بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
مصطفی آخوندی
شهریور۱۴۰۲/صفر۱۴۴۵ق
فهرست …………………………………………………………………….۵
پیشگفتار……………………………………………………………………..۵
بخش نخست.سیمای زینب کبری (س) ……………………………..۷
فصل اول. تولد ونامگذاری …………………………………………………..۷
گفتار۱.تولد………………………………………………………………….۸
گفتار۲.نامگذاری …………………………………………………………… ۸
گفتار۳. القاب وکنیه ها ………………………………………………………۹
فصل دوم.فضایل ومناقب ………………………………………………….۱۲
گفتار۴.برترازهمه زنان عالم جزمادرش فاطمه س………………………….۱۳
گفتار۵. برخوردارازعلم لدنی ………………………………………………۱۵
گفتار۶. محدثه ……………………………………………………………. ۱۶
گفتار۷.عاقله (عقیله بنی هاشم) ……………………………………………..۱۸
گفتار۸.عابده وعارفه ……………………………………………………….۲۲
گفتار۹.برخوردارازولایت تکوینی ………………………………………….۲۵
گفتار۱۰.عصمت صغری …………………………………………………۲۵
گفتار ۱۱. صدّیقه صغری ……………………………………………….۲۶
گفتار ۱۲. عفیفة کریمه ……………………………………………………۲۷
گفتار۱۳. فصیحة بلیغه ……………………………………………………۲۹
گفتار۱۴.صابرة محتسبه ………………………………………………….۳۰
گفتار۱۵. لبوة الهاشمیّه(شیرزن هاشمی) ……………………………….۳۱
بخش دوم.درمصاف با حزب شیطان بنی امیه(عرصه جنگ نرم)…۳۲
گفتار۱۶.زینب کبری از زبان عالمان دینی ……………………………….۳۲
گفتار۱۷.سفارش امام حسین ع به زینب وزنان …………………………..۳۲
گفتار۱۸.افسانه سرکوبیدن زینب کبری به محمل! ……………………….۳۳
فصل سوم.اسارت ……………………………………………………….۳۴
گفتار۱۹. کاروان اسیران به سوی کوفه وشام ……………………………۳۴
گفتار۲۰.اسیران آل البیت درمسیر شام …………………………………..۳۵
فصل چهارم.خطبه ها ……………………………………………………۳۶
گفتار۲۱.خطبه حضرت زینب درکوفه …………………………………..۳۷
گفتار۲۲.مناظره با ابن زیاد درکاخ عبیدالله درکوفه ………………………۴۹
گفتار۲۳.خطبه حضرت زینب درشام درکاخ یزید ……………………….۵۳
بخش سوم.راهکارهای زینب کبری (س) در جنگ نرم ………..۶۶
گفتار۲۴.مؤلفه های جنگ نرم ……………………………………………۶۷
فصل پنجم.راهکارها ……………………………………………………..۶۷
گفتار۲۵.راهکاریکم.شناخت شیوه ها واهداف بنی امیه درجنگ نرم ……..۶۷
گفتار ۲۶. راهکاردوم.افشای چهره کریه حاکمان بنی امیه درزیرنقاب اسلام .۸۰
گفتار۲۷.راهکارسه.آگاهی بخشی وبصیرت دهی به جامعه غفلت زده ……….۸۰
گفتار۲۸.راهکارچهار.دفاع از امامت و ولایت ……………………………۸۲
گفتار۲۹.راهکارپنج. احیا باورها و ارزش های دینی ……………………..۸۵
گفتار۳۰. راهکارشش.تحقیر دشمن …………………………………………۸۸
گفتار۳۱.راهکارهفت.پایداری و استواری ………………………………….۹۰
گفتار۳۲.راهکارهشت. اقامه عزاداری برای سید الشهداء ………………….۹۱
پیشگفتار
کربلادرکربلا می ماند اگرزینب نبود سرنی درنینوا می مانداگرزینب نبود
کربلا،مصاف ورویارویی دوجبهه حق وباطل بود.اسلام ناب ومکتب اهل بیت علیهم السلام درمقابل اسلام ابوسفیانی وحزب بنی امیه.
بنی امیه،این شجره ملعونه،حکومت خود را با جنگ نرم(تحریف حقایق،دروغ،جعل احادیث وفضیلت سازی برای خودوتخریب اهل بیت) وایجادجوپلیسی وکشتاروشکنجه وتهدیداستوارکرده بود.با شهادت امام علی ع وامام حسن ع راه را هموارساخته بود ولی آخرین مانع را امام حسین ع می دانست.ازاین روبا ارتکاب جنایت روزعاشورا وفتح این سنگرمقاومت به تصورخودبه فتح الفتوح دست یافته ودیگرمانعی ومخالفی دراجرای مقاصدپلیدخودنمی دید.ازاین روپس ازشهادت امام حسین ع ویارانش به جشن وپایکوبی پرداختند.(وفرحت به آل زیادوآل مروان بقتلهم الحسین ع).این شجره خبیثه با به اسارت گرفتن زن وبچه های آهل بیت وذریه رسول خدا ص (برخلاف قوانین شرع وعقل)می خواستندآخرین زهرچشم ازاهل بیت وپیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام بگیرندوباخیالی آسوده وبی دغدغه به حکومت فاسدوظالمانه خویش ادامه دهند.ولی هیچگاه به ذهنشان خطورنمی کرد که خانمی به نام حضرت زینب س -درحال اسارت دردست اشرار-،تمام نقشه های آنان را برهم بریزد وپایه های حکومتشان را متزلزل کندوچون عصای موسی ع سحروجادوی آنان را باطل کرده رسوایشان نماید.( فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُون (اعراف:۱۱۷-۱۱۸)
زینب کبری (س) همانند پدرش امیر مؤمنان (ع)ذو ابعاد متضاد در همه عرصه های ایمان ، زهدو عبادت ، سلوک و عرفان ، دانش و معرفت، شجاعت ، استقامت ، سخنوری ، تربیت ، عفت ، مجاهدت و … بود. که بعد جهادی آن حضرت در عرصه جنگ نرم در مقابله با جنگ نرم سنگین و گسترده حزب اموی کمتر مورد توجه قرار گرفته است .
عقیله بنی هاشم با وجود تمام مصائب وبلاها و ، با اقتداروصلابت وشجاعت بی نظیر وارد میدان شد و پیروزی وغلبه حق بر باطل را عینیت بخشید.
رمز موفقیت یک مجاهد در جنگ نرم درمصاف با دشمنان، برخورداری وی از شاخص هایی است که او را پیروز میدان می کند . مانند : داشتن ایمان راسخ ، علم و آگاهی ، شجاعت ، صبر و پایداری ، تلاش و پشتکار بی وقفه .
این شاخص ها در وجود زینب کبری (س) در حد اعلای توصیف ناپذیری ، موج می زند .
ایمان واندیشه وخردورزی وعلم و آگاهی و دانش بی انتهایش او را ممتاز ساخته بود . او از پستان وحی شیر مکیده و از شجره نبوت و از سرچشمه رسالت بهره مند بود .
شجاعت و صبر و استقامتش مثال زدنی است . شجاعت حیدری داشت و صبر فاطمی . ایثار و فداکاریش را از مادربزرگش خدیجه کبری به ارث برده بود . لذا همه هستی اش را در پای غربت و تنهایی حسین (ع) و اهداف آن حضرت تقدیم کرد.
در یک کلام زینب کبری س عصاره پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین بود . و ترجمان قریب به چهارصد آیه جهادی از آیات الهی . از مصادیق بارز این کلام وحی بشمار می آمد:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ( بقره :۲۰۷)
برخی از مردم ، جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند و از هستی خود می گذرند.
بخش نخست.سیمای زینب کبری (س)ازمنظرمعصومین ع
فصل اول. تولد ونامگذاری
گفتار۱.تولد
زینب درپنجم یاششم هجری درمدینه زمان حیات رسول خداص ازامام علی(ع) و حضرت زهرا(س)، متولدشد.ودرکربلا۵۵یا۵۶ساله بوده است.ودرسال۶۲ه.ق.(یک سال بعدازواقعه کربلا)درشام رحلت کردومرقدمطهرش درشام(سوریه فعلی)زیارتگاه عاشقان اهل بیت می باشد.
خبرتولدزینب را امام حسین ع به پیامبرص رساند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «وُلْدُ فاطِمَةَ فَانَا وَ لِیُّهُم وَ عُصبَتُهُم، و هُم خُلِقُوا مِن طِینَتِی..؛ فرزندان فاطمه که من ولی و سرپرست نَسَبی آنها هستم، از طینت و سرشت من آفریده شدهاند.
درروایتی دیگرازرسول خدا چنین آمده است.هرمولودی به سرپرست خودمنسوب است.جزفرزندان فاطمه که من پدر وسرپرست آنان هستم.(به من منسوبند)
وَجَدْتُ فِي بَعْضِ كُتُبِ الْمَنَاقِبِ أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْعَاصِمِيُّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَحْمَدَ الْبَيْهَقِيِّ عَنْ أَبِيهِ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظِ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْخُرَاسَانِيِّ عَنْ أَبِي بَكْرِ بْنِ أَبِي الْعَوَّامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ شَيْبَةَ بْنِ نَعَامَةَ عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ عَنْ فَاطِمَةَ الْكُبْرَى قَالَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلُّ بَنِي أُمٍّ يَنْتَمُونَ إِلَى عَصَبَتِهِمْ إِلَّا وُلْدَ فَاطِمَةَ فَإِنِّي أَنَا أَبُوهُمْ وَ عَصَبَتُهُمْ. (بحار الأنوار (بيروت) ، ج۴۳،ص۲۲۸،باب۹ أولادها و ذريتها )
حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، توسط پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صورت گرفت. به این صورت که پس از تولّد وی، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) از امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) خواست نامی برای وی انتخاب نماید، امیر مؤمنان (علیهالسّلام) فرمود: در این امر از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پیشی نمیگیرم.پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مسافرت بودند. هنگامی که سه روز بعد از سفر برگشتند و همانگونه که سیره آن حضرت بود، نخست، به منزل حضرت زهرا (علیها سلام) وارد شدند. امیرمؤمنان (علیهالسّلام) از محضرشان در خواست کرد که برای دخترش نامی انتخاب کند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من از پروردگارم پیشی نمیگیرم. در این هنگام جبرئیل نازل شد و درود پروردگار را ابلاغ کرد و گفت: نام این مولود را «زینب» بگذار، این نام در لوح محفوظ نوشته شده است.زینب الکبری (س) من المهد الی اللحد، سید محمد کاظم، قزوینی، ص۳۵
سپس پیامبر اسلام (ص )او را بوسید و فرمود: «به حاضران و غایبان امّتم وصیت میکنم که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا وی مانند خدیجه کبری (س) است. زینب الکبری بطلة الحرّیة، ابوالقاسم، دیباجی، ص۱۵.
