چكيده
جایگاه امید درپویایی انسانها مربیان ش 19
چكيده
اميد، ترجمان رجاء، طمع، امل در مقابل يأس و نا اميدى، حالتى نفسانىاست كه فرد اميدوار را به تلاش جدى وا مىدارد.
اميد، در زندگى و پويايى آن، نقش شگفت انگيزى دارد و مجاهدتها،شب نخوابيها، عشق مادران به فرزندان و… در پرتو اميد امكان مىيابند وعملى مىشوند. به همين روى، پيامبران الهى، مؤمنان و شيعيان هيچ گاه درشرايط سخت و ستم حاكمان جور دست از اهداف خويش نكشيدند و با اميدبه نصرت الهى و آيندهاى روشن در پيشبرد اهدافشان پويا و استوار ماندند.اميدها دو نوعاند:صادق و حقيقى؛ كاذب و مجازى. شاخصههاى اميد صادقعبارتاند از: نيت صادق، همراهى با عمل، همراه بودن با خوف و معتدلزيستن، كه از سرچشمههاى ايمان، هجرت، جهاد، انس با قرآن، نماز،انفاق، پايدارى و… پديد مىآيند. چنين نيست كه هر چيز متعلق اميد باشد.متعلق اميد راستين، خداوند، روز قيامت و رحمت الهى است كه مىتواند بهانسان، پويايى و شادابى ببخشد و او را در حركت به سوى كمال يارى دهد.
چكيده
اميد، ترجمان رجاء، طمع، امل در مقابل يأس و نا اميدى، حالتى نفسانىاست كه فرد اميدوار را به تلاش جدى وا مىدارد.
اميد، در زندگى و پويايى آن، نقش شگفت انگيزى دارد و مجاهدتها،شب نخوابيها، عشق مادران به فرزندان و… در پرتو اميد امكان مىيابند وعملى مىشوند. به همين روى، پيامبران الهى، مؤمنان و شيعيان هيچ گاه درشرايط سخت و ستم حاكمان جور دست از اهداف خويش نكشيدند و با اميدبه نصرت الهى و آيندهاى روشن در پيشبرد اهدافشان پويا و استوار ماندند.اميدها دو نوعاند:صادق و حقيقى؛ كاذب و مجازى. شاخصههاى اميد صادقعبارتاند از: نيت صادق، همراهى با عمل، همراه بودن با خوف و معتدلزيستن، كه از سرچشمههاى ايمان، هجرت، جهاد، انس با قرآن، نماز،انفاق، پايدارى و… پديد مىآيند. چنين نيست كه هر چيز متعلق اميد باشد.متعلق اميد راستين، خداوند، روز قيامت و رحمت الهى است كه مىتواند بهانسان، پويايى و شادابى ببخشد و او را در حركت به سوى كمال يارى دهد.
واژه اميد
واژه اميد، معادل فارسى واژگانِ رجاء، طمع، امل، تمنّى و انتظار است. اينك براى روشنشدن مطلب به ترجمه و تبيين معانى كلمات فوق مىپردازيم.
رجاء
»رجاء« در لغت به معناى اميد داشتن است. [المنجد، ماده رجاء.] وحقيقت آن عبارت است از حالت نفسانى وشادمانى دل كه منتظر فرمان محبوب خويش است و زمانى تحقق مىيابد كه فرد اميدوار درتهيه تمام اسباب و شرايط رسيدن به امر مورد انتظار، كوشش و تلاشى جدى نمايد. [ر.ك: محجة البيضاء، ملا محسن فيض كاشانى، ج 7، ص 249؛ معراج السعاده، ملا احمد نراقى، ص149.] درقرآن كريم صفت رجاء به مؤمنان نسبت داده شده و از كافران سلب گريده است:
وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ يَرْجُونَ. [نساء4، آيه 104.]
و شما ]مؤمنان[ چيزهايى از خداوند اميد داريد كه آنان ]كافران [ندارند.
و يكى از نامهاى خداوند »منتهى الرجايا« [مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، دعاى جوشن كبير.] نهايت اميدها است.
رجاء در برابر واژه »خوف« است. خوف يعنى ترس و حالتى است كه با شنيدن يا ديدنيا احتمال وقوع چيز ترسناك در انسان پديد مىآيد و موجب نگرانى مىگردد. [ر.ك: محجة البيضاء، ج 7:، ص 2699.] علماىاخلاق از »خوف و رجاء« بسيار سخن گفته و آن را دو بال حركت مؤمن شمردهاند؛ چونمؤمن هميشه بين خوف و رجاء است، هم ترس از قبول نشدن اعمال خود دارد و هم اميد بهرحمت بيكران خداوند. [تفسير موضوعى قرآن، مراحل اخلاق در قرآن، جوادى آملى، ج 11، ص 302.]
رجاء در آنجا به كار مىرود كه انسان اميدوار مقدمات كار را فراهم كند؛ مانندكشاورزى كه زمين را شخم زده، بذر را در آن مىپاشد و در انتظار محصول مىماند.
به هر حال، رجاء به معناى اميدوارى و ضد يأس و نا اميدى است. [ر.ك: معراج السعاده، ص 149.]
طمع
»طمع« در لغت به معناى حرص است. [المنجد، واژه طمع.] و حقيقت آن يعنى علاقه نفس به سود مظنون. [قاموس قرآن، على اكبر قريشى، ج4، ص 328، واژه طمع.] دربرخى آيات قرآن طمع همراه خوف آمده كه معناى اميدوارى مىدهد:
وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً. [روم30، آيه 24.]
و از نشانههاى او برق را براى شما بيم آور و اميد بخش مىنماياند.
البته طمع، چنانچه توقع داشتن و چشم دوختن به اموال مردم باشد، مذموم و جزء صفاترذيله به شمار مىآيد. [ر.ك: معراج السعاده، ص 307.] بنابراين، طمع با توجه به متعلق خود ممدوح و مذموم است يعنىهم بار مثبت دارد و هم منفى.
تمنى
»تمنى« به معناى تقدير و فرض است، و آرزوها را از اين رو تمنى مىگويند كه انسان تقديرو تصوير آن را در ذهن خود مىپروراند. [تفسير نمونه، آية اللَّه مكارم شيرازى، ج 14، ص 138.] تمنى، آرزويى است كه انسان تحقق آن را دوستمىدارد، چه ممكن باشد و چه ممكن نباشد؛ مانند فقيرى كه آرزو مىكند توانگر شود. [الميزان، علامه طباطبايى، ترجمه موسوى همدانى، ج 14، ص 552.] تمنىدر حقيقت آرزوى دل است كه در آغاز كار مىباشد و هنوز مقدمات كار را فراهم نكردهاست؛ مانند كشاورزى كه بدون شيار كردن زمين و پاشيدن بذر، منتظر محصول باشد. [تفسير موضوعى قرآن، مراحل اخلاق در قرآن، آية اللَّه جوادى، ج11، ص 302.]
»امانى« (آرزوها) هم به معناى اميد و آرزوى محبوب و دوست داشتنى آمده و هم بهمعناى وعدههاى دروغين. [ر.ك: بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، ج 4، ص 132.] از اين رو هم براى پيامبران به كار رفته و هم براى شيطان.قرآن كريم درباره تمنى پيامبران مىفرمايد:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ. [حج22، آيه 52.]
و پيش از تو ]نيز[ هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم جز اينكه هر آرزويى ]براى پيشبرداهداف خود[ داشت، شيطان در آن شبهه القاء مىكرد.
درباره شيطان در قرآن كريم چنين آمده است: » وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ؛« [نساء4، آيه 119.] ]شيطان گفت[ وآنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم كرد.«
و در آيه ديگر مىفرمايد:
يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُوراً. [نساء4، آيه 120.]
شيطان به آنان وعده مىدهد، و ايشان را در آرزوها مىافكند، و ]البته[ جز فريب به آنانوعده نمىدهد.
