FILE007FILE007FILE007FILE007
  • صفحه اصلی
  • کتاب ها
  • پژوهش ها
  • مقالات
  • نکات و تصاویر
  • درباره ایشان
  • تماس با ما

شميم خدمت

  • صفحه نخست
  • مقالات
  • شميم خدمت
استراتژى دفاعی پيامبر اعظم(ص)،درپنج جبهه با تا کید برنبرد نامتقارن
آبان 14, 1398
منتشر شده توسط asanweb در آبان 14, 1398
موضوعات
  • مقالات
برچسب ها
  • آسيب‌ها و موانع خدمتگزاري
  • اهتمام به امور زائران
  • خدمت مادي
  • خدمت معنوي
  • خدمتگزاري
  • سيرة معصومين
  • كاركرد

مصطفي آخوندي*

چکيده                               

در مقالة «شميم خدمت»، مسئلة خدمتگزاري از منظر آيات و روايات و سيرة معصومين:  تبيين شده و دربارة موضوعات معناكاوي، كاركرد و نقش، و اهتمام به خدمتگزاري، تقدير از انبيا و اولياي خدمتگزار در قرآن، سيرة پيامبر اعظم9  و امامان معصوم: ، پاداش خدمتگزاري و آسيب‌ها و موانع خدمتگزاري بحث گرديده است.

کليدواژه‌ها: خدمتگزاري، كاركرد، آسيب‌ها و موانع خدمتگزاري، سيرة معصومين، اهتمام به امور زائران،  خدمت معنوي، خدمت مادي

پيشگفتار

نهضت خدمت‌رسانى در همة ساحت‌هاى زندگي؛ از جمله در حج، مورد تأكيد اسلام بوده و در سيرة عملي وگفتار معصومين: ارزش والايي داشته است. شايد هم به همين دليل سعدي سروده است:

   عبادت به جز خدمت خلق نيست

به تسبيح و سجاده و دلق نيست

البته جناب سعدي اغراق كرده‌اند؛ چون خدمت به خلق خدا، بخشي از عبادات است،
 نه اينكه عبادت فقط خدمتگزاري باشد. شهيد مطهري مي‌نويسد: «منظور سعدي عده‌اي از متصوفه­اند كه كارشان فقط تسبيح و سجاده پهن كردن و دلق درويشي پوشيدن است و اساساً از كارهاي خيرخواهانه چيزي سرشان نمي‌شود (مطهری، بي‌تا، ج22، ص280).

به هرحال، خدمت به مردم و جامعه، ازكارهاي پسنديده‌اي است كه شميم آن از ترنّم دعاي امام سجاد7 استشمام مي­شود. در دعاي بيستِ صحيفة سجاديه آمده است: «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»؛ «خدايا! کارهاي نيک را با دست من جاري ساز وآن را با منت تباه مساز.»

يکي از بسترهاي رحمت‌هاي الهي خدمتگزاري است: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مُوجِبَاتِ رَحْمَتِكَ»، بي‌ترديد با روشن شدن جايگاه ارزشي خدمت به مردم و جامعه، به ويژه
در بُعد معنوي، اين خدمتگزاران بي‌ريا و سخت‌کوش، در خدمت بيشتر و ارزشمندتر
و با انگيزه بيشتر رضايت حضرت حق، شايق‌تر خواهند شد.

اصولاً فلسفة وجودي پذيرش مسئوليت‌هاي فرهنگي و معنوي، به‌ويژه در سلک روحاني کاروان، در همين راستا معنا مي‌يابد؛ چرا که مهم‌ترين نياز زائر خانة خدا در اين سفر معنوي، اطمينان به درستي اعمال، کسب معنويت، دستيابي به کرامت انساني
و حيات طيبه است؛ زندگي طيبي که درگرو ايمان و عمل صالح قرار دارد. ازاين‌رو، پيامبران و پيشوايان معصوم: ، در خدمت به خلق خدا پيشگام بوده و برترين خدمتگزار، الگو و اسوه به شمار مي‌آيند؛ چرا که آنان با تلاش و فداکاري، پيوسته دغدغة خوشبختي و سعادت انسان‌ها را در دنيا وآخرت داشتند و در اين مسير زحمت‌هاي طاقت‌فرسايي را متحمل شدند.

مقالة پيش‌رو به ارزش و جايگاه خدمتگزاري به‌طور اعم، به‌ويژه خدمت‌رساني روحانيون محترم و ارزش فعاليت‌هاي آنان درآيات و روايات و سيرة بزرگواران معصوم، پرداخته و به اين پرسش اصلي پاسخ داده است:

خدمت به مردم، به‌ويژه به زائران خانة خدا، از منظر آيات و روايات و سیره، از چه جايگاهي برخوردار است؟

گفتار اول ـ معناكاوي خدمتگزاري

واژه‌هاي خدمتگزاري، خدمت‌رساني، گره‌گشايي، كمك به مردم، نيكوكاري و برطرف ساختن مشكلات مردم مترادف هستند و در متون روايي با عنوان «تَفْرِيجِ كَرْبِ الْمُؤْمِن‏» (کلینی، 1429ق، ج2 ، ص199) و «قَضَاءِ حَاجَةِ الْمُؤْمِن‏» (همان، ص192)، آمده است.

خدمت‌رساني اعم از خدمات مادي، معنوي و عاطفي است. شهيد مطهري در واكاوي واژة خدمت مي‌فرمايد:

«خدمت يعني كار ديگران را انجام دادن. «خدمت» فوق «تعاون» است. تعاون، همكاري و همگامي است. عمدتا ما خدمت را قبل از همكاري و همگامي ذكر مي‌كنيم. معمولاً هر عملي كه به نفع اجتماع تمام شود، خدمت به خلق ناميده مي‌شود؛ ولو جنبة انتفاعي و خصوصي داشته باشد؛ مثلاً تأسيس يك كارخانه و ايجاد كار، خدمت به خلق است. تأسيس يك مؤسسه فرهنگي يا ديني يا بهداشتي كه خيرش
به اجتماع مي‌رسد، خدمت به خلق است… . ولي خدمت در اخلاق سفر، جنبة اخلاقي‌اش از جنبة اجتماعي آن بيشتر است… . كار اخلاقي، كاري است كه
بر محور نفع رساندن به غير و سلب از خود اسـت؛ مثـل انفاقات مالي يا نيرويي» (مطهری، بی­تا، ج5، ص452).

خدمت به جامعه يعني چه؟ خدمت به خلق، از چه جهت؟ شهيد مطهري در پاسخ به اين سؤال مي‌فرمايد:

«شما مي‌گوييد انسانيت به اين است كه انسان به خلق خدا خدمت كند؛ بسيار خوب! ولي توضيح دهيد به چه­ چيز خلق خدا خدمت كنيم؟ ممكن است بگوييد انسان گرسنه‌اي را سيركنيد و يا انسان برهنه‌اي را لباس بپوشانيد و يا براي حفظ از سرما و گرما براي نيازمندان مسكن بسازيد. همة اينها درست است و خدمت به خلق است؛ ولي يك سؤال مطرح است: «نتيجه نهايي چيست»؟ آيا همين قدر كه احتياجي از احتياجات خلق خدا را بر آورديم، اين عمل ما احسان و خير است؟ اگر خود خلق خدا در شرايطي قرار دارندكه به خودشان خدمت نمي‌كنند و خودشان دشمن خودشان هستند، يعني از روي ناداني و جهالت به گونه‌اي عمل مي‌كنند كه نه تنها در مسير سعادتشان نيست، بلكه مسير شقاوت آنها و شقاوت بشريت است. در اينجا بايد همين‌­طور چشمهایمان را ببنديم و بگوييم: به خلق خدا بايد خدمت كرد؟ ما چه­كار داريم كه در چه مسيري قرار دارد و يا در چه مسيري و هدفي حركت مي‌كند؟! ليكن اين چنين نيست؛ بلكه خدمت به انسان‌ها به شرط اين است كه خدمت به انسانيت باشد؛ يعني خدمت به ارزش‌هاي انساني باشد. مطلب اين است. خدمت به خلق خدا آنجا ارزش انساني دارد كه در مسير ارزش‌هاي ديگر انساني قرار گيرد. اگر خدمت به خلق، در مسير ساير ارزش‌هاي انساني قرار نگيرد، به‌اندازة يك پول هم ارزش ندارد (مطهری، بي‌تا، ج23، صص288ـ 287).

گونه‏ هاى خدمتگزاري‏

سه نوع خدمت به مردم و جامعه متصور است:

1. خدمت مادي

خدمت مادي، برآوردنِ نيازمندي‌هاي مادي؛ مانند لباس، غذا، مسكن و… است؛ چنان­كه درآيات و روايات به آن اشاره شده است، ليكن اين كافي نيست و صرف پرداختن به نيازمندي‌هاي مادي، بدون توجه به ارزش‌هاي معنوي، ارزش مطلوبي ندارد.

2. خدمات معنوي و فرهنگي

 خدمت معنوي؛ يعني هدايت و زنده کردن فطرت الهي انسان‌ها در پرتو انوار آموزه‌هاي ديني كه از اهميت والايي برخوردار است، حتي خدمات مادي بسترساز و زمينه‌اي براي رشد معنويت است.

در قرآن مجيد به آياتي بر مي‌خوريم که به ارزش حيات معنوي و خدمت به آنان در اين بستر پرداخته است:

(وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا) (مائده: 32).

