است.
یک.منصورعباسی وقتی به عبدالله بن حسن،یکی ازحسنین که عیله ظلم حاکمان ستمگرقیام کرده بود،دست یافت واو رادستگیرکرد،درجمع بسیاری ازمردم حضوریافت وعلیه امام علی بن ابطالب ع وامام حسن ع وهمه معترضان ومطالبه گران سخن راند.ازجمله گفت:”به خدایی که جزاونیست،فرزندابوطالب راباخلافت رها ساختیم.کسی نه کم ونه زیاد متعرض آنان نشد.دراین میان علی بن ابی طالب به خلافت رسید.؛ولی پیروزنشد وکاربه حکمیت کشید.بین امت اسلام اختلاف شد.شیعیان ویاران وافرادمورداعتمادش براوشوریدند واوراکشتند.پس ازاوحسن علی به خلافت رسید.به خداسوگند!اومرداین کارنبود!اموال بیت المال به اوعرضه شد وآن راقبول کرد.معاویه باوی دسیسه نمود وبه او وعده ولیعهدی داد.ولی اورا خلع کرد.آنگاه اوبه زنان روی آورد.یک روزبازنی ازدواج می کرد وروزدیگراورا طلاق می داد.پیوسته کارش این بودتا ازدنیا رفت.[88]
این سخنان کینه توزانه منصوردرعرصه جنگ نرم،علیه امام علی ع وامام حسن ع درجمع مردم،بسترمناسب وچراغ سبزی برای روایت سازان مزدبگیرشد،تابا دروغ پردازی علیه امام حسن ع خودرا بیشتربه خلیفه نزدیکترومزدبیشتری دریافت کنند.
دوم. منصوردوانیقی نامه ای به نفس زکیه می نویسدوازامام حسن ع چنین یاد می کند:کارجدت حسن این بودکه با معاویه بردروغ وخانه نشینی ودراهم بیعت کرد.به حجازرفت.شیعیانش راتسلیم معاویه کرد.حکومت رابه غیراهلش سپرد.وثرورتی حرام گرفت.پس اگرشماحقی رامطالبه می کنید،بدانیدکه آن رافروختیدوپولش راگرفتید.[89]
14.اتهامی دیگربرامام حسن بررعایت نکردن احکام میت.
کلینی درکافی ازابی مریم ازامام صادق ع :عبدالرحمن فرزندحسن بن علی درحال احرام درابواء ازدنیارفت.حسن وحسین وعبدالله جعفروعبیدالله فرزندان عباس همراهش بودند.اوراکفن کرده وسروصورتش راپوشاندند.ولی براوحنوط نگذاشتند.گفت:این چنین درکتاب علی ع آمده است. [90]
نقد:اولابه هنگام دفن سروصورت میت رانمی پوشانند.بلکه صورتش رابازمی کنند.ثانیا.چگونه امامانی که خوددستوربه این احکام می دهند،خود به آن عمل نمی کنند!
من ازبیگانگان هرگزننالم که آنچه کرد با من آشنا کرد.
توجيه ازدواجهای امام حسن ع ازسوی برخی نویسندگان
شیخ راضی آل یاسین درکتاب صلح الحسن(ع) می نویسد:مردم به او ازدواجهاي زیادي نسبت داده و در تعیین عدد آن به میل خود راه مبالغه پیمودهاند. بر ایشان پوشیده مانده که ازدواجهاي زیادي که با این اعداد بدان اشاره کرده اند و بعضی ها هم آن را وسیله ي عیبجویی قرار داده اند، اگر هم بوده به معناي ازدواج براي شرکت در زندگی نبوده بلکه حوادثی بوده که اوضاع و احوال قانونی و شرعی آن را ایجاب میکرده و قهرا در این موارد ازدواج و طلاق از هم جدا نیست و این خود دلیل وضع و موقعیت .مخصوص این ازدواجهاست یقینا ازدواج زیاد در صورتی که شرایط و اوضاع قانونی و شرعی آن را ایجاب کند، درخور ملامت نخواهد بود، بلکه این خود با توجه به موجباتی که آن شرایط را پیش میآورده، نشانهي قدرت امام در عقیدهي مردم میباشد. ولی عیبجویان شتابزده نه حقیقت را دانستهاند و نه نادانی خود را و اگر پاسخ امام حسن علیهالسلام را به «عبداالله بن .عامر بن کریز» که آن حضرت با زن قبلی او ازدواج کرده بود می شنیدند، زبان انتقاد در کام میبردند. [91]
گفتاردوازدهم.حاکم شدن نظام خلافت وسلطنت درمقابل نظام امامت
روایت سازان وجاهلان حدیث به فتنه ای بزرگ دست زدندوتغییربنیادی درمسیرنظام حکومتی اسلام پدیدآوردند.نظام حکومتی،آن گونه که درغدیرخم اعلان شد،نظام حکومتی امامت است.وپیامبرخدا ص دراین واقعه،امیرمومنان ع را به عنوان حاکم اسلامی وجانشین خود به مردم ابلاغ کرد.وهمین موجب یاس کافران ازبراندازی نظام حکومتی اسلام شد .( الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ (مائده:3))
امامنافقان وروایت سازان پا به میدان گذاشتند وبادهها هزاراحادیث ساختگی اززبان پیامبرص،مسیرامامت را به خلافت وسلطنت تبدیل کردند.وآن چنان مسئله را درجامعه نهادینه کرده که مردم چشم وگوش بسته حاکمان ستمگررا می پرستیدند.وحتی آنان راازخدا وپیامبرنیزبرترمی شمردند.امام صادق ع با رونمایی ازاین فرهنگ حاکم فرمود:
قَالَ لَيْسَ الْعِبَادَةُ هِيَ السُّجُودَ وَ الرُّكُوعَ إِنَّمَا هِيَ طَاعَةُ الرِّجَالِ مَنْ أَطَاعَ الْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ فَقَدْ عَبَدَهُ[92].
