( پاسخ به ۲۵پرسش)
(ودیدگاه دشمنان)
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
مصطفی آخوندی
مهر۱۴۰۲
پیشگفتار
۱.بحث ولایت فقیه ازمباحث مهمی است که پرسش های فراوانی را دربردارد.
مخالفان ودشمنان ولایت فقیه بویژه نظام سلطه که درمصاف با ولایت فقیه به زمین خوردند درجنگ شناختی هرازچندگاهی پرسش ها وشبهاتی را درجامعه پخش می کنند واذهان جامعه را مشغول می نمایند.
۲.دراین مقاله تلاش شده به اختصاربه ۲۵ پرسش وشبهه پیرامون ولایت فقیه پاسخ دهد.
۳.دربخش پرسش ها بیشترین پاسخ ها ازدرس آیت الله جوادی آملی درتفسیرسوره مائده که توفیق حضوربوده،وفتاوای امام خامنه ای ازرساله اجوبه استفاده شده است.
۴.این مقاله ازدوبخش تشکیل شده است:بخش نخست پاسخ به پرسش ها.وبخش دوم دیدگاه دشمنان پیرامون ولایت فقیه آمده است.
سؤال۱: ولایت فقیه چیست؟
پاسخ:ولایت فقیه، استمرار ولایت پیامبر(ص) و امامان معصوم(علیهمالسلام) در عصر غیبت است. ولی فقیه به عنوان یک حاکم کارشناس دینی و دین باور عادل مورد اعتماد، سخن دین را در قالب فتوا یا حکم برای مردم بازگو میکند و به آنچه از حکم دین میگوید، بر خود او هم واجب است.
ولایت در اصطلاح به معنای سرپرست است. امیرمؤمنان(ع) در غالب نامههایش در نهج البلاغه به این نوع ولایت اشاره دارد. در نامهای به مالک اشتر مینویسد: من تو را به این سمت نصب کردهام) و من ولی تو هستم و خداوند ولیّ من.[1]
سؤال۲: در عصر غیبت کبری چه کسی وظیفهی بیان و اجرای احکام الهی را بر عهده دارد؟
پاسخ:در آیات ۳ و ۵۵ سوره مائده بیان شده که پیامبر خدا(ص) جانشینان خود را معرفی کردند، تا دین اسلام در هیچ برههای بدون رهبر نباشد. امامان منصوب از جانب خداوند دوازده نفرند که نخستین آنان امیر مومنان(ع) و آخرین آنها حضرت قائم آل محمد(عج) است.
در عصر امام مهدی(عج) به دلایل شرایط خاصّ سیاسی، امام(عج) دو غیبت دارند. غیبت صغری و غیبت کبری.
امام صادق(ع) فرمود: برای قائم(عج) دو غیبت است، یکی دراز مدت و دیگری کوتاه مدت.[2]
غیبت صغری از سال ۲۵۵ تا ۳۲۹ یعنی ۷۴سال ادامه داشت. امام عصر(عج) در این دوران، جهت ارتباط با مردم چهار نماینده تعیین کردند به نامهای:
۱. عثمان بن سعید عمری، ابوعمرو (پدر)
۲. محمد بن عثمان عمری ابوجعفر (فرزند)
۳. حسین بن روح نوبختی ابوالقاسم
۴. علی بن محمد سَمری ابوالحسن
نایبان عام درغیبت کبری
غیبت کبری؛ از سال ۳۲۹هـ غیبت کبری آغاز میشود و امام(عج) نمایندهی خاصّی تعیین نکردند.
ضرورت ولایت فقیه
سوال۳:آیادرعصرغیبت برای اسلام هیچ برنامه ای وجودندارد؟
در عصر غیبت کبری که تاکنون بیش از هزار سال طول کشیده و ممکن است هزار سال دیگر نیز طول بکشد، آیا دین اسلام برای مسلمانان بویژه شیعیان ولی و سرپرست تعیین نکرده و آنان را تا ظهور حضرت رها ساخته است و آنان باید در تحت سلطه حاکمان ستمگر بسازند و بسوزند؟ به عبارت دیگر آیا در این برهه از زمان بر نظام شیعی هرج و مرج حاکم است و دین هیچ تصمیم و برنامهای ندارد؟ آیا قوانین اجتماعی دین (مانند تشکیل حکومت، اجرای قوانین الهی) تعطیل هستند؟ شیعیان اگر بخواهند برای اداره امور خود رهبری برگزینند، خودشان باید انتخاب کنند؟ یا اینکه در این برهه از زمان دین برای آنان برنامههایی پیشبینی کرده است؟
پاسخ:علامه شیخ محمدحسن نجفی، آن فقیه نامدار، نویسنده کتاب جواهر الکلام که فقه را از قلّه رفیع فقاهت نظارهگر است میفرماید: چنانچه دین در عصر غیبت حاکم و سرپرستی نداشته باشد، احکام دین تعطیل میشود. کسی که ولایت فقیه را نپذیرد طعم و مزه فقه را نچشیده است.[3]
مگر میشود دین اسلام با این عظمت که برای جهانیان است فقط برای صد تا دویست سال یعنی برای یک قرن یا دو قرن آمده باشد؟!
مگر میشود دینی که ادعای جهانی دارد و خود را به عنوان آخرین آیین الهی مورد پسند خدا معرفی میکند، در عصر غیبت که امام(عج) از دیدهها پنهان است، مردم را بیسرپرست و بیراهنما رها کند؟! و یا احکام الهی برای چند هزار سال معطل بماند؟! یقیناً پاسخ منفی است.