آنگاه جبرائیل مصایب و مشکلاتی را که بر زینب کبری س وارد خواهد شد، بازگو کرد. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) گریست و فرمود: هر کس بر این دختر بگرید، همانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین گریسته باشد. (إن من بكى عليها، وعلى مصائبها يكون ثوابه كثواب من بكى على أخويها) (زینب الکبری (علیهاالسّلام) من المهد الی اللحد، سیدمحمدکاظم، قزوینی،ج۱، ص۵۱۰. خصائص الزینبیة، سیدنورالدین، جزائری، ص۴۲ )
معنای زینب
زینب به دو معنی آمده است:
یک. زینب یک کلمه ترکیبی از «زین» و «اب» به معنای «زینت پدر» میباشد. القاموس المحیط، محمد بن یعقوب، فیروز آبادی، ج۱، ص۸۰
دو.زینب کلمهای بسیط بوده و نام «درخت » و یا «گل» میباشد. در لسان العرب آمده: «زینب درختی زیبا و خوشبو است از اینرو این نام برای دختران انتخاب میگردد. لسان العرب، محمد بن مکرم، ابن منظور، ج۱، ص۴۵۳
در کنایات و استعارات عرب هر شخص بزرگ وشئی نفیس به «درخت» تشبیه میشود مانند:مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ (ابراهیم:۲۴) کلمه پاکیزه مانند درخت پاکیزه است.
و یا حدیث «اَنا و علیٍّ من شجرهٍ واحدهٍ کنز العمال، علی بن حسام، متقی هندی، ج۱۱، ص۶۰۸.
ازدواج
زینب کبری سال ۱۷ق در سن ۱۱ یا ۱۲ سالگی با پسرعموی خود عبدالله بن جعفر طیار، ازدواج کرد.دوفرزندش به نام محمدوعون درکربلا شهیدشدند.(ارشادشیخ مفید،ج۲،ص۱۲۵)
الف.القاب
برای وی، القاب فراوانی نقل شده است، همانند: عقیله بنی هاشم، عالِمه غیر مُعلَّمه، عارفه، موثّقه، فاضله، کامله، عابده آل علی، معصومه صغری، امینةالله، نائبةالزهرا، نائبةالحسین، عقیلة النساء، شریکة الشهداء، بلیغه، فصیحه و شریکةالحسین. وام المصائب. (الخصائص الزینبیة ،جزائری ، ۱۴۲۵ق، ص۵۲-۵۳.)شرح برخی القاب درفضایل می آید.
ب.کنیه ها(امکلثوم)
اگرچه در اکثر منابع تاریخی نصی نداریم که «امکلثوم» کنیه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است اما در اکثر منابع حدیثی و روایی علما و محدثین مراد از امکلثوم را همان زینب کبری (سلاماللهعلیها) دانستهاند. گرچه برخی مورخین ام کلثوم را خواهرزینب دانسته اند.
چون تعبیر امکلثوم و زینب بدون قرینه در احادیث و اخبار منصرف است به همان شخصیت مشهور و حماسهساز، یعنی حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها). از مجموع اخبار و احادیث استفاده می شود که زینب کبری (علیهاالسّلام)، دارای کنیه امکلثوم بوده است. در ذیل به قرائن و شواهدی اشاره میگردد:
۱. علامه سیدحسن صدر، (م ١٣۵۴ ه.ق) میگوید: «زینب کبری (علیهاالسّلام)، کنیهاش امکلثوم است . (زینب الکبری سید حسن، صدر، (سلاماللهعلیها)، ص۱۸)
۲. درکتاب «ناسخ التواریخ»، چند بار تصریح کرده است که مراد از امکلثوم در روایات، همان زینب کبری (علیهاالسّلام) است. (ناسخ التواریخ، عباسقلیخان، سپهر،ص۱۱۰).
۳. سیدنورالدین محمد بن مرتضی، به این مطلب تصریح میکند که مراد از امکلثومی که ابنطاووس، به نقل از ایشان، خبر دفن امیرمؤمنان را روایت کرده و آن بانو هنگام دفن امیرمؤمنان از نجف اشرف خارج شده و جنازه پدرش را تشییع کرده است، همان زینب (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام) است.
ابن طاووس، سید عبدالکریم، فرحة الغری، ص۶۴. انصاری زنجانی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء (علیهاالسّلام)، ج۷، ص۲۳۰.
از طرفی هم به تصریح برخی منابع مراد از امکلثومی که ماجرای دفن مادرش حضرت زهرا را نقل میکند، همان زینب (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام) است. (زینب کبری (س)، جعفر نقدی،ص۱۸).
۴. علامه سیدنورالدین جزائری، درکتاب «الخصائص الزینبیه»، به این موضوع تصریح کرده است که بیشتر خطبهها و مرثیههایی که به امکلثوم نسبت داده میشود، متعلق به زینب (علیهاالسّلام) است. این دیدگاه، قویترین دیدگاه در اینباره است. خصائص الزینبیة، سید نورالدین، جزائری، ص۶۵.
۲.ام المصائب، ام الرزیا، ام النوائب زینب پناهگاه مصیبتهاست، مصیبت که به تنهایی افراد را از پا در میآورند در مقابل عظمت زینب از پا میافتد.
زینب کبری را ام المصائب نامیدند.درطول عمرش با مصیبت های بیشماری روبه روبوده است.درسن ۴یا۵سالگی جدش پیامبرص وبعداز۷۵یا۹۵روزبعددرسوگ مادرش فاطمه زهرا می نشیند.وچون مادرام ابیها واخیها می شود.درسال ۴۰هجری مصیبت شهادت پدربزرگوارش امام علی ع رامی بیند.وبعدازمدتی نظاره گرشهادت برادربزرگوارامام حسن ع است.تنها امیدش امام حسین ع است که درسال۶۱هجری واقعه عاشوراوشهادت ۱۸تن ازعزیزانش وبعداسارت به دست آل امیه رخ می دهد.
مصیبت ها وحوادث کربلابزرگترازآن است که درچکامه قلم بیاید.
سیدمهدی شجاعی هنرمندادیب این آن روزرا ترسیم می کند:درآن بیابان خشک که قدم ازقدم نمی شدبرداشت،دربرهوتی که خورشید به خاک چسبیده بود،ازآسمان حرارت می بارید،اززمین آتش می جوشید،درآن کربلای آتشناک،زینب کبری س به اندازه تمام عمرش پیاده راه رفت وحرفی ازعطش نزد،کلامی ازتشنگی نگفت،غریب بود این زن،این زن چقدرراه رفت،چقدردوید،چقدرهروله کرد،چقدرگریست،چقدرفریاد زد،چقدرجنازه بردوش کشید،چقدربچه درآغوش گرفت،چقدرزمین خورد،چقدرفررفت وچقدرفرودآمد…اما…اما…خم به ابرونیاورد.
کجایی بود این زن؟چه صولتی! چه جبروتی!چه فخری!چه فخامتی،چه شکوهی،چه عظمتی! (پدر،عشق،پسر،سیدمهدی شجاعی،کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان۱۳۷۳،ص۵۳)
حضرت زینب (علیهاالسّلام) به اعتراف همه تاریخنویسان، آراسته به همه فضایل و خصلتهای والای اخلاقی و الهی بودند. زینب کبری (علیهاالسّلام) در وقار و شخصیت مانند جدهاش خدیجه (علیهاالسّلام) در حیا و عفّت همچون مادرش فاطمه (سلاماللهعلیها)، در رسایی و شیوایی بیان، مانند پدرش علی (علیهالسّلام)، در حلم و بردباری چون امام حسن (علیهالسّلام) و در شجاعت و قوّت قلب، مانند برادرش حسین بود.
کم کنید صحبت زاسرارقیامت مردمان تاقیامت،قامتِ زینب،قیامت می کند.
گفتار۴.برترازهمه زنان عالم جزمادرش فاطمه س
درآموزه های دینی برخی ازبانوان به عنوان الگومعرفی شدند.مانند:مریم مادرحضرت عیسی ع،آسیه زن فرعون،هاجرمادراسماعیل ع،خدیجه کبری،همسررسول خدا ص.
درمستدرک سفینه البحارآمده: زینب کبری،بانوی بنیهاشمی که در صفات ستوده، برترین اسـت و کسی جز مادرش بر اوبرتری ندارد. (هیَ عَقیلَةُ بَنیهاشِمٍ وَ قَدْ حازَتْ مِنَ الصِّفاتِ الْحَمیدَةِ مـا لَم یُحزْها بَعْدَ اُمِّها احَدٌ.) (مستدرک سفینه البحار،شیخ علی نمازی،(متوفای۱۴۰۵هجری)جامعه مدرسین قم، ج۴، ص۳۱۳)
درقرآن دوزن را به عنوان الگوی مومنان ذکرمی کند:آسیه ومریم،که دربرخی صفات برجستگی داشتند.ودرروایات به برخی دیگراززنان اسوه اشاره شده است.
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ … وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها (تحریم:۱۱-۱۲).
۱.” آسيه” همسر فرعون ملکه مصربود.وبرای خودجایگاه وشکوه وبروبیایی داشت.وقتی موسی متولدشد مادرش به امرپروردگاراورا درصندوقی گذاشت وبه دریا(رودنیل)سپرد تا به دست جلادان فرعون کشته نشود.موج آب صندوق رابه کاخ فرعون برد.فرعون دستورقتل موسی را داد ولی آسیه پا درمیانی کرد وباعث شد موسی ع ازدست جلادان فرعون نجات پیدا کند. آسیه درحق موسی مادری کرد واورا دردامن خود به دورازچشم ماموران فرعون بزرگ نمود.هنگامى كه معجزه موسى ع را در مقابل ساحران مشاهده كرد اعماق قلبش به نور ايمان روشن شد، وبه موسى ايمان آورد او پيوسته ايمان خود را پنهان مىداشت، ولى سرانجام فرعون از ايمان او با خبر شد ودستور داد دست و پاهايش را با ميخها بسته، در زير آفتاب سوزان قرار دهند، و سنگ عظيمى بر سينه او بيفكنند،واین چنین او را به شهادت رساندند. دعای آسیه درآخرين لحظههاى عمر خوداين بود: پروردگارا! براى من خانهاى در بهشت در جوار خودت بنا كن و مرا از فرعون و اعمالش رهايى بخش و مرا از اين قوم ظالم نجات ده!(تحریم:۱۱) ( تفسير نمونه، ج۲۴، ص: ۳۰۳)
آسیه به جهت ایمان به موسی ع واستقامت درراه ایمانش به عنوان الگومعرفی شده است.ولی اوکجا سختی های زینب کبری را درایارت ودرکاخ دوطاغوت زمان دیده است.؟!
۲.مریم مادرعیسی ع به جهت عفت وپاکدامنی وتحمل تهمت ها وزخم زبان های مخالفان ویهودیان.
۳.خدیجه کبری به جهت دفاع وپشتیبانی وهمراهی پیامبراعظم محمدمصطفی ص،
۴.هاجرمهاجرکه درغربت تنهایی اسماعیل پیامبرع رابزرگ کرد.
ولی هیچکدام ازاین زنها مصیبتها ومشکلاتی را که حضرت زینب کبری س با آن دست وپنجه نرم کرده ،ندیدندوبا آن مواجهه نشدند.مصایبی که فقط درروزعاشورا زینب کبری را احاطه کرده بود،هیچکدام ازاین زنان نمونه آن را درخواب هم تجربه نکردند چه برسد به بیداری!.