امانى تيغ دو لبه است و با توجه به متعلق و كاربردش بيشتر در آرزوهاى طولانى فريبنده بهكار رفته است:
وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ. [حديد57، آيه 14.]
و آرزوها ]ى طولانى[ شما را غره كرد تا فرمان خدا آمد و ]شيطان[ مغرور كننده، شما رادرباره خدا بفريفت.
امل
»امل« به معناى اميد و آرزوست [المنجد، واژه امل.] و متعلق آن بيشترامور مادى و مرتبط با زندگى دنيوىاست. لذا آنجا كه توأم با زندگى است، مفيد است؛ اما آنجا كه در خدمت خواستههاىنفسانى و بهره مندى بيشتر از دنيا و غفلت از آخرت است، مذموم شمرده شده است. قرآنكريم درباره كفار، كه در آرزوى ماندگارى در دنيا دارند، مىفرمايد:
ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ. [حجر15، آيه 3.]
بگذارشان تا بخورند و ]از دنيا[ برخوردار شوند و آرزوها سرگرمشان كند؛ پس به زودىخواهند دانست.
در روايت است كه امير مؤمنان(ع) فرمود: من بر شما از آرزوهاى دراز مىترسم. [نهج البلاغه، خطبه 42.] » آرزوهاىدراز كه نكوهش شده، آرزوى بيشتر ماندن در دنيا و توقع بهرهگيرى بيشتر از دنيا جهتخواستههاى نفسانى است كه موجب غفلت و فراموشى آخرت و ارزشهاى ماندگارى مىشود.
انتظار
»انتظار« يعنى توقع و ترقّب. انتظار قدر مشترك حالت يقين، رجاء و امل است. انسان در هريك از اين حالات منتظر است: انتظار مطمئنانه، انتظار اميدوارانه و پخته و انتظار آرزومندخام. [ر.ك: تفسير موضوعى قرآن، مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص 302.] با روشن شدن معانى واژگان ياد شده دو نكته روشن مىگردد: نخست اينكه »اميد«به صورت تشكيك در همه آنها متجلى است. دوم آنكه گرچه كلمات ياد شده در مفهوم اميدو آرزو مشترك معنوىاند، ولى در متعلق خويش يكسان نيستند كه در توضيح مفاهيمگذشت؛ مثلا كلمه رجاء بيشتر با »خوف« همراه است، بر خلاف واژه امل كه بيشتر متعلق بهامور مادى و مرتبط با زندگى دنيوى است و لذا از جانب پيشوايان بيشتر با نگرش منفى وهشدار رو به رو شده است. همچنين موارد استعمال دو واژه »اميد« و »آرزو« نزد بزرگانمتفاوت است. واژه »اميد« بيشتر ترجمه كلمه رجاء است و به مسائل معنوى نظر دارد و واژه»آرزو« غالباً ترجمه كلمه امل است و در مسائل دنيوى و مادى به كار مىرود.
جايگاه و نقش اميد در زندگى
جايگاه و نقش اميد در زندگى چنان روشن است كه دليلى نمىطلبد؛ زيرا فروزانى روح اميددر دل آدمى، خود به خود او را به تحرك، تلاش و پويايى وامىدارد؛ همچنان كه رسولگرامى اسلام(ص) آن را رحمت الهى يعنى منشأ حيات و تلاش دانستند:
الاَملُ رَحمةٌ لِاُمَّتى و لَولا الاَمْل ما رَضَعَتْ والِدةٌ وَلَدَها وَ لاغَرَس غارسٌ شَجراً. [بحار الانوار، ج 74، ص 173، تفسير نمونه، ج 11، ص 11.]
اميد و آرزو براى پيروان من رحمت است و اگر اميد و آرزو نبود، هيچ مادرى كودكش راشير نمىداد و هيچ باغبانى درختى را غرس نمىكرد.
تلاشها، مجاهدتها، شبنخوابيها، عشق مادران به فرزندان و… همه در پرتو اميد و آرزويىاست كه در جان آدمى نقش بسته است.
انسان نا اميد و مأيوس چون مرده متحركى چراغ عشق و حركت در وجودش هموارهخاموش است. اميرمؤمنان(ع) فرمود: »الاَملُ رفيقٌ مونسٌ« [ميزان الحكمة، محمدى رى شهرى، حديث 674.] آرزو و اميد، همنشينى استكه موجب انس و آرامش مىشود.« روايت است كه روزى عيسى بن مريم، بر كشاورزىگذشت كه روى زمين كار مىكرد. به خدا عرض كرد: »خدايا! اميد و آرزو را از دل اين مردبيرون كن.« ناگهان كشاورز بيل خود را كنارى انداخته و نشست. حضرت دوباره رو به درگاهخداوند عرض كرد: »خدايا! نور اميد در دل اين مرد بيفكن.« ناگهان مرد از جاى كنده شده،بيل را به دست گرفت و مشغول كار شد. عيسى(ع) نزد كشاورز رفت و علت را پرسيد. اوگفت: »نخست گويى كسى به من گفت: كار بس است، كهنسال شدهاى! استراحت كن.« باردوم همو گفت: »تو بايد زندگى كنى. پس برخيز و بكوش!« [بحار الانوار، ج 14، ص 329.]
زندگى و تحرك و تلاش به اميد بسته است و بدون اميد چرخ زندگى لنگ است.
از اين رو در آموزههاى دينى و دوران امام معصوم(ع) اميد جايگاه ويژهاى دارد. ائمهاطهار(ع) با اميد بخشى به شيعيان خود، توانستند آنان را در شرايط سخت و بحرانى دورانحاكمان غاصب و ستمگر بنى اميّه و بنى عباس حفظ نمايند. به همين دليل، شيعيان و پيروانآل محمد(ص) على رغم مشكلات، تنگناها و اختناق حاكم، هيچ گاه از تلاش و حركت درپيشبرد اهداف خويش باز نايستادند و مأيوس نشدند. آنچه آنان را شاداب و سرزنده و پويانگه داشته بود، اميد و انتظار منجى بود كه امامان بزرگوار وعده داده بودند.
روايت ذيل نمونهاى در اين مقوله است:
عَنْ عَلِى بنِ يَقطين قالَ: قالَ لى اَبوالحَسنِ مُوسَى بن جَعفر(ع) يا عَلىّ: الشّيعَةُ تُربىبِالاَمانِى مُنذُمِأَتِى سَنةٍ. [الغيبة، نعمانى، ص 295، غيبت، شيخ طوسى، تعليق شيخ آغا بزرگ تهرانى، ص 207، بحارالانوار، ج4، ص 132.]
على بن يقطين مىگويد: روزى ابوالحسن موسى بن جعفر(ع) به من فرمود: »اى على! كارشيعه با اميد سامان مىگيرد و دلش بر حق تثبيت مىشود، در دويست سال. ]يعنى دو قرن باآرزو پرورش مىيابد.[
توضيح اينكه: »… تُربى بالامانى« يعنى اصلاح حالات و تثبيت دلها بر حقّ به واسطه اميد. [ر. ك. بحارالانوار، 132 / 4.]
امّا دويست سال انتظار كشيدن يعنى چه و مراد كدام برهه از زمان است؟ چهار احتمالدر اين باره وجود دارد:
اول: مراد از زمان صدور روايت است تا تولد امام زمان. ولى اگر صدور روايت در اواخرزندگى امام كاظم(ع) باشد، تا تولد امام زمان(ع) دويست سال نخواهد بود؛ چون شهادت آنحضرت به سال 183 ه . است و تا ولادت امام زمان(عج) كمتر از صد سال است.
دوم: ابتداى دويست سال از آغاز بعثت پيامبر(ص) مراد باشد كه تا تولد امام عصر(عج)(255 ه .) بيش از دويست سال است.
سوم: ابتداى دويست سال، آغاز هجرت و پايان آن ولايتعهدى امام رضا(ع) است.