عبادت تنهاسجده ورکوع نیست.هرکس مخلوقی را درمعصیت آفریدگارپیروی کند،به راستی اورا پرستیده است.(واین شرک بزرگ است).
حاکمان بنی امیه که خوددستی درروایت سازی وجعل حدیث داشتندوازحامیان پروپاقرص حدیث سازان بشمار می آمدند،باواژگون کردن وتحریف حقایق،جامعه راآن گونه که به سودسیاست های خود بودهدایت می کردند.آنان درنفوذ سلطه فرهنگی،تنها بخشی ازتعالیم اسلام را،آن هم به صورت تحریف شده دراختیارمردم می گذاشتند وازبخش دیگر،مردم را باز می داشتند.
امام صادق ع ازاین شیوه شیطانی حکام بنی امیه چنین پرده برمی گیرد:
إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُطْلِقُوا تَعْلِيمَ الشِّرْكِ لِكَيْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَيْهِ لَمْ يَعْرِفُوه[93]
بنی امیه مردم رادرآموش ایمان(نماز،روزه و…)،آزادگذاشته بودند،ولی آنان رادرآموزش شرک آزادنگذاشته بودند.تا اگر روزی آنان را به شرک فرا خواندند(ماننداولواالامرخواندن حکام فاسد)،مردم حقیقت وحد ومرزآن را نشناسند.درسالی درحج با یک روحانی وهابی آشنا شدم.دانشجوی دانشگاه مدینه بود.ازاوپرسیدم شما کتاب های شیعه را هم می خوانید؟گفت:دراین جا منابع شیعی ممنوع وجرم است.وحتی مانندتفسیرالمیزان درحکم قاچاق موادمخدر، جرم سنگینی دارد.وقتی به اوگفتم من کتاب های شما رادارم ومطالعه می کنم. ناباورانه گفت:مگرشما سنی هستی!وهمین راه یک طرفه باعث شده که مردم درحاکمیت چنین کسانی راه ورسم سنت های جاهلی را بپیمایند وازاسلام ناب فاصله بگیرند.وازطاغوت ها بدون چون وچرا اطاعت کنند!
گفتارسیزدهم.مشروعیت بخشیدن به حکومت خلفاء وحکومت بنی امیه
خلفاء،حدیث:لایجتمع امتی علی ضلاله”(یاعلی الخطا)،به نام اجماع امت اسلام ! راجعل وساختند.تابه خلافت خودمشروعیت ببخشند.
1.پس از قصه سقيفه و رای چندنفربه خلافت ابوبکر، همواره ابوبكر در تلاش بود تا برای این کارخلاف سنت رسول خدا ص ومخالفانی چون امام علی ع،دلیلی بیاورد.در برخورد ی با آن حضرت گفت: حديث سمعتهُ من رسول الله: ان الله لايجمع امتى على ضلالٍ و لمّا رأيت اجتماعهم اتّبعت حديثَ النبى و احلت ان يكون اجتماعُهم على خلاف الهدى واعطيتُهم الإجابة ولو علِمتُ ان احداً يتخلّف لامتنعت [94]
حديثى از رسول الله شنيدم كه: خداوند امتم را بر گمراهى، گرد هم جمع نمى كند، و چون اجتماع امت را ديدم، از سخن پيامبر پيروى كردم و محال دانستم كه اجتماع امت بر خلاف هدايت باشد و بدين جهت، طبق خواسته آنان، خلافت را پذيرفتم و اگر مى دانستم كه يك نفر مخالفت مى كند، خلافت را نمى پذيرفتم.
2. ابوبكر در راه با امام(ع) روبه رو شد، از او پرسيد: يا اباالحسن! آيا از آنچه در سقيفه واقع شد و مردم مرا به خلافت برگزيدند و با من بيعت كردند، ناخشنودی؟ به خدا سوگند! اين خواست من نبود.