گفتار۵. برخوردارازعلم لدنی
امام سجاد (علیهالسّلام) بعد از خواندن خطبه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در شهر کوفه به عمهاش خطاب کرد و فرمود: «انت عالمة غیر معلَّمة وفهمة غیر مفهَّمة؛ تو عالم و دانشمند هستی بی آنکه آموزگاری داشته باشی. (سفینه البحار، شیخ عباس، قمی، ج۳، ص۴۹۶.)
مهمترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات حتی ملائکه دانش و بینش اوست. «وَعَلَّمَ آدَمَ الاَسْمَاء (بقره:۳۱)
تقسیم علم به علم لدنی وعلم مدرسه ای
و برترین علمها، علمی است که مستقیماً از ذات الهی به شخصی افاضه شود، یعنی دارای علم لدنی باشد.
خداوند متعال در مورد حضرت خضر (علیهالسّلام) میفرماید: «وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا؛(کهف:۶۵) علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم.
ودرموردحضرت یعقوب می فرماید: وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(یوسف:۶۸) او(یعقوب) از طريق تعليمى كه ما به او داديم، علم و آگاهى داشت، در حالى كه اكثر مردم نمىدانند”
مقام علمی حضرت زینب س چنان بود که به شهادت تاریخ، در روزگار امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) برای زنان کوفه مجلس درس معارف و تفسیر قرآن داشته است. سخنان و خطابههای عالمانه، همراه با استدلال به آیات قرآن، در کربلا، بازار کوفه، مجلس عبیداللّه بن زیاد، در بین راه کوفه و شام، و همچنین درکاخ «یزید»، هر کدام شاهدی بر عظمت دانش این بانوی بزرگوار است. حتی زمانی که در مجلس یزید آن خطبه آتشین را بیان کرد، یزید دربارهاش گفت: اینان خاندانی هستند که فصاحت و دانش و معرفت را از پیامبر به ارث بردهاند و آن را با شیر مادر نوشیدهاند. (بحار الانوار، علامه مجلسی،محمدباقر، ج۴۵، ص۱۳۶.)
شیخ صدوق روایت کرده که زینب به جهت علم و دانش زیادی که داشتند، از سوی امام حسین (علیهالسّلام) نیابت خاص داشت. (الغیبه، شیخ طوسی ص۲۳۰ ، بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۵۱، ص۳۶۴) و مردم در مسائل شرعی (حلال و حرام) به ایشان رجوع میکردند.
از جمله القاب آن مخدره نائبة الحسین است. وی دارای نیابت خاص از جانب امام حسین (علیهالسّلام) بود و مردم درباره حلال و حرام به ایشان مراجعه میکردند. (اللجنة العلمیة فی مؤسسة الإمام الصادق (علیهالسّلام)، موسوعة طبقات الفقهاء، ص۳۶۲ ، کمال الدّین وتمام النّعمه، شیخ صدوق ص۵۰۱. )
گفتار۶. محدثه
زینب کبری (سلاماللهعلیها) یکی از محدثان و راویان حدیث به شمار میآید و در سنین کودکی، در حالی که بیش از ۵ یا ۶ سال از عمرش نمیگذشت، خطبه مادرش حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را با آن مضامین بسیار بلند و عالی شنید و پس از آن برای دیگران نقل کرد.
عبدالله بن عباس، شاگرد برجسته حضرت علی (علیهالسّلام) و مفسر قرآن کریم، خطبه فدک حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را از حضرت زینب نقل میکند و از آن بانوی بزرگ با عنوان «عقیلتنا» ؛عاقل و دانای ما یاد میکند.
در کتاب مستدرک سفینة البحار چنین آمده است: زینب کبری (سلاماللهعلیها) از راویان حدیث هستند که در زمان حیات پیامبر اسلام به دنیا آمدند و ایشان را درک نمودند.(أما زينب الكبرى (سلاماللهعلیها) من رواة الحديث، أدركت النبي و ولدت في حياته؛ (مستدرک سفینه البحار، علی نمازی، ج۴، ص۳۱۳.)
همچنین می نویسد: زینب بانوی بنیهاشم است که در صفات ستوده، برترین اسـت و کسی جز مادرش بر او افتخار و برتری ندارد، تا جایی که اگر بگوییم او «صدیقه صغری» است، حق گفتهایم. در پوشـیدگی و حجاب، چنان بود که کسی از مردان در زمان پدر و برادرانش او را ندید، جز در واقعه کربلا. او در صـبر و قـوّت ایمان و تقوا منحصر به فرد بود و در فصاحت و بلاغت، گویا از زبان امیر مؤمنان (علیهالسّلام) سخن میگوی.
(هیَ عَقیلَةُ بَنیهاشِمٍ وَ قَدْ حازَتْ مِنَ الصِّفاتِ الْحَمیدَةِ مـا لَم یُحزْها بَعْدَ اُمِّها احَدٌ حَتی حَقَّ اَنْ یُقالَ هِیَ الصِدّیقَةُ الصُغْری، هِیَ فِی الْحِجابِ والْلِفّافِ مَزیدَةٌ لَمْ یَر شَخْصَها احَدٌ مِنَ الرِّجالِ فی زَمانِ اَبیها وَ اَخَویها الاّ یَومَ طَّفِّ وَ هِیَ فـِی الصـَّبْرِ وَ الثَّباتِ وَ قـُوَّةِ الایمانِ وَالتَّقوی وَحیدَةٌ وَ هِیَ فِی الْفَصاحَةِ وَ الْبَلاغَةِ کَاَنَّها تَفْرَغُ عَنْ لِسانِ امیرِالمؤمنین (ع ).(مستدرک سفینه البحار،شخ علی نمازی(متوفای۱۴۰۵هجری)،جامعه مدرسین قم،ج۴، ص۳۱۳ )
گفتار۷.عاقله (عقیله بنی هاشم)
زینب کبری عقیله بنی هاشم بود.یعنی برخوردارازعقل کامل.
عقل چیست ؟ ولشکریان عقل وجهل کدامند؟
عقل درمقابل جهل است نه مقابل علم.چه بسیاردانشمندانی که جاهلند،(دانشمندانی درهندکه آلت انسان را می پرستند.) وچه بی سوادانی که عاقلند.(مانند:سلمان وابوذرو…)
عقل درقرآن با جمله «یعقلون» و«لایعقلون» و…بالغ برپنجاه بارتکرارشده است.
عقل حقیقی و واقعی -برخلاف «شبه عقل» و «جهل»- نوری است در کانون وجود انسان که حقیقت عالی هستی، یعنی آفریدگار را به انسان می شناساند و توجه انسان را به سوی او معطوف می دارد، و غیر او را از نظر انسان می اندازد، وهمواره آدمی را – در صورتی که این نور را نپوشانده و تیره و تار نسازد- به توجه به آفریدگار و پرستش او و ترک مخالفت با دستورهای او و کسب رضای او و دل کندن از هر چه غیر او و روی آوردن به سوی او و خواستن هرچیز از او، و در سختی ها پناه جویی به او، فرا میخواند. و حقیقت خود این نور، حقیقت شناخت و توجه و حبّ است به آفریدگار و اطاعت و تسلیم در برابر او. [1] برخلاف «جهل» و«شبهه عقل» که ظلمت وتاریکی است وازلشکریان ابلیس وشیاطین به شمارمی آید وآدمی را ازوادی نوروخدا دورساخته به بیابان ظلمت واردوگاه شیاطین سوق می دهد.
پیامبرص فرمود: عقل نوری درقلب است که حق وباطل را ازهم تمیزمی دهد.(الْعَقْلُ نُورٌ فِي الْقَلْبِ يُفَرَّقُ بِهِ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِل. )( إرشاد القلوب إلى الصواب ، حسن بن محمد ديلمى، الشريف الرضي – قم، اول، ۱۴۱۲ق. ؛ ج۱ ؛ ص۱۹۸)
حضرت امام خمینی(ره) عقل را به عنوان ظرفیت حق نمای آدمی به آیینه ای تشبیه کرده که از خورشید نور می گیرد و به اندازه ظرفیت و شعاع خود که از نور حق تجلی یافته روشنی می بخشد. می فرماید: آئینه ای که رو به آفتاب گرفته شده و نورش به دیوار می افتد، نور او از خورشید است، حجم آئینه به هر اندازه باشد، نوری هم که جذب و از خود ساطع می کند به همان اندازه محدود است، هر چه آئینه بزرگ تر نورش بیشتر است. (شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید) امام خمینی(ره) تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۸۷ش.)
عقل به عنوان ظرفیت حق نمای آدمی آنگاه تجلی نور الهی می گردد که به لشکریان عقل آراسته و از لشکریان جهل پیراسته گردد.
سماعه گوید: خدمت حضرت صادق(علیه السّلام) بودم و جمعى از دوستانش هم حضور داشتند که ذکر عقل و جهل به میان آمد. حضرت فرمود: عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید.
سماعه گوید: فدایت شوم غیر از آنچه شما بما فهماندهاید نمیدانیم.
حضرت فرمود: خداى عزوجل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است پس بدو فرمود: پس رو، او پس رفت. سپس فرمود: پیش آى، پیش آمد. خداى تبارک و تعالى فرمود: ترا با عظمت آفریدم و بر تمام آفریدگانم شرافت بخشیدم. سپس جهل را تاریک و از دریاى سرکش شور و تلخ آفرید به او فرمود: پس رو، پس رفت.فرمود: پیش بیا، پیش نیامد.
فرمود: گردنکشى کردى؟ او را از رحمت خود دور ساخت. سپس براى عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد.
چون جهل، مکرمت و عطای خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت و عرض کرد: پروردگارا این هم مخلوقى است مانند من. او را آفریدى و گرامیش داشتى و تقویتش نمودى. من ضد او هستم و بر او توانائى ندارم آنچه از لشکر به او دادى بمن هم عطا کن.
فرمود: میدهم ولى اگر بعد از آن نافرمانى کردى تو را و لشکر تو را از رحمت خود بیرون میکنم.
جهل گفت: خشنود شدم.
پس هفتاد و پنج لشکر باو عطا کرد، همانند هفتاد و پنج لشکرى که به عقل عنایت کرده بود. آنگاه پس ازبیان لشکریان عقل وجهل،فرمود: پس این صفات که لشکریان عقلند جز در پیغمبر و جانشین او و مؤمنى که خدا دلش را به ایمان آزموده جمع نشود اما دوستان دیگر ما برخى از اینها را دارند تا تدریجا همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند. آنگاه با پیامبران و اوصیاء در مقام اعلى همراه گردند و این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش و دورى از جهل و لشکریانش بدست نیاید. خدا ما و شما را به فرمانبرى و طلب ثوابش موفق دارد.
(عدةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِیهِ فَجَرَى ذِکْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) :اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا. قَالَ سَمَاعَةُ:فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) :إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُکَ خَلْقاً عَظِیماً وَ کَرَّمْتُکَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِی قَالَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِیّاً فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ یُقْبِلْ.فَقَالَ لَهُ اسْتَکْبَرْتَ فَلَعَنَهُ ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً.فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَکْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ فَقَالَ الْجَهْلُ یَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِی خَلَقْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ قَوَّیْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِی بِهِ فَأَعْطِنِی مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَیْتَهُ.فَقَالَ نَعَمْ.فَإِنْ عَصَیْتَ بَعْدَ ذَلِکَ أَخْرَجْتُکَ وَ جُنْدَکَ مِنْ رَحْمَتِی.قَالَ قَدْ رَضِیتُ فَأَعْطَاهُ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَکَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِینَ. فَلَا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ کُلُّهَا مِنْ أَجْنَادِ الْعَقْلِ إِلَّا فِی نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِکَ مِنْ مَوَالِینَا فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَکُونَ فِیهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ حَتَّى یَسْتَکْمِلَ وَ یَنْقَى مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ فِی الدَّرَجَةِ الْعُلْیَا مَعَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ وَ إِنَّمَا یُدْرَکُ ذَلِکَ بِمَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ جُنُودِهِ وَ بِمُجَانَبَةِ الْجَهْلِ وَ جُنُودِهِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لِطَاعَتِهِ وَ مَرْضَاتِه.) (اصول کافى،کلینی- ترجمه مصطفوى، ج۱، ص: ۲۴.)
شیطان حریف انسان عاقل نمی شود. او بر این اقرار کرده است. قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِين (حجر-۳۹-۴۰) گفت پروردگارا! بخاطر اينكه مرا گمراه ساختى من نعمتهاى مادى را در زمين در نظر آنها تزيين مىدهم و همگى را گمراه خواهم ساخت!مگر بندگان مخلصت را.
انسانهای با اخلاص همان انسان های عاقلی هستند که شیطان از اغوای آنان عاجز و دستش از دامن قدسی آنان کوتاه است. عقل سلیم خط قرمز شیطان است وعبورازآن ممنوع.
ناتوانی نفوذشیطان به آسمان عقل
در روایتی آمده که شیطان قدرت نفوذ تا آسمان چهارم را بیش تر ندارد. در توضیح روایت گفته اند: آسمان چهارم یعنی همان عقل که شیطان بر آن تسلطی ندارد.
زمین انسان، بدن اوست و آسمان انسان ،عبارت است از: آسمان حس، آسمان تخیّل، آسمان توهم و آسمان عقل. شیطان آسمان حسیات و تخیلات و توهمات را می نوردد اما به آسمان عقل که می رسد در می ماند. این که او نمی تواند بر مخلصین تسلط یابد چون مخلصین از حسیات و تخیلات و توهمات رهاشده به آسمان عقل گام نهاده اند. (ر.ک تفسیر نمونه،)
لشکریان عقل
برخی از لشکریان عقل عبارتنداز: خیر ونیکی وزیر عقل وایمان وتصدیق آن عدل و دادگرى، امیدوارى خشنودى وچشم داشت به رحمت حق وسپاسگزارى ،رأفت و مهربانى توکل به خدا ،دانش و فهم و درک وعفت وپاکدامنى، پارسائى و بی رغبتی، مدارا و خوشرفتارى خوف از خدا، تواضع،بردباری، اظهار اطاعت از حق ،صبر بر ناگواری،،مهر ورزی ،قناعت ،یاری رسانی ،دوستی و مودّت ،فرمانبرداری و اطاعت ،خضوع و فروتنی ،حبّ و دوستی ،صدق و راست گوئی ،حق گرائی ،امانت داری ،اخلاص ،شهامت وشجاعت ،شناخت و معرفت ،نمازگزاردن روزه گرفتن ،جهاد کردن ،حج گزاردن ،راز نگهداری ،نیکی به پدر و مادر ،حقیقت گرائی ،انصاف ،نظافت و پاکیزگی ،حیا آزرم، میانه روی، آسان گیری، برکت ،عافیت و تن درستی، استغفار، دقت ومراقبت ،سخاوت، الفت ، نشاط و شادابی، دعا وقار و متانت ،حکمت و در طریق حق بودن.
این ها پله های عقل کامل محسوب می شوند.هرکس به هرتعداد این پله ها را پشت سربگذارد وازآنها بالا رود به کمال عقل نزدیک ترمی شود.زینب کبری س تمام این ها را درخودجمع کرده وهمه پله ها را بالا رفته وبه عقل کامل رسیده بود.به همین جهت شیطان نمی توانست به او نزدیک شود وصبر واستقامت وایمان اورا سست کند.زینب کبری عقل کامل بود.وعقیلة بنی هاشم نام گرفت.
یکی از القاب حضرت زینب (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عابده است. زینب (سلاماللهعلیها) از جنبه عبادت در حدّی بود که در دوران اسارت و سختترین شرایط جسمی و روحی که ممکن است برای یک انسان پیش آید، شبزندهداری و نماز شبش ترک نگردید.
وی در سایه عبادت و مجاهده نفسانی به مقامی رسید که حضرت سیدالشهدا (علیهالسّلام) در وداع آخر در روز عاشورا به او فرمود: «یا اختاه لا تنسینی فی نافله الیل». خواهرمرا درنمازشبت فراموش نکن.بیشک بزرگترین وسیله برای تقرّب به درگاه پروردگار متعال و وصول به مقام قرب و کمال، عبادت و بندگی در پیشگاه مقدس اوست و هرکس به هر مرتبه و مقامی که رسید از راه عبادت رسیده است. قرآن کریم هدف خلقت را عبادت ذکر کرده و میفرماید: «وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الانْسَ الَّا لِیَعْبُدُون(ذاریات:۵۶) من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنن.
چیستی عبادت؟
البته عبادت خدا صرف خواندن چند رکعت نماز و یا انجام برخی عبادتهای بدنی و مالی محدود نمیشود، بلکه معنای عبادت چنانکه علمای لغت ذکر کردهاند غایت خضوع و تسلیم در پیشگاه خدای تعالی است که نماز و روزه و سایر اعمال مصادیقی از آن می باشد.
راغب در کتاب مفردات گوید: «العُبُودِیّة اظْهارُ التَّذَلُّل، وَ العِبادَةُ ابلَغُ مِنْها لِانَّها غایَةُ التَذلُّل؛)راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القران، ج۱، ص۵۴۲(
عبودیت به معنای اظهار خشوع و خضوع است و عبادت معنای کاملتری دارد که همان غایت خضوع و اظهار فروتنی است.
از امام سجّاد (علیهالسّلام) درموردحضرت زینب س چنین نقل شده است: عمهام زینب، نمازهای واجب و مستحبیاش را در طول مسیر کوفه به شام میخواند و در بعضی از توقفگاهها از شدت گرسنگی و ضعف در مدّت شبانهروز نمازش را نشسته خواند. چون آنچه از غذا سهم او بود، بین کودکان تقسیم میکرد. چون آن قوم به هر یک از ما یک گرده نان در شبانهروز میدادند.
(ان عمتی زینب کانت تودی صلواتها من قیام الفرائض و النوافل عند مسیرنا من الکوفة الی الشام و فی بعض المنازل کانت تصلی من جلوس لشدة الجوع و الضعف منذ ثلات لیالٍ لانها کانت تقسم ما یصیبها من الطعام علی الاطفال لان القوم کانوا یدفعون لکل واحد منا رغیفا واحدا من الخبز فی الیوم و اللیلة؛ )(ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاتی، ج۳، ص۶۱ ، ، خصائص زینبیه، سيدنورالدين جزايري ص۱۲۰).
در کتاب مثیر الاحزان از فاطمه دختر امام حسین (علیهالسّلام) نقل شده است: و اما عمهام زینب، پس وی همچنان در آن شب در جایگاه عبادت خود ایستاده بود و به درگاه خدای تعالی استغاثه میکرد و در آن شب چشم هیچیک از ما به خواب نرفت و صدای ناله ما قطع نشد.(وَ امّا عَمَّتی زَیْنَب فَانَّها لَمْ تَزَلْ قائِمَةً فی تِلْکَ اللَّیلَةِ ای عاشِرَة مِنَ المُحَرّم فی مِحْرابِها تَسْتَغیثُ الی رَبِّها، وَ ما هَدَاَت لَنا عَیْنٌ وَ لاسَکَنَتْ لَنا زَفْرَة)؛ (زینب کبری (سلاماللهعلیها)، جعفر نقدی،ص۶۲)
امام حسین (علیهالسّلام) که خود معصوم و واسطه فیض الهی است هنگام وداع به خواهر عابدهاش میفرماید: خواهرم مرا در نماز شب خود فراموش مکن. (زینب کبری (سلاماللهعلیها)، جعفر نقدی،ص۶۲)
عرفان یعنی شناخت خداوند به کمال وتمام.در بُلندای مقام عرفان آن گوهر عظیم الهی، همینبس که وقتی در برابر پیکر نورانی و خونین برادرش حسین ایستاد، رو به آسمان کرد و گفت: «بار خدایا! این اندک قربانی و کشته شده در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر. ( زینب کبری (سلاماللهعلیها)، جعفر نقدی، ص۷۵.)
گفتار۹.برخوردارازولایت تکوینی
آدمی دراثراطاعت وعبادت خداوند می تواندبه ولایت تکوینی دست پیداکند ومصداق این حدیث قدسی قرارگیرد.
خداوند متعال میفرماید: ای فرزند آدم! من به هر چه بگویم باش، موجود میشود، در آنچه به تو دستور دادهام از من اطاعت کن تا تو را آنگونه قرار دهم که هر چیز بگویی باش، موجود شود!
(یابن آدم، انا اقول للشیء کن فیکون، اطعنی فیما امرتک اجعلک تقول للشیء کن فیکون؛) (الجواهر السنیه، شیخ حر عاملی ج۱، ص۳۶۳، بحار الانوار، ج۹۳، ص۳۷۶.)
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بر اثر عبادت و اطاعت خدا به مقامی رسیده و از ولایت تکوینی برخوردار بود. آن حضرت پیش از سخنرانی در کوفه، با یک اشاره نفسها در سینهها حبس شد و زنگها از صدا باز ایستاد.
گفتار۱۰.عصمت صغری
از دیگر فضائل حضرت زینب (سلاماللهعلیها) دارا بودن مقام عصمت است به گونهای که ملقب به لقب معصومه صغری میباشند .
عصمت یعنی اینکه انسان به مرتبهای از معرفت نائل شود که حقیقت و باطن گناه را مشاهده کند و چون انسان در این حالت با ملکوت هستی و جنبههای باطنی عالم در ارتباط هست، هرگز دچارگناه و اشتباه و خطا نمیشود. پس مصونیت از گناه و اشتباه، لازمه عصمت میباشد.
عصمت درباره اشخاصی که از اولیاء الله هستند اما مقام امامت یا نبوت را ندارند، مانند حضرت عباس (علیهالسّلام)،حضرت زینب،حضرت معصومه،و…عصمت تشکیکی وذومراتبی است.یعنی درجات مراتب عصمت اینها پایین تراز مراتب عصمت پیامبران وامامان معصوم علیهم السلام می باشد.