چهارم: ابتداى دويست سال، بعد از شهادت امام حسين(ع) است كه سرآغاز مشكلاتشيعه و رو به رو شدن با تنگناهاست و مردم به كسى نيازمندند كه به آنان اميد دهد و پايان آنآغاز امامت حضرت مهدى(عج) است كه بارقه اميد در دلها تابيدن گرفت، از ميان احتمالات،اين بهترين احتمال است. [كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 207 و 208.] و وعده دويست سال بر اين برهه از زمان، تطبيق كامل دارد.
در توضيح روايت گفتهاند: يقطين (از شيعيان و پيروان بنى عباس) به فرزندش على (ازشيعيان اهل بيت) گفت: »اين وعدهاى كه به شما دادهاند تحقّق نمىپذيرد، اما وعدهاى كه]پيامبر(ص) و ائمه[ درباره دولت بنى عباس به ما دادهاند تحقق پذيرفته است.« على درپاسخ گفت: هر دو وعده از يك مجرا صادر شدهاند. جز آنكه امر شما تحقق يافته و حكومتبنى عباس بر پا شده است؛ امّا امر ما هنوز وقتش نرسيده، هر چند براى نااميد كردن مامىگويند كه در اين مدت ]دويست، سيصد سال[ مردم از دين گريزان مىشوند. ليكن به ماگفتهاند كه اين امر خيلى زود تحقق مىپذيرد فَرَج نزديك است.« [همان، ص 207.] البته اين پاسخ را على ازامام موسى بن جعفر(ع) گرفته بود.
روزى او به آن حضرت عرض كرد: »چرا كار دشمنان شما سامان يافته، ولى امر شماتحقق نيافته است؟« امام(ع) فرمود: »آرى اين چنين است. دشمنان ما به حكومت رسيدند؛امّا شما بايد اميدوار باشيد و آن روز خواهد آمد.« [همان، ص 207.]
بارى، شيعيان در طول ساليان با اميد و انتظار زندگى كرده و براى رسيدن به صبحى دلانگيزو پر از عدل و داد، لحظهشمارى نمودهاند. اين نه خاص شيعيان است بلكه اميدوارترين مردمجهان هستى مردان الهىاند؛ مانند پيامبران، اولياى خدا و مؤمنان؛ آنان با اميد به وعدههاىتخلّفناپذير الهى و چشم دوختن به آيندهاى نيك و فرحبخش، پا به عرصه گذاشتند و براهداف و آرمانهاى خويش پاى فشردند و تسليم حوادث و مشكلات نشدند. تاريخ شاهداين مدعاست. در طول تاريخ پيشوايان الهى و مؤمنان همواره با شرايط سخت و دشواريهاىسياسى و اجتماعى رو به رو بودهاند. آنان براى انجام رسالت خويش با حاكمان زور و زر وتزوير و مستكبران ستمگر به ستيزه برخاستند؛ در حالى كه در بدو امر هيچ نشانى از پيروزىبه چشم نمىخورد.
با اين حال، و در آن شرايط ناعادلانه جبهه حق و باطل هيچگاه از ادامه راه نا اميد نشدند.طبق آيات قرآنى جبهه حق همواره در اقليت و جبهه استكبار در اكثريت و با توان رزمى بالاو تجهيزات بوده است. با اين نابرابرى مىبايست اهل حق بارها نابود شود و از صفحه تاريخمحو گردد و حتى نامى از آن نماند؛ امّا نتيجه به عكس شده و جبهه حق همواره پيروزمندانهاز صحنه بيرون آمده است و على رغم نداشتن عِده و عُده پرچم پيروزى را برافراشته نگهداشتهاست. راستى نقطه اتكاى اين پيروزمندان چه بوده و آيا جز با عنصر نيروبخش اميد بهرحمت، نصرت و وعدههاى تخلفناپذير الهى قابل تفسير است؟!
وقتى نيروهاى طالوت در مقابل لشكر جالوت ايستادند، گفتند: »امروز ما طاقت جنگيدنبا جالوت و سپاهيانش را نداريم.« ولى شمار اندكى كه به ديدار خداوند ايمان داشتند، گفتند:»كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرةً بِإذنِ اللَّهِ [بقره 2، آيه 249.] ؛ بسا گروهى اندك كه بر لشكر عظيم به اذنخدا پيروز شود.«
نقطه اميد و اتكا اميدواران اين آيه است:
ثُمّ نُنجّى رُسُلَنا وَالّذينَ آمَنُوا كَذلِك حَقٌّ عَلَينا نُنجِى المُؤمِنينَ. [يونس 10، آيه 103.]
سپس رسولان خويش و مؤمنان را از مشكلات و حوادث مىرهانيم؛ زيرا بر ما واجباست كه مؤمنان را نجات دهيم.
حال به دو واقعه قرآنى بنگريم كه نقش اميد را در زندگى بيشتر مىنماياند: حضرت موسى بهامر خداوند قوم بنى اسرائيل را شبانه از مصر حركت داد تا به رود نيل رسيدند. صبحگاهانفرعونيان به تعقيب آنان پرداختند. قوم موسى، كه به ساحل رسيده بود، هيچ وسيلهاى مانندكشتى و قايق در اختيار نداشت تا از آب عبور كند و از سويى لشكريان فرعون نزديك ونزديكتر مىشدند. قوم موسى در محاصره آب خروشان نيل و فرعونيان خشمگين مسلحقرار گرفته بودند. نه راه پيش داشتند و نه راه پس. گفتند: »اِنّا لَمُدرَكُون؛ ما قطعاً گرفتارخواهيم شد و نابود خواهيم گشت.« حضرت موسى، كه مىديد بنى اسرائيل اميد به پيروزىرا از دست داده و پنجههاى شوم يأس و نا اميدى بر گلويش نشسته و از حركت بازماندهاست، با يادآورى وعدههاى الهى بنى اسرائيل را اميدوار ساخت و فرمود: »كَلّا اِنّ مَعِى رَبّىسَيَهدين؛ اين چنين نيست. پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد.«
هر چند كلمه اميد در آيه نيامده امّا اميدى كه حضرت موسى(ع) به نصرت الهى داشت ومىدانست كه خداوند او را تنها نخواهد گذاشت، همان را به قوم خويش منتقل كرد و آنان رااميدوار نمود.
در اين هنگام ندا آمد كه »موسى! با عصيات به دريا بزن تا از هم بشكافد.« با عصاىموسى آب به صورت ديوارهايى سترگ درآمد و راههايى خشك در دل دريا پديدار گشت وقوم بنى اسرائيل از آن عبور كرد. فرعونيان كه همچنان در تعقيب موسى(ع) مىتاختند،همينكه به ميان دريا رسيدند، ديوارههاى آب فرو ريخت و همگى غرق شدند. خداوندفرمود: »موسى و همراهانش را نجات داديم و فرعونيان را غرق كرديم.« [شعراء 26، آيه 61 – 60.]
موسى(ع) و ياران مؤمنش به نصرت الهى اميد داشتند و لذا با همان اميد بر راه خوداستوار ماندند و خداوند نيز آنان را به پيروزى رساند.
واقعه دوم جنگ احزاب در عصر رسول خدا(ص) است.