مسلمانان برخلافت من اجماع كردند و براى من ممكن نبود كه با اجماع آنان بر خلافتم مخالفت ورزم؛ زيرا پيامبر(ص) فرمود: امت من بر گمراهى و خلاف واقع، اجتماع و اتفاق نمى كنند.( لِأَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِي عَلَى الضَّلَال). [95]
3. در سنن ابن ماجه، كتاب الفتن باب السواد الاعظم، ابوخلف اعمى مى گويد: از انس بن مالك شنيدم كه مى گفت: سمعتُ رسول الله يقول: ان أمتى لا تجتمع على ضلالة فإذا رأيتم اختلافاً فعليكم بالسواد الأعظم.[96]
از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: همانا امتم بر گمراهى گرد نمى آيند. بنابراين هرگاه اختلافى ديديد، بر شما باد به توده مردم (آنچه اكثرشان برآنند). آن گاه در شرح حديث مى نويسد: (نام ابوخلف اعمى، حازم بن عطاست و او فردى است ضعيف (غير ثقه) و حديث با سندهاى ديگر نيز نقل شده است كه سند همه آنها جاى نظر و اشكال است
4.ازامام هادي عليه السّلام در پاسخ به نامه اهل اهواز چنین نقل شده است:
وَ مِمَّا أَجَابَ بِهِ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيُّ ع فِي رِسَالَتِهِ إِلَى أَهْلِ الْأَهْوَازِ حِينَ سَأَلُوهُ عَنِ الْجَبْرِ وَ التَّفْوِيضِ أَنْ قَالَ اجْتَمَعَتِ الْأُمَّةُ قَاطِبَةً لَا اخْتِلَافَ بَيْنَهُمْ فِي ذَلِكَ أَنَّ الْقُرْآنَ حَقٌّ لَا رَيْبَ فِيهِ عِنْدَ جَمِيعِ فِرَقِهَا فَهُمْ فِي حَالَةِ الِاجْتِمَاعِ عَلَيْهِ مُصِيبُونَ وَ عَلَى تَصْدِيقِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مُهْتَدُونَ لِقَوْلِ النَّبِيِّ ص لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالَةٍ فَأَخْبَرَ ص أَنَّ مَا اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِ الْأُمَّةُ وَ لَمْ يُخَالِفْ بَعْضُهَا بَعْضاً هُوَ الْحَقُّ فَهَذَا مَعْنَى الْحَدِيثِ …[97]
يعني همه امّت با تمام فرقش بدون اينكه اختلافي بينشان باشد اجتماع دارند بر اينكه قرآن حق است و شكي در آن نيست ، پس آنها در اين اجتماعشان درستكار و بر تصديق آنچه خدا نازل فرموده هدايت شده ميباشند. زيرا پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:«امّت من بر ضلالت اجتماع نميكنند».
این روایت به این معنی است که حتی افرادی هم از آن اجتماع مخالفت نکنند. مثلا همه امت در این که قرآن حق است اجتماع دارند. و این درست است. اما آیا می شود با این حدیث،اشتباهات برخی افراد که دورهم جمع شده و بر مطلبی حکم می دهند را توجیه کرد؟! بنابراین طبق این روایت نظر حضرت این است که تمام امت بر چیزی اجماع واتفاق کنند و گروهی از امت هم مخالف نظر آنها نباشد.
بررسی روایت
1.این روایت جهت توجیه خلافت حاکمان وخلفاء اززبان خلیفه اول بیان شد؛ که دلیلی ازقرآن وسنت برعمل خوددرسقیفه نداشتند،بلکه دلیل برخلاف آن بود.
2.این روایت بادیگرروایات ساختگی اهل سنت درموضوع حاکمیت وخلافت، همخوانی دارد.مانندروایت:”تسمع وتطیع للامیروان ضرب ظهرک واخذمالک فاسمع واطع.”گوش به فرمان امیروحاکم باش؛هرچندتسمه ازگرده ات برگیرد ومال وثروتت راازت بگیرد.پش بشنو واطاعت پذیرباش! [98]
یک.اتفاق امت وقتی ارزش داردکه کاشف ازحکم خداباشد نه مخالف حکم خدا.
3.اجماع واتفاق امت انگیزه های گوناگونی دارد.ازقبیل:عادت،عقیده وآرمان،عصبیت وقومیت،شبهه آفرینی،رفتاردرونی. ولی شارع مقدس پیروانگیزه های مردم نیست. وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ (رعد:37)
4.آیاقول اکثریت حجت است؟!قرآن این نظریه راردمی کند. . اکثرمردم را نادان،فاسق،بی درک وشعوروبی ایمان معرفی می کند.وبه پیامبرش می فرماید: وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (انعام:116)
و اگر اكثر كسانى را كه در روى زمين هستند اطاعت كنى تو را از راه خدا گمراه مىكنند، آنها تنها از گمان پيروى مىكنند و از تخمين و حدس (واهى).
امام علی ع فرمود: أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِيرٌ وَ جُوعُهَا طَوِيلٌ [99] درطریق حق ازکمی افرادش نترسید.بدرستی مردم برسفره ای اجتماع می کنند که سیریش اندک وگرسنه گی اش طولانی است.
5. باقرآن تعارض دارد.درجنگ احدبسیاری ازصحابه فرارکردند. وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (آل عمران:144) محمد (ص) فقط فرستاده خدا بود و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب برمىگرديد؟ (و با مرگ او اسلام را رها كرده به دوران كفر و بت پرستى بازگشت خواهيد كرد) و هر كس به عقب بازگردد هرگز ضررى به خدا نمىزند و به زودى خداوند شاكران (و استقامت كنندگان) را پاداش خواهد داد.
6. سندروایت ضعیف است.
شیخ صدوق آن راضعیف شمرد.
آیت الله مکارم:روایت ازلحاظ سند مشکل دارد. برخی شارحان سنن ابن ماجه درذیل حدیث گفته اند:درسندآن ابوخلف اعمی است که ضعیف است.[100]
آیت الله سبحانی:این حدیث ضعیف است.[101]
7.تضاد روایت با حدیث ستفترق امتى على ثلاثة و سبعين فرقه
قَالَ سُلَيْمٌ وَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَقُولُ إِنَّ الْأُمَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِرْقَةً فِي النَّارِ وَ فِرْقَةٌ فِي الْجَنَّةِ[102] سلیم گفت:ازعلی بن ابیطالب ع شنید م فرمود:امت اسلام به 73 فرقه تقسیم می شود.72فرقه درآتش ویک فرقه دربهشت است.