امام صادق7 در تفسير اين آيه فرموده است: «هركس انسانى را از گمراهى به سوى هدايت ببرد، در واقع او را زنده كرده است.» (فيض کاشاني، 1415ق. ج2، ص31).

امام صادق به نقل از امام على8 فرمود: پيامبر خدا مرا به يمن فرستاد و فرمود:

«اى على! با احدى نمى‏جنگى، مگر اينكه قبل از جنگ، او را به اسلام دعوت كنى. اگر خداوند يك نفر را به وسيلة دعوت تو به اسلام هدايت كند، براى تو بهتر است از آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب مى‌كند و تو مالك آن باشى![1] (حرّ عاملی، 1409ق، ج15، ص43). يعني اگر يك نفر از كافران به دست تو هدايت شود بهتر و ارزشمندتر از فرمانروايى تو بر تمام دنياست.»

امير مؤمنان7 در تفسير تعاون به نيکي درآية شريفة (وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى‏) (مائده: 2) مى‏فرمايد: «مِنْ واجِبِ حُقُوقِ الله عَلى عِبادِهِ النَّصيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعاوُنُ عَلى اقامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ» (دشتی،  1379ش، خطبه 207).

معصومين: نه تنها ديگران را بر اقامه حق و حق‌محوري و زيستن در يک زندگي پاک و معنوي يارى مى‏‌‌كردند، بلكه خود، محور حق و عدالت و پاکي بودند و مردم، حق و عدالت و حيات طيبه را از زبان و كردار آنان مى‏آموختند. يک عالم و روحانيِ وارث آن انوار طيبه نيز بايد چنين باشد. وقتي يک عالم وارسته و دلسوز، چون خورشيد بر فكر و دل انسان‏ها و زائران خانة خدا بتابد و به آنها نور و گرما ببخشد وحيات معنوى آنان را در پرتو انوارآموزه‌هاي معنوى زنده کند ـ همان‌گونه كه موجودات عالم در پرتو نور خورشيد حيات مي‌يابند ـ آيا خير و خدمتى بيش از اين مى‏توان تصور كرد وآيا مي‌توان آن را با ترازوي ارزش‌هاي مادي وزن کرد و قيمت‌گذاري نمود؟ به همين جهت است که اين خدمت معنوي، پيش از آنکه زائران خانة خدا را مسرور کند، خود روحاني را خوشحال مي‌کند.

برترين و عالى‏ترين خدمت به مردم در سيرة معصومين: ، راهنمايى و هدايت و ارشاد آنان به سوى صلاح و سعادت دنيا و آخرت است. در زيارت جامعة كبيره خطاب به
اهل بيت: آمده است:

«به واسطة ولايت شما خدا حقايق دينمان را به ما آموخت و تباهى‏هاى دنياى ما را اصلاح كرد. به­وسيلة دوستى شما كلمة توحيد به حد كمال رسيد و نعمت بزرگ شد و پراكندگى و اختلاف به اُلفت گراييد… به وسيلة شما مردم به سوى بهشت رضوان رهسپار مى‏شوند.»[2]

انوار الهي امامان، همواره مانند خورشيد، بر فكر و دل انسان‏ها مى‏تابد و به آنها نور و گرما مى‏بخشد. همان‌گونه كه همة موجودات در پرتو نور خورشيد زندگى مي‌کنند، حيات معنوى آدميان نيز در پرتو انوار معنوى اهل بيت: تأمين مى‏شود و آيا خدمتى بيش از اين مى‏توان تصور كرد؟

3. كمك‌هاى عاطفى‏

رنج كمبودهاى عاطفى را نبايد كمتر از كمبودهاى مادى پنداشت. گاه فقر عاطفى رنجى بيش‏تر مى‏آورد و آفتى زيانبارتر مى‏آفريند. بزرگان معصوم: بدين حقيقت عنايت داشتند و مى‏كوشيدند نيازهاى مردم را در اين زمينه برآورند و آنان را از اين نعمت خدادادى بهره‏مند سازند؛ از جمله بركات وجود معصوم: ، مشكل‌گشايى و غمزدايى از كار و دل مؤمنان است. وجود امام7 سبب آرامش دل، گشايش گره‏هاى كور زندگى
و آسان شدن كارهاست. در زيارت جامعه خطاب به ائمّه: مى‏گوييم:

«خداوند به وسيلة شما‌ اندوه را مى‏زدايد و پريشانى را برطرف مى‏سازد… به سبب شما ما را از خوارى رهايى داده و ‌اندوه‏هاى جانكاه ما را زدوده است.»[3]

دعاها و راهنمايي‌هاى عمومى و ارشادى پيامبر و امامان: ، كه تأثير فراوانى در حلّ گرفتاري‌ها و سامان دادن به نابساماني‌ها دارد، در اين راستاست. (الهامی‌نیا، 1385ش، ص174).

گفتار دوم ـ کارکرد و نقش خدمت به مردم

کارکرد و نقش خدمت به مردم، علاوه بر جلب رضايت و خشنودى خداوند، هم به خود انسان باز مي‌گردد و هم جامعه را تحت تأثير قرار مي‌دهد و سبب همبستگى، تأليف قلوب، صفا و صميميت و افزايش مهر و محبت مى‏گردد.

كاركرد خدمت به مردم بر فرد خدمتگزار

نخستين آثار خدمت‌رساني، بر خود خدمتگزار ظاهر مي‌شود و تأثيرات روحي و رواني مثبتي براي وي به ارمغان مي‌آورد؛ از قبيل:

1. گامي در جهت كمال

شهيد مطهري مي‌فرمايد:

«انسان همیشه دروازه معنویت بوده است. یکی از دروازه‏هایی که از وجود انسان به معنویت باز می­شود، یک سلسله معانی (نه مواد) است که «ارزشهای انسانی» نامیده می‏شود و همانهاست که ملاک انسانیت انسان است و شخصیت انسان
به اینها بستگی دارد، از قبیل درد خدا داشتن، درد خلق خدا داشتن، مهر ورزیدن، خدمت به خلق…» (شهید مطهری، 1377ش، صص411 ـ 410).

انساني­كه با نيت قرب به حضرت حق، به ديگران خدمت مي‌كند، درحقيقت وجود خود را كمال مي‌بخشد؛ قرآن کریم چه زيبا گفته است: {إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه}  (فاطر : 10).

به گفتة استاد مطهري:

عده‌اي كه به نام عباد و زهاد معروفند و به فكر نجات خويش، نمي‌دانند كه خدمت
به خلق و هدايت و ارشاد خلق به يك معنا بالاتر از عبادت خالق است. با اين توضيح كه اگر خدمت به خلق را در عرض عبادت خالق قرار دهيم، دومي اصل است. ولي خدمت به خلق،
با حفظ مرتبة عبوديت، سفر و مرحله بعد است و به قول عرفا، سفر من الحق الي الخلق و سفر بالحق في الخلق، آخرين سفر وآخرين مرحلة كمال انساني است و اما سفر من الخلق الي الحق
و سفر بالحق في الحق كه همان عبادت است، مقدمة دو سفر دومي، يعني سفر من الحق
الي الخلق و سفر بالحق في الخلق است (همان، ج10، ص253).

2. نشاط‌آفريني

خدمت به خلق خدا، پيش از آنكه براي مردم نشاط‌آور باشد، براي فرد خدمتگزار لذت‌بخش و نشاط‌آور است. امام صادق7 فرمود:

«به خدا سوگند! پيامبر خدا9 آن­گاه كه نياز مؤمنى را بر مى‏آورد، خود بيش از آن نيازمند، مسرور مى‏شد.»[4]

3. محبوب خدا شدن

محبوب خدا شدن كار ساده‌اي نيست و خداوند هر كسي را محبوب خويش نمي‌پسندد. خدمت به خلق، از اعمالي است كه انسان را محبوب خدا مي‌كند. از امام صادق7 روايت شده كه خداوند ـ عزّوجلّ ـ فرموده است:

«مردم عيال من‌اند. محبوب‌ترين آنها نزد من، كسى است كه بيش از همه به مردم مهربان باشد و كوشش بيشترى در رفع نيازمندى‏هاى آنان كند.»[5]

4. محبوب شدن نزد مردم

امام على7 مى‏فرمايد:

«هركس بين خود و خدايش را اصلاح كند، خداوند بين او و مردم را اصلاح خواهد كرد.»[6]

اين حديث نتيجه مى‏دهد كه صداقت و انگيزة خير در خدمت‏ به‏ مردم‏ به‏طور ناخودآگاه باعث محبوبيت مى‏شود.

كار كرد خدمتگزاري در جامعه

تأليف قلوب، اتحاد و همبستگي، ايجاد صفا و صميميت و افزايش مهر و محبت و دوستي، از كاركردهاي مهم خدمت‌رساني به جامعه است.

امام على7 مى‏فرمايد: «بالإحْسانِ تُمْلَكُ القُلوبُ»؛ «با احسان و نيكى قلب‏ها مسخر مى‏شود.» (محمدی ری‌شهری، 1362ش، ج2، ص444).

مراد هركه برآري مطيع امر توگشت

 خلاف نفس، كه فرمان دهد چو يافت مراد

بنده حلقه بگوش ار ننوازي برود

 لطف­كن لطف­كه بيگانه شود حلقه بگوش

وقتي در جامعه‌اي خدمتگزاران افزون يافتند، آن جامعه به قلّه‌هاي قدرت و عزت دست پيدا مي‌كند. همچنان­كه قرآن كريم مي‌فرمايد: (وَ لِله الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ) ؛ «عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است‏» (منافقون : 8).