امام خمینی (ره)می فرماید:اكنون كه دوران غيبت امام (ع) پيش آمده و بناست احكام حكومتى اسلام باقى بماند و استمرار پيدا كند و هرج و مرج روا نيست، تشكيل حكومت لازم مىآيد. عقل هم به ما حكم مىكند كه تشكيلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانيم جلوگيرى كنيم، اگر به نواميس مسلمين تهاجم كردند، دفاع كنيم. شرع مقدس هم دستور داده كه بايد هميشه در برابر اشخاصى كه مىخواهند به شما تجاوز كنند براى دفاع آماده باشيد. براى جلوگيرى از تعديات افراد نسبت به يكديگر هم حكومت و دستگاه قضايى و اجرايى لازم است. چون اين امور به خودى خود صورت نمىگيرد، بايد حكومت تشكيل داد؛ چون تشكيل حكومت و ادارۀ جامعه بودجه و ماليات مىخواهد، شارع مقدس بودجه و انواع مالياتش را نيز تعيين نموده است؛ مانند خراجات، خمس، زكات، و غيره.
اكنون كه شخص معينى از طرف خداى تبارك و تعالى براى احراز امر حكومت در دورۀ غيبت تعيين نشده است، تكليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها كنيد؟ ديگر اسلام نمىخواهيم؟ اسلام فقط براى دويست سال بود؟ يا اين كه اسلام تكليف را معين كرده است، ولى تكليف حكومتى نداريم؟ معناى نداشتن حكومت اين است كه تمام حدود و ثغور مسلمين از دست برود؛ و ما با بىحالى دست روى دست بگذاريم كه هر كارى مىخواهند بكنند. و ما اگر كارهاى آنها را امضا نكنيم، رد نمىكنيم. آيا بايد اين طور باشد؟ يا اين كه حكومت لازم است؛ و اگر خدا شخص معينى را براى حكومت در دورۀ غيبت تعيين نكرده است، لكن آن خاصيت حكومتى را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (ع) موجود بود، براى بعد از غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت كه عبارت از علم به قانون و عدالت باشد، در عدۀ بىشمارى از فقهاى عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع كنند، مىتوانند حكومت عدل عمومى در عالم تشكيل دهند. اگر فرد لايقى كه داراى اين دو خصلت باشد به پا خاست و تشكيل حكومت داد، همان ولايتى را كه حضرت رسول اكرم (ص) در امر ادارۀ جامعه داشت دارا مىباشد؛ و بر همۀ مردم لازم است كه از او اطاعت كنند. [4]
آیات وروایاتی وجود دارد که سرنوشت مومنان و پیروان ائمه اطهار(علیهمالسلام) را در عصر غیبت کبری بر عهده نائبان عام گذاشته است.
دلایل ولایت فقیه
سوال۴.دلایل قرآنی اثبات ولایت فقیه چیست؟
پاسخ:اگر چه کلمه ولایت فقیه – که یک اصطلاح فقهى است- در قرآن به کار نرفته است؛ ولى مفهوم و معناى آن، از مجموعه آیات قرآن کریم، به روشنى به دست مىآید. مرورى بر آیات کلامالله مجید نشان مىدهد که لااقل حدود ۲۰۰ آیه شریفه از قرآن کریم مستقیم و غیرمستقیم خطوط کلى حکومت و ولایت در جامعه را نشان مىدهد. نتیجهاى که از بررسى و دقت در این آیات به دست مىآید، این است که: مسلمانان، تنها باید از انسانهاى دانشمند و عالم به احکام دین که علاوه بر همه توانایىها و شرایط عقلى و عرفى حکومت، داراى حد نصاب تقوا و عدالت هم باشند پیروى و اطاعت کنند.[5] بنابراین از نظر اسلام کسی که فاقد چنین شرایط و ویژگىهایى است حق حاکمیت و صلاحیت قرار گرفتن در منصب حکومت را ندارد و این همان روح و محتواى اساسى «ولایت فقیه» است. لزوم حکومت از نگاه عقل بدیهی است. قرآن شرایط حاکم را بیان کرده از جمله:
شرط اول: اسلام و ایمان؛ مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان ولی و سرپرست خود بگیرند. هر کس چنین کند، از لطف و ولایت خدا بیبهره است.[6]
شرط دوم: عدالت؛ به ستم پیشگان گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید .[7]
خدا به ابراهیم خلیل فرمود: تو را امام وپیشوای مردم کردم. گفت: و از فرزندان من؟ فرمود: عهد من به ستمکاران نمیرسد.[8]
شرط سوم: فقاهت؛ حاکم اسلامی باید عالم به احکام و معارف و اهداف اسلام باشد. تا بتواند آنها را اجرا کند و اهداف دین را محقق سازد.
قرآن درباره شرط علم میفرماید: آیا کسی که به راه حق هدایت میکند، سزاوارتر است از او پیروی شود یا کسی که راه نمییابد؟ شما را چه میشود و چگونه داوری میکنید؟[9]
فقیه کسی است که با تخصصی که سالها در تحصیل آن کوشش کرده، میتواند احکام و معارف و اهداف اسلام را از قرآن و سنت و عقل و اجماع به دست آورد.
فقیه و اسلامشناس عادل و توانمند شبیهترین فرد به معصوم است. در نبود معصوم، به حکم شرع و عقل باید منصب زعامت سیاسی جامعه را به کسی سپرد که صلاحیت بیشتری دارد. فقیه عادل و توانمند وجامع الشرایط صلاحیتدارترین فرد است.کسی که میخواهد در رأس حکومت در جامعه اسلامی قرا رگیرد، باید دین اسلام ناب را بهخوبی بشناسد؛ در اجرا عدالت را رعایت کند؛ وتوان اداره جامعه و تدبیر امور را داشته باشد.اگر واجدین این شرایط متعدد هستند، به حکم عقل و شرع باید صلاحیتدارترین فرد برای تصدی این مسئولیت شناخته شود.