دلیل عصمت حضرت زینب (سلاماللهعلیها) آن است که امام سجّاد (علیهالسّلام) در حقّ ایشان فرمود : اَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة (سفینه البحار، شیخ عباس،ج قمی،۳، ص۴۹۶) شمابحمدالله عالم بی معلم واندیشمندبی استادی.
از این سخن معصوم بر میآید که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) متّصل به عالم غیب بوده و علم خویش را نه از راه تعلیم بلکه از راه ملائکه دریافت میکرده است؛ و عصمت نتیجه چنین علمی است. پس هیچ تردیدی نمیماند که آن بزرگوار، در مرتبه بسیار بالایی از کمالات انسانی بوده و بالتبع معصوم از گناه بودند، اما مرتبه کمالی و عصمت ایشان و هیچکس دیگری، در حد چهارده معصوم (علیهمالسّلام) نبوده و نمیباشد.
گفتار ۱۱. صدّیقه صغری
صدّیق مبالغه در صدق است و بر کسی اطلاق میگردد که در تمام حرکات و سکنات، افعال او مبنی بر راستی و درستی باشد. مقام «صدیق» منصبی الهی است چنانچه در قرآن مجید جمعی از پیامبران بزرگ و مانند آنان به عنوان «صدیق» توصیف شدهاند.مانند: ابراهیم (ع) و مریم وادریس و… (سوره مریم آیات ۴۱ و۵۶ وسوره مائده آیه ۷۵ )
در روایات شیعه و اهلسنت، از حضرت علی (علیهالسّلام) به عنوان صدیق اکبر یاد شده است و این لقب را رسول خدا به او داده است.فرمود: من بنده خدا و برادر رسول اویم، و من صدّیق اکبر هستم، این ادّعا را بعد من به جز دروغگو و افترازننده نمیکند، همانا من هفت سال قبل از مردم نماز به جای آوردم.
(قال علی بن ابی طالب: انا عبدالله و اخو رسوله و انا الصدّیق الاکبر. لا یقولها بعدی الا کاذب مفتر، صلیت مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل الناس بسبع سنین؛) (ینابیع الموده لذو القربی، سلیمان بن ابراهیم، قندوزی حنفی، ج۲، ص۱۴۴.)
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) صدیقه بود.(اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی ج۱، ص۲۹۰)
در زیارتنامه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) چنین آمده است: السَّلَامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ (سید ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۱۶۴.)
بعد از زهرای مرضیه (سلاماللهعلیها)، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) را صدیقه صغری لقب دادند. قید صغری بعد از صدیقه از باب «تعظیماً لاُمّه»(عظمت مادرش) میباشد. لذا چون مادرش فاطمه زهرا به صدیقه کبری مشهور بود، به زینب صدیقه صغری میگفتند.
عفت و پاکدامنی، برازندهترین زینت زنان، و گران قیمتترین گوهر برای آنان است.
امام علی ع فرمود: مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت دارد امّا عفت میورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشتهای از فرشتگان باشد. (مـَا الْمُجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللّهِ بِاَعْظَمَ اَجْرا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ یَکادُ الْعَفیفُ اَنْ یَکوُنَ مَلَکا مِنَ الْمَلائِکَةِ)(امام علی (علیهالسّلام)، نهج البلاغه، ترجمه مکارم شیرازی، ص۸۵۲.)
عقیله بنیهاشم، در حجاب و عفاف، مانند مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) بود و به این مهم بسیار اهمیت میداد. تا پیش از عاشورا و جریان اسارت، مردی نامحرم چهره زینب را ندیده بود.
در تاریخ آمده است: «هنگامی که زینب میخواست به مسجد النبی کنار قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برود علی (علیهالسّلام) دستور میداد حسن و حسین (علیهماالسلام) همراه خواهرشان باشند. حسن (علیهالسّلام) جلوتر و حسین (علیهالسّلام) پشت سر، زینب در وسط حرکت میکرد. (زندگانی حضرت زينب (علیهاالسّلام)، سيدعبدالحسين، دستغيب ص۱۹).
یحیی مازنی میگوید: «من در مدینه، مدت زیادی همسایه علی (علیهالسّلام) بودم، سوگند به خداوند، در این مدت، هرگز زینب را ندیدم و صدایش را نشنیدم (حضرت زينب فروغ تابان كوثر، محمد، محمدی اشتهاردی، ص۱۷)
علامه مامقانی میگوید: زینب در حجاب و عفاف یگانه روزگار بوده است، کسی از مردان، در زمان پدر او و برادرانش تا روز عاشورا، او را ندیده بود.(و هی فی الحجاب فَرِیدَةٌ لم یرَ شخصُها اَحَدٌ من الرجال فی زمانِ ابیها و اخویْها الی یوم الطَّفِ) (الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء (علیهاالسّلام)، اسماعیل، انصاری زنجانی، ج۵، ص۳۶۰)
زینب کبری حتی در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خویش پای میفشرد. مورخین نوشتهاند: او صورت خود را با دستش میپوشاند چون روبنده را از او گرفته شده بود.
(وَهِیَ تَسْتُرُ وَجـْهَها بـِکَفِّها، لاِنَّ قِناعَها قَدْ اُخِذَ مِنها)( خصائص الزینبیة، سیدنورالدین، جزائری، ص۳۴۵.)
آن بانوی بزرگواردرمجلس یزید خطاب به اوفرمود: ای پسر آزاد شده! آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان خویش را پشت پرده نشانی، و دختران رسول خـدا (صلیاللهعلیهوآله) را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانی؟ نقاب آنان را دریدی و صورتهای آنان را آشکار ساختی. (اَمِنَ العَدْلِ یَا بْنَ الطُّلَقاءِ تَحْذیرُکَ حَرائِرَکَ وَاِمائِکَ وَسَوْقُکَ بَناتِ رُسُولِ اللّهِ سَبایا؟ قَدْ هـَتَکْتَ سـُتُورَهُنَّ وَاَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ) (بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۴)
گفتار۱۳. فصیحة بلیغه
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها)، فصاحت و بلاغت را از پدر و مادر گرامیاش به ارث برده است، پدری که کلامش «دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق» است. هنگامی که زینب سخن میگفت، گویی از زبان پدر ایراد سخن میکرد.
بشیر بن خزیم اسدی میگوید: در روز ورود این قافله به کوفه ، زینب (سلاماللهعلیها) را دیدم. در آن روز هیچ زنی را که سراپای وجودش شَرم و حَیا باشد، در سخنرانی ناطقتر و تواناتر و چیرهدستتر از زینب ندیدم. گویا در سخنرانی، شاگرد مکتب پدر بزرگوارش علی بود .(وَ نَظَرْتُ الَی زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍّ یَوْمَئِذٍ وَ لَمْ ارَ خَفِرَةً وَ اللهِ انْطَقَ مِنْها کَانَّها تَفَرَّعُ مِنْ لِسانِ امیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ ابِی طالِبٍ (علیهالسّلام)؛ (الاحتجاج علی اهل اللجاج، طبرسی، ج۲، ص۲۹)
پیرمردی را در کنار خود دیدم که بر اثـر گریه محاسنش غرق اشک شده بود و میگفت: پدر و مادرم فدای شما باد، پیرمردان شـما بـهترین پیرمردها، جوانان شما برترین جوانها و زنان شـما نـیکوترین زنـان هستند. نسل شما بهترین نسلی است کـه نـه خوار میگردد و نه شکست میپذیرد. (بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۰۸)
گفتار۱۴.صابرة محتسبه
از دیگر فضائل و القاب حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) صابرةٌ محتسبه (صبرکننده برای خداوند) است.
صبر از منظر دین، جایگاه بس والایی داشته و خداوند متعال در قرآن کریم به صبرکنندگان بشارت داده است. «و بشر الصابرین»(بقره:۱۵۵)
در جای دیگر اعلام میدارد که اجر و پاداش صابران از حد و شمارش خارج است و آنها بدون حساب، پاداش دریافت میدارند؛ «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب (زمر:۱۰)
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: «صبر برای ایمان به منزله سر برای بدن است؛ همچنان که اگر سر برود بدن هم از بین میرود، اگر صبر از کف رود، ایمان نیز از کف میرود.( کافی، کلینی، ج۲، ص۸۹)
زینب (علیهاالسّلام) نمونه و تجسم عالیِ صبر و پایداری است. مقاومت و شکیبایی در برابر مصایب و مشکلات، به ویژه در نهضت عاشورا، در راه پاسداری از حریم دین و کرامت انسانیت از خصیصههای بارز این بانوی بزرگ میباشد. صبر و ثبات شگفتانگیز زینب، همگان را به اعجاب واداشته است. زیرا از ۵ سالگی برای وی مصایب جانکاه یکی پس از دیگری آغاز شد، ولی زینب در برابر همه این مصیبتها، چون کوه قامت برافراشت. روزی شاهد رحلت جدّ بزرگوارش رسول اللّه وزمانی دیگر شاهد مظلومیت و شهادتِ بانوی مادرش زهرا (علیهاالسّلام) ، و پس از آن مصیبت شهادت پدر بزرگوارش امیرمؤمنان (علیهالسّلام)وپس ازچندی شاهد لخته لخته شدن جگر برادرش امام حسن (علیهالسّلام) در اثر زهر جفا. و مصایب جانکاه و وصفناپذیر کربلا راکه کوهها تاب تحمّل آنرا نداشتند.
در زیـارتنامه آن حـضرت مـیخوانیم: ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند. (لَقـَدْ عـَجِبَتْ مِنْ صَبْرِکِ مَلائِکَةُ السَّماءِ)
به گفته علاّمه مامقانی: زینب در صبر و ثبات بی نظیر و یگانه است. (و هی فی الصبر و الثبات وحیدة)(الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء (علیهاالسّلام)، اسماعیل انصاری زنجانی، ج۵، ص۳۶۰)
گفتار۱۵. لبوة الهاشمیّه(شیرزن هاشمی)
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مهد شجاعت رشد یافته و از شجاعت حیدری بهرهمند است. لذا وی را «لَبْوَةُ الْهاشِمیَّة؛ شیرزن هاشمی» لقب دادهاند. بر سر طاغوت زمان ودشمنان کینه توزپیامبرص وامام علی ع واهل بیت ع فریاد زد، توبیخشان کرد، تحقیرشان نمود، وهراسی بـه دل راه نداد.واز برق شمشیر خونچکان آدمکشان واهمه نکرد.ابنزیاد را درپیش سران حکومتی وقبایل واصحاب« فاسق» و « فاجر»و«دروغگو»و«ابن مرجانه»خواند.
ودر مقابل یزید بن معاویه، و دهنکجیها و بدزبانیها وبی حرمتی های او، شجاعت حیدری را به نمایش گذاشت وبا بیان ریشه ونسب فاسد وپسرآزادشده وفرزندهندجگرخوارنامیدن یزید ، اوراپیش همگان رسوانمود.
بخش دوم.درمصاف با حزب شیطان بنی امیه(عرصه جنگ نرم)
گفتار۱۶.زینب کبری از زبان عالمان دینی
عالمان دینی چه توصیف های زیبایی از عقیله بنی هاشم در عرصه جهاد دارند . خانمی که در آن جو خفقان و سایه سنگین پلیسی و تبلیغات دروغین بنی امیه،ماهیت ضد دینی آنان را آشکارنمود وحق وحقیقت تبیین کرد.