گفتارسوم ـ اهتمام به خدمت به خلق خدا

درآموزه‌هاي ديني، به‌ويژه روايات، اهتمام فراواني بر خدمت به مردم شده است:

1.  پروردگار متعال خدمت به بندگان خدا را در رديف بهترين نيكي‌ها برشمرده است:

{وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِالله وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَالنَّبِيِّينَ  وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقاب‏} (بقره: 177). 

«بلكه نيكوكار كسى است­كه به خدا و روز بازپسين و فرشتگان وكتاب خدا و پيامبران ايمان آورد و مال خود را، با آنكه دوستش دارد، به خويشاوندان و يتيمان
و درماندگان و مسافران و گدايان و دربندماندگان ببخشد.»

درآية ديگري نيز دستور به­تعاون ونيكي داده شده؛ (وَتَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِّ  وَالتَّقْوَى) (مائده :2).

2. روايات فراواني در اين موضوع وجود دارد كه به برخي اشاره مي‌كنيم:

*  «خَصلَتانِ ليسَ فَوقَهُما مِنَ البِرِّ شَى‏ءٌ: الايمانُ بِالله والنَّفعُ لِعبادِ الله، وخَصلَتانِ لَيسَ فَوقَهُما مِنَ الشَّـرِّ شَى‏ءٌ: الشّـِركُ بِالله والضُّـرُّ لِعِبادِ اللِه» (مجلسی،1403ق، ج77، ص137) . .

*  «حَبُّ الأعمالِ الَى اللهَ سُرورٌ (الذى) تُدخِلُهُ عَلَى المُؤمِنِ، تَطرُدُ عَنهُ جَوعَتَهُ أو تَكشِفُ عَنهُ كُربَتَهُ» (کلینی، 1429ق، ج2، ص 188). 

*  «عَوْنُكَ الضَّعِيفَ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَة» (حرّعاملی، 1409ق، ج15، ص141).

*  «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ وَ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَزْرَقِ قَالَ سَأَلْتُ
أَبَا الْحَسَنِ8 عَنِ الرَّجُلِ يَدْخُلُ فِي السَّعْيِ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَيَسْعَى
ثَلَاثَةَ أَشْوَاطٍ أَوْ أَرْبَعَةً ثُمَّ يَلْقَاهُ الصَّدِيقُ لَهُ فَيَدْعُوهُ إِلَى الْحَاجَةِ أَوْ إِلَى الطَّعَامِ قَالَ
إِنْ أَجَابَهُ فَلَا بَأْسَ» (حرّ عاملی، 1409ق، ج13، ص501).

عبدالرحمان ازرق ‌گويد: از ابوالحسن امام رضا7 پرسيدم: «مردي به سعي صفا و مروه مي‌رود، سه يا چهار شوط سعي مي‌كند. آن‌گاه دوستش با او برخورد مي‌كند و از اوكمك براي رفع مشكلش مي‌كند يا او را به غذا دعوت مي‌كند؛ حكم چيست»؟ امام فرمود: «اگربه وی پاسخ دهد، ايرادي ندارد».

*  «وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهَ8 قَالَ قَالَ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ طَوَافاً وَاحِداً كَتَبَ اللهُ لَهُ سِتَّةَ آلَافِ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ سِتَّةَ آلَافِ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ سِتَّةَ آلَافِ دَرَجَةٍ حَتَّى إِذَا كَانَ عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ فَتَحَ لَهُ سَبْعَةَ أَبْوَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا الْفَضْلُ كُلُّهُ فِي الطَّوَافِ قَالَ نَعَمْ وَ أُخْبِرُكَ بِأَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُسْلِمِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّى بَلَغَ عَشْراً» (حرّ عاملی، 1409ق، ج‏16، ص363). 

*  «وَ فِي ثَوَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهَ 8 يَا إِسْحَاقُ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ طَوَافاً وَاحِداً كَتَبَ اللهُ لَهُ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ وَ غَرَسَ لَهُ أَلْفَ شَجَرَةٍ فِي الْجَنَّةِ
وَكَتَبَ­لَهُ ثَوَابَ عِتْقِ أَلْفِ نَسَمَةٍ حَتَّى إِذَا صَارَ إِلَى الْمُلْتَزَمِ فَتَحَ­اللهُ لَهُ ثَمَانِيَةَ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَيُقَالُ لَهُ ادْخُلْ مِنْ أَيِّهَا شِئْتَ قَالَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا كُلُّهُ لِمَنْ طَافَ قَالَ نَعَمْ
أَ فَلَا أُخْبِرُكَ بِمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا قَالَ قُلْتُ بَلَى قَالَ مَنْ قَضـَى لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً كَتَبَ اللهُ لَهُ طَوَافاً وَ طَوَافاً حَتَّى بَلَغَ عَشَـرَةً» (حرّ عاملی، 1409ق، ج13، ص305).

*  «ما مِنْ عَمَلٍ احَبَّ الَى اللهَ تَعالى‏ مِنْ ضُرٍّ يَكْشِفُهُ رَجُلٌ عَنْ رَجُلٍ…» (تمیمی آمدی، 1366ش، ج6 ، ص108). 

*  «إنَّ حَوائِجَ النَّاسِ إليكُمْ نِعْمَةٌ مِنَ اللهَ عَلَيْكُمْ فَاغْتَنِمُوها» (تمیمی آمدی، 1366ش، ج2، ص573). 

*  «سَيِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُم‏» (محمدی ری‌شهری، 1362ش، ج2، ص 1309).

شخصى خدمت امام صادق7 رسيد و گفت:

«هنگامى كه به مكه رسيديم، همة دوستان و همراهان براى طواف حركت كردند و مرا براى نگهدارى اثاثيه گذاشتند.» حضرت فرمود: «انْتَ اعْظَمُهُمْ أجْراً»؛ «ثواب تو از آنان بيشتر است» (کلینی، 1429ق، ج4، ص545).

ازاين‏رو، مناسب است در مكه و مدينه، در زيارت‏ها و بازديد از اماكن، مراقب همراهان و هم‌كاروانيان باشيم. از گم‏شدن و سرگردان ‏شدن افراد جلوگيرى كنيم و اگر جوان هستيم، به سالمندان یاری نماييم.

پذيرفتن مسئوليت‏ براي خدمتگزاري

مقام‌طلبى در شأن مؤمن نيست و با ايمان سازگاري ندارد؛ چنان‌که قرآن كريم مى‏فرمايد:

*  {تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً
وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ} (قصص: 83).

امّا پذيرفتن مسئوليت براى خدمت‏ به‏ خلق‏ خدا، بالاترين عبادت‌هاست و نه تنها اعلام آمادگى كردن و پذيرفتن مسئوليت براى اين هدف بد نيست، بلكه در بعضى موارد واجب و لازم است.

در بوستان سعدي آمده است: پادشاه دادگري بود که هيچ کس از او شکايت نداشت، روزي به صاحبدلي گفت: من احساس بي‌حاصلي مي‌کنم [عمرم بيهوده گذشته است] و ديگر نمي‌خواهم پادشاهي کنم؛ بلکه تصميم دارم به کنجي بنشينم و به عبادت بپردازم. آن مرد دانا برآشفت و گفت: تو اکنون بهترين موقعيت را براي خدمت داري. در همين جايگاه بمان و به خلق خدمت کن!

طريقت به جز خدمت خلق نيست

به تسبيح و سجاده و دلق نيست

تو بر تخت سلطاني خويش باش

به اخلاق پاکيزه درويش
 باش(كهف: 89-86)

امام خمينى= در وصيّتنامة اخلاقى خويش به فرزندشان فرموده‏اند:

«پسرم! از زير بار مسئوليت انسانى كه خدمت به حق و در صورتِ خدمت به خلق است، شانه خالى مكن.» (امام خمینی، ج18، ص512).

اغتنام فرصت جهت خدمت به جامعه و مردم‏

فرصت‌هايى كه بر سر راه زندگى بشر پيش مى‏آيد، ناپايدار و زودگذر است
و ممكن است بزرگترين فرصت ثمربخش بر اثر كمترين مسامحه و سهل‌انگارى از كف برود. ازاين‌رو، در روايات همواره خطر از دست رفتن فرصت‌ها خاطرنشان شده است؛ چنان كه رسول الله9  مى‏فرمايد:

*  «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا» (کاشانی، ج5 ، ص15).

حضرت على7 مى‏فرمايد:

*  «الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّالسَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْر»ِ (دشتی، 1379، حكمت20). 

صاحبا عمر عزيز است، غنيمت دانش

گوى خيرى كه توانى، ببر از ميدانش

جاى گريه­است براين عمركه چون خنده گل

پنج روزى است بقاى دهن خندانش

(انصارى، بی­تا، ‏ج1، ص287).

برترين کارها، با دوام‌ترين و دشوارترين آنهاست

*  «أفضَلُ الأعمالِ أحمَزُها» (مجلسی، 1403ق، ج70، ص191). 

*  «أَفْضَلُ الْعَمَلِ أَدْوَمُهُ وَ إِنْ قَلَّ‏» (ورام بن ابی‌فراس،1410ق، ج1، ص63).