دراین صورت خدا امر میکند امانتها را به اهل و صاحبان صلاحیت بدهید.[10]
سوال۵: دلایل روایی اثبات ولایت فقیه چیست؟
پاسخ:تعداد روایاتی که برای اثبات ولایت فقیه، مورد استدلال قرار گرفته و مباحث مربوط به آنها، به اندازهای است که نیازمند تدوین مقالهای گسترده است. تنها به نقل چندروایت بسنده میکنیم:
۱.سکونی از امام صادق علیهالسلام از پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله روایت میکند:
فقیهان تا زمانی که به دنیا رونیاوردند، امین و مورد اعتماد پیامبران هستند.[11]
۲. شیخ کلینی، از امام موسی بن جعفر علیهالسلام چنین نقل کرده است:فقیهان دژهای مستحکم اسلام هستند، همچون دژهای شهر که حفاظت از آنرا بر عهده دارند.[12]
۳. شیخ صدوق ره به توقیع شریف اشاره می کند، امام عصر(عج) در پاسخ به نامه محمد بن عثمان بن عمرو (دومین نائب خاص خویش) نوشتند:
اما حوادثی که رخ میدهد، درباره آنها به راویان حدیث ما رجوع کنید، چه آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم.[13]
۴. عمربن حنظله، می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: در صورتی که دو تن از یاران شما در مسئلهای مثل ارث یا دین، اختلاف داشتند، آیا میتوانند برای داوری به حاکم و قاضی دستگاه خلافت رجوع کنند؟ فرمود: اگر نزاع را نزد طاغوت بردهاند هر آنچه که به نفع آنان حکم کند، هرچند حق مسلمشان باشد، حرام است؛ زیرا حق خود را با حکم طاغوت ستاندهاند، در حالی که خداوند در قرآن کریم، فرموده که به طاغوت کفر ورزند.
پرسیدم: پس چه کنند؟
فرمود: از میان خود کسی را پیدا کنند که راوی حدیث ماست. و در حلال و حرام، صاحبنظر است، حکم خود را به او واگذار کنند، تا میان ایشان داوری نماید. چراکه من، چنین شخصی را بر شما حاکم قرار دادهام. هرگاه او به حکم ما داوری نمود و حکم او پذیرفته نشد، یقیناً حکم خداوند را کوچک شمرده و ما را انکار کردهاند. کسی که ما را انکار کند و نپذیرد، خدا را انکار کرده و این در حد شرک به خداست.[14]
جدایی دین ازسیاست.
سوال۶: شبهه جدایی دین ازسیاست،تفکری که از روشنفکران سکولاروعالمان مقدس مآب ومتحجرومخالفان حکومت اسلامی نشات گرفته می گویند:دین ازسیاست جداست ووظیفه فقهاءدخالت کردن درامرحکومت وسیاست نیست.
پاسخ ازامام خمینی(ره):باید به این نادانان گفت که قرآن کریم وسنت رسول الله (ص)آن قدر که درحکومت وسیاست،احکام دارنددرسایرچیزها ندارند؛بلکه بسیاری ازاحکام عبادی-سیاسی است که غفلت ازآنها،این مصیبتهارابه بارآورده.پیغمبراسلام(ص)تشکیل حکومت داد،مثل سایرحکومتهای جهان؛لکن باانگیزه بسط عدالت اجتماعی؛وخلفای اول اسلامی،حکومتهای وسیع داشتندوحکومت علی بن ابیطالب(ع)نیزباهمان انگیزه،به طوروسیعتر وگسترده تر،ازواضحات تاریخ است.[15]
درکلامی دیگر می فرماید:هرکه اظهارکندکه تشکیل حکومت اسلامی،ضرورت ندارد منکرضرورت اجرای احکام شده وجامعیت وجاودانگی دین مبین اسلام راانکارکرده است.[16]
سوال۷:ولایت فقیه یعنی چی؟
پاسخ:ولایت فقیه ازدوبخش”ولایت”و”فقیه”تشکیل شده است.واژه”ولایت” یعنی زعامت ورهبری سیاسی-اجتماعی وحاکمیت برامورمسلمانان وجامعه اسلامی است.وواژه”فقیه”ازریشه فقه یعنی فهمیدن ودانستن عمیق احکام ومعارف دینی که ازادله اربعه کتاب(قرآن)وسنت واجماع وعقل استباط می شود،که دراصطلاح دینی اجتهادنام دارد.
به گفته امام خمینی (ره)مقصودازفقیه درولایت فقیه،فقیه ومجتهدجامع الشرایط است نه هرکسی که علم فقه خوانده باشدوبه قدرت وقوه استنباط واجتهادهم رسیده باشد.زیرا مراد ازاجتهاد درولایت فقیه،اجتهاد جامع ومطلق است.[17]
شاخصها و شرایط ولی فقیه
سوال۸:شرایط وشاخص های ولی فقیه چیست؟
پاسخ: در روایت امام حسن عسکری(ع)به شاخصهای ولی فقیه به عنوان نایبان عام معرفی شدهاند، آن حضرت فرمود:
پس هر کدام از فقها که خویشتندار، حافظ دین، مخالف هوای نفس و مطیع امر مولایش باشد بر مردم است که از او اطاعت کنند.[18]
دراین روایت به چهارشاخص اشاره شده است:۱. خویشتندار، ۲.حافظ دین، ۳.مخالف هوای نفس ۴.و مطیع امر خداوند.
امام خمینی(ره) میفرماید:اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت (علم به قانون و عدالت) باشد به پاخاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا میباشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.[19]
بنابراین ولی فقیه بایدمجتهدجامع الشرایط،آگاه به قوانین الهی وحکومت اسلامی،عادل،مدیرومدبر،شجاع ،پرهزکاروعدم دلبستگی به دنیا،جریان شناس ،زمان شناس،بصیر و مردم شناس باشد.