8.روایت امام هادی ع درصورت صحت سند، مشروط است.
9.توجیه سخن علامه حلی. علامه حلى مى نويسد: (قوله(ع): لاتجتمع أمتى على الخطاء، خبر متفق عليهم). محقق كاظمى، پس از نقل مطلب ياد شده از علامه، مى نويسد: ممكن است آنچه باعث شده است كه علامه ادعا كند اين خبر مورد اتفاق شيعه و سنى و متواتر معنوى است، رواياتى باشد كه دلالت مى كنند هيچ گاه زمين و زمان از انسان معصومى كه حجت است، خالى نيست.[103]
گفتارچهاردهم.فضیلت تراشی برای حاکمان بنی امیه جهت انحراف مردم ازحقایق واسوه های فضیلت.
آسیب دیگری که جاعلان حدیث برای امت اسلام پدیدآوردند،فضیلت تراشی برای خلفاء ومعاویه وحاکمان ستمگربنی امیه وبنی عباس بود.تااولا: به این حاکمان فاسد،وجهه ای ببخشند.وثانیا: مردم راازحقایق وشناخت اسوه های فضیلت مانندامیرمومنان ع ویارانش دورسازند.
علامه امینی درکتاب الغدیرحدودصد روایت ازمنابع اهل سنت درفضیلت خلفاء وحکام بنی امیه توسط حدیث سازان وجاعلان ذکرمی کند.این فضیلت تراشی ها برای آن است که مردم ازحقایق دوربمانند وازشناخت اسوه های فضیلت مانندامیرمومنان ویارانش غفلت ورزند.به تعدادی به عنوان نمونه اشاره می کنیم:
1. ابن عباس ازرسول خدا ص:هیچ درختی دربهشت نیست مگرآن که روی برگ آن نوشته شده لااله الا الله،محمدرسول الله،ابوبکرصدیق،عمرفاروق،عثمان ذوالنورین.[104]
2. بلال ازپیامبر:اگرمن مبعوث به رسالت نمی شدم،عمرمبعوث می شد.[105]
3. انس ازرسول خدامی گوید:پیران بهشت ابوکر وعمراست.وابوبکردربهشت مانندستاره ثریا درآسمان می درخشد.[106]
4. ابوهریره: درآسمان دنیاهشتادهزارفرشته طلب مغفرت می کنند برای کسی که ابوبکر وعمررادوست داشته باشد.ودرآسمان دوم هشتادهزارفرشته لعن می کنند کسی راکه ابوبکروعمررادشمن دارند.[107]
5. انس درفضیلت معاویه می گوید:رسول خداگفت:همه اصحابم حاضرند جزمعاویه ابن ابی سفیان.اوراهشتاد یاهفتادسال است که نمی بینم.پس ازهشتاد،یاهفتادسال معاویه رادیدم که سواربرناقه ای ازمشک اذفرکه حشو آن رحمت الهی وپاهایش زبرجد بود.گفتم:معاویه؟پاسخ می دهد:لبیک یامحمد!گفتم:دراین هشتادسال کجابودی؟می گوید:درروضه زیرعرش پروردگارم بودم.با اومناجات می کردم واو هم با من.وخداگفت:این درمقابل ناسزاهایی که دردنیا شنیدی![108]
6.جابر:رسول خدا ص درمورد بکارگیری معاویه برای کتابت وحی مشورت خواست؟جبرئیل گفت:بکارگیر.چون اوامین است. همان،ص305،ح16.
7.عباده بن صامت:خداوند به پیامبرش وحی کرد:معاویه را کاتب وحی کن،اوامین ومامون است. همان،ص305،ح17.
8.ابوهریره ازپیامبرص:سه نفرامین هستند:من وجبرئیل ومعاویه.[109]
علامه ازمنابع اهل سنت درموردخلیفه های بعد ازرسول خدا ص ،45 روایت نقل می کند. که پیامبر،خلیفه بعد ازخود را ازجانب خداوند این سه نفررا تعین کرد:ابوبکر و عمر وعثمان. [110]
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُون (بقره:79 ) واى بر آنها كه مطالبى با دست خود مىنويسند سپس مىگويند: از طرف خدا است تا به بهاى كمى آن را بفروشند، واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند، و واى بر آنها از آنچه از اين راه به دست مىآورند! پایان اسفند99
[1]. ر.ک.مجله پیام حوزه، بهار۱۳۷۶، به نقل از ألاسرائیلیات فی التفسیر والحدیث، دکتر سیدحسین ذهبی، دمشق، دارالایمان، دوم، ۱۴۰۵ه.ق، ص۱۹-۲۱.
[2]. إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ [وَهَماً] وَهْماً وَ [قَدْ] لَقَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَايَتَحَرَّجُ يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّداً فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَاذِبٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوا قَوْلَهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ ص رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ لَقِفَ عَنْهُ فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَكَ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ فَهَذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَة( نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 210، ص 433. و تحف العقول،ص 193).
[3]. (احتجاج طبرسی، ج 2، ص 447)،وشرح اصول کافی جیلانی، ج 1، ص 239.