در اين نبرد قبائل عرب، يهود و همه گروههاى ضد اسلام با مشركان هم دست شده، بالشكرى عظيم به استعداد ده هزار نفر با تمام تجهيزات، به شهر مدينه حمله كردند و مسلمانانرا كه تعدادشان به سه هزار نفر بيش نمىرسيد، در شهر مدينه محاصره نمودند. مسلمانان ازدرون مدينه و خارج آن در مشكلات و محاصره دشمن قرار گرفته بودند. لشكر احزاب دربيرون مدينه و كارشكنى منافقان و تهديدات قبائل يهود مقيم مدينه از داخل، روحيه آنان راضعيف كرده بود. شرايط چنان دشوار و خرد كننده بود كه چشمها از ترس مىچرخيد وجانها به گلو رسيده بود. منافقان اسلام را نابود شده تلقى مىكردند. در اين موقعيت گروهىكه ايمان به خدا و به نصرت و امدادهاى الهى اميد داشتند، با رو به رو شدن با مشكلات ولشكر احزاب نه تنها سست نشدند بلكه بر ايمان و شادابيشان افزوده شد و استقامت وتلاششان افزون گشت. وقتى لشكر احزاب را ديدند، گفتند: اين همان وعده خدا و رسولخداست و ما پيروزيم. و سرانجام نيز با فداكارى اميرمؤمنان(ع) و امدادهاى الهى، لشكراسلام پيروز و لشكر احزاب شكست خورد. سئوال نخست را تكرار مىكنيم: نقطه اميد واتكاى اين رزمندگان مؤمن چه بود كه در ميان كوه مشكلات، تسليم حوادث نشدند و اميدخود را از دست ندادند؟
پاسخ اين است كه اينان و همه مؤمنان با جهان بينى توحيدى، زندگى مىكنند. جهان آفرينشرا در دست قدرت بى انتهاى خداى عزيز مىدانند و حركت همه آفريدهها را به سوى اومىبينند و همه حوادث و مشكلات فردى و اجتماعى را در مسير حركت الى اللَّه و جهانبينىتوحيدى تفسير مىكنند. چون مىدانند كه همه مصائب و رخدادهاى تلخ و شيرين در زندگى،آزمون الهى است، آيه »وَ لَنَبْلُونَّكُم بِشَىءٍ؛ شما را با چيزى مىآزماييم« آويزه گوششان استو شعار »وَ لَُيمَحِّصَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَيَمْحَقُ الْكافِرينَ [آل عمران 3، آيه 141.] ؛ و تا خدا مؤمنان را خالص گرداند وكافران رانابود سازد« در جانشان نقش بسته است.« آرى چنان نسيم روحبخش رحمت الهىو اميد در دلهاشان نشسته كه اگر همه دنيا با تمام گسترهاش بر آنان تنگ شود و همه دشمناندست به دست هم دهند تا نابودشان سازند و زير فشار مشكلات، سختيها، محاصرهها،جنگ روانى و… به نفس نفس بيفتند، جز به رحمت و وعدههاى الهى اميد نمىبندند و جز بافيض بى دريغ خداوندى خود را از غم و ناراحتى و فشار روانى نمىرهانند. در يك كلام،شعار نيرو بخش واميد آفرين آنان اين است: »وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه فَهُوَ حَسْبُه«. [طلاق 65، آيه 3.]
اميدواران هيچگاه خسته نمىشوند، از كار و تلاش باز نمىمانند، در جا نمىزنند و بهعقب باز نمىگردند. مىكوشند گامى به جلو بردارند و امروزشان بهتر از ديروزشان باشد. درپى فتح مرتفعترين قلل جهان هستى اند و هيچ مانع و مشكل و حادثهاى نمىتواند بر عزمراسخ آنان چيره شود و از حركت بازشان دارد. يأس و نااميدى در قاموسشان وجود ندارد.به اسوه بارز اميدواران پيروز مانند حضرت امام خمينى(ره) اقتدا مىكنند. آن مرد بزرگ علىرغم كهولت سن، بيمارى و آن همه مشكلات و كارشكنيها و توطئههاى دشمنان سيلىخورده و زخمى، نا اميد نمىگشت و از حركت باز نمىايستاد، بلكه هرگاه عزيزى را از دستمىداد و يا توطئهاى بزرگ و مشكلى سترگ در مسير انقلاب و اسلام سبز مىشد، عزمشراسختر و گامهايش استوارتر و همتش والاتر مىگشت.
شاخصه های امید
اميدها بر دو نوعاند: 1. اميدهاى حقيقى و صادق؛ 2. اميدهاى مجازى و كاذب.
اميدهاى حقيقى آناند كه بر واقعيات و پايههاى محكم نشسته و به انسان پويايى، نشاط،تحرك و حيات مىبخشند و به منزله موتور محرك آدمى محسوب مىشوند؛ ولى اميدهاىكاذب چون سنگى بر پاى بسته نه تنها آدمى را از حركت و تلاش باز مىدارند كه او را درباتلاق غفلت و گرداب تخيل گرفتار مىكنندو از همه چيز بازش مىدارند.
هر چيزى و هر كسى نمىتواند ملجأ و منشأ اميد باشد. چه بسا مكاتب و نظريه پردازانو افرادى هستند كه آدمى را به آيندهاى روشن و مدينه فاضله وعده مىدهند، اما زير پاىخود آنها سست و خالى است. اينها اميدهاى شيطانى است. شيطان يكى از شيوههاى گمراهكننده خود را ايجاد آرزوهاى دروغين اعلام مىكند: »وَ لَأُضِلَّنَّهُم وَ لَأُمنِّيَنَّهُم« [نساء 4، آيه 119.] ؛ و آنان راسخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم كرد.«
از اين رو قرآن كريم و معصومين(ع) درباره اين نوع آرزوها چنين هشدار دادهاند:
وَ غَرَّتكُم الاَمانِىَّ حَتَّى جاءَ اَمرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُم بِاللَّهِ الغَرُورِ. [حديد 57، آيه 14.]
و آرزوها شما را فريب داد تا فرمان خدا آمد و ]شيطان[ مغرور كننده شما را درباره خدابفريفت.
از سوى ديگر به زندگى جاودان و نعمتهاى پايدار اميد مىدهد. »وَارْجُوا اليَومَ الآخِرَ [عنكبوت 29، آيه 46.] ؛ بهروز قيامت اميدوار باشيد.«
از اين رو، شناخت شاخصههاى اميد حقيقى از اميد كاذب ضرورى است.
كدام اميد حقيقى است و كدام مجازى و كاذب؟
در قرآن و كلمات معصومين(ع) ملاكهايى براى باز شناختن و تفكيك اين دو استنباطمىشود كه به تبيين آنها مىپردازيم:
اوّل: حقيقتجويى و نيّت صادق. اميد حقيقى آن است كه برخاسته از نيّتى صادق وبىآلايش باشد و حقايق ماندگار را جست و جو كند و بر ديوار كاذب و دروغ تكيه نزند.
امام زين العابدين(ع) در مناجات خويش مىفرمايد:
وَ اَعُوذُ بِكَ… مِنْ رَجاءٍ مَكذُوبٍ. [بحار الانوار، ج 94، ص 154.]
خدايا! از اميد دروغين به تو پناه مىبرم.
امام باقر(ع) مىفرمايد:
اِيَّاكَ وَالرَّجاءِ الكاذِبِ فَاِنَّهُ يُوقِعُكَ فِى الخَوفِ الصَّادِقِ. [ميزان الحكمه، حديث 6947 و تحف العقول، ابن شعبه حرانى، ترجمه احمد جنتى، ص 453-453،چاپ اميركبير، 1367.]
مبادا اميد دروغين داشته باشى كه تو را به ترس راستين مىاندازد.
اميد دروغين آن است كه مطلوب و هدف او روشن نيست و به سرابى مىماند كه از حقيقتعارى و بر پايهاى استوار بنا نشده است. به زخارف ناپايدار و زودگذر دل خوش داشته و ازحقايق و واقعايت باز مانده است.
دوّم: همراهى با عمل. اميد واقعى آن است كه با عمل نيك همراه باشد و از حيطهقلبى، نفسانى و خيالى بيرون آيد:
نابرده رنج گنج ميسر نمىشود
مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
شبان وادى ايمن گهى رسد به مراد
كه چند سال به جان خدمت شعيب كند
قرآن كريم مىفرمايد:
فَمَن كانَ يَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَل عَمَلاً صالِحاً [كهف 18، آيه 110.]
كسى كه اميد دارد خدايش را ملاقات كندو به پاداش الهى دست يابد، بايد عمل صالحانجامدهد.
نبايد بدون عمل صالح اميد داشت كه خداوند پاداش نيك و بهشت مىدهد.
قرآن در آيهاى ديگر اميدهاى واهى و آرزوهاى منهاى عمل را چنين نهى مىكند:
لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلاَ أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِوَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً × وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَيَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيراً. [نساء 4، آيات 124 – 123.]