سؤال۹:آیا ولایت فقیه انتصابی است یا انتخابی؟
پاسخ: با توجه به روایات پیشین در عصر غیبت کبری، فقهای وارسته وجامع الشرایط، به عنوان نائبان عامّ از جانب امام عصر(عج) معرفی و منصوب میشوند تا مردم بدون سرپرست نمانند. و وظیفهی مردم آن است که فقیهی عادل، مدیر و مدبّر را به عنوان ولیّ و حاکم جامعه بپذیرند. چنین فقیهی که در رأس جامعه و حکومت دینی قرار گرفته، بر مردم ولایت دارد و ولایت او انتصابی و استمرار ولایت ائمه اطهار میباشد. نقش مجلس خبرگان، شناسایی و معرفی ولی فقیه است نه انتصاب او.
دیکتاتوری
سؤال۱۰: آیا ولایت فقیه، به استبداد ودیکتاتوری منتهی نمیشود؟
پاسخ:ولایت فقیه، ولایت فرد نیست، تا سر از استبداد ودیکتاتوری در بیاورد. بلکه ولایت فقه ودین است که به ولایت الله منتهی میشودوجلوی دیکتاتوری رامی گیرد. چون هر حکم یا فتوایی که ولی فقیه صادر میکند، نخستین مخاطب فتاوایش، خود او هست و بر او واجب است که چون سایر مکلفین به آن عمل کند. صاحب جواهر تعبیر لطیفی دارد میگوید:
حرمت رد کردن احکام اختصاص به مردم ندارد، بلکه بر حاکم و ولی امر و قاضی هم حرام است.[20]
همه بندگان خدا زیر چتر ولایت خداوند هستند. ولی فقیه به عنوان کارشناس دین، فقط سخن دین را بیان میکند.دراسلام یک ولایت بیش نیست و آن ولایت خداوند است. ولایت رسول خدا(ص)، ائمه اطهار و ولی فقیه تماماً در طول ولایت خداوند میباشند نه درعرض آن وهمگی از ولایت الله منشاء میگیرند. (والله هو الولیّ)
و چون ولایت به عنوان صفت خداست و صفات الهی بمانند ذات او نامتناهیاند، فرض ندارد که در کنار او ولایتی بالاصاله مطرح شود. ولایت خدا اصل و ولایت پیامبر و امام و فقیه همچون سایه بالعرض هستند.
ولي فقيه اساسا حق ندارد از جانب خود و مستقل از احکام الهی، حكمي صادرکند چه برسد به آنكه بخواهد حكم مستبدانه وديكتاتوري داشته باشد.
تفاوت ولایت فقیه ودیکتاتوری
ديكتاتور،ميگويد: «قانون يعني من» مانندفرعون که به ساهران گفت: چرابدون اجازه من به موسی ایمان آوردید؟(شعراء:۴۹) اما ولي فقيه ميگويد: «قانون يعني خدا».
ديكتاتور، از روی امیال نفسانی ،شهوات و مَنيّتهاي خود دستورات خود را بر جامعه تحميل ميكند ومی گوید:«هر چه من می گويم ولوبه ضررمردم باشد لازمالاجرا است». در حالي كه ولي فقيه، دستورات خدا ودین و قرآن را که به مصلحت انسان ها ست بیان ميكند.وخود هم باید به آن پایبند باشد.
بنابراین نه تنها هیچ شباهتی میان ولایت فقیه و دیکتاتوری وجود ندارد بلکه «ولی فقیه» با حاکم کردن احکام الهی بر جامعه، دقیقا در نقطه مقابل «دیکتاتور» قرار میگیرد وجلوی دیکتاتوری را می بندند.
امام خمینی(ره) میفرمود: «شما از ولايت فقيه نترسيد. فقيه نمىخواهد به مردم زورگويى كند. اگر يك فقيهى بخواهد زورگويى كند، اين فقيه ديگر ولايت ندارد. اسلام است.
در اسلام قانون [خدا] حكومت مىكند. پيغمبر اكرم هم تابع قانون بود؛ تابعِ قانون الهى. نمىتوانست تخلف بكند… ديكتاتورى در كار نيست، مىخواهيم [با ولایت فقیه] جلوى ديكتاتور را بگيريم… ولايت فقيه، ضد ديكتاتورى است؛ نه ديكتاتورى… در هر صورت، بيدار بشويد آقايان!
توجه داشته باشيد؛ دشمنها درصدد هستند؛ و قلمها درصدد هستند؛ قدمها درصدد هستند؛ زبانها درصدد هستند؛ اغفال مىخواهند بكنند مردم را، ملت را. بيدار باشيد و گول اينها را نخوريد، و توجه به مسائل بكنيد، مسائل را درست حل بكنيد.»[21]
سؤال۱۱: آیا ولایت فقیه، ولایت بر محجورین است یا ولایت بر مردم عاقل؟
پاسخ:برخی از مخالفان و مغرضان به این شبهه دامن زدند که ولایت فقیه، ولایت بر آدمهای محجور و سفیه و کودک است. (البته این سخن اهانت بزرگی به مردم است.) جهت روشن شدن این شبهه به اقسام ولایت اشاره میکنیم:
اقسام ولایت
یک. ولایت تکوینی. ولایت گاه در نظام تکوین است. که ولی تکوین و مولی علیه تکوینی است، مثل: ولایت الله بر آدم و عالم، ولایت نفس انسانی نسبت به قوای درونی از قبیل قوای وهمی، خیالی، اعضاء و جوارح. وقتی عقل به چشم دستور دیدن میدهد، او اطاعت میکند و میبیند. و به گوش دستور شنیدن میدهد، او مطیع است و میشنود. وقتی به دست فرمان حرکت میدهد، او حرکت میکند. ولایتهای تکوینی به نظام علّی و معلولی بازگشت دارند. این نوع ولایت از بحث ما خارج است.