[4] خصال، شیخ صدوق، جامعه مدرسين – قم، اول، 1362ش. ج2 ؛ ص353
[5]. شیخ المضیره ابوهریره،ص۱۳۵.
[6]. اضواء علی السنه المحمدیه،ص۱۵۶.
[7]. همان، به نقل از اضواء علی السنه المحمدیه، محمود ابوریه، مطبعه صورالحدیثه، ۱۳۸۳ق،ص۱۳۷.
[8]. الاستیعاب، این عبدالله البر،ص۴۲ و سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج۲،ص۷۲۷، واژه هوک.
[9].تفسیر این کثیر، ج۴، ص۱۷.
[10]. الاضواء علی السّنة المحمدیة ۱۹۹۶م محمود ابوریه، عنوان اسرائیلیات.
[11]. لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا (مائده:۸۲ ).
[12]. جاعلان حدیث از نفوذ و دستبرد و تحریف قرآن ناتوان و مایوس بودند. چون خداوند حافظ قرآن است. (انّانحن نزلناالذکروانا له لحافظون، حجر:9.
[13] یکصدوپنجاه صحابی ساختگی،علامه سیدمرتضی عسکری،ترجمه عطاءمحمدسردارنیا،دفترنشرکوکب1361تهران،ج1،ص61و62
[14]. ر.ک.اضواء علی السنۀ المحمدیه، بیروت شرکت اعلمی مطبوعات۱۹۹۶م، ص۱۴۷.
[15] خصال، شیخ صدوق، جامعه مدرسين – قم، اول، 1362ش. ج2 ؛ ص353
[16]. قرضة بن کعب از شخصیت های برجسته اصحاب پیامبر (ص) است و جزء گروه ده نفری است که عمر بن خطاب آنان را به کوفه فرستاد. او در جنگ احد و دیگر غزوات شرکت داشت، در سال 23 هجری در خلافت عمر ، در فتح ری شرکت داشت. در جنگ جمل او از جانب امام علی (ع)، به امارت کوفه منصوب شد، و در صفین در لشکر امام علی (ع) بود و در کوفه رحلت کرد. (اسد الغا به،ج 4 ،ص293 و مجعم رجال الحدیث،ج 14،ص82)
[17]. تذکره الحفاظ، ج 1، ص 12؛ جامع بیان العلم، یوسف بن عبد البر، ج 2، ص 998، نشر ریاض ، دار ابن جوزی، سنن دارمی، ج 1، ص 73، ح 285، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 12، طبقات ابن سعد، ج 6، ص 7.
[18]…. فلا تحدثوا عن رسول الله شیئاً…، تذکره الحفاظ، ج1، ص7.
[19]. متشابه یعنی قسمت های مختلف آن شبیه یکدیگر است به همین جهت جمله ها و کلماتی که معنای پیچیده ای دارند و چند نوع معنی مختلف دارند، متشابه می گویند. (ر.ک. نمونه، 2/433)
[20]. الراسخون فی العلم نحن آل محمد. (کتاب سلیم بن قیس، ج2، ص 771، تفسیر قمی، ج2، ص 451، بصائر الدرجات، ج1، ص 196.
[21]. تفسیر عیاشی، ج1، ص 297، ص 46.
[22]. مجمع البیان،ج 1،ص166.
[23]. الغدیرفی الکتاب والسنه والادب،عبدالحسین امینی،دارالکتاب العربیه،بیروت لبنان،سوم1387ه،ج5، ص 290-293.
[24] .همان ،ص279-378.
[25]. الاضواء مع السنة المحمّدی، تحت عنوان الوضع فی الحدیث و اسبابه، ص8.
[26]. اوازجاعلان بنام حدیث است.در پی تهدید عمرو بن عبید فرماندار بصره به کوفه گریخت و به دست فرماندار کوفه کشته شد (همان، ص 63 و لسان المیزان، ابن حجر عقلانی، ج 4، ص 52.)
[27]. یکصد و پنجاه صحابی دروغین، علامه عسکری، ج1،ص 60.، از طبرسی، ج 3، ص 376، ابن اثیر، ج6، ص 3، ابن کثیر، ج 10، ص 113.
[28]. ر.ک.سرگذشت حدیث، علامه عسگری، ص 38.
[29] صحیفه امام،ج13،ص319.
[30] . ر.ک.تفسیرنمونه،ج9،ص61.
[31] . ر. ک . عطائی اصفهانی، اعترافات2، انتشارات حضرت عباس،1390، ص503 -505 .
[32] . نهج البلاغة (صبحي صالح)،خطبه103، ص: 150
[33] .همان ،خطبه108،ص: 158.
[34] . سبل الهدی والرشادفی سیره خیره العباد، شامی ،محمدبن یوسف صالحی(،تحقیق علی محمد معوض،بیروت،دارالکتب العلمیه1414ه ،ج2،ص436.
[35].ابنحنبل شیبانی، احمد، مسند احمد، ج9، ص478. مسنداحمدحنبل،بیروت،دارصادر،بیتا،ج2،ص50
[36] الجهاد في سبیل الله شبهات و ردود، رشاد ابراهیم، شتیوی، ص7.
[37] . نبينا صلى الله عليه وسلم إنه سفاح وإنه بعث ليقتل الناس»؛ (عون الحكيم الخبير في الرد على كتاب البرهان المنير، ابومنذر، حربی، ص375.)