پاداش و كيفر به آرزوى شما و اهل كتاب نيست. هر كس بدى كند، در برابر آن كيفرمىبيند. و جز خدا براى خود يار و مددكارى نمىيابد. كسانى كه كارهاى شايسته كنند -چه مرد و چه زن – در حالى كه مؤمن اند داخل بهشت مىشوند و به قدر گودى پشتهسته خرما به آنان ستم نمىشود.
امام على(ع) فرمود:
لا تَكُنْ مِمَّنْ يَرجُوا الآخِرَةَ بِغَيْرِ العَمَلِ [نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، حكمت 15، ص 662.]
چون كسانى مباش كه بدون عمل آرزومند بهشت از خداوندند.
بهشت جاودانه بها مىطلبد نه بهانه و آرزوى واهى و خيالى.
به امام صادق(ع) گفتند: گروهى از پيروان شما در حالى كه نامه اعمال خود را با گناهسياه كردهاند، مىگويند: ما اميدواريم! حضرت فرمود: »دروغ مىگويند، آنها پيرو ما نيستند.«آنها گروهى هستند كه آرزوها ايشان را به اين سو و آن سو مىبرد. هر كسى كه اميد به چيزىدارد، براى آن مىكوشد و هر كس از چيزى بترسد، از آن مىگريزد.« [اصول كافى، شيخ كلينى، ج 3، ص 111.]
عمل و تلاش است كه اميد مىآفريند و اميدوار را به مطلوب و خواستهاش مىرساند. درغير اين صورت، آدمى چون خسى در گرداب آرزوهاى خيالى به اين سو و آن سو مىرود.
بهترين عمل، عملى است كه در جامه باقيات الصالحات همواره مىماند:
اَلمالُ وَالْبَنونَ زينَةُ الحَيوةِ الدُّنيا وَالباقياتُ الصَّالِحاتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيرُاَملاً. [كهف 18، آيه 46.]
ثروت و فرزندان، زيور زندگى دنيايند و نيكيهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارتبهتر و از نظر اميد بهترند.
در اين آيه شريفه متعلق اميد حقيقى باقيات الصالحات و متعلق اميد كاذب ثروت و فرزنداناست. بهترين آرزوى دست يافتنى و ماندگار و تضمين شده اعمال خير و نيك آدمى است(وَالباقِياتُ الصَّالِحاتُ). آنچه از رحمت و كرامت خدا در برابر آن عمل، انتظار مىرود، يعنىپاداش و ثوابى كه توقف دارند، بىكم و كاست و صد در صد به آدمى مىرسد؛ برخلافآرزوهاى دنيوى و زخارف زودگذر و دل بستن به ثروت و فرزندان و آرزوى بهرهگيرى ازآنها كه يك درصد آن هم برآورده نمىشود. بيشتر آرزوهاى كاذب هستند و آن مقدار نيز كهكاذب نيستند فريبندهاند. [ر. ك. الميزان، مترجم، ج 3، ص 442.]
سوّم: همراهى اميد با خوف: اميد حقيقى آن است كه با خوف همراه باشد. از اين رودر بيشتر مواقع اين دو واژه كنار هم آمدهاند:
وَادْعُوهُ خَوفاً وَ طَمَعاً اِنَّ رَحمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الُمحسِنينَ. [اعراف 7، آيه 56 .]
و با بيم و اميد او را بخوانيد كه رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.
»خوف« يعنى بيم از مسئوليتها و عملكردها و »طمع« يعنى اميد به رحمت و كرامت حقداشتن؛ بدين معنا كه خدا را با ترس و اميد بخوانيد، نه آنچنان كه از اعمال و كردار خويشخشنود باشيد و به گونهاى كه گمان بريد هيچ نقطه تاريكى در زندگى شما وجود ندارد كهاين خود عامل عقبگرد و سقوط مىباشد و نه آنچنان مأيوس باشيد كه خود را شايسته عفوخدا و اجابت دعا ندانيد كه اين يأس نيز همه تلاشها و كوششها را از ميان مىبرد. [ر. ك. تفسير نمونه، ج 6 ، ص 210.]
در آيهاى ديگر مىفرمايد:
هُوَ الَّذى يُريكُم البَرقَ خَوفاً وَ طَمعاً. [رعد 13، آيه 12.]
اوست كه برق را براى بيم و اميد به شما مىنماياند و ابرهاى گرانبار را پديدار مىكند.
علامه طباطبايى(ره) در تفسير آيه مىفرمايد:
خداوند رعد و برق را در پيش شما ظاهر كرد تا دو صفت خوف و رجاء (بيم و اميد) را درشما پديد آورد. كما اينكه مسافرتان از آن مىترسد و حاضرتان به آن اميدوار مىشود،دريانورد مىترسد، اهل خشكى آرزويش را دارد، همه مردم از صاعقه مىترسند ولىاميدوار بارانش هستند. [الميزان، مترجم، ج 11، ص 432.]
بيم و اميد همچون آهن و آهنربا يكديگر را نگاه مىدارند و چون دو بال پرواز، آدمى را درحركت به سوى كمال يارى مىدهند كه با نبود هر يك ديگرى ناقص خواهد بود.
چهارم: ميانهروى در آرزوها: اميد و آرزو وقتى عامل حيات، حركت و قوام زندگىاست كه در حد اعتدال باشد. اگر آرزو از حد بگذرد و به صورت آرزوى طولانى و تخيلىدرآيد، به بدترين عامل انحراف و بدبختى تبديل مىشود؛ مانند آب باران كه مايه حياتاست؛ اما اگر از حد بگذرد و به سيل تبديل شود، جز ويرانى و تخريب و نابودى اثرى ندارد.
اميد و آرزوى افراطى و طولانى در قرآن و روايات، عامل غفلت، بىخبرى و دورى ازخدا و حق و حقيقت به شمار آمده است. در قرآن كريم مىخوانيم:
ذَرهُم يَأكُلوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلهِهِمُ الاَملُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ. [حجر 15، آيه 3.]
]كفار را[ رهايشان كن تا بخورند و ]از دنيا[ برخوردار شوند و آرزو]ها[ سرگرمشان كند،پس به زودى خواهند دانست
آرزوى طولانى چنان آدمى را به خود مشغول مىكند و غرق در عالم تخيل و واهى مىنمايدكه از زندگى و هدف غايى بيگانه مىشود و آن را به فراموشى مىسپارد. در دعاى كميلمىخوانيم: »وَ حَبسَنى عَن نَفعى بُعدُ اَمَلى؛ آرزوهاى طولانى مرا از دستيابى به منفعتمبازداشته است… .
آرزو كه از حد و مرز بگذرد، آدمى را در رنج و سختى فرو مىبرد. او شب و روزمىكوشد تا به آرزوهايش برسد در حالى كه از آنها دور و دورتر مىشود. [ر. ك. تفسير نمونه، ج 11، ص 12 – 11.]
اميد و آرزو مىبايست زير چتر عقل سليم و انديشه درست قرار گيرد و از خواستههاىنفسانى سيرىناپذير رها شود، كه اگر زمام آرزوها به دست عقل هدايتگر بيفتد و در مرزعقلانيت، واقعبينانه حركت كند، به موتورى محرك و حياتبخش تبديل مىشود و الا سقوطآدمى را نويد خواهد داد.
امير مؤمنان(ع) درباره اين خطر بزرگ، يعنى آرزوهاى دراز و پيروى از خواستههاىنفسانى چنين هشدار مىدهد:
اِنَّ اَخْوَفُ ما اَخافُ عَليكُم خِصلَتانِ: اتِّباعُ الهَوى وَ طُولُ الاَملِ، اَمّا اِتّباعُ الهَوى فَيَصُدَّعَنِ الحَقِّ وَ امّا طُولُ الاَمَلِ يُنسِى الآخِرَةِ. [نهجالبلاغه، خطبه 42.]