دو. ولایت تشریعی و فقهی. ولایت تشریعی یعنی ولایت قانونگذاری که بخشی از آن به مسائل فقهی باز میگردد. و بخشی به مسائل اخلاقی.
فرق ولایت تشریعی با ولایت تکوینی آن است که در ولایت تکوینی تخلّف ممکن نیست. در ولایت تکوینی همینکه چشم فرمان گرفت ببیند، میبیند.برخلاف ولایت تشریعی و قانونگذاری که تخلّف و نافرمانی در آن راه دارد. زیرا انسان آزاد آفریده شده است و راه انتخاب دارد. اگر با حسن انتخاب راه صحیح را انتخاب کرد، سعادتمند میشود و اگر با سوء انتخاب، راه بد را پیمود و از قانون تخلف کرد، گرفتار شرارت و خسارت میگردد.
ولایت تشریعی و قانونگذاری در فقه در بابهای گوناگون مطرح شده است از جمله:
یک. در باب طهارت. فردی که مرده است ولیّ او عهدهدار مراسم دفن و کفن میت است. در اصطلاح فقه به این ولیّ «ورثه میت» اطلاق میشود. ورثه میّت نسبت به اینکه چه کسی بر میّت نماز بخواند، نسبت به تحنیط، تکفین، تغسیل و اینکه کجا دفن شود، ولایت دارند و اجازه آنان در این امور شرط است.
دو. در فقه درمسئله قصاص و حدود و دیات اگر کسی عمداً کشته شد، اولیاء دم حق قصاص دارند.
سه. درمسئله حجر، بعضی افراد یا صغیرند و یا سفیه، یا بی صاحبند و یتیم، و همینطور برخی اشیاء بیصاحب هستند، یا فردی ورشکست شده و حاکم و قاضی او را تفلیس کرده و دیگر حق ندارد در مال خود تصرّف کند، این گونه افراد ولی و سرپرست میخواهند.
چنانچه یک مجنون یا سفیه و یا کودک خردسالی تحت ولایت فردی واقع شد، معنایش این است که ولیّ کودک یا سفیه و مجنون طبق نظر خود با آنان رفتار میکند. ولیّ و سرپرست موظّف است آنان را حفظ کند، لباس بپوشاند، غذا بدهد، بازی ببرد، سرگرم کند، در این مسائل، ولیّ و سرپرست با میل و اراده و تدبیر خویش با محجور و کودک عمل میکند.اما خود مکلّف نیست که آنچه به محجور و سفیه یا کودک میگوید، خود هم عمل کند و هر دستوری به آنان میدهد خود هم آن دستور را اجرا نماید، مثلاً مکلّف نیست به مانند آنها غذا بخورد، مثل آنها بخوابد، مثل آنها از خواب بیدار شود، مثل آنها بازی و سرگرمی داشته باشد.
بنابراین آنچه در فقه در کتاب طهارت، حدود و دیات، قصاص و حجر مطرح است بحث این نوع ولایت است . نویسندگان مغرض یا بیغرض اما ناآگاه، تمام تهاجمات خویش را متوجّه این نوع ولایت در فقه کردند. و بعد گفتند: مگر امت اسلامی محجور و سفیه و کودک است که ولایت و سرپرست بخواهد؟ آری ما می گوییم:این نوع ولایت را بایدبوسید و کنار گذاشت. این آن ولایتی نیست که در قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده و امام راحل(ره)وفقه پویا وجواهری آن را زنده کرد. آنچه در قانون اساسی آمده ولایت فقیه است که در اوج رشد و تعالی قرار دارد، و انسانها را به اوج کمال هدایت میکند. و آنان را از شرّ شیاطین میرهاند. و از ظلمتها و تاریکیها نجات میدهد و صراط مستقیم پر نور الهی را فرا روی آنان میگذارد.
ولایت فقیه، مظهر «الله ولی الذین آمنوا» است. که جهانی رااز نور و نیکی و عدالت پر میکند. ولایت فقیه با ولایت بر محجورین و کودکان تفاوت ماهوی دارد. ولایت فقیه، ولایت بر مردمی عاقل و بالغ و تکلیف پذیراست.
خطاب آیات ولایت مانند «انّما ولیکم الله…مائده:۵۵» و آیۀ «یا ایها الّذین آمنوا النّبی اولی بالمؤمنین من انفسهم…احزاب:۳۳» عقلاء، اندیشمندان و مکلّفین و مؤمنین است. معنی ندارد که خداوند به کودکان، دیوانگان، مفلسین و محجورین این چنین خطاب کند!
همچنین مخاطب آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر…( نساء۵۹ ) » که دستور به اطاعت و فرمانبری میدهد، عقلاء و بالغان و مکلّفان هستند. مگر میشود به دیوانه و کودک دستور به اطاعت از قوانین الهی داد؟! آنان نه تکلیف دارند و نه رشد عقلی. بنابراین مخاطب آیات ولایت، انسانهای عاقل و بالغ هستند. و این پیامبر(ص) و ائمه معصومین و جانشینان آنان هستند که بر چنین مردمی ولایت دارند و پیشتر گفتیم: ولایت پیامبر(ص) و امامان و جانشینان آنان، برگشت به ولایت الله است. یعنی خود دین و مکتب روحبخش اسلام، رهبری و سرپرستی و هدایت مردم را بر عهده گرفته است. و تدبیر و اندیشه و نظر حاکم بر جامعه از سوی دین یعنی ازجانب خداوند ترسیم میشود.
بنابراین ولایت فقیه یعنی ولایت و حاکمیت فقه و دستورات نورانی اسلام بر جامعهای است که مردم آن بالغ، عاقل و فرهیخته هستند، که بازگشت آن به «و الله هو الولی» است.