گفتار چهارم‌ ـ تقدير از خدمت‌رساني انبيا و اوليا در قرآن

پيامبران و اولياى الهى، براى حل مشكلات و نجات مردم، شخصاً قيام و اقدام مى‌كردند و چنین نبود که تنها به دعا اكتفا كنند، اکنون به برخی از آنها اشاره مي‌كنيم:

خدمتگزارى ذوالقرنين

ذوالقرنين بدون چشمداشت مالى و درخواست مزد، به مردم غرب و شرق عالم خدمت مادي و معنوي كرد. خداوند نيز با بيان خدمت‌هاي او در16آية قرآن كريم، از زحمات اين مرد الهي تقدير کرده است:

*  {وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً}  (كهف : 83).

ذوالقرنين، سفرى به سوى غرب داشت و با اقامة نظام عادلانة دينى در ميان ساحل‏نشينان، به آنان خدمت بزرگي كرد.

*  {حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً…} (كهف: 89-86).

ذوالقرنين گفت: كسانى راكه ستم كرده‏اند مجازات می­کنیم. سپس به سوى پروردگارش بازمى‏گردد و خداوند او را عذاب شديدى خواهد نمود. اين ظالمان و ستمگران، هم مجازات اين دنيا را مى‏چشند و هم عذاب آخرت را و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداش نيكو خواهد داشت و ما فرمان آسانى به او خواهيم داد. هم با گفتار نيك با او برخورد خواهيم كرد و هم تكاليف سخت و سنگين بر دوش او نخواهيم گذارد و خراج و ماليات سنگين نيز از او نخواهيم گرفت.

گويا هدف ذوالقرنين از اين بيان، اشاره به اين است كه مردم در برابر دعوت من به توحيد و ايمان و مبارزه با ظلم و شرك و فساد، به دو گروه تقسيم خواهند شد؛ كسانى كه تسليم اين برنامه سازنده الهى شوند، مطمئناً پاداش نيك خواهند داشت و در امنيت و آسودگى خاطر زندگى خواهند كرد. اما آنها كه در برابر اين دعوت موضع‏گيرى خصمانه داشته باشند و به شرك و ظلم و فساد ادامه دهند، مجازات خواهند شد. (مکارم شیرازی، 1374، ج‏12، ص528).

مراد از اينكه جز خورشيد سايه‏بانى نداشتند، زندگى ابتدايى و بدون امكانات است. به‏ فرمودة امام صادق7 : نه خانه‏سازى مى‏دانستند، نه خيّاطى. خورشيد بى‏مانع بر آنان مى‏تابيد؛ به­گونه‏اى كه صورت‏هاى آنان سياه شده بود (قرائتی، 1383، ج‏5 ، ص222).

 ذوالقرنين سفر خود را به غرب پايان داد و سپس عازم شرق شد؛ {حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَـا تَطْلُـعُ عَلَى قَـوْمٍ لَّمْ  نَجْعَـل لَهُـم مِّن دُونِهَا سِتْرًا} (كهف: 90).

اين جمعيت در مرحله‏اى بسيار پایين از زندگى انسانى بودند؛ تا آنجا كه برهنه می­زیستند يا پوشش بسيار كمى كه بدن آنها را از آفتاب نمى‏پوشانيد، داشتند. ذوالقرنين حتى جمعيتى را كه به گفتة قرآن، سخنى نمى‏فهميدند (لا يَكادُونَ يَفْقَهونَ قَوْلًا)؛ از نظر دور نداشت و با هر وسيلة ممكن، به درد دل آنها گوش فرا داد. نيازشان را بر طرف ساخت و ميان آنها و دشمنان سرسختشان سد محكمى بنيان نهاد و با اينكه به نظر نمى‏رسيد چنين جمعيت عقب‌افتاده‏اى‏ براى حكومت نفعى داشته باشند، بدون چشمداشت، به اصلاح كارشان پرداخت.

ذوالقرنين به گروهى كه از هجوم اقوام وحشى يأجوج و مأجوج شكايت داشتند، نخست دستور داد قطعات آهن بياورند. بعد از آن، دستور آتش افروختن در اطراف سد آهنين، براى جوش خوردن و بعد از آن دستور تهية مس مذاب براى پوشاندن آهن با لايه‏اى از مس داد و بدين ترتيب، سدي ساخت كه اقوام وحشي يأجوج و مأجوج نه قادر بودند آن را سوراخ كنند و نه قدرت بر بالا رفتن از آن را داشتند (مکارم شیرازی، 1374ش، ج‏12، ص539).

خدمتگزاري حضرت يوسف براي مردم مصر

حضرت يوسف براى مقابله با هفت سال خشكسالى، كه در انتظار مردم مصر بود، قدم پيش گذاشت و با تعبير خوابِ پادشاه مصر، رهنمودهايى ارائه كرد. پادشاه به يوسف گفت: «تو امروز نزد ما مقام و منزلت و قدرت و مكنت دارى و مورد اعتماد ما هستى.» حضرت يوسف كه زمينه را براى خدمت‏ به‏ مردم‏ و اجراى برنامه‏هاى خاص خود آماده ديد، همكارى با پادشاه مصر را پذيرفت و پيشنهاد كرد كه وي را بر گنجينه‏هاى سرزمين مصر بگمارد و اختيار همة خزانه‏ها و انبارهاى مصر با او باشد.

يوسف شايستگى خود را براى داشتن چنين اختيارى، با دو كلمه اظهار كرد؛ او گفت: من «نگهبان» و «دانا» هستم؛ يعنى هم اين خزانه‏ها و انبارها را حفظ مى‏كنم و جلو حيف و ميل شدن آنها را می­گیرم و هم دانش لازم براى استفادة بهينه از اين امكانات را دارم. يوسف، هم درستكار بود و در اموال عمومى خيانت نمى‏كرد و هم برنامه‏هاى اقتصادى روشنى داشت؛ به اصطلاح هم «متعهد» بود و هم «متخصص».

يوسف با يك پادشاه كافر و مشرك دست همكارى داد و حاضر شد در حكومت كافران منصب مهمى داشته باشد تا به مردم خدمت كند. او با پيش‌بينى خشكسالى چند ساله، بر خود لازم ‏دانست كه وارد عمل شود و مردم را از قحطى و گرسنگى نجات بخشد و اين كار در عين حال كه خود يك كار نيكو و با ارزشى بود، زمينه را براى محبوبيت يوسف در ميان مردم و در نتيجه هدايت آنان و پادشاه مصر فراهم ‏آورد. (يوسف: 42 به بعد).

خدمت حضرت ابراهيم به زائران خانة خدا

ابراهيم خليل با خدمت معنوي كه به مردم كرد وآنان را به توحيد محض فرا خواند، بزرگ‌ترين خدمت را به بشريت انجام داد:

*  {وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْـرِکْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ
وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ} (حج: 26).

«و [به يادآور] آن‌گاه كه مكان كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم [و به او گفتيم:] هيچ‌گونه شركى نسبت به من روا مدار و خانة مرا براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاكيزه دار.»

قرآن ابتدا از داستان بازسازي كعبه شروع كرده، مى‏گويد: «به خاطر بياور زمانى را كه محل خانة كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم تا در آن مكان اقدام به بناى خانة كعبه كند». منظور از اين جمله ـ طبق بيان مفسران ـ اين است كه خداوند مكان خانة كعبه راكه در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ويران و آثارش محو گشته بود، به ابراهيم7 نشان داد؛ طوفانى وزيد، خاك‌ها را به عقب برد و پايه‏هاى خانه آشكار گشت يا قطعه ابرى آمد و در آنجا سايه افكند يا به هر وسيلة ديگر خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهيم معلوم و آماده ساخت و او با هميارى فرزندش اسماعيل آن را بازسازي کرد. هنگامى­كه خانه آماده شد، به ابراهيم خطاب شد: «اين خانه را كانون توحيد كن و چيزى را شريك من قرار مده و خانه‏ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك گردان.»

در حقيقت ابراهيم7 مأمور بود خانة كعبه و اطراف آن را از هر‌گونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هر‌گونه بت و مظاهر شرك، پاك و پاكيزه دارد تا بندگان خدا در اين مكان پاك، جز به خدا نينديشند و مهم‌ترين عبادت اين سرزمين را، كه طواف و نماز است، در محيطى پيراسته از هر‌گونه آلودگى انجام دهند (مکارم شیرازی، 1374ش، ج‏14، ص68). آن‌گاه آن حضرت بناي مناسك حج را پايه‌گذاري كرد تا زائران خانة خدا، با انجام مناسك حج، خود را به ارزش‌هاي الهي آراسته کنند و سعادت ابدي را براي خويش رقم بزنند.

عبدالمطلب آن مرد خدا و موحد، در عصري كمر به خدمت مردم، به‌ويژه خدمت معنوي بست كه هنوز پیامبرخدا به پيامبري مبعوث نشده بود. ازاين‌رو، امورى را سنت نهاد كه اسلام آنها را تأييد و تثبيت نمود؛ مانند:

1. وفاى به نذر (انسان : 7 ؛ حج : 29)؛

2.  منع ازدواج با محارم (نساء : 23)؛

3.  بريدن دست دزد (مائده : 38)؛

4.  نهى از زنده به گور كردن دختران (تكوير : 8 ؛ انعام : 151 ؛ اسراء : 3)؛

5. تحريم شراب (مائده : 90 و 91)؛

6. تحريم زنا (فرقان : 68 ؛ ممتحنه : 12 : اسراء : 32)؛

7. جلوگيرى از طواف عريان به گرد كعبه؛[7]

8 . رعايت صلة رحم و پيوند با خويشاوندان (نساء : 1)؛

9. اطعام طعام (مائده : 89 ؛ بلد : 14 ؛ الحاقه : 34)؛

10. ستمگرى ننمودن و ترك ظلم (ابراهيم : 22).

