به ذره گرنظرلطف بوتراب کند …
وجود مقدس مولای متقیان، امیرمؤمنان، حضرت علی بن ابیطالب صلواتالله علیه در خانه کعبه دیده به جهان گشود. واین امری مسلم نزد عالمان شیعه واهل سنت است.فقط به گفته یکی ازعلمای اهل سنت بسنده می کنیم.
ابنصباغ، از علمای مالکی مذهب اهل سنت می گوید: علی (علیهالسّلام) در مکه مشرفه در داخل بیتالحرام (کعبه) در روز جمعه سیزدهم ماه رجب سال سیام عامالفیل به دنیا آمد… پیش از او هیچ کس در کعبه متولد نشد، و این فضیلتی است که خداوند به جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار کرامت او مخصوص حضرتش گردانیده است(ابنصباغ، علی بن محمد، الفصول المهمه، ص۲۹.)
کعبه پاک ومطهراست. کسی بدون طهارت نمی تواندواردکسجدالحرام وکعبه شود.ولی زایشگاه امیرمومنان ع می شود.درمقام ومنزلت امام علی ع همین بس است.مخالفین ومعاندین واقعیت را ببینند.اگرکمی روی همین مسئله بیندیشند به حقانیت امام علی ع وراه اوپی می برند.فاطمه بنت اسد همسرابوطالب رادرد زایمان گرفت.به خدا پناه برد.دیوارکعبه(رکن یمانی)شکافته شد،وفاطمه داخل خانه خداشد ودیواربه حالت اولیه درآمد. خبربه مردم مکه رسید.کلیددارکعبه راآوردند ولی کلید،قفل درب کعبه را بازنکرد.تاسه انتظاربه تماشای کعبه نشسته بودند.روزسوم همان دیوارمجددشکافته شد وفاطمه بنت است مادرامیرمومنان ع درحالی که قنداقه فرزندش را بقل گرفته ازکعبه بیرون آمد.ومجدددیواربه حالت اولیه درآمد.این قصه همه مورخین اهل سنت وشیعه نوشته اند.امام علی ع مولودکعبه است.نه کسی قبل ازاودرداخل کعبه متولدشده ونه بعدازاوونه خواهدبود.به گفته پیامبرص علی با حق است ووحق باعلی.چرابرخی چشمان خودرابرحقایق بسته اند؟!خجسته میلادش برهمه محبان وعاشقان ورهروانش مبارک.به یک کرامت توجه کنید:
به ذره گرنظرلطف بوتراب کند………به آسمان رود وکارآفتاب کند
مردی به زیارت امام می رود،وقتی چشمش به گلدسته های حرم می افتد،باعشق می خواند:شمع می سازم برایت یا امیرالمؤمنین
قد این گلدسته هایت یا امیرالمؤمنین
واردحرم می شودوروبه ضریح می نشیند.
یک قندیل گران قیمت ،هدیه یکی از پادشاهان، بالای سرش ازسقف پاره شده جلوی اومی افتد. تولیت آستان قدس علوی که ناظراست تعجب می کند،دستورمی دهد دوباره قندیل را به جایش نصب کنند.ولی قندیل دوباره جلوی همان زایرمی افتد. تولیت آستان می فهمداین پاره شدن زنجیر وافتادن قندیل عادی نیست بلکه عطای مولا علی ع این زایراست!لذابه آن مرد می گوید:من نمی دانم که به حضرت چه گفتی. ولی می دانم این قندیل طلا هدیه آن حضرت به توست. !
این قندیل را ببر و بفروش وخرج کن.مرد ابتدا قبول نمی کند.ومی چه کسی این قندیل طلا را ازمن می خرد.تازه مرامتهم می کنندکه این را ازکجاآوردی؟تولیت حرف اورا قبول می کند.وبه اوپیشنهادمی دهد: من از پولهایی که مردم نذر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کرده در ضریح ریخته اند به شما می دهم و این قتدیل را از شما می خرم.مرد راضی شد.قندیل رادادوپولهای داخل ضریح راگرفت.این قندیل هم اکنون داخل ضریح مطهر ،بین دوضریح،نگهداری می شود که از طرف پایین پای مبارک نزدیک درب قابل رویت است.