سه. ولایتهای اخلاقی و…، گاه ولاء به معنی ولاء، محبت، نصرت، امر به معروف و نهی از منکر (ولای بین فرزانگان و خردمندان) است. اینگونه ولایتها با ولایت بر محجور و سفیه تفاوت اساسی دارد.( وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر)توبه:۷۱)این نوع ولایت یک نوع وظیفه اخلاقی و اجتماعی متقابل بین مومنان است.
سؤال۱۲: آیا ولایت فقیه، ولایت است یا وکالت؟
پاسخ:برخی میکوشند دانسته یا نادانسته، ولایت فقیه را به عنوان وکالت مطرح کنند. و بگویند: ولی فقیه وکیل مردم است نه ولیّ و سرپرست مردم.
پاسخ. وکالت به این معنی است که مردم ولی خود را انتخاب میکنند و بر میگزینند و به او وکالت میدهند که از جانب آنها عمل کند؛مانندنمایندگان ووکلاءمردم درمجلس. اما ولایت فقیه به این معنی است که مردم در حقیقت ولایت فقه اسلام و احکام الهی را میپذیرند. زیرا احکام الهی و دین، نسبت به مردم و فقیه هیچ تفاوتی ندارد. مردم و فقیه هر دو موظّف و مکلّف به انجام احکام الهیاند.
در ذیل قانون اساسی جدید بندی آمده که «رهبر با مردم در قانون مساوی است.» بنابراین فقیه و رهبر هیچ مزیّتی از این جهت ندارد. او هم مثل سایر مردم است. آری برای احراز رهبری و ولایت شرایطی لازم است که مجلس خبرگان باید تشخیص دهد که چه کسی شرایط فقیه جامع الشرایط را داراست و لیاقت رهبری امّت را دارد.
تعارض فتوای ولی فقیه بامراجع
سوال۱۳: در صورت تعارض فتوای ولی فقیه بامراجع وظيفه شرعى مسلمانان چيست؟
پاسخ:مقام معظم رهبری امام خامنه ای می فرماید:در مسائل مربوط به ادارۀ كشور اسلامى و امورى كه به عموم مسلمانان ارتباط دارد، نظر ولى امر مسلمين بايد اطاعت شود. ولى در مسائل فردى محض، هر مكلفى بايد از فتواى مرجع تقليدش پيروى نمايد. [22]
سوال۱۴:حكم يا فتواى ولى امر مسلمانان تا چه حد قابل اجرا مىباشد؟ و در صورت تعارض با رأى مرجع تقليد اعلم، كداميك مقدم است؟
پاسخ:اطاعت از حكم ولى فقيه بر همگان واجب است و فتواى مرجع تقليد نمىتواند با آن معارضه كند.[23]
سوال۱۵:آيا اعتقاد به اصل ولايت فقيه از جهت مفهوم و مصداق يك امر عقلى است يا شرعى؟
پاسخ:ولايت فقيه كه عبارت است از حكومت فقيه عادل و دين شناس، حكم شرعى تعبدى است كه مورد تأييد عقل نيز مىباشد، و در تعيين مصداق آن روش عقلائى وجود دارد كه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران بيان شده است.[24]
سوال۱۶:.آيا رسانههاى گروهى در نظام حكومت اسلامى بايد تحت نظارت ولى فقيه يا حوزههاى علميه و يا نهاد ديگرى باشند؟
پاسخ:ادارۀ رسانههاى گروهى بايد تحت امر و اشراف ولى امر مسلمين باشد و در جهت خدمت به اسلام و مسلمين و نشر معارف ارزشمند الهى به كار گمارده شود، و نيز در جهت پيشرفت فكرى جامعۀ اسلامى و حل مشكلات آن و اتحاد مسلمانان و گسترش اخوت و برادرى در ميان مسلمين و امثال اين گونه امور از آن استفاده شود.[25]
سوال۱۷:آيا كسى كه اعتقاد به ولايت مطلقۀ فقيه ندارد، مسلمان حقيقى محسوب مىشود؟
پاسخ:عدم اعتقاد به ولايت مطلقۀ فقيه، اعم از اين كه بر اثر اجتهاد باشد يا تقليد، در عصر غيبت حضرت حجت «ارواحنا فداه» موجب ارتداد و خروج از دين اسلام نمىشود.[26]
سوال۱۸:آيا ولى فقيه ولايت تكوينى دارد كه بر اساس آن بتواند احكام دينى را به هر دليلى مانند مصلحت عمومى، نسخ نمايد؟
پاسخ:بعد از وفات پيامبر اكرم «صلى اللّه عليه و آله» امكان نسخ احكام دين اسلام وجود ندارد، و تغيير موضوع يا پيدايش حالت ضرورت و اضطرار يا وجود مانع موقتى براى اجراى حكم، نسخ محسوب نمىشود، و ولايت تكوينى، اختصاص به معصومين «عليهم السلام» دارد.[27]
سوال۱۹:وظيفۀ ما در برابر كسانى كه اعتقادى به ولايت فقيه جز در امور حسبيه ندارند، با توجه به اين كه بعضى از نمايندگان آنان اين ديدگاه را ترويج مىكنند، چيست؟
پاسخ:ولايت فقيه در رهبرى جامعه اسلامى و ادارۀ امور اجتماعى ملت اسلامى در هر عصر و زمان از اركان مذهب حقّۀ اثنى عشرى است كه ريشه در اصل امامت دارد، اگر كسى به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم لزوم اعتقاد به آن رسيده باشد، معذور است، ولى ترويج اختلاف و تفرقه بين مسلمانان براى او جايز نيست.[28]