بر شما از دو چيز مىترسم: پيروى از هوس و آرزوى دراز. پيروى از هوس آدمى را از حقبازمىدارد و آرزوى دراز آخرت را از ياد مىبرد.
عوامل پیدایش امید
براى دستيابى به عوامل و سرچشمههاى اميد پويا و محرك مىبايست به سرچشمهها توجهداشت و علل و اسباب آن را فراهم ساخت؛ مانند كشاورزى كه اگر بذر سالم گندم را درزمين حاصلخيز بيفشاند و به وقتش آب دهد و علف هرزه را وجين كند، به محصولى خوباميد خواهد داشت. اما اگر همان بذر را در زمينى شورهزار بريزد و انتظار محصولى خوبداشته باشد، توقعى بىجا و مغرورانه خواهد داشت. اميد دستيابى به محصولى فراوان، وقتىمعقول و متوقع است كه چند علل و اسباب فراهم شود: يكى بذر اصلاح شده و بىعيب باشد؛ديگر، در زمينى حاصلخيز و نه شورهزار افشانده شود؛ سوم به موقع آبيارى گردد؛ و چهارمآفتزدايى گردد و علفهاى هرز از مسير رشد برداشته شود.
دنيا مزرعه است و ايمان به مثابه بذر. دل آدمى چون زمين است و عمل به دستوراتالهى چون آبى است كه به پاى بذر ايمان ريخته مىشود. گناهان و خطاها آفاتى هستند كهاگر به موقع از صفحه دل پاك نگردند، به بذر ايمان آسيب مىرسانند و روز موعود، روزبرداشت محصول است. همچنان كه كشاورز با فراهم ساختن اسباب و شرايط مىتواند بهمحصولى خوب دست يابد، آدمى نيز با فراهم ساختن اسباب و مراقبت مىتواند به آيندهاىروشن و سعادتبخش و جاودانه اميد داشته باشد. [ر. ك. معراج السعاده، ص 149.]
با اين رويكرد، به علل و عوامل اميدبخش مىپردازيم:
علل و اسباب گوناگون مادى و معنوى فراوانى در فروزانى چراغ اميد در دل نقش دارندبا اين تفاوت كه نقش عوامل اميدبخش با رويكرد معنوى و دينى به مراتب اثربخشتر وجاودانهتر است. اينكه به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
يك. ايمان، هجرت و جهاد در راه خدا سرچشمه اميد پايدار و پويا هستند. اميدى كه باپيوند خوردن به عروة الوثقى و قدرت لايزال الهى گره بخورد، هيچگاه خاموش نمىشود وتحت تأثير مشكلات و سختيها به يأس و ايستايى تبديل نمىگردد. در قرآن كريم مىخوانيم:
اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَالَّذينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فى سَبيلِ اللَّهِ اُولئِك يَرجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِوَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ. [بقره 2، آيه 218.]
آنان كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نمودهاند، به رحمت خدااميد دارند و خداوند آمرزنده مهربان است.
در اين آيه شريفه سه چيز از علل و سرچشمههاى اميد شمرده شده است: ايمان به خدا، هجرتو جهاد در راه خدا.
»ايمان به خدا« يعنى حركت در صراط مستقيم و گام نهادن در مسير حيات طيبه وجاودانگى.
»هجرت« يعنى سفر كردن از دارالكفر به دارالايمان، از بدى به خوبى و هجرت براىكسب علم و دانش. و »جهاد« يعنى تلاش و فداكارى در راه خدا با جان و مال.
در آيهاى خداوند بهرهمندى مؤمنان، مهاجران و مجاهدان را از رحمت الهى كه به آن اميدبستهاند، بيان مىكند:
اَلَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فى سَبيلِ اللَّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِوَ اُولئِكَ هُمُ الفائِزُونَ، يُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُم فيها نَعيمٌ مُقيمٌ،خالِدينَ فيها اَبَداً اِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ اَجرٌ عَظيمٌ. [توبه 9، آيه 22 – 20.]
كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداختهاند،نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان رستگاراناند. پروردگارشان آنان را از جانبخود، به رحمت و خشنود و باغهايى ]در بهشت[ كه در آنها نعمتهاى پايدار است، مژدهمىدهد. جاودانه در آنها خواهند بود. در حقيقت خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است.
آيندهاى كه اميدواران در اين آيات به آن وعده داده شدهاند:
1. نزد خدا مقام و مرتبه و درجهاى برتر از ديگران دارند (اعظم درجة عند اللَّه)؛
2. به پيروزى و موهبت عظيم رستگارى بدون دغدغه و نگرانى دست مىيابند (اولئكهم الفائزون)؛
3. از رحمت گسترده خداوند بهرهمند مىشوند (يبشرهم ربهم برحمة منه)؛
4. از رضاى الهى برخوردار مىگردند (و رضوان)؛
5 . به باغهايى از بهشت جاودان و هميشگى مىرسند كه نعمتهايش جاودان است (و جناتلهم فيها نعيم مقيم)؛
6 . اين نعمتها جاودانهاند نه موقت و زودگذر (خالدين فيها ابداً)؛
دو. انس با قرآن، بر پا داشتن نماز و انفاق در راه خدا از عوامل اميدبخشى است كهقرآن نيز به آن اشاره مىكند:
اِنَّ الَّذينَ يَتلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ اَنْفقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَ عَلانِيّةً يَرجُونتِجارَةً لَنْ تَبور. [فاطر 35، آيه 29.]
در حقيقت كسانى كه كتاب خدا را تلاوت مىكنند و نماز بر پا مىدارند و از آنچه بديشانروزى دادهايم، نهان و آشكار انفاق مىكنند، به تجارتى اميد بستهاند كه هرگز زوالنمىپذيرد.
سه چيز در اين آيه از سرچشمههاى اميد شمرده شده است: قرآن، نماز و انفاق.
قرآن، نور و عروة الوثقاى الهى است ميان زمين و آسمان. يك سوى آن در دست بندهخدا و سوى ديگرش در دست خالق هستى است. هر كس به اين عروة الوثقاى الهى چنگزد، در طريق نجات قرار گرفته است. تلاوت همراه با تدبّر قرآن اميد بخش است. البته تلاوتو خواندنى كه سرچشمه فكر و انديشه باشد و انديشهاى كه سرچشمه عمل صالح گردد، وآدمى را به خالق هستى از طريق نماز و به خلق خدا از طريق انفاق پيوند دهد. نماز معراجمؤمن و سكوى پرواز به سوى جاودانگى است، با نماز مىتوان از خاك رست و افلاكى شد.اقامه چنين نمازى و نه صرف خواندن، نور اميد را در دل نمازگزاران روشن مىكند.
سومين سرچشمه اميد، انفاق در راه خدا شمرده شده است. انفاق پنهان و آشكار مظهرارتباط بين خدا و بندگان اوست؛ انفاق از آنچه خداوند به انسان داده، از مال و ثروت گرفتهتا علم و اخلاق و تجربيات و خلاصه از تمام مواهب مادى و معنوى خدادادى. انفاق مىتوانپنهان باشد كه نشانه اخلاص كامل است و گاه آشكار كه مشوق ديگران است و مايه تعظيم وبزرگداشت شعائر الهى. [ر. ك. تفسير نمونه، ج 18، ص 251.]
سه. در آيهاى ديگر قرآن كريم شبزندهداران و متهجدان را اميدوار و نماز شب را ازعوامل اميد بخشى برمىشمرد:
اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلَ ساجِداً وَ قائِماً يَحذَرُ الآخِرَةَ وَ يَرجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ. [زمر 39، آيه 9.]
آيا چنين كسى كه به دنيا رو كرده و براى خدا شريك قرار داده اميدوار است. يا آن كسىكه شبانگاهان در سجده و قيام و اطاعت خداست ]و[ از آخرت مىترسد و به رحمتپروردگارش اميد دارد؟
چهار. بىترديد اميد به پيروزى بدون صبر و استقامت اميدى كاذب و بىپايه است؛ زيرا پساز صبر است كه نوبت به ظفر مىرسد. از اين رو، خداوند پيامبرانش را با وصف »صابران«ستوده و پايدارى آنان را بستر پيروزى شمرده است:
وَ لَقَد كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبلِكَ فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبوا وَ اُوذُوا حَتّى اَتاهُم نَصْرُنا. [انعام 6، آيه 34.]