عبدالمطلب در غار حِرا، در كنج خلوتى مى‏يافت و چندين شب را به عبادت خدا مى‏پرداخت (تحنث)، كه همين روش را نوه­اش خاتم پيامبران9 ، نيز در پيش گرفته بود. او به روز جزا اعتقاد داشت و همين امر را به ديگران نيز تبليغ مى‏كرد (علامه عسکری، 1386، ج‏3، ص311).

از امام جعفر صادق، از پدرش، از جدش، از على بن ابى‌طالب: ، از پیامبرخدا9 روايت شده است كه در وصيتش به على7 فرمود:

«اى على، عبدالمطلب در دوران جاهليت پنج سنت بر جاى نهاد كه خداى تعالى اجرا و انجام آنها را در اسلام مقرر داشت:  ازدواج با زن‌هاى پدر را حرام كرد؛ و خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود: {وَ لاَ تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ} (نساء: 22). عبدالمطلب گنجى يافت، خمس آن را جدا كرد و در راه خدا صدقه داد؛ خداوند نيز فرمود: {وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ للهَ خُمُسَهُ…} (انفال: 41). وقتى چاه زمزم را حفر كرد، آن را آبشخور حاجيان قرار داد و سقاية الحاج را سنت نهاد؛ و خداوند نيز فرمود: {أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ…} (توبه: 19). او ديه قتل را صد شتر تعيين كرد؛ و خداى ـ عزّوجلّ ـ همان را نيز در اسلام مقرر فرمود. پیش از آن، قریش براى طواف به گرد خانة خدا حد و معيارى نداشتند. عبدالمطلب طواف را هفت شوط تعيين كرد و خداوند همان را در اسلام مقرر داشت.

اى على، عبدالمطلب بر مبناى تيرهاى ازلام قسمت نمى‏كرد، بتى را نمى‏پرستيد وگوشت قربانى شده براى بت را نمى‏خورد و مى‏گفت: «من به دين پدرم، ابراهيم، پايبندم» (مجلسی، 1403ق، ج15، ص127).»

گفتار پنجم‌ ـ  سيره خدمت‏رسانى پيامبر9 و امامان معصوم:

برگزيدگان معصوم، خود همواره در كمك به محرومان و مستضعفان پيشگام بودند و سرلوحة اين حركت خداپسندانة آنان نيز آية شريفة (فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ) بود. براى آنان آشنا و غريبه، بزرگ و كوچك و دور و نزديك تفاوتى نداشت؛ بلكه معيار، زدودن چهرة زشت حرمان از جامعة انساني بود.

همة تلاش و كوشش ائمة معصوم: در مسير كمك به مردم و براى رسيدن آنان به كمال و سعادت بود؛ گاه خود گرسنه مى‏ماندند تا مردم را سير كنند، لباس بي‌ارزش مى‏پوشيدند تا مردم عريان نمانند، سختى را تحمل مى‏كردند تا مردم راحت باشند.

پيامبر اعظم چنان در هدايت مردم دل مي‌سوزاند كه آرامش را از خود سلب كرده بود؛ تا آنجاكه خداوند به دلدارى پيامبرش پرداخته، مى‏گويد: {لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ}؛ «گويى مى‏خواهى جان خود را به خاطر اينكه آنها ايمان نمى‏آورند، از شدت‌ اندوه بر باد دهى.» (شعراء : 3).

«باخع»، از مادة «بخع» (بر وزن بخش) به معناى هلاك كردن خويشتن از شدت اندوه
و غم است. اين تعبير نشان مى‏دهد كه تا چه ‌اندازه پيامبر9 نسبت به مردم دلسوز بود
و در انجام رسالت خويش اصرار و پافشارى داشت و از اينكه مى‏ديد تشنه‏كامانى در كنار چشمة آب زلال قرآن و اسلام نشسته‏اند و باز از تشنگى فرياد مى‌كشند، ناراحت بود. نگران بود كه چرا انسان عاقل، با داشتن اين همه چراغ روشن، باز بيراهه مى‏رود و در پرتگاه فرو مى‏غلطد و نابود مى‏شود؟ (مکارم شیرازی، 1374ش، ج‏15، ص185).

 در زيارت جامعه، خطاب به ائمّه: مى‏خوانيم:

*  «بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضّـُّر… وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْكُرُوب‏» (من لا يحضره الفقيه، ج‏2، صص616 ـ 615).

قرآن كريم از اهل بيت اين چنين تقدير مي‌كند:

*  {وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً} (انسان : 8)

اين بدان سبب است که امامان بزرگوار، در خدمت به بندگان خدا، در مسائل مادي و معنوي، از هيچ چيز دريغ نمي‌کردند. همة همت خويش را در راه خدمت و رفاه و حل مشكلات مردم به كار مى‏بستند و چونان پدرانى دلسوز، همة مسلمانان را فرزندان خويش مى‏دانستند و آسايش آنان را بر راحتى خود ترجيح‏ مى‌دادند (علامه­ طباطبایی، صص120ـ 119).

به فرازهايي از سيرة آن بزرگواران اشاره مي‌كنيم:

 سيرة پیامبرخدا9

پیامبرخدا9 هرگز در برابر نيازمندان «نه» نمى‏گفت و آنان را جز با برآوردن نيازشان يا با سخنى دلنشين، مرخص نمى‏كرد. از جابر بن عبدالله  انصارى نقل است:

«در يكى از جنگ‏ها، هنگام بازگشت از جبهه، شترم از رفتن باز ماند. پیامبر به كمك من شتافت و شتر را به رفتن واداشت و به اتفاق حركت كرديم. آن حضرت، وضعيت زندگى‏ام را جويا شد. سپس فرمود: «در مدينه نزد من بيا». وقتى به حضورش شرفياب شدم، بهاى شتر و قدرى طلا به من عطا فرمود و هنگام چيدن خرما نيز تشريف آورد و بدهى‏هاى پدرم را ـ كه از دنيا رفته بود ـ ادا كرد.» (مجلسی، 1403ق، ج16، ص216).

امام سجاد7 مى‏فرمايد: در زمان پیامبرخدا9 مستمندان و تنگدستان بى‌سرپناه در مسجد بيتوته مى‏كردند و پيامبر در كنار منبر، سفره‏اى مى‏گستراند، به ايشان غذا مى‏داد و خود نيز در كنارشان مى‏نشست و غذا مى‏خورد (مجلسی، 1403ق، ج16، ص219).

امام صادق7 فرمود:

«همسر عثمان بن مظعون ـ يكى از صحابة پیامبر9 ـ نزد آن حضرت آمد و گفت: «اى پيامبر، عثمان روزها روزه مى‏گيرد و شب‌ها به عبادت مشغول است [و به امور خانوادگى رسيدگى نمى‌كند]». آن حضرت ناراحت شد و برخاست و نزد عثمان رفت. ديد مشغول نماز است. پس از نماز به او فرمود: «اى عثمان، خداوند مرا به رهبانيت و انزوا مبعوث نكرده، بلكه با دينى پاك و آسان به رسالت برگزيده است. من نيز روزه مى‏گيرم و نماز مى‏خوانم و با همسرم خلوت مى‏كنم؛ هر كس مرا دوست دارد، بايد از سنت من پيروى كند و ازدواج از سنّت من است.» (مجلسی، 1403ق، ج22، ص263).

سيرة امامان معصوم:

سعيد بن قيس همدانى ‏گويد:

روزى در شدت گرما، امير مؤمنان7 را كنار ديوارى ديدم؛ عرض كردم: «اماما! در اين گرما، اينجا چه مى‏كنيد؟» حضرت فرمودند: «مَا خَرَجْتُ إِلَّا لِأُعِينَ مَظْلُوماً أَوْ أُغِيثَ مَلْهُوفاً» (نوری، 1408ق، ج2، ص409).

نقل است كه حضرت على7 ، نخلستانى داشت كه درختان آن را پیامبر غرس كرده بود. امام روزى نخلستان را فروخت. چهار هزار درهم را به يك عرب بيابانى بخشيد و بقيه را ميان مستمندان مدينه تقسيم كرد وحتى درهمى براى خود نگه نداشت. (مجلسی،1403ق، ج41، ص45).

امام صادق7 مى‏فرمايد:

«پیامبر9 پس از پيروزى در يكى از جنگ‌ها، غنايم آن را ميان رزمندگان تقسيم كرد. در اين ميان قطعه زمينى نيز به امير مؤمنان7 رسيد. آن حضرت چشمه‏اى در آن جارى ساخت و آن را ينبع ناميد. سپس آن را وقف زائران خانة خدا و محرومان و در راه ماندگان كرد و در وقف‌نامه چنين نوشت: «اين مزرعه [وقف است‏]، نه فروخته مى‏شود و نه به ارث كسى در مى‏آيد.» (الهامی‌نیا، 1385ش، ص184).