سوال۲۰:آيا اوامر ولى فقيه براى همه مسلمانان الزام آور است يا فقط مقلدين او ملزم به اطاعت هستند؟ آيا بر كسى كه مقلد مرجعى است كه اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه ندارد، اطاعت از ولى فقيه واجب است يا خير؟
پاسخ:بر اساس مذهب شيعه همۀ مسلمانان بايد از اوامر ولائى ولى فقيه اطاعت نموده و تسليم امر و نهى او باشند، و اين حكم شامل فقهاى عظام هم مىشود، چه رسد به مقلدين آنان. به نظر ما التزام به ولايت فقيه قابل تفكيك از التزام به اسلام و ولايت ائمّۀ معصومين (ع) نيست. [29]
سوال۲۱: ولايت مطلقه چیست؟
پاسخ:مراد از ولايت مطلقۀ فقيه جامع الشرائط اين است كه دين حنيف اسلام كه آخرين دين آسمانى است و تا روز قيامت استمرار دارد دين حكومت و ادارۀ امور جامعه است. لذا همۀ طبقات جامعه اسلامى ناگزير از داشتن ولى امر و حاكم و رهبر هستند تا امت اسلامى را از شر دشمنان اسلام و مسلمين حفظ نمايد؛ و از نظام جامعه اسلامى پاسدارى نموده و عدالت را در آن برقرار و از ظلم و تعدّى قوى بر ضعيف جلوگيرى نمايد. و وسائل پيشرفت و شكوفايى فرهنگى، سياسى و اجتماعى را تأمين كند. اين كار در مرحلۀ اجرا ممكن است با مطامع و منافع و آزادى بعضى از اشخاص منافات داشته باشد، حاكم مسلمانان پس از اين كه وظيفۀ خطير رهبرى را طبق موازين شرعى به عهده گرفت، بايد در هر مورد كه لازم بداند تصميمات مقتضى بر اساس فقه اسلامى اتخاذ كند و دستورات لازم را صادر نمايد. تصميمات و اختيارات ولى فقيه در مواردى كه مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمين است، در صورت تعارض با اراده و اختيار آحاد مردم، بر اختيارات و تصميمات آحاد امّت، مقدّم و حاكم است. [30]
سوال۲۲:آيا بر فقيهى كه در كشور جمهورى اسلامى ايران زندگى مىكند و اعتقادى به ولايت مطلقه فقيه ندارد، اطاعت از دستورات ولى فقيه واجب است؟
پاسخ:اطاعت از دستورات حكومتى ولى امر مسلمين بر هر مكلفى و لو اين كه فقيه باشد، واجب است. و براى هيچ كسى جايز نيست كه با متصدى امور ولايت به اين بهانه كه خودش شايستهتر است، مخالفت نمايد. اين در صورتى است كه متصدى منصب ولايت از راههاى قانونى شناخته شده به مقام ولايت رسيده باشد. ولى در غير اين صورت، مسأله به طور كلى تفاوت خواهد كرد. [31]
سوال۲۳:آيا مجتهد جامع الشرائط در عصر غيبت ولايت بر اجراى حدود دارد؟
پاسخ:اجراى حدود در زمان غيبت هم واجب است و ولايت بر آن اختصاص به ولى امر مسلمين دارد.[32]
سوال۲۴:آيا ولايت فقيه يك مسأله تقليدى است يا اعتقادى؟ و كسى كه به آن اعتقاد ندارد چه حكمى دارد؟
پاسخ:ولايت فقيه از شئون ولايت و امامت است كه از اصول مذهب مىباشد. با اين تفاوت كه احكام مربوط به ولايت فقيه مانند ساير احكام فقهى از ادلّۀ شرعى استنباط مىشوند و كسى كه به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم پذيرش ولايت فقيه رسيده، معذور است. [33]
بخش دوم.نگاه دشمنان به ولايت فقيه
سوال۲۵:دیدگاه دشمنان پیرامون ولایت فقیه چیست؟
دشمنان به خوبى دريافتهاند تا زمانى كه «ولايت فقيه» بر قلّه نظام جمهورى اسلامى ديدبانى جهان اسلام را بر عهده دارد و مردم به او وفادارند، به هيچ وجه نمىتوانند سلطه خود را تحميل كنند. اين واقعيت براى آنان كاملاً روشن است.
۱.استانلى روم، معاون رييس سازمان امنيت ملى آمريكا، مىگويد:
آنچه تاكنون همه تحريكات ما را براى براندازى نظام جمهورى اسلامى ايران با ناكامى مواجه ساخته است، اعتقاد مردم ايران به ولايت فقيه است.[34]
۲.ادوارد شرلى، از كارشناسان سازمان سيا، مىگويد:
اگر نظام ولايت فقيه در ايران از هم بپاشد آن وقت مىتوان پذيرفت كه جمهورى اسلامى تغيير ماهيت داده و برقرارى روابط ممكن خواهد شد.[35]
۳.ایمانوئل والرشتاین، جامعهشناس آمریکایی با نگرانی و اضطراب میگوید؛ «مانع اصلی پیشروی ما برای استقرار نظم جهانی(بخوانید کدخدایی آمریکا) دکترین ولایت فقیه [امام] خمینی است… همه نظریهها درگذر زمان کمرنگ و کهنه شده و به تاریخ میپیوندند، ولی نظریه ولایت فقیه [امام] خمینی هر روز پررنگتر و سرزندهتر میشود و مسلمانان بسیاری را به خود جلب میکند».