و پيش از تو پيامبرانى تكذيب شدند؛ ولى بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند، شكيبايىكردند تا يارى و نصرت ما به آنان رسيد.
يوسف صديق(ع) پس از پشت سر گذاشتن مشكلات فراوان از قعر چاه تا زندان پادشاه مصرو به آغوش گرفتن پيروزى چنين گفت:
اِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَاِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ اَجرَ الُمحسِنينَ. [يوسف 12، آيه 90.]
بىگمان هر كس پرهيزگارى و صبر كند، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند.
در اين آيه تقوى و پايدارى دو عامل مهم اميدبخشى شمرده شده است.
صبر و پايدارى در عرصه عمل، اميد به پيروزى را در دل بيش از پيش شعلهور نگه مىداردو مانع نفوذ عوامل نااميد كننده و يأسآفرين مىشود.
امير مؤمنان(ع) فرمود:
مَنِ اسْتَدامَ قَرْعَ البابَ وَ لَجَّ وَ لَجَّ. [ميزان الحكمة، ج 2، حديث 2787.]
كسى كه پيوسته درى را بكوبد، سرانجام در گشوده خواهد شد. و به مقصودش خواهدرسيد.
روايتى با همين مضمون از پيغمبر خدا(ص) نيز نقل شده است.
گفت پيغمبر كه گر كوبى درى
عاقبت زان در برون آيد سرى
در آموزههاى دينى و تعاليم الهى، هيچ كارى ناممكن نيست. هر كارى شدنى است، ليكنبايد در رسيدن به آن تلاش و كوشش كرد و خسته نشد.
امام على(ع) فرمود:
مَنْ بَلَغَ جُهْدَ طاقَتِهِ بَلَغ كُنْهُ اِرادَتِه. [همان، حديث 2788.]
كسى كه همه نيروى خويش را به كار گيرد، به خواستهاش مىرسد.
پنج. نظام جزاى عادلانه الهى و كيفر و پاداش عادلانه، به مؤمنان اميد مىبخشد. در آياتقرآن آمده است كه هر كس طبق اعمال خويش كيفر و پاداش مىبيند:
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَن اَساءَ فَعَلَيها ثُمَّ اِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ. [زمر 39، آيه 15.]
هر كه كارى شايسته كند، به سود خود اوست و هر كه بدى كند به زيانش هموست. پس بهسوى پروردگارتان برگردانيده مىشويد.
همين كه انسان بداند نظام عادلاانهاى وجود دارد كه پاداش هر كس را به اندازه كردارشمىدهد و حق هيچ كس ضايع نمىگردد، اميد در وجود او پديد مىآيد و او را به پويايىوامىدارد.
شش. مؤمنان اميدوار، پاداش الهى را باور دارند و بدينسان مشكلات و آلام و رنجهاىآنان تحملپذير مىشود و از اين گذر روح اميد در آنان دميده مىگردد.
وقتى فرعون ساحرانى را كه به موسى(ع) ايمان آورده بودند، به شكنجه و مرگ تهديد كرد،آنان در پاسخ گفتند: »اِنَّا اِلى رَبِّنا مُنقَلِبُونَ؛ [اعراف 7، آيه 125.] ما به سوى پروردگارمان باز خواهيم گشت.«
عاملى كه ساحران مؤمن را در مقابل تهديدات فرعون ستمگر و شكنجههاى او استوارنگه داشت، اميد به وصول به حق و پاداش بيكران الهى بود.
هفت. آموزههاى دينى آينده روشنى – در دنيا و آخرت – براى مؤمنان وعده دادهاند واميد را در دل آنان فروزان نگه داشتهاند: »وَالعاقِبَةُ لِلْمُتّقينَ؛ سرانجام از آن پرهيزگاراناست.« خداوند وعده داده است كه زمين را در اختيار صالحان و مؤمنان قرار دهد كه باظهور حجت حق، اين امر تحقق خواهد پذيرفت: »اِنَّ الْاَرضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ؛ [انبياء 21، آيه 105.] قطعاً زمين را بندگان شايسته به ارث مىبرند.« در اين زمان همه مواهب، بركات و ذخائرزمين در دست صالحان قرار خواهد گرفت و جهانخواران و ستمگران نابود مىشوند و مردمدر سايه عدالت با آرامش و امنيت خواهند آرميد:
وَعَدَ اللَّهُ الّذينَ آمَنوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَستَخْلِفنَّهُم فِى الْاَرْضِ. [بقره 2، آيه 55.]
خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، وعده داده است كه قطعاًآنان را در زمين جانشين خود قرار دهد.
و در آخرت، مؤمنان با چهرههايى نورانى و درخشان با امنيت و آرامش در همسايگى پيامبران وامامان(ع) در بهشت جاودان خواهند بود. ترسيم چنان آيندهاى روشن تلاش مؤمنان را دروصول به آن افزون مىكند و هيچگاه نخواهد گذاشت بارقه اميد در دلها خاموش شود.
امير مؤمنان فرمود:
در روز قيامت دوستداران و اهل ولايت ما محشور مىشوند در حالى كه چهرههاشاندرخشان و نورانى است و بدنهاشان پوشيده است و آرامش بر آنان حاكم است و مشكلاتقيامت بر آنان آسان است. آنان آرام و بىغم و هراساند در حالى كه مردم هراسناكاند.ترس و وحشتى ندارند در حالى كه مردم وحشتزدهاند. به آنان امنيت و آرامش و امانداده شده است. [بحارالانوار، ج 68 ، ص 116.]
عواملى ديگر كه مىتوانند غير مستقيم اميدبخش باشند، فراواناند كه بخشى از آنها عبارتاند از:نگاه عبرتآموزانه به حوادث تلخ و شيرين، بازنگرى علل شكست به جاى نااميد شدن وزانوى غم در بغل گرفتن، توجه به تواناييهاى خويش و مبارزه با افكار و انديشههاى منفى ونااميد كننده و معاشرت با انسانهاى اميدوار و پرنشاط.
به چه چيز اميد ببندیم؟
متعلق اميد چيست و به چه چيز و چه كس بايد اميدوار بود؟
در برخى آيات قرآن كريم و روايات، متعلق اميد حقيقى، خداوند، روز قيامت، رحمتالهى و تجارت بىزيان است.
يك. اميد به خداوند: انسان كمالخواه است، دوست دارد راه تكامل بپيمايد و بهآرزوى خويش برسد، ولى به علت فقر و نيازمندىاش (اَنتُم الفُقراء) با بنبستهاى يأسآور ونااميد كننده مواجه است از قبيل بنبست علم، بنبست عقل و انديشه، بنبست قدرت و…چرا كه علم و عقل و قدرت محدود هستند و تا حدودى مىتوانند به انسان كمك كنند و تازهاز مرز كه گذشتند، خود با بن بست رو به رو مىشوند. علاوه، آدمى خود را در محاصره دومهاجم توانفرسا مىيابد:
يكى مهاجم بيرونى كه براى نابودى او شب از روز نمىشناسد و با تمام توان و قدرتبراى هلاكت او تلاش مىكند. اين مهاجم بيرونى همان شيطانها، طاغوتها و سردمدارانزورگو و استعمارگر هستند.