آیه الله خویی (ره) می فرماید: او (زینب کبری ) در دفاع از اسلام و شریعت جدش سرور پیامبران و جهاد در راه خدا شریک برادر بود . (معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه ، آیت الله خویی،ج ۲۳، ص ۱۹۱،مرکزنشرآثارشیعه.)
علامه اسد حیدر می نویسد: زینب ، شجاعت و قهرمانی خود را در جهادش نشان داد و در رویارویی با ناگواری و ناملایمات به سان کوه در مقابل تندبادها استوار ماند . مصیبت ها و سختی ها را به خاطر رضای خداوند متعال و جهاد در راهش و سرافرازی کلمه الله و آیینش تحمل کرد.(مع الحسین و نهضته ، ص ۲۹۴)
علامه مامقانی می فرماید: زینب و چه زینبی و تو چه می دانی که زینب کیست و چیست ؟ او از خردمندان زن خاندان هاشم است . از صفات و ویژگی های برجسته ای برخوردار بود که پس از مادرش هیچ زنی بدان پایه نمی رسید.(تنقیح المقال ،عبدالله مامقانی ج۳، ص ۷۹،مرتضویه نجف ۱۳۵۳)
گفتار۱۷.سفارش امام حسین ع به زینب وزنان
امام حسین (علیهالسلام) بود که در شب عاشورا فرموده بود: «یا اُخْتاه، اذا قَتلتُ فَلا تُشقِقْنَ عَلیّ جَیبا و لاتَخْمَشنَ وَجْها و لاتَقُلْنَ هَجْرا؛ خواهرم! پس از من پیراهن چاک مکنید و چهره مَخراشید و زبان به شِکوه و ناسپاسی نگشایید.(ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۸۴.)
گفتار۱۸.افسانه سرکوبیدن زینب کبری به محمل!
برای تخریب سیمای برجسته آن بانوی کرامت ومجاهدت افسانه هایی درتاریخ آورده اند ماننداین روایت دروغ.
فردی به نام مسلم جصاص(گچکار)می گوید:به هنگامی که درحال بازسازی دروازه اصلی شهرکوفه بوده،هیاهویی می شنود.به سمت آن حرکت می کند.می بیند که اسیران کربلا را درکجاوه هستند.دراین هنگام سربریده امام حسین ع را بالا نیزه بردند که حضرت زینب با دیدن سربریده برادر،سرخود را ازفرط ناراحتی به چوب محمل می کوبد؛چنان چه خون اززیرمقنه اش جاری شده وبا چشم گریان اشعاری راقرائت کردند.(مرجعیت موروثی یاتشیع انگلیسی،صالح قاسمی،نشرسلمان پاک قم۱۳۹۴،ص۹۳.به نقل ازناسخ التواریخ،ج۶،ص۵۴.)
وتحریف گران وبدعت گزاران مانند تشیع انگلیسی به استناد این روایت دروغین و ساختگی فتوابه قمه زنی می دهند.
بررسی روایت
یک.این روایت برگرفته ازکتابی به نام”نورالعین فی مشهدالحسین”است،که نویسنده اش مشخص نیست.وبه ابراهیم بن محمدنیشابوری اسفراینی نسبت داده شده که اشعری مسلک وشافعی مذهب است.وبسیاری ازعلماء دربی اعتباربودن آن صحه گذاشته اند.
دوم.شیخ عباس قمی درمنتهی الآمال می نویسد:نسبت سرشکستن به حضرت زینب بعید است.چون ایشان عقیله بنی هاشم وصاحب رضا وتسلیم است.
وعلاوه (بااستنادبه کتابهای معتبر)اصلادرعاشورا محمل وهودجی درکارنبود تاآن حضرت سرش را به آن بکوبد. (ر.ک.منتهی الآمال،ج۱،ص۷۵.)
فصل سوم.اسارت
گفتار۱۹. کاروان اسیران به سوی کوفه وشام
عصر عاشورا دشمنان با قساوت تمام خیمهها را آتش زدند.
زینب کبری (علیهاالسّلام) به دستور امام سجّاد (علیهالسلام) زنان و کودکان آواره را در خیمه نیمسوختهای جمع کرد. (موسوعة کربلاء، لبیب، بیضون، ج۲، ص۲۴۹)
[ عُمر سعد دستور داد تا اسیران را راهی کوفه کنند. کارگزاران عُمر سعد دست و پای اسیران، حتّی کودکان را غُل و زنجیر کردند و سرهای بریده شهدا را در جلوی کاروان قرار داده و به سمت کوفه حرکت دادند. الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، شیخ مفید ج۲، ص۱۱۴ ، اللهوف، سید ابن طاووس، ص۸۴.)
گفته اند: اسرای کربلا، در کوفه بیش از ۸۴ زن و بچّه بودند که ۲۰ نفر زن قریشی و بقیّه زنان اصحاب بودند. زنان اصحاب به شفاعت رؤسای قبیله خود که در کوفه بودند آزاد شدند و ابنزیاد از آنها گذشت، و اُسرایی که به شام حرکت داده شدند فقط از بنیهاشم بودند.
طبق روایتی ازحضرت سجّاد (علیهالسلام) اُسرایی که به شام برده شدند، ۱۲ مرد و آقازاده و بقیّه خانمها ، که اسامی بعضی از آنها عبارت است از:
۱. امام زینالعابدین علی بن الحسین (علیهالسلام).
۲. امام محمّدباقر (علیهالسلام) که چهار ساله بود.
۳. محمّد بن حسین بن علی (علیهالسلام).
۴. عُمر بن حسین بن علی (علیهالسلام)؛
۵. حسن بن حسن بن علی (علیهالسلام)، معروف به حسن مثنی.
۶. زید بن حسن بن علی (علیهالسلام)
۷. عُمر بن حسن بن علی (علیهالسلام)
۸. حضرت زینب کبری (علیهاالسّلام).
۹. امکلثوم (علیهاالسّلام).
۱۰. فاطمه بنت علی (علیهاالسلام)
۱۱. صفیه بنت علی (علیهاالسلام)؛
۱۲. رقیّه بنت علی (علیهاالسلام)؛
۱۳. امهانی بنت علی (علیهاالسلام)؛
۱۴. فاطمه بنت الحسین (علیهاالسّلام)؛
۱۵. سکینه بنت الحسین (علیهاالسّلام)؛
۱۶. بانوی محترم رُباب، همسر امام حسین (علیهاالسّلام)؛
۱۷. فضّه نُوَیبه، کنیز خاصّ امام حسین (علیهالسلام)؛
۱۸. مادر وهب بن عبدالله و .. . ابن عساکر، علی بن حسن، ترجمه الامام الحسن، ج۲، ص۳۳۵، ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابیالکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۳.
گفتار۲۰.اسیران آل البیت درمسیر شام
به گفته تاریخ ورود اسرای اهل بیت به شام اول یا دوم ماه صفر بوده است. بنابراین ۲۱یا۲۲ روز از اسارت زینب (سلاماللهعلیها) گذشته است،
عبیداللّه بن زیاد، شمر، خولی، شبث بن ربعی و عمرو بن حجاج را فرا خواند و هزار سوار همراه آنان کرد و توشه راهشان را فراهم ساخت و دستور داد تا اسیران اهل بیت را به شام برند و به هر شهر و دیاری که رسیدند، آنان را بگردانند.» نامعلوم بودن سرنوشت اسرا، همراه بودن نظامیان و اذیت و آزارهای آنان بر ترس و وحشت اسرا میافزود.
رفتاربااسیران درمسیرراه
ازامام باقر (علیهالسّلام) : «از پدرم علی بن الحسین (علیهماالسلام) پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟ فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت، سوار کردند و سر مقدّس پدرم، حسین (علیهالسّلام) را بر نیزهای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهایی که زیراندازی نداشت، سوار کردند و اطراف و پشتِ سر ما را گروهی با نیزهها احاطه کرده بودند. چون یکی از ما گریه میکرد، با نیزه به سر او میزدند، تا آنکه وارد دمشق شدیم.
امام زینالعابدین (علیهالسّلام) مـیفرماید: عمهام زینب در مدت اسارت، غذایی را که به عـنوان سهمیه و جیره میدادند، بـین بـچهها تقسیم میکرد، چون آنها در هر شبانهروز به هر یک از ما یک قرص نان میدادند (اِنـَّها کانَتْ تُقَسِّمُ ما یُصیبُها مِنَ الطَّعامِ عَلَی الاْطْفالِ لاِنَّ الْقَوْمَ کانُوا یَدْفَعُونَ لِکُلِّ واحِدٍ مـِنّا رَغیفا مِنَ الْخُبْزِ فِی الْیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ؛ )( ریاحین الشریعه، ذبیح الله، محلاتی، ج۳، ص۶۲.)
فصل چهارم.خطبه ها
مردم کوفه برای دیدن اسیران اهل بیت علیهم السلام درخیابانها وبرخی درپشت بامها به نظاره نشسته بودند.
به گفته ابن ابیالحدید:اسیران کربلا، سوار بر مرکبهایی بدون جهاز، به کوفه -۸۰کیلومتری کربلا- برده شده و مردم به تماشای آنها پرداختند و در همین حال زنان کوفی از دیدن اسرا گریه میکردهاند. (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۱۴۰۴ق، ج۱۵، ص۲۳۶.)شیخ مفیدورود اسرا به کوفه را ۱۲ محرم دانسته اند. (ارشاد شیخ مفید، ، ج۲، ص۱۱۴).
حَذلَم بن بشیر، راوی،میگوید: در سال ۶۱هجری وارد کوفه شدم، دیدم علی بن حسین(ع) به همراه زنان از کربلا به کوفه آورده شدند. لشکریان آنان را احاطه کرده و مردم برای تماشایشان آمده بودند. زنان کوفه با دیدن اسرایی سوار بر شتران بیجهازشروع به گریه و ندبه کردند.
علی بن حسین(ع) درحالی که بیماری اورا رنجور و لاغر ساخته،غُل در گردنش و دستش به گردنش بسته بود. شنیدم که میگفت: این زنان میگریند، پس چه کسی ما را کشت؛ مگر کسی جز شوهران خودتان ما را کشته است؟!
ماموران عمر سعد، پس از گذر دادن اسیران از کوچههای کوفه، آنان را وارد قصر عبیدالله بن زیاد کردند. گفتگوهای تندی بین حضرت زینب و عبیدالله گزارش شده است.
(ارشاد، شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۱۵-۱۱۶؛ تاریخ طبری، ، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص.۴۵۷).
حِذْيَم بن شريك اسدى یا«بشیر بن خزیم اسدی»به نقل لهوف،مى گويد:
در آن روز به زينب دختر على(عليه السلام) نگريستم كه خطبه مى خواند و هرگز زنى را سخن ورتر و زبان آورتر از او نديدم. گويا (زبان على(عليه السلام) در كام اوست و) با زبان اميرمؤمنان على(عليه السلام) سخن مى گويد. به سوى مردم اشاره كرد كه «ساكت شويد!»