۴.آنتونی گیدنز، جامعهشناس انگلیسی درباره تحولات بنیادین قرن حاضر مینویسد؛ «در گذشته، سه غول فکری جامعهشناسی یعنی مارکس، دورکیم و ماکس وبر با اندکی اختلافنظر، فرآیند عمومی جهان را به سوی سکولاریزم
و در جهت حاشیهنشینی دین ارزیابی میکردند ولی از سال ۱۹۷۹ و با پیدایش انقلاب اسلامی در ایران، شاهد روند معکوس و متفاوت با این فرضیه هستیم، یعنی فرآیند عمومی جهان با شتاب به سمت دینی شدن پیش میرود.».[36] ۵.استانلى روم، معاون رييس سازمان امنيت ملى آمريكا، مىگويد:
آنچه تاكنون همه تحريكات ما را براى براندازى نظام جمهورى اسلامى ايران با ناكامى مواجه ساخته است، اعتقاد مردم ايران به ولايت فقيه است.[37]
۶.ادوارد شرلى، از كارشناسان سازمان سيا، مىگويد:
اگر نظام ولايت فقيه در ايران از هم بپاشد آن وقت مىتوان پذيرفت كه جمهورى اسلامى تغيير ماهيت داده و برقرارى روابط ممكن خواهد شد.[38]
۷. فرانسیس فوکویاما(متولد شیکاگو)، فیلسوف پرآوازه آمریکایی و استاد در رشته اقتصاد سیاسی بین الملل و دارای سابقه کار در اداره امنیت آمریکا و نیز تحلیلگر نظامی در شرکت «رند» – از شرکتهای وابسته به پنتاگون- میباشد. وی پس از نگارش مقاله پایان تاریخ و واپسین انسان(The Endo story and the last man)درسال ۱۳۶۸(۱۹۸۹م) که در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۱م)با تفصیل بیشتر و به همین نام، به صورت کتاب درآمد، به شهرت جهانی رسید
فوکویاما در کنفرانسی در سال ۱۳۶۵ که در اورشلیم برگزار شد، به ترسیم اندیشه سیاسی شیعه پرداخت. او در این کنفرانس که بازشناسی هویت شیعه نام داشت می گوید:
شیعه، پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرندهای است که دو بال دارد: «یک بال سبز» و «یک بال سرخ»، بال سبز این پرنده همان مهدویت وعدالت خواهی اوست. چون شیعه در انتظار عدالت به سر می برد، امیدوار است و انسان امیدوار هم شکست ناپذیر است. نمیتوانید کسی را تسخیر کنید که مدعی است: فردی خواهد آمد که در اوج ظلم و جور، دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد. و بال سرخ شیعه، شهادت طلبی است که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است.
شیعه، با این دو بال، افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهرآگین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و… به آن نمی رسد. آن نقطه که خیلی اهمیت دارد، بعد سوم شیعه است. این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری بر تن دارد که آنها را شکست ناپذیر نموده است. در بین کلیه مذاهب اسلامی، شیعه تنها مذهبی است که نگاهش به ولایت فقیه است. ولایت پذیری شیعه که بر اساس «صلاحیت» شکل میگیرد، او را تهدید ناپذیر کرده است. فوکویاما میگوید: شما باید ولایت فقیه را بزنید. اگر توانستید ولایت فقیه را بزنید بلافاصله پرنده شیعه، افت میکند و سقف پروازش کاهش مییابد و تیرهای شما به راحتی به او می خورد، آن وقت فناناپذیری و تهدید ناپذیری هم به طریق اولی از بین میورد. [39]
پایان مهر۱۴۰۲
[1] . فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ . (نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه ۵۳، بند ۱۱، ص ۵۶۶)
[2]. لِلقائم غیبتان اِحداهما طویلة و الاُخری صغیرة. (غیبت نعمائی، ص ۱۷۰)
[3] . ر.ک: جواهر الکلام، ج ۲۱، ص ۳۹۷، باب امر به معروف و نهی از منکر.
[5] ر.ک.مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی.
[6] لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْء (آلعمران:۲۸).
[7] وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون (هود:۱۱۳).
[8] قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين (بقره/۱۲۴).
[9]أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون (یونس/۳۵)
[10] إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها (نساء:۵۸).
[11] عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ مَا لَمْ يَدْخُلُوا فِي الدُّنْيَا(كافي ،إسلامية، ج۱ ،ص ۴۶)
[12] الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا. (كافی، ج۱ ،ص ۳۸،باب فقد العلماء.)
[13] . وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ (وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۱۰۱)
[14] عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ قَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ. (كافي ، ج۱،ص ۶۷ ) .
[15] صحیفه امام،ج۲۱،ص۴۰۶.
[16] ولایت فقیه،ص۳۱.
[17] البیع،امام خمینی،ج۲،ص۴۵۹وتهذیب الاصول،امام خمینی،ج۳،ص۱۳۷کتاب اجتهادوتقلید.
[18] . فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ. (کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۴۸۳)
[19] . ولایت فقیه، ص ۵۵.
[20] . ر.ک: جواهر الکلام، ج ۲۱، ص ۴۰۵.
[21] . صحيفه امام، ج۱۰، ص۳۱۰.
[22] أجوبة الاستفتاءات (فارسى)، ص: ۱۱ س ۵۲.
2.همان س ۵۴.
[24] استفتاءات فارسی ص: ۱۲ س ۵۶.
[25] همان س ۵۸.
[26] همان س ۵۹.
[27]همان س ۶۰
[28] همان س ۶۱
[30] . همان س۶۳.
[31] . همان س ۶۵.
[32] .همان س۶۶.
[33] همان.س ۶۷
[34] . براندازى نرم، لطف على لطيفى پاكده، مجله حصون، شماره ۱۳، پاييز ۱۳۸۶، ص ۱۳۳.
[35] . همان، ص ۱۳۴. به نقل از: جريان براندازى و استراتژى براندازى خاموش، اداره سياسى سپاه، ص ۲۷.
[36] . روزنامه کیهان ۳مرداد۱۴۰۲،حسین شریعتمداری
[37] . براندازى نرم، لطف على لطيفى پاكده، مجله حصون، شماره ۱۳، پاييز ۱۳۸۶، ص ۱۳۳.
[38] . همان، ص ۱۳۴. به نقل از: جريان براندازى و استراتژى براندازى خاموش، اداره سياسى سپاه، ص ۲۷.
[39]. تنظیم شده توسط گروه حوزه علمیه تبیان منبع حوزه نت.