 سيرة مولاى متقيان على7 بر گره‏گشايى و شكستن بن‏بست‏هاى زندگى مردم از لحاظ فكرى و مادى بود؛ حتي خليفة دوم، در بسيارى از مسائل قضايى، علمى و نظامى، از امير مؤمنان ‏على7 كمك مى‏گرفت و بارها اقرار كرد كه پناه مى‏برم به خدا از مشكلى كه على7 براى حلش حضور نداشته باشد. (ابن شهر آشوب، ج2، ص32)

 ابن عباس گفته است:

«مشكلى براى عمر ـ خليفه دوم ـ پيش آمد كه سخت او را مضطرب كرد. همة اصحاب پيامبر را گرد آورد و راه حل آن را درخواست كرد؛ ولى جملگى اظهار ناتوانى كردند. عمر گفت: «من حلال اين مشكل را مى‏شناسم». گفتند: «حتماً على بن ابي‌طالب است». گفت: «آرى! برخيزيد تا نزد او رويم.» پس از شرفيابى به حضور امير مؤمنان7 و حل شدن آن معما، عمر بسيار شگفت‌زده شد و گفت: «اى ابوالحسن، خدا مرا دچار مشكلى نكند كه تو براى حلش حضور نيابى و مرا در شهرى كه تو نيستى، باقى نگذارد.» (امینی، 1397ق، ج6، ص172).

امام على7 در دستورالعمل حكومتى، به مالك اشتر چنين فرمودند: «وَ اشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعيَّةِ وَ الَمحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطفَ بِهِمْ»؛ «دلت را سرشار از مهربانى و دوستى و لطف به مردم و زيردستان كن.» (دشتی، 1379ق، نامه 53).

ميمون بن مهران ‏گويد:

«روزى امام حسن مجتبى7 در مسجد معتكف بود. مردى به خدمتش رسيد و حاجتى كه داشت که از او كمك خواست. امام بى درنگ [از اعتكاف‏] برخاست و به كمك او شتافت.» (حرّ عاملی، 1409ق، ج10، ص550).

همچنين روايت شده روزى امام حسن مجتبى7 مشغول طواف خانة خدا بود. شخصى به ايشان مراجعه و درخواست كمك كرد. امام طواف را رها كرد و به يارى او شتافت. كسى به امام گفت: «آيا طواف خانة خدا را به خواهش فردى ترك مى‏گويى؟» امام پاسخ داد:

چرا چنين كارى نكنم؟! پيامبر9  فرموده است: «هر كس در پى حاجت برادر مسلمانش برود، اگر آن را برآورد، پاداش حج و عمره دارد و اگر برآورده نشود، پاداش عمره دارد.» من افزون بر پاداش حج و عمره باز مى‏گردم و طواف خويش را نيز انجام مى‏دهم (ابن عساكر (م571ق)، ج4، ص218).

همچنين در احوال آن حضرت نوشته‏اند كه سه بار همة اموال خويش را با مستمندان تقسيم كرد؛ نيمى براى خود برداشت و نيمى را بدانان بخشيد.

امام زين العابدين7 براى اينكه بتواند به همسفرانش خدمت كند، به صورت ناشناس با كاروان‏هايى به سفر حج مى‏رفت كه او را نمى‏شناختند.  زهرى‏گويد:

«در شبى سرد و بارانى حضرت امام زين العابدين7 را ديدم كه كيسه‏اى پر از آرد بر دوش دارد. گفتم: اى پسر پيامبر، اين كيسه را كجا مى‏برى؟ فرمود: سفرى در پيش دارم و مشغول تهية توشة آن هستم. گفتم: اجازه دهيد بنده يا خدمتكارم آن را برايتان بياوريم. فرمود: خوش دارم با دست خودم زاد و توشه‏ام را مهيا كنم. شما هم‏ معطل من نشويد و به كار خويش بپردازيد. زهرى پس از چند روز ديد كه امام به سفر نرفته است و ازاين‌رو، پرسيد: از سفر منصرف شديد؟ امام در پاسخ فرمود: منظورم سفر آخرت بود كه بايد خود را براى آن آماده كنيم و آمادگى براى چنين سفرى، دورى از گناه و كوشش در كار خير است.» (الهامی‌نیا، 1385ش، ص184).

صفوان جمّال مى‏گويد:

«خدمت امام صادق7 بودم يكی از شيعيان وارد شد و از امام، براى كرايه كردن مركب، كمك خواست. چون اين كار به حرفه من مربوط مى‏شد، امام آن را به من سپرد. برخاستم و همراه مرد رفتم و وسيلة سفرش را مهيا كردم و برگشتم. حضرت پرسيد: «چه كردى؟» عرض كردم: «نيازش را برآوردم». فرمود: «اين كار
از هفت بار طواف دور خانة خدا برتر است!» (کلینی، 1429ق، ج2، ص50).

شخصى از اهالى رى گفته است:

«در زمان حكومت يحيى بن خالد، ماليات فراوانى بر من بسته بودند كه توانايى پرداخت آن را نداشتم و احتمال داشت كه اموالم مصادره شود و خود نيز زندانى شوم. چاره‏ام را در اين يافتم كه به محضر امام عصرم، حضرت موسى ‏بن جعفر8 شرفياب شوم و از ايشان استمداد جويم. امام تقاضا و درخواستم را اجابت كرد و نامه‏اى به والى رى، با اين مضمون نوشت كه: اگر كسى خدمتى به برادر خويش كند يا او را شاد نمايد، مورد عنايت قرار مى‏گيرد. والى با مشاهدة نامة حضرت، آن را بوسيد و بر چشم نهاد و علاوه بر بخشش ماليات ياد شده، اموال بسيارى نيز به من بخشيد.» (مجلسی، 1403ق، ج47، ص207).

ابوهاشم جعفرى مى‏گويد:

«در زندگى­ام دچار تنگدستى شديد شدم. خدمت امام حسن عسكرى7 رسيدم و قصد داشتم مبلغى از آن حضرت وام بگيرم، ولى خجالت كشيدم و از اين موضوع سخن نگفته، به خانه­ام بازگشتم. ولى آن حضرت از حال من آگاه شده بود و مبلغ يك صد دينار، با نامه‏اى، بدين مضمون برايم فرستاد: «هرگاه نيازى داشتى بدون شرم و خجالت آن را از ما طلب كن كه به خواست خدا به مرادت مى‏رسى.» (امین عاملی، 1421ق، ج2 ، ص40).

گفتارششم ـ پاداش خدمتگزاري

اعمال صالح، كه يكي از جلوه‌هاي آن، خدمت به جامعه و مردم است، در روز قيامت خود را به بهترين صورت و به رزق حسن و پايدار نشان مي‌دهد. قرآن مي‌فرمايد: (كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِها) (بقره : 25)، معناى آية كريمه اين است كه اهل ايمان اعمال صالح گذشتة خود را، كه در دنيا انجام داده‌اند، در بهشت مي‌بينندكه با حقيقت خود ظهور نموده و به صورت لذتى ابدى و سرورى دائمى و نعمت‌ها
و رزق‌هاى هميشگى نمايان گرديده است و در عين حال شباهت خود را هم به اعمال دنيوى گذشته محفوظ داشته است؛ چنان كه مي­فرمايد: (وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً) .

به عبارت ديگر، مي‌بينند كه مواد خوراكى و نعمت‌هاى پاك و حلالى كه براساس خواستة خدا از سفرة جهان گرفتند و ساختمان بدن را ساختند، سپس آن بدن پاك و پاكيزه را در اعمال صالح، بر پاية نيت پاك، كه عبارت بود از طاعت‏ رب و خدمت‏ به‏ خلق،‏ هزينه کردند، به بهشت و همة نعمت‌هاى آن تبديل شده است؛ پس با سرور و خوشحالى مي‌گويند: اين همان است كه از پيش؛ يعنى در دنيا، روزىِ ما شده بود و درآن جايگاه عنبرسرشت است كه رزق و روزى و انواع ميوه‌ها و نعمت‌هاى گوناگون، كه به روزى گذشتة آنان شباهت دارد، به آنان عنايت مي­شود (انصاریان، 1393ش، ج‏1، ص375).

در سخنان گهربار، معصومين: ، پاداش فراوانى براى خدمتگزاري بر شمرده شده كه شمارش همة آنها در اين مقال نمي‌گنجد:

1. ثواب هزار سال عبادت

امام حسن مجتبى7 مى‏فرمايد:

* «شنيدم كه اميرمؤمنان از پيامبرخدا9 چنين نقل كرد: هر كس در برآوردنِ نياز برادر مؤمنش بكوشد، گويى نُه هزار سال با روزه‌دارى و شب‌زنده‌دارى خدا را عبادت كرده است.» (مجلسی، 1403ق، ج71، ص315).

* «هركس يك نياز برادر مؤمن خود را برآورَد، مانند كسى است كه همه عمر خويش را به عبادت خدا گذرانده باشد.»[8] (طوسى، ‏1414ق‏، ص481).

2. آسان شدن مشكلات آخرت

امام صادق7 فرمود:

* «كسى­كه مشكل مؤمنى را حل کند، خداوند مشكلات آخرتش را آسان سازد و با دلى خنك [و شاد] از قبرش خارج شود…»[9] (کلینی، 1429ق، ج2، ص160).

3. محبوب‌تر ازپشتيباني مجاهدان

 همچنين فرموده­اند:

*  «همراهى با برادر دينى، براى كمك به او، محبوب‏تر است از آزادی هزار برده وآماده ساختن هزار اسب براى مجاهدان راه خدا.» (مجلسی، 1403ق، ج71، ص315).