ناگاه نفسها در سينه ها حبس شد و زنگ كاروانها از حركت ايستاد، سپس آن حضرت پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پیامبرص و خاندان پاكش چنين فرمود:
أَمّا بَعْدُ يا أَهْلَ الْكُوفَةِ، يا اَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ وَ الْمَكْرِ، أَلا فَلا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لا هَدَأَتِ الزَّفْرَةُ، إِنَّما مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ، هَلْ فِيكُمْ إِلاَّ الصَّلِفُ وَ الْعُجبُ وَ الشَّنَفُ وَ الْكَذِبُ وَ مَلْقُ الاِْماءِ وَ غَمْرُ الأَعْداءِ، أَوْ كَمَرْعىً عَلى دِمْنَة، أَوْ كَفِضَّة عَلى مَلْحُودَة، أَلا بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَنْ سَخِطَ اللهُ عَلَيْكُمْ وَ فِي الْعَذابِ أَنْتُمْ خالِدُونَ.
أَتَبْكُونَ أَخِي؟! أَجَلْ وَ اللهِ فَابْكُوا فَاِنَّكُمْ أَحْرِياءُ بِالْبُكاءِ، فَابْكُوا كَثِيراً وَ اضْحَكُوا قَلِيلا، فَقَدْ بُلِيتُمْ بِعارِها وَ مُنيتُمْ بِشِنارِها، وَ لَنْ تَرْحَضُوها أَبَداً، وَ أَنّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَلِيلِ خاتِمِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ، وَ سَيِّدِ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ مَلاذِ حَريمِكُمْ، وَ مَعاذِ حِزْبِكُمْ، وَ مَقَرِّ سِلْمِكُمْ، وَ آسِي كَلْمِكُمْ، وَ مَفْزَعِ نازِلَتِكُمْ وَ الْمَرْجَعِ إِلَيْهِ عِنْدَ مُقاتَلَتِكُمْ، وَ مَدَرَةِ حُجَجِكُمْ، وَ مَنارِ مَحَجَّتِكُمْ، أَلا ساءَ ما قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ وَ ساءَ ما تَزِرُونَ لِيَوْمِ بَعْثِكُمْ.
فَتَعْساً تَعْساً، وَ نُكْساً نُكْساً، لَقَدْ خابَ السَّعْيُ، وَ تَبَّتِ الاْيْدِي، وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ، وَ بُؤْتُمْ بِغَضَب مِنَ اللهِ، وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ.
أَتَدْرُونَ وَيْلَكُمْ أَيَّ كَبِد لِمحَمَّد(صلى الله عليه وآله) فَرَثْتُمْ؟ وَ أَيَّ عَهْد نَكَثْتُمْ؟ وَ أيَّ كَرِيمَة لَهُ أَبْرَزْتُمْ؟ وَ أَيَّ حُرْمَة لَهُ هَتَكْتُمْ؟ وَ أَيَّ دَم لَهُ سَفَكْتُمْ؟ لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً، تَكادُ السَّمواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ، وَ تَنْشَقُّ الاْرْضُ، وَتَخِرُّ الْجِبالُ هَدّاً.
لَقَدْ جِئْتُمْ بِها شَوْهاءَ صَلْعاءَ سَوْداءَ فَقْماءَ خَرْقاءَ طِلاعَ الأَرْضِ وَالسَّماءِ، أَفَعَجِبْتُمْ أَنْ تُمْطِرَ السَّماءُ دَماً، وَ لَعَذابُ الاْخِرَةِ أَخْزى وَ هُمْ لايُنْصَرُونَ، فَلايَسْتَخِفَّنَّكُمُ الْمَهَلُ، فَإِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ لايَحْفِزُهُ الْبِدارُ، وَ لا يُخْشى عَلَيْهِ فَوْتُ الثَّأْرِ، كَلاّ إِنَّ رَبَّكَ لَنا وَ لَهُمْ بِالْمِرْصادِ»؛
ترجمه.امّا بعد! اى كوفيان! اى نيرنگ بازان و پيمان شكنان و بى وفايان و مكر پيشه گان! هرگز اشك چشمانتان خشك مباد و ناله هايتان آرام نگيرد. شما همانند آن زنى هستيد كه رشته خود را پس از بافتن وتابيدن وا مى تابيد. شما سوگندهايتان را دستاويز فساد ميان خود قرار داده ايد. در ميان شما جز لاف زدن، خودپسندى، دشمنى، دروغ، تملّق و چاپلوسىِ كنيزكان، و كينه توزىِ دشمنان نيست، يا [اگر هم به ظاهر خوب باشيد، در نهايت] مانند سبزه اى در كنار لجنزار و نقره اى بر سر گورهاييد. آگاه باشيد كه براى آخرت خويش بد چيزى را [مهيا ساختيد و] از پيش فرستاديد؛ خشم خدا شما را فرا خواهد گرفت و براى هميشه در عذاب جهنم خواهيد ماند.
آيا براى برادرم [حسين(عليه السلام)] گريه مى كنيد؟ آرى به خدا سوگند بايد كه بگرييد، چرا كه شما شايسته گريستن ايد؛ پس فراوان گريه كنيد و اندك بخنديد، چرا كه ننگ [اين عمل] گريبان شما را گرفت و لكه آن براى هميشه به دامن شما نشست كه هرگز نمى توانيد آن را پاك كنيد.
چگونه مى توانيد اين لكه ننگ را پاك كنيد؟ كشتن فرزند خاتم پيامبران، معدن رسالت و آن كس كه سرور جوانان اهل بهشت است و پناهگاه حريم شما و پناه حزب و گروه شما [شيعيان] و قرارگاه آرامش شما، بهبودى بخش زخم هايتان، پناهگاه شما در گرفتاريها، رهبر شما به هنگام نبرد، حجت بزرگ براى شما و چراغ روشن راههايتان [آيا كشتن او را ساده شمرديد؟]. آگاه باشيد كه بد توشه اى را براى خود از پيش فرستاده ايد و بار سنگين بدى را براى روز رستاخيزتان بر دوش گرفته ايد.
نابود شويد نابود! واژگون باد [پرچم تان] واژگون! تلاشهايتان تباه، دستهايتان بريده و كالايتان [در بازار اين جهان] گرفتار خسارت باد؛ شما به خشم خدا گرفتار گشته و خوارى و بيچارگى بر شما حتمى شد!
واى بر شما! آيا مى دانيد چه جگرى را از محمد(صلى الله عليه وآله) شكافتيد؟ و چه پيمانى را گسستيد؟ و چه حرمسراى ارزشمندى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را آشكار كرديد [پرده نشينان حريم محمّدى را بر كوچه و بازار نشان داديد؟] و چه حرمتى را از او هتك كرديد؟ و چه خونى را از او بر زمين ريختيد؟ به راستى كار زشت و وحشتناكى انجام داده ايد، كه نزديك است بخاطر اين كار، آسمانها از هم متلاشى گردد و زمين شكافته شود و كوهها به شدت فرو ريزد!
كار شما، زشت، بسيار خطرناك، تيره و تار، وخامت بار و نادرست و [زشتى آن] به گستردگى زمين و آسمان بود. آيا اگر از آسمان خون ببارد تعجب مى كنيد؟ [بدانيد كه] عذاب آخرت براى شما خواركننده تر است و آنان [= جنايتكاران] هرگز يارى نمى شوند.
مهلت خداوند شما را مغرور نسازد، چرا كه خداوند كارى شتابزده نمى كند [و به موقع ستمگران را مجازات مى كند] و انتقام خون مظلوم هرگز از او فوت نمى شود، به يقين پروردگار در كمين ما و شماست).
آنگاه حضرت زينب(عليها السلام) اين اشعار را خواند:
«ماذا تَقُولُونَ إِذْ قالَ النَّبِيُّ لَكُمْ *** ماذا صَنَعْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الاْمَمِ
بِأَهْلِ بَيْتي وَ أَوْلادي وَتَكْرُمَتي *** مِنْهُمْ أُسارى وَ مِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَمِ
ما كانَ ذاكَ جَزائي إِذْ نَصَحْتُ لَكُمْ *** أَنْ تُخْلِفُونِي بِسُوء في ذَوِي رَحِمِي
إِنِّى لاَخْشى عَلَيْكُمْ أَنْ يَحُلَّ بِكُمْ *** مِثْلُ الْعَذابِ الَّذي أَوْدى عَلى اِرَمَ»؛
اگر پيامبر از شما بپرسد، اين چه كارى بود كه كرديد با آنكه شما امت [پيامبر] آخر الزمان بوديد [و بر ديگر امتها شرافت داشتيد]، چه پاسخ خواهيد داد؟
شما چه كرديد با اهل بيت و فرزندان و عزيزان من، جمعى را به اسارت برديد و گروهى را به خون آغشته كرديد.
اين پاداش من نبود ـ با آنكه من خيرخواه شما بودم ـ اينكه در حق خويشاوندانم اينگونه به من جفا كنيد.
من مى ترسم همان عذابى كه قوم «اِرَم» را به نابودى كشاند، بر شما نيز فرود آيد
زينب كبرى(عليها السلام) پس از اين خطابه جانسوز روى از آنان برگرداند. دراين حال، مردم را ديدم كه حيرت زده اند و از اندوه و پشيمانى، دست به دندان مى گزند.
«حِذْيَم» مى افزايد: به كنارم نگريستم، پيرمردى را ديدم كه اشك مى ريزد و محاسنش با قطرات اشكش تر شده بود. در همان حال دستان خود را به آسمان بلند كرد و گفت:
«بِأَبي وَ أُمّي كُهُولُكُمْ خَيْرُ الْكُهُولِ، وَ نِساؤُكُمْ خَيْرُالنِّساءِ، وَ شَبابُكُمْ خَيْرُالشَّبابِ، وَ نَسْلُكُمْ نَسْلٌ كَريمٌ، وَ فَضْلُكُمْ فَضْلٌ عَظيمٌ»؛ (پدر و مادرم فداى شما باد! پيرانتان بهترين پيران، زنانتان بهترين زنان و جوانانتان بهترين جوانانند. دودمان شما كريم و بزرگوار و فضل و منزلت شما بزرگ و عظيم است).
آنگاه اين بيت را خواند:
«كُهُولُكُمْ خَيْرُالْكُهُولِ وَ نَسْلُكُمْ *** إِذا عُدَّ نَسْلٌ لايَبُورُ وَلايَخْزَى»
پيران شما بهترين پيران و دودمان شما نيز بهترين دودمانند و در ميان همه تبارها و نسلها، هرگز تبار شما نابود و بى اعتبار نخواهند شد .
امام زين العابدين(عليه السلام) رو به عمه اش كرد و فرمود: «عمه جان آرام بگير، سرگذشت گذشتگان براى آنان كه مانده اند مايه عبرت است».
سپس افزود: «وَأَنْتِ بِحَمْدِاللهِ عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة، فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة»؛ (خداى را سپاس كه تو عالمه تعليم نديده و خردمندِ خرد نياموزيده اى).
در ادامه فرمود: «گريه و زارى، آنان را كه رفته اند به ما باز نمى گرداند».