[38]. نشریه رسمی داعش «دابق»، شماره4، ص13 .
[39] .کشف الغمه ،علی بن عیسی اربلی،دارالضواء بیروت1405ق،ج1،ص9. مناقب آل ابی طالب،ابن شهرآشوب،ج1،ص132واعلام الوری،طبرسی،ج1،ص49و50
[40] . سبل الهدی،ج1،ص479
[41] . مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ج20،ص 229
[42] . مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج20،ص 235 .
[43] . تفسیر القرآن العظیم، ابنکثیر دمشقی، اسماعیل، ج1، ص682.
[44] . جامع البیان في تاویل القرآن، محمد بن جریر، طبری، ج15، ص213.
[45] . تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص298.
[46] . مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج20،ص236.
[47]. همان،ج20 ،ص 237 .
[48]. مرجعیت موروثی یاتشیع انگلیسی،صالح قاسمی،نشرسلمان پاک،قم1394،ص93 و94،به نقل ازناسخ التواریخ،ج6،ص54.
[49] . منتهی الآمال ،حاج شیخ عباس قمی،نگاران قم،دوم1394،ج1،ص598.
[50] . نهج البلاغة (صبحي صالح) ،خطبه156،ص 220.
[51]. ر.ک.الصحیح من سیره النبی الاعظم،سیدجعفرمرتضی عاملی،دارالحدیث قم،اول1385،ج33،ص178.
[52]. همان،ص75؛الغدیر،عبدالله عبدالحسین امینی،مرکزالغدیر،قم،اول1416ه،ج6،ص293.
[53]. روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج 8، حالات ابوالقاسم علی ابن احمد…. ملقب به علم الهدی.
[54]. ادوار فقه، محمود شهابی، ج 3، ص 648 -649
[55]. ر.ک.المیزان،ج7،378.
[56]. شرح ابن ابی الحدید از اهل سنت بر نهج البلاغه در جلد ۱۶ صفحه ۴۶ چاپ بیروت .
[57] . ر.ک.سیراعلام النبلاء،شمس الدین ذهبی،محمدبن احمد،ج3،ص315.
[59] . نهج البلاغه،ترجمه محمددشتی،خطبه71،بند2،ص120
[60] . الغدیر،ج5،ص316،ح46.
[61] . ر.ک.عبدالله بن سبا،ج1،ص39-40.
[62] . عبدالله سباودیگرافسانه های تاریخی،سیدمرتضی عسکری،ترجمه سیداحمدفهری زنجانی،نشرکوکب،تهران1360،ج1،ص47-66،باتلخیص.
[63] . سایت سدید.
[64] . یکصدوپنجاه صحابی دروغین،ج1،ص122.
[65]. البدایه والنهایه،ج6،ص 311 بنقل عبدالله بن سبا،سیدمرتضی عسکری،ترجمه سیداحمدفهری زنجانی،نشرکوکب،تهران1360،ج1،ص195.
[66] علامه عسگری،همان ،ص197و198و205و206.
[67]. یکصد و پنجاه صحابی ساختگی،سیدمرتضی عسکری،ترجمه عطامحمدسردارنیا،نشرکوکب،تهران1361،ج1ص 22-26.
[68] . یکصد و پنجاه صحابی ساختگی،سیدمرتضی عسکری،ترجمه عطامحمدسردارنیا،نشرکوکب،تهران1361،ج1ص 22-26.
[69] . ویلوح ان الصفات…..دائره المعارف الاسلامیه،احمدشنتاوی وهمکاران،دارالفکر،بیروت،ج7،ص401-402.
[70] . وروی محمدبن سیرین انه خطب الحسن بن علی ع الی منظوربن ریان ابنته خوله.فقال:والله انی انحکک وانی لاعلم انک غلق طلق ملق،غیرانک اکرم العرب بیتاواکرمهم نفسا فولدمنهاالحسن بن الحسن. (تاریخ الشام،ترجمه الامام الحسن،ص155؛مجلسی هم دربحاراین روایت جعلی ازمناقب ابن شهرآشوب نقل کرده است.بحار،ج44،ص171،ح5.)
[71] . و قال أبو جعفر: قال على يا أهل الكوفة لا تزوجوا الحسن بن عسلى فإنه مطلاق، فقال رجل من همدان: و الله لنزوجنه، فما رضى أمسك و ما كره طلق. (البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى (م 774)، بيروت، دار الفكر، 1407/ 1986.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ ج8 ،ص38 )
[72] . حدّثني عباس بن هشام الكلبي عن أبيه عن جدّه عن أبي صالح قال: أحصن الحسن بن علي تسعين امرأة فقال علي: لقد تزوج الحسن و طلق حتى خفت أن يجيء بذلك علينا عداوة أقوام. تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، شمس الدين محمد بن احمد الذهبى (م 748)، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، 1413/،1993 ج3 ،ص25 ،ح۳۶.
[73]. تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، شمس الدين محمد بن احمد الذهبى (م 748)، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، 1413/1993 ج4 ص 37 [حرف الحاء]
[74] . عن محمد بن سيرين قال: تزوج الحسن بن على امرأة فبعث إليها بمائة جارية مع كل جارية ألف درهم. البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى (م 774)، بيروت، دار الفكر، 1407/ 1986.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ ج8،ص38.