4. پاداش بهشت، با چهره‌اي نوراني

از حضرت صادق7 نقل شده که فرمودند:

*  «هركس در كنار راه، سرپناهى براى رهگذران بسازد، خداوند در روز قيامت او را سوار بر شترِ اصيلى از مرواريد محشور فرمايد، درحالى‌كه چهره‏اش براى بهشتيان نورافشانى مى‏كند.»[10]

همچنين فرمود:

*  «بنده‏اى به سبب برداشتن شاخة خارى از سر راه مسلمانان، به بهشت رفت.»[11] (امالى، 1414ق‏، ص673).

همچنين فرمود:

*  «هر كس از آسيب سيلاب يا آتش‏سوزى به گروهى از مسلمانان جلوگيرى كند، بهشت بر او واجب گردد.»[12] (کلینی، 1429ق، ج5 ، ص55).

5. صاحب خدمتكار شدن درآخرت

همچنين فرمود:

*  «هر مسلمانى كه گروهى از مسلمانان را خدمت كند، خداوند به تعداد آنان در بهشت به او خدمتكار دهد.»[13] (کلینی، 1429ق، ج2، ص207).

*  «خدمت كردن مؤمن به برادر مؤمنش، مقامى است كه فضيلت و ثواب آن جز با همانند آن (خدمت متقابل) به دست نيايد.»[14] (نوری، 1408ق، ج12، ص429).

6 . مانند پاداش مجاهدان راه خدا

*  «كسى كه براى كمك به برادر خود و سود رساندن به او گامى بردارد، پاداش مجاهدان در راه خدا را دارد.»[15] (ابن بابويه، 1406ق‏، ص340 ).

7. رهايي از غم و 73 مشكل

پيامبرخدا9 فرموده­اند:

*  كسى­كه به مؤمن مسافرى كمك كند، خداوند 73 مشكل او را حل کند و در دنيا
و آخرت او را از غم و غصه در امان مى‏دارد.[16] (حرّ عاملی، 1409ق، ج11، ص 429).

گفتارهفتم ـ آسيب‌ها و موانع خدمت‌رساني

خدمتگزاري، مفهومی بس وسيع و گسترده‏ دارد؛ به­گونه­ای كه تمام فعاليت‌هاى مفيد
و سازنده، در همة زمينه‏هاى علمى، فرهنگى، اقتصادى، سياسى و نظامى را شامل مى‏شود. از اختراع دانشمندى كه براى كمك به انسان‌ها، سال‌ها زحمت كشيده، گرفته، تا مجاهدت‌هاى شهيد جان بر كفى كه در صحنة مبارزة حق و باطل آخرين قطره‏هاى خون خود را نثار مى‏كند يا مادر با ايمانى که به هنگام آوردن نوزاد و سپس براى تربيت او متحمل رنج مى‏شود يا زحماتى كه دانشمندان براى نوشتن كتاب‌هاى پر ارجشان مى‏كشند، همه را فرا مى‏گيرد. از بزرگ‌ترين كارها، همچون رسالت انبيا، تا كوچك‌ترين برنامه‏ها همچون كنار زدن يك سنگ كوچك از وسط جاده، همه در اين مفهوم وسيع جمع است. در اينجا اين «سؤال» پيش مى‏آيد كه چه چيز ممکن است به عنوان آسيب، پاداش خدمتگزاري را از بين ببرد؟ يا به عنوان مانع از اقدام به خدمت‌رساني بازدارد؟ به چند آسيب و مانع اشاره مي‌كنيم:

1. آسيب‌ها

الف) نداشتن خلوص نيت

اگر انگيزة ايمان به خدا و خلوص نيت در كار نباشد، عمل آلوده مى‏شود و آفاتى همچون عُجب و ريا و تظاهر و خودبينى و تقلب و منت‏گذارى در آن راه مي‌يابد؛ به همين دليل قرآن مجيد غالباً عمل صالح را با ايمان پيوند مى‏دهد؛ چرا كه پيوندشان يك واقعيت عينى و ناگسستنى است. هيچ‌گاه کسي که با انگيزة الهى و براى خدمت‏ به‏ خلق‏ خدا کاري را انجام مي‌دهد با کسي که هدفش تظاهر و رسيدن به يك موقعيت اجتماعى است، يکسان نيستند.

يكى از ملاك‏هاى قبولى عمل، تقواست. وقتى تقوا نباشد، انسان هر چقدر هم عمل كند، فايده‌اي ندارد؛ نه در جان تأثير دارد و نه در قبولى عمل. شب و روز براى خدمت‏ به‏ مردم‏ تلاش مى‏كند، حرف مى‏زند، كتاب مى‏نويسد، ولى اگر خلوص و تقوا در آن نباشد، هيچ ارزشى ندارد؛ (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ) (مائده: 27).

خدمت‏ به‏ مردم‏ را خالصانه انجام دهيم و حل مشكلات خود را از خداوند بخواهيم؛ {فَسَقى‏ لَهُما رَبِّ إِنِّي}، «موسى گوسفندان آن دو دختر (شعیب) را سيراب كرد ولى براى رفع گرسنگى خود، به جاى استمداد از آنان، از خداوند یاری خواست» (مکارم، 1374ش، ج‏11، ص393).

در خدمت به مردم، مزدمان را از خداوند بخواهیم. در كمك به ديگران، شرطى تعیین نکنيم. مشكلات شخصى، ما را از حمايت ديگران باز ندارد. موسى7 كه جانش در خطر و در حال فرار بود، از كمك و حمايت ديگران دست برنداشت. (قرائتی، 1383ش، ج‏7 ، ص38).

ب) عدم حفظ آبروى مردم

ارزش و حرمت مؤمن، نزد خدا بس بزرگ است و او به هيچ وجه، راضى به شكستن حرمت بندة مؤمن خود يا بى‏ارزش كردن او نمى‏شود. رسول اعظم9 روزى به خانة كعبه نظر کرد و فرمود: «به ‏به، چه خانة بزرگى! چقدر حرمت تو نزد خدا عظيم است!» آن‌گاه فرمود: «به خدا سوگند، حرمت مؤمن از تو بزرگ‌تر است» (مجلسی، 1403ق، ج67 ، ص71).

خدمتگزاري مادى و معنوى، هرچند بزرگ باشد، هرگز با آبرو و حيثيّت مؤمن برابرى نمى‏كند. بنابراين، سزاوار نيست كه هنگام برآوردن نيازهاى مؤمن، خداى ناكرده، حيثيت او را پايمال يا لكه‌دار کنیم‏.

ج) منت گذاشتن

منّت نهادن و به­رخ كشيدن كار نيك، سبب بى‏ارزش شدن آن مى‏گردد. قرآن در اين باره مى‏فرمايد: «اى مؤمنان، صدقات خود را با منّت نهادن و آزار رساندن باطل نكنيد.»[17] (بقره :264).

پس خدمت، آن‌گاه ارزش دارد كه با منت و تحقير توأم نگردد. سعدي در اين مقام، نكته‏اى ظريف گفته است:

مرا حاجى‏اى شانة عاج داد

   كه رحمت بر اخلاق حجاج باد

شنيدم كه بارى، سگم خوانده‏ بود

كه از من به نوعى دلش مانده
بود

بينداختم شانه كاين استخوان
 
   نمى‏بايدم، ديگرم سگ مخوان

(سعدی شیرازی، باب ششم)

 به اميد آنكه ما نيز از اين چراغ‌هاى هدايت و فروغ جاودانه سيرت زيبايان، الهام گرفته، بدون منّت و با همّت، به رفع مشكلات افراد جامعه انقلابى خويش بپردازيم.

2. موانع

الف) كسالت و تنبلى

امام باقر7 فرمود: «الْكَسَلُ يَضُرُّ بِالدّينِ وَالدُّنْيا»؛ «تنبلى، به دين و دنياى انسان، ضرر مى‏زند». (ابن شعبه حرانى، ‏1363ق، ص219).

ب) كار امروز به فردا وانهادن

تأخير ‌انداختن كارها و كار امروز را به فردا وانهادن؛ از جمله آفت‌هاى از دست دادن فرصت‌هاي خدمت‌رساني است. در روايات، از اين موضوع با عنوان «تسويف» ياد شده است.

امير مؤمنان7 در نامه‏اى به يكى از يارانش مى‏نويسد:

«باقيماندة عمرت را تدارك كن و نگو فردا و پس‌فردا. همانا پيش از تو، كسانى‏ هلاك شدند كه روى آرزوها و تأخير‌انداختن كارها ايستادند تا ناگهان امر خدا فرا رسيد، درحالى‌كه آنان غافل بودند.»[18] (مجلسی، 1403ق، ج73، ص75). .

امام باقر7 فرمود: «إِيَّاكَ وَالتَّسْويفَ فَانَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فيهِ الْهَلْكى‏»؛ «از تأخير كار بپرهيز؛ زيرا دريايى است كه هلاك شدگان در آن غرق مى‏شوند» (مجلسی، 1403ق، ج 78، ص164).

ج) بى‌هدفى

اگر هدف انسان در زندگى مشخص باشد، آن را پى مى‏گيرد؛ اما آدم بى‌هدف، به جاي دستگيري از مسلماني، اينجا و آنجا پرسه مى‏زند و وقت خود را مى‏گذراند.

د) خوشگذراني

روى آوردن انسان به خوشگذراني‌هاى موقت و بى‌حاصل، فرصت‌هاى گرانبها را نابود مى‏كند؛ البته معناى آن، نداشتن تفريح نيست، بلكه بايد تفريح انسان در راستاى هدف والاى كمال‌طلبى و خدمت به مردم باشد.