مهاجم ديگر، از درون آدمى است كه با جلوه دادن تمايلات نفسانى و آرزوهاى طولانىانسان را به خود مشغول مىسازد. اين همان »نفس اماره« است كه پيوسته آدمى را از مسيرمنحرف مىكند و به بديها مىكشاند:
نفس اژدرهاست او كى مرده است
از غم بىآلتى افسرده است
اين مهاجمان پيوسته بر طبل يأس و نااميدى مىكوبند، تا آدمى را از حركت و پويايى بازدارند. بنابراين، با چنين موقعيتى كه انسان دارد: اوّلاً نيازمند است؛ ثانياً با محدوديت و بنبست ابزارهاى علم و عقل و قدرت رو به روست و ثالثاً با دو مهاجم و دشمن سرسختبيرونى و درونى مواجه است. با چنين موقعيت و شرايطى راه نجات چيست؟
تنها راه نجات، اميد بستن به نيرويى است كه بتواند ايمان، عشق و انگيزه را در انسانزنده كند و نصرت و يارى و در نهايت سرپرستى و ولايت و هدايت او را به شايستگىعهدهدار شود. در جهانبينى توحيدى اين نيرو فقط خداوند است كه مىتواند به همه نگرانيهاو نااميديها پايان دهد. ايمان به خدا يعنى انقطاع از غير او و پيوند زدن علم، قدرت و عقلمحدود خويش به علم و قدرت نامتناهى حضرت حق. لذا انسان مؤمن با تكيه به نيرويىمطمئن و آرامشبخش، هيچگاه در زندگى و حركت به سوى كمال بازنمىايستد و هيچعاملى قادر نيست او را مأيوس و نااميد سازد. او مطمئن و اميدوار به سوى هدف و آيندهاىروشن حركت مىكند. او با اين پيام دلنشين خداوند توان و اميد مىگيرد:
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ اَنتُم الْاَعلَوْنَ اِنْ كُنتُمُ مُؤمِنينَ. [آل عمران 3، آيه 139.]
سست و محزون نشويد، شما برتريد، اگر ايمان داشته باشيد.
آيهاى ديگر با نهى از نااميدى بر اثر گناه و بازگذاشتن راه توبه، به انسان اميد مىبخشد:
قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينَ اَسرَفُوا عَلى اَنفُسِهِم لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ يَغفِرُ الذُّنُوبَجَميعاً اَنَّهُ هُوَ الغَفُور الرَّحيمُ. [زمر 39، آيه 53 .]
بگو: اى بندگان خدا كه بر خويشتن اسراف داشتيد! از رحمت خدا نوميد نشويد. درحقيقت خداوند همه گناهان را مىآمرزد كه او آمرزنده مهربان است.
در دو آيه كلمه »رجاء« آمده است. در يك آيه مىفرمايد:
لَقَد كانَ لَكُم فى رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرجُوا اللَّهَ وَالْيَومِ الآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَكَثيراً. [احزاب 33، آيه 21.]
قطعاً براى شما در ]اقتدا به[ رسول خدا سرمشقى نيكوست؛ براى آن كس كه به خدا و روزبازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.
دو نكته در آيه شريفه شايان توجه است: اول، كسى كه به خداوند اميدوار است مىبايسترسول خدا(ص) را در رفتار و گفتار، الگو و اسوه خويش قرار دهد. ثانياً پيوسته به ياد خداباشد و به همه رفتار و گفتار خويش رنگ و بوى الهى بدهد.
بنابر آيهاى كه گذشت و اميد به لقاى پروردگار (يَرجُوا لِقاء رَبه) را به كار شايسته وعبوديت مقيد كرده بود، [كهف 18، آيه 110.] براى اميد به لقاى خداوند به دو چيز بايد پايبند بود:
يكى عمل صالح و كردار شايسته و اطاعت از خداوند؛ دوم، پاك ساختن خويش از آلودگىشرك و بندگى محض خداوند متعال.
حاصل آنكه مهمترين متعلق اميد، اميد بستن به خداوندى است كه در سختيها يار و هنگامگناه بندگان، غفار است؛ خدايى كه در انتظار استغاثه است تا بنده را پاسخ گويد و به اوسودى برساند نه اينكه از خلق سودى ببرد.
من نكردم خلق تا سودى كنم
بلكه تا بر بندگان جودى كنم
خدايى كه عزيز و غالب است و همه قدرتهاى مادّى مقهور اويند و جرئت عرض اندام درساحت قدسش را ندارد.
دو. اميد به روز قيامت: گرچه اميد بستن به روز قيامت، از اميد بستن به خداوند جدانيست؛ ليكن چون انتظار روز رستاخيز، روز تعيين سرنوشت است مستقلاً از متعلقات اميدشمرده شده است؛ روزى كه حق و حقيقت روشن مىشود و حاصل دستاورد اعمال آدمى بهاو مىرسد؛ روز تجلى عدالت و قدرت لايزال الهى و مالك يوم الدين و روزى كه مؤمنان بهآرزوى ديرينه خود و همه وعدههايى كه به آنان داده شده، دست مىيابند.
فَقالَ يا قَومِ اعْبُدو اللَّهَ وَارْجُوا اليَومَ الآخِرَ وَ لا تَعثَوا فِى الْاَرضِ مُفسِدينَ. [عنكبوت 29، آيه 36.]
]شعيب[ گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد و به روز بازپسين اميد داشته باشيد و در زمينسر به فساد برمداريد.
اميد به روز قيامت يكى از خواستهها و اهداف رسالت پيامبران بوده است و آن كه به روزرستاخيز اميد دارد؛ به فساد روى نمىآورد؛ بلكه در پى اصلاح خويش و جامعه گام برمىدارد تابا پروندهاى سفيد در روز قيامت در محضر داور جهان هستى حضور يابد.
سه. اميد به رحمت الهى: سوّمين متعلّق اميد حقيقى رحمت الهى – اعم از مادّى ومعنوى – است. به همين دليل، پيامبران، اولياى خدا و مجاهدان در راه حق، به رحمت الهىچشم اميد دوختهاند. (اولئك يرجون رحمت اللّه). [بقره 2، آيه 218.]
قرآن كريم در مورد پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد:
وَ ما كُنْتَ تَرْجُوا اَنْ يُلقِىَ اِلَيْكَ الكِتابَ اِلّا رَحْمَةً مِن رَبِّكَ. [قصص 28، آيه 86 .]
و تو (اى پيامبر) اميدوار نبودى كه بر تو كتاب القا شود، بلكه اين رحمتى از پروردگار تو بود.
و در آيهاى ديگر مىفرمايد:
وَ اِذْ اَذَقَنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها. [روم 30، آيه 36.]
وقتى رحمتى به مردم بچشانيم، از آن خوشحال مىشوند و اميدوار مىگردند.
چرا به او اميد نبنديم؟! و حال آن كه همه نعمتهاى مادّى و معنوى از او و بهرهمند ساختنبندگان خدا از جانب اوست. خداوند خير محض و فياض على الاطلاق است.
آن كه جان بخشيد و روزى داد و چندين فضل كرد
هم ببخشايد چو مشتى استخوان بيند رميم
چهار. اميد به تجارتى پايدار: اميدواران حقيقى به تجارتى سودآور اميد مىبندند كهزيان نمىدهد؛ تجارتى جاودان كه هرگز از بين نمىرود. البته اين تجارت، بىزحمت بهدست نمىآيد. اميدواران براى رسيدن به اين تجارت به تلاوت و تدبر قرآن كريم، اقامه نماز،انفاق در راه خدا مىپردازند؛ يعنى هم ارتباط خود با خدا، قرآن و نماز را حفظ مىكنند و همارتباط با خلق خدا را از طريق انفاس استوار مىدارند:
اِنَّ الَّذينَ يَتلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ اَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَ عَلانِيَةً يَرجُونَتِجارَةً لَنْ تَبورُ. [فاطر 35، آيه 29.]
در حقيقت كسانى كه كتاب خدا را تلاوت مىكنند و نماز بر پا مىدارند و از آنچه بديشانروزى دادهايم، نهان و آشكار انفاق مىكنند، به تجارتى اميد بستهاند كه هرگز زوالنمىپذيرد.
از اين رو هر چيزى كه حلقه ارتباط با خدا و خلق خدا را استوار بدارد متعلّق اميد حقيقىشمرده مىشود.