[75] . قال: حدثنا ابن عون. عن محمد. قال: خطب الحسن بن علي. فلما اجتمعوا للملاك. قال: إني لأزوجك و إني لأعلم أنك غلق طلق ملق و لكنك خير العرب نفسا و أرفعها بيتا فزوجه. قال محمد: و كان الحسن ابن علي إذا أراد أن يطلق إحدى نسائه- قال: و كان مطلاقا- قال: فيجلس إليها فيقول أ يسرك أن أهب لك كذا و كذا؟ هو لك مرارا فيما وصف ثم يخرج فيرسل إليها بطلاقها. الطبقات الکبری، محمد بن سعد بن منیع بغدادی بیروت بی تا ج۱ ص۲۹۰ أخبار متفرقة.
[76] . عَنْهُ(یعنی احمدابی عبدالله البرقی) عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً ع فَقَالَ لَهُ جِئْتُكَ مُسْتَشِيراً أَنَّ الْحَسَنَ ع وَ الْحُسَيْنَ ع وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَعْفَرٍ ره خَطَبُوا إِلَيَّ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْمُسْتَشَارُ مُؤْتَمَنٌ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ مِطْلَاقٌ لِلنِّسَاءِ وَ لَكِنْ زَوِّجْهَا الْحُسَيْنَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لِابْنَتِكَ برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ، دار الكتب الإسلامية – قم، چاپ: دوم، 1371 ق. ج2 ؛ ص601 ح۲۰.
[77] . أَنَّهُ خَطَبَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع إِلَى عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَارِثِ بِنْتَهُ فَأَطْرَقَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ مَنْ يَمْشِي عَلَيْهَا أَعَزَّ عَلَيَّ مِنْكَ وَ لَكِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ ابْنَتِي بَضْعَةٌ مِنِّي وَ أَنْتَ مِطْلَاقٌ فَأَخَافُ أَنْ تُطَلِّقَهَا وَ إِنْ فَعَلْتَ خَشِيتُ أَنْ يَتَغَيَّرَ قَلْبِي عَلَيْكَ لِأَنَّكَ بَضْعَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنْ شَرَطْتَ أَنْ لَا تُطَلِّقَهَا زَوَّجْتُكَ فَسَكَتَ الْحَسَنُ ع وَ قَامَ وَ خَرَجَ فَسُمِعَ مِنْهُ يَقُولُ مَا أَرَادَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ إِلَّا أَنْ يَجْعَلَ ابْنَتَهُ طَوْقاً فِي عُنُقِي. بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج44 ؛ ص.171.
[78] . بحار،ج44،ص171.
[79] . قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْمَدَائِنِيُ كَانَ الْحَسَنُ ع كَثِيرَ التَّزْوِيجِ …قَالَ الْمَدَائِنِيُ وَ خَطَبَ إِلَى رَجُلٍ فَزَوَّجَهُ وَ قَالَ لَهُ إِنِّي مُزَوِّجُكَ وَ أَعْلَمُ أَنَّكَ مَلِقٌ طَلِقٌ غَلِقٌ وَ لَكِنَّكَ خَيْرُ النَّاسِ نَسَباً وَ أَرْفَعُهُمْ جَدّاً وَ أَباً وَ قَالَ أُحْصِيَ زَوْجَاتُ الْحَسَنِ ع فَكُنَّ سَبْعِينَ امْرَأَةً. بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج44 ؛ ص171.
[80] . العدد القوية تَزَوَّجَ ع سَبْعِينَ حُرَّةً وَ مَلِكَ مِائَةً وَ سِتِّينَ أَمَةً فِي سَائِرِ عُمُرِهِ وَ كَانَ أَوْلَادُهُ خَمْسَةَ عَشَرَ.( بحار ج44 ؛ ص۱۷۲)
[81] . حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ عَلِيّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ- لَا تُزَوِّجُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَنُزَوِّجَنَّهُ وَ هُوَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ابْنُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنْ شَاءَ أَمْسَكَ وَ إِنْ شَاءَ طَلَّقَ (كافي: ج 6 ص 56.)
[82] . الْعِدَّةُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع طَلَّقَ خَمْسِينَ امْرَأَةً فَقَامَ عَلِيٌّ ع بِالْكُوفَةِ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ أَهْلِ الْكُوفَةِ- لَا تُنْكِحُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَنُنْكِحَنَّهُ إِنَّهُ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ابْنُ فَاطِمَةَ ع فَإِنْ أَعْجَبَهُ أَمْسَكَ وَ إِنْ كَرِهَ طَلَّقَ (كافي: ج 6 ص 56.)
[83] . بحار،ج44،ص173.
[84] . سیره الائمه الاثناعشر،هاشم معروف حسنی،دارالتعارف للمطبوعات،بیروت1406ه،ج1،ص556.
[85] . الاحتجاج،ج1،ص402.
[86]. بحار،ج44،ص171.
[87] . سیره الائمه الاثنی عشر،ج1،ص557.
[88] . ان ولدابی طالب….وقام من بعده الحسن بن علی ع .فوالله ماکان برجل،لقدعرضت علیه الاموال فقبله ودس الیه معاویه انی جاعلک ولی عهدی فخلفه وانسلخ له مماکان فیه وسلمه الیه واقبل علی النساء یتزوج الیوم واحده ویطلق غدااخری.فلم یزل کذالک حتی مات علی فراشه. ( سیره الائمه الاثنی عشر،ج1،ص555.)