نتیجه‌گیری:

خدمتگزاری به جامعه، به ویژه به مهمانان خانة خدا در سفر ضیافت الهی، از جایگاهی بلند برخوردار است و از محبوب‌ترین اعمال، و فوق تعاون به شمار می‌آید.

خدمت‌رسانی در سه حیطة مادی، معنوی و عاطفی، آن‌گاه ارزش می‌یابدکه خدمت به ارزش‌های انسانی ـ الهی باشد.

ثمرات وآثار بی‌شمار فردی و اجتماعی بر خدمت‌رسانی بار است. بهره‌مندی از دستاورد بزرگ در قیامت، بسترسازکمال آدمی و قرب الهی، رفع مشکلات، ایجاد صفا
و صمیمیت و تألیف قلوب تنها بخشی از این  ثمرات است.

البته در مسیر خدمت‌رسانی، آسیب‌ها و آفت‌هایی نیز وجود دارد؛ مانند منت نهادن، بردن آبروی کسی، بی‌اخلاصی و کسالت و تنبلی که باید مورد توجه قرارگیرد و ما را از توفيق خدمت باز ندارد یا آن را آلوده نسازد.

منابع

1. ابن بابويه، محمد بن على، ‏1406ق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‏، قم، دارالشريف الرضي للنشر.

2. ابن بابويه، محمد بن على‏، 1413ق‏، کتاب من لا يحضره الفقيه‏، محقق و مصحح: علی اکبر غفارى، چهار جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعة مدرسين حوزة علميه قم.‏

3. ابن شعبة حرانى، حسن بن على، ‏1363ق، تحف العقول، جامعة مدرسين‏ قم.

4. ابن شهر آشوب، محمد بن علي، ۱۳۷6ق، مناقب آل أبي‌طالب، قم، علامه.

5. ابن عساکر، علي بن حسن، 1415ق، تاريخ مدينة دمشق، بیروت، دار الفکر.

6. الهامی‌نیا، علی اصغر، 1385ش، سيرة اخلاقي معصومين، قم، پژوهشگاه امام صادق7 ، زمزم هدایت.

7. امام خمینی، سیدروح الله، صحيفه امام، نشر آثار امام.

8. امین عاملی، سیدمحسن، 1421ق، اعيان الشيعه، بیروت، دارالتعارف.

9. امینی، عبدالحسین، 1397ق، الغدير، بیروت، دارکتاب عربی.

10. انصاري، محمدعلي، بی­تا، اختران ادب، بی نا.

11. انصاريان، حسین، 1393ش، تفسير حکيم، تحقيق محمدجواد صابريان، قم، دارالعرفان.

12. تميمي آمدي، عبدالواحد، 1366ش، شرح غرر و درر، قم، دفترتبليغات اسلامی.

13. حرّعاملي، محمد، 1409ق، وسائل الشيعه، قم، آل البيت.

14. دشتي، محمد، 1379ق، نهج البلاغه، قم، ايران.

15. طباطبايي (علامه)، سید محمدحسین، 1390ش، سنن النبي، دفتر تبلیغات اسلامی.

16. طوسي، محمد بن الحسن، ‏1414ق‏، امالي، قم، دار الثقافة.

17. عسکري (علامه)، سيدمرتضي، 1386ش، عقايد اسلام در قرآن، ترجمه سردارنيا، مرکز فرهنگي انتشارات کبير.

18. فيض کاشاني، ملامحسن، 1415ق، تفسيرصافي، تهران، الصدر.

19. قرائتي، محسن، 1383ش، تفسير نور، تهران، مرکز فرهنگي درس‌هايي از قرآن.

20. کاشاني، ملامحسن، (م1090)، محجة البيضاء، جامعة مدرسين.

21. کليني، محمد بن يعقوب، 1429ق، كافي، بيروت، دارالحديث.

22. مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي.

23. محمدي ري‌شهري، محمد، 1362ش، ميزان الحكمه، اعلام اسلامي.

24. مطهري، مرتضي، 1377ش، یادداشتهای شهید مطهری، صدرا، تهران

25. مکارم شيرازي، ناصر، 1374ش، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.

26. نراقي، محمدمهدي 1209، جامع السعادات، بيروت، موسسة اعلمي.

27. نوري طبرسي، ميرزا حسين 1408ق، مُستدرك الوسائل، تحقيق و تصحيح: مؤسسه آل البيت: ، قم، چاپ اول.

28. ورام بن ابي‌فراس، مسعود، 1410ق، تنبيه الخواطرونزهة النواظر، معروف به مجموعة ورام، قم، مکتبة فقيه.


* .  استادیار پژوهشگاه امام صادق(علیه اسلام) ـ akhondi2@gmail.com

[1]. «يَا عَـلِيُّ لَاتُقَاتِلَـنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُـوَهُ إِلَى الْإِسْلَامَ وَ ايْمُ اللهَ لَئِنْ يَهْدِيَ اللهُ ـ  عَزَّ وَجَلَّ ـ
عَلى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَـتْ عَلَيْهِ الشَّمْـسَ وَ غَرَبَتْ وَ لَك وَلَاؤُهُ يَا عَلِي».

[2]. «بِمُوالاتِكُم عَلَّمَنا الله مَعالِمَ دينِنا وَ اصلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِن دُنيانا وَ بِمُوالاتِكُم تَمَّتِ الْكَلِمَةُ
وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الفُرقَةُ … بِكُمْ يُسلَكُ الَى الرِّضوانِ».

[3]. «بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ…بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْكُرُوبِ».

[4]. «وَ الله لَرَسُولُ الله9 اسَرُّ بِقَضاءِ الحاجَةِ المُؤمِنِ اذا وَصَلَتْ الَيهِ مِن صاحِـبِ الْحاجَةِ» (نـراقی، ج2، ص231).

[5]. «الْخَلقُ عِيالى فَاحَبُّهُم الَىَّ الْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ اسْعاهُم فى حَوائِجِهَمْ» (مجلسی،1403ق، ج71، ص336).

[6]. «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الله أَصْلَحَ اللهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ» (دشتی، 379ق،كلام86).

[7]. پيامبرخدا9 در سال نهم هجرت، آن هنگام كه على7 را به قرائت آيات آغازين سوره برائت براى حاجيان مأمور فرمود، مقرر داشت تا اين موضوع را نيز با صداى بلند به مردم­ ابلاغ كند.

[8]. «مَن قضى‏لأخيهِ المؤمنِ‏حاجَةً كانَ كمَنْ عَبدَ الله  دَهرَهُ».

[9]. «مَنْ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ كُرْبَةً نَفَّسَ اللهُ عَنْهُ كُرَبَ الْاخِرَةِ وَ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ هُوَ ثَلِجُ الْفُؤادِ…».

[10]. «مَنْ بَنَى عَلَى ظَهْرِ الطَّرِيقِ مَأْوًى لِعَابِرِي سَبِيلٍ بَعَثَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى تَخْتٍ مِنْ دُرٍّ وَ وَجْهُهُ يُضِي‏ءُ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ نُوراً».

[11]. «دَخَلَ عَبْدٌ الْجَنَّةَ بِغُصْنٍ مِنْ شَوْكٍ كَانَ عَلَى طَرِيقِ الْمُسْلِمِينَ فَأَمَاطَهُ عَنْه‏ُ».

[12]. « مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَادِيَةَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ».

[13]. «أَيُّمَا مُسْلِمٍ خَدَمَ قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَعْطَاهُ اللهُ مِثْلَ عَدَدِهِمْ خُدَّاماً فِي الْجَنَّةِ».

[14]. «خِدْمَةُ الْمُؤْمِنِ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ دَرَجَةٌ لَا يُدْرَكُ فَضْلُهَا إِلَّا بِمِثْلِهَا».

[15]. «وَ مَنْ مَشَى فِي عَوْنِ أَخِيهِ وَ مَنْفَعَتِهِ فَلَهُ ثَوَابُ الْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللهَ».

[16]. «مَنْ أَعَانَ مُؤْمِناً مُسَافِراً نَفَّسَ اللهُ عَنْهُ ثَلَاثاً وَسَبْعِينَ كُرْبَةً وَأَجَارَهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ مِنَ الْغَمِّ وَالْهَم‏»‏.

[17]. (يا ايُّهَاالَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْاذى)‏.

[18]. «فَتَدَارَكْ مَا بَقِيَ مِن عُمُرِكَ، ولا تَقُلْ غَداً أو بَعْدَ غَدٍ، فَإنَّما هَلَكَ مَنْ كان قَبْلَكَ بإِقَامَتِهِمْ علَى الأمَانِيِّ والتَّسْوِيفِ، حَتَّى أتَاهُمْ أمْرُ الله بَغْتَةً وهُمْ غَافِلُون‏».

اشتراک گذاری
0
asanweb
asanweb

مطالب مرتبط

اردیبهشت 18, 1404

نقش شایعه پراکنی درجنگ شناختی ازمنظرقرآن 


اطلاعات بیشتر
بهمن 26, 1403

نقش سرزمین و محیط ‍برسرنوشت انسان


اطلاعات بیشتر
دی 25, 1403

آتش خشم وطوفان الهی برآمریکا


اطلاعات بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلیه حقوق برای نویسنده محفوظ است .

کاری از گروه طراحی آسان وب