طلبه ای از طلاب نجف اشرف که دستی درشعرداشته ناظراین صحنه است.
این طلبه ازنظر معیشت در تنگنا و دشواری غیر قابل تحملّی قرارداشته است. به فکرمی افتد چرا من ازاین آقای بزرگواردرخواستی نداشته باشم.به نقلی اومی رود ویک قصیده بلندمی سراید وروزبعد می آید درحرم می خواند.
فردا آمد حرم وزیر یکی از قندیل ها قصیده اش را خواند و منتظر بود که قندیل بیفتد ولی خبری نشد.
با خودش گفت: شاید حضرت سرش شلوغ بوده وتوجهی نکرده است. سه روز، پی در پی سروده اش خواند ولی خبری نشد. روز سوم نارحت شد وگفت: یا علی! اگر بگویی اول مسلمان بودم، قبول، اگر بگویی داماد پیغمبر بودم، قبول، اگر بگویی فاتح خیبر بودم قبول، اگر … ولی ذوق شعری نداشته ای، آخه اون شعر بود که آن عطا را دادی؟
شمع می سازم برایت یا امیرالمؤمنین
قد این گلدسته هایت یا امیرالمؤمنین
این راگفت وبا قهررفت. شب در خواب مولا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را زیارت کرد در حالی که لبخند بر لبانش نقش بسته بود. آقافرمود: « او خالصانه گفت، ولی تو به خاطر عطا گفتی. فرق شعر تو با او این بود.
درقولی هم آن حضرت به او فرمود: اگر می خواهی در نجف مجاور من باشی اینجا همین فقروتنگدستی است، و اگر زندگی مادّی قابل توجّهی می خواهی باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنی، چون حلقه به در زدی و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو:
به آسمان رود و کار آفتاب کند.
طلبه بافروش کتاب ها و لوازم مختصری که داشته وباکمک دیگران خود را به هندوستان می رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را می گیرد، مردم از این که طلبه ای فقیر با چنان مردی ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب می کنند.
وقتی به در خانه آن راجه می رسد در می زند، چون در را باز می کنند می بیند شخصی از پله های عمارت به زیر آمد، طلبه وقتی با او روبرو می شود می گوید:به آسمان رود و کار آفتاب کند
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا می زند و می گوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایی کنید و پس از پذیرایی از او تا رفع خستگی اش وی را به حمام ببرید و او را با لباس های فاخر و گران قیمت بپوشانید.
مراسم به صورتی نیکو انجام می گیرد و طلبه در آن عمارت عالی تا فردا عصر پذیرایی می شود. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جای مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصی که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟ گفت:
مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتی به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش برای آنان آماده است.
هنگامی که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جای برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جای ویژه خود نشست.
آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ می شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم، و همه می دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکی از آنها را هم که از دیگری زیباتر است برای او عقد می بندم، و شما ای عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جاری کنید. چون صیغه جاری شد طلبه که در دریایی از شگفتی و حیرت فرو رفته بود، پرسید:
شرح این داستان چیست؟
راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیر المؤمنین علیه السلام شعری بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم؛ به شعرای فارسی زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعرای ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگی به دل نمی زد، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیر المؤمنین علیه السلام قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسی پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتی مطلوب بگوید، نصف دارایی ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم:
به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند
طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیر المؤمنین علیه السلام است.
راجه سجده شکر کرد و خواند:
به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
وقتی نظر کیمیا اثر حضرت مولا، فقیر نیازمندی را این گونه به ثروت و جاه و جلال برساند، نتیجه نظر حق در حقّ عبد چه خواهد کرد؟ بخشی برگرفته انصاریان، حسین، عبرت آموز، ۱جلد، دار العرفان – ایران – قم، چاپ: ۲، ۱۳۸۵ ه.ش. وسایت راسخون،معرفت