[89] . وافضی امرجدک الی الحسن فباعهالمعاویه بخرق ودراهم ولحق بالحجازواسلم شیعته بیدمعاویه.فدفع الامرالی غیراهله واخذمالا من غیرحله.فان کان لکم فیهاشئی فقدبعتموها واخذتم ثمنه. .( سیره الائمه الاثنی عشر،ج1،ص555.)
[90] . مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: تُوُفِّيَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ بِالْأَبْوَاءِ وَ هُوَ مُحْرِمٌ وَ مَعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ عُبَيْدُ اللَّهِ ابْنَا الْعَبَّاسِ فَكَفَّنُوهُ وَ خَمَّرُوا وَجْهَهُ وَ رَأْسَهُ وَ لَمْ يُحَنِّطُوهُ وَ قَالَ هَكَذَا فِي كِتَابِ عَلِيٍ ( كافي: ج 6 ص 56.)
[91] . ونسب الناس اليه زوجـات كثـيرات ، صـعدوا في أعـدادهن مـا شـاؤوا .. وخفـي علـيهم ان زواجـه الكثـير الـذي أشـاروا اليـه ـذه الاعـداد ، واشـار اليـه آخـرون بـالغمز والانتقـاد ، لا يعـني الـزواج الـذي يخـتص بـه الرجـل لمشـاركة حياتـه ، وانمـا كانـت حـوادث اسـتدعتها ظـروف شـرعية وذلك هو دليل سمتها الخاصة .محضة. من شأ نها ان يكثر فيها الزواج والطلاق معاولا غضاضة في كثرة زواج تقتضـيه المناسـبات الشـرعية ، بـل هـو ـ بـالنظر الى ظـروف هـذهالمناسـبات ـ دليـل قـوة الامـام في عقيـدة النـاس ـ كمـا اشـير اليـه ـ. ولكـن المتسـرعين الى النقـد ،جهلـوا الحقيقـة وجهلـوا اـم جـاهلون. ولـو فطنـوا الى جـواب الامـام الحسـن 7 لعبـد اللّـه بـن عامر بن كريز ، وقد بنى بزوجته ، لكانوا غيرهم اذ ينتقدون .(صلح الحسن(ع) شیخ راضی آل یاسین بیروت دوم ۱۳۹۸ه ص ۲۶ ترجمه ازآیت الله سیدعلی خامنه ای).
[92]. وسائل الشيعة ؛ ج16 ؛ ص156.
[93]. كافي (إسلامية) ؛ ج2 ؛ ص415،ح1.
[94] . خصال، چاپ جامعه مدرسين قم، ج2،ص548؛ احتجاج طبرسى، ج1،ص158؛ بحارالانوار، ج29،ص4.
[95]. يَا أَبَا الْحَسَنِ! أَ فِي نَفْسِكَ شَيْءٌ مِنِ اسْتِخْلَافِ النَّاسِ إِيَّايَ، وَ مَا كَانَ مِنْ يَوْمِ السَّقِيفَةِ، وَ كَرَاهِيَتِكَ الْبَيْعَةَ ؟ وَ اللَّهِ مَا كَانَ ذَلِكَ مِنْ إِرَادَتِي، إِلَّا أَنَّ الْمُسْلِمِينَ اجْتَمَعُوا عَلَى أَمْرٍ لَمْ يَكُنْ لِي أَنْ أُخَالِفَ عَلَيْهِمْ فِيهِ لِأَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِي عَلَى الضَّلَال (بحارالانوار، ج29،ص36.)
[96] . سنن ابن ماجه، ج2،ص1303.
[97] . بحار الأنوار (بيروت) ، ج2 ،ص 225 ، باب 29؛ و الإحتجاج على أهل اللجاج ( طبرسي) ، ج2 ،ص 450. همچنین روایت” لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالَةٍ” دردیگرمنابع دیگرشیعه نیزآمده است.مانند:عده الاصول شیخ طوسی ج2،ص602،بدون اشاره به سندآن؛خصال شیخ صدوق که سندراضعیف دانسته؛تحف العقول ابن شعبه حرانی بطورمرسل. اختصاص، شيخ مفيد،54؛ معادن الحكمه، ج2،134،204. الفصول المختاره، شيخ مفيد،119؛ كشف القناع،6، ص222.
[98] . صحیح مسلم،باب الامر بلزوم الجماعه.
[99]. نهج البلاغة (للصبحي صالح) ،حکمت201،ص 319
[100]. نورالانوار،مجموعه آثار،ج2،ص363.
[101]. الانصاف فی مسائل دام فیهاالخلاف،مدرسه امام صادق ع ،ج2،ص593.
[102] . كتاب سليم بن قيس الهلالي ، ج2 ،ص 605.
[103]. كشف القناع،ص7؛ كشف اللثام، ج7،ص39.
[104]. الغدیرفی الکتاب والسنه والادب،عبدالحسین احمدامینی نجفی،دارالکتب العربیه،بیروت لبنان،سوم1387ه-1947م،ج5،ص297.
[105]. همان،ص312،ح30.
[106]. همان،ص322،ح71.
[107] . همان،ص300.
[108] . همان،ص298،ح3.
[109]. همان،ص305،ح18.
[110] . همان،ص333 -356تحت عنوان سلسله الموضوعات فی الخلافه فحسب.