با اين سخنِ امام چهارم(عليه السلام)، زينب(عليها السلام) آرام گرفت و ساكت شد . احتجاج طبرسى، ج ۲، ص ۱۰۹ – ۱۱۴. ملهوف (لهوف) سيد بن طاووس با کمی تفاوت ، ص ۱۹۲ – ۱۹۴)
شرح خطبه
۱.آمیختن حیا و خطابه
حضرت زينب كبرى(عليها السلام) است؛ كه ديروز داغ هیجده نفر از بستگان و دهها نفر از اصحاب با وفاى برادرش را وآه وناله بچه های آل الله را ديده واكنون به صورت اسيرى به سوى کوفه وشام مى رود، بايد چنان پريشان و افسرده حال و ناتوان باشد كه حتى سخن گفتن عادى خويش را فراموش كند. امّا هنگامى كه مى بينيم همچون شيرى مى غرّد و همچون طوفانى سهمگين مى خروشد و سيلى از ملامت و سرزنش را به سوى بى وفايان كوفه سرازير مى سازد و قلوب و عواطف را تسخير مى كند و بذر انقلاب را بر ضدّ حكومت جائر بنى اميّه در سرزمين دلها مى پاشد.
راوی میگوید: ؛ زینب دختر علی(ع) را دیدم و زنی با این شدت حیا را ندیده بودم که سخنورتر از او باشد؛ گویا از زبان امیرالمؤمنین(ع) سخن جاری میساخت .(وَ (رَأَيْتُ زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ(ع) وَ لَمْ أَرَ خَفِرَةً قَطُّ أَنْطَقَ مِنْهَا كَأَنَّهَا تُفْرِغُ عَنْ لِسَانِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ(ع))
حضرت زینب(س) هم در حیا و عفاف و هم در سخنوری، سرآمد زنان زمان بود و این دو گوهر و هنر را از پدر و مادر خود به ارث برده بود. آن حضرت که تا آن زمان زنی مجلله و پردهنشین بود و کسی صورت و قامت او را ندیده بود، به حسب شرایط زمانه مجبور شد به صورت موقت از پردهنشینی درآید و همچون مادرش حضرت زهرا(س) زبان گویای اسلام شود و در نقش پیامآور صحرای کربلا، ادای نقش کند.
۲.ساکت کردن مردم با اشاره ولایی
در اجتماع و ازدحام مردم کوفه، سر و صدا و همهمه اوج گرفته و صدای زنگ شتران نیز با آن آمیخته بود. طبیعی بود که سخنرانی در چنین جمعی که وسایل پیشرفته امروزی مانند بلندگو نیز نبود، دشوار بود. راوی میگوید: حضرت زینب(س) با اشاره به مردم گفت: «ساکت باشید». پس نفسها به سینهها بازگشت و صداها ساکت و آرام شدوحتی صدای زنگ گردن شتران نیزازکارافتاد؛ بهگونهای که صدایی جز صدای حضرت زینب(س) شنیده نمیشد: «قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْكُتُوا فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَكَتَتِ الْأَصْوَاتُ». در برخی نقلهای این خطبه آمده است نیز خاموش شد.
این یعنی حضرت زینب(س)، صاحب مقام ولایت یا تصرف در عالم بوده است؛
۳.حمدخداوندودرودبرپیامبربا انتساب خودبه آن حضرت
آغاز سخن خود با حمد و سپاس خداوند متعال و درود و سلام بر پدرم رسول خدا (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) وخاندان برگزیده اش. «الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى أَبِي رَسُولِاللَّهِ».
یعنی ما خداپرستیم و فرزندان رسول خدا ص. و فاطمه علیها السلام.بنابراین براساس کدام دین ومذهب فرزندان رسول خدا راکشته خاندان ودخترانش را به اسارت می برند!
۴. فریبکاری و پیمان شکنی اهل کوفه(یا اهل الختل و الغدر!)
کوفه،مدتی حکومت امیرمومنان ع بود.مردم با مکتب اهل بیت آشنا وبه نوعی شیعیان امام علی ع بشمارمی آمدند.ولی همین مردم برای جنگ با فرزندرسول خداص، حسین بن علی ع به کربلا رفتند.سی هزارنفردرکربلا فقط ازاهل کوفه بودند.ازشام ودیگرشهرها نیرویی نیامده بود.
پرونده گذشته کوفیان نشان ازفریبکاری وخیانتهای فراوانی را درخوددارد.
۱.درجنگ صفین چه آن هنگام که با فریب معاویه که قرآن را بربالای نیزه ها کرد ومردم دست ازیاری امیرمومنان ع کشیدندوچه درحکمیت که ابوموسی اشعری را به امام تحمیل کردند.
۲.درجنگ معاویه، با امام حسن ع ایشان را تنها گذاشته و دست از یاریش کشیدند.وصلح را برآن حضرت تحمیل کرده وبسترمناسب برای حکومت معاویه رامهیا کردند.
۳.بعد از مرگ معاویه دوازده هزاروبه قولی ۱۸هزارنامه به امام حسین ع نوشتند واز او خواستند به سوی عراق برود.واعلان کردندبیعت خودرا باحکام بنی امیه لغووبا امام حسین ع بیعت کردند.و با جان و مال خود از آن حضرت دفاع خواهند کرد. درپی این نامه ها امام حسین ع ابتدا سفیر خود مسلم بن عقیل را به کوفه وسوی آنان فرستاد،هزاران نفرازکوفیان با مسلم بیعت کردند امّا سرانجام به او خیانت کرده، درمیان دشمنان رهایش ساختند که درغربت کوچه های کوفه اسیرو به دست عبید الله بن زیاد به شهادت رسید.
۴. امام حسین علیه السلام با اهل بیتش به سوی عراق رفت و لی در سرزمین کربلا آنان را به شهادت رسانده و اهل بیتش را به اسیری گرفتند.
حال همان مردم با دیدن اهل بیت پیامبردراسارت اشک تمساح می ریزند!
گریه ای که بوی نفاق و دورنگی و زشت می دهد.
۵.نفرین
وقتی حضرت زینب آن گریه پر از نفاق را دید آنان را نفرین کرد و با قلبی سوزان از غم و اندوه و مصیبت مردم کوفه را نفرین کرد. چشمه اشکشان خشک نگردد و ناله هایتان فروکش نکند. (فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لَا هَدَأَتِ الرَّنَّةُ).براثراین نفرین اهل کوفه با فتنه های ویرانگر روبه رو شد وروزخوشی را به خودندید.
۶. تشبیه کوفیان به زن بافنده نادان
حضرت زینب(پس) خطاب به اهل کوفه فرمود: عمل شما مانند داستان آن زن ریسندهای است که رشته خود را پس از محکم بافتن میگشود، شما هم سوگندهایتان را مایه خیانت و دغل میان خودتان قرار میدهید». (فَمَا مَثَلُكُمْ إِلَّا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ)
تشبیهی بر گرفته از قرآن کریم درسوره نحل آیه۹۲ که اشاره به داستان زنى است از قريش بنام” رايطه” در زمان جاهليت كه از صبح تا نيم روز، خود و كنيزانش، پشمها و موهايى را كه در اختيار داشتند مىتابيدند، و پس از آن دستور مىداد همه آنها را واتابند و به همين جهت به عنوان” حمقاء” (زن احمق) در ميان عرب، معروف شده بود.
اين كار مخصوصا از اين نظر كه پشم بر اثر تابيدن، استحكام و تكامل تازهاى پيدا مىكند و با گشودن آن، يك حركت ارتجاعى انجام شده نه تنها بى حاصل، بلكه زيانآور است، همين گونه كسانى كه با پيمان بستن با خدا و به نام حق، تعهدى را مىپذيرند، هر گونه حركتى در جهت شكستن اين عهد و پيمان انجام دهند نه تنها بيهوده است بلكه دليل بر انحطاط و سقوط شخصيت آنها نيز مىباشد. (تفسير نمونه، ج۱۱، ص۳۷۸)
۷. غفلت زدایی ازمردم کوفه وبصیرت بخشی
مردمان کوفه شیعه بودند.کوفه مرکزحکومت امیرمومنان ع بود.آنان دراین دوران با مکتب اهل بیت علیهم السلام آشنا شده بودند.ولی جهل وغفلت گریبان آنان راگرفته بود وغباربی بصیرتی برچشمان ودلهاشان نشسته حقایق را نمی دیدند.
درزیارت اربعین امام حسین ع می خوانیم:وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ (تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ،ج۶،ص۱۱۳،ح۲۰۱زيارة الأربعين )
امام حسین جان خود را فداکرد تامردم را ازجهل ونادانی وحیرت گمراهی نجات بخشد.درحقیقت دوعامل باعث کجروی کوفیان شده بود:یک.جهل وعدم بصیرت.دو.حیرانی گمراهی.آنان تحت تاثیرتبلیغات ودروغ پردازی های بنی امیه راه درست را گم کرده وحیران وسرگردان شده بودند.
حضرت زینب(س) به بصیرت بخشی وحیرت زدایی گمراه گرانه پرداخت تاشایداین مردم، بیدارشده وبیش ازاین درصید وکمندبنی امیه گرفتارنشوند.فرمود:
هان، آیا در شما چیزی جز لاف زنی و آلودگی به عیب و دشمنی است؟! در برخورد با دشمن، ضعیف و از جهاد با دشمنان، ناتوان و بیعتشکن و تباهکننده عهد هستید. پس بد چیزی برای خودتان پیش فرستادهاید که خداوند بر شما خشم گرفته و در عذاب جاودانهاید.(هَلْ فِيكُمْ إِلَّا الصَّلَفُ النَّطَفُ وَ… ) وبعدازاین بود که قیام ها آغازشد.
۸. جنایتی غیرقابل وصف
گریه کوفه مردم ، برای جنایتی است که خود مرتکب شدهاند؛ چون برادران یوسف که برادرشان را در چاه انداختند و پس از آن نزد پدر به گریه وزاری پرداختند . (یوسف: ۱۶) خطاب به کوفیان فرمود:می دانیدچه کسی را کشتید! سرور جوانان اهل بهشت، پناهگاه خوبان، پناهگاه امت به هنگام فرود بلاها و سختیها «مَفْزَعَ نَازِلَتِكُمْ»،تابلو و نشانه راه راست«أَمَارَةَ مَحَجَّتِكُمْ»، محل بالارفتن ورشد امت اسلام را«مَدْرَجَةَ حُجَّتِكُمْ».
عمق فاجعه و مصائبی که در کربلا در روز عاشورا اتفاق افتاد قابل وصف نیست.
عقیله بنیهاشم برای رساندن عظمت مصیبتهای روز عاشورا به آیات ۸۹ – ۹۰ سوره «مریم» استناد جست.(لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا…)
سخنی زشت آوردهاید؛ نزدیک است که از این سخن آسمانها بشکافند و زمین شکافته شود و کوهها فرو افتند و درهم ریزند.
«اد» (بر وزن ضد) در اصل به معنی صدای زشت و ناهنجاری است که بر اثر گردش شدید امواج صوتی در گلوی شتر به گوش میرسد. سپس به کارهای زشت و وحشتناک اطلاق شده است.(تفسیرنمونه ذیل آیه شریفه)
۹. شوک و حیرت مردم
راوی میگوید:مردم کوفه که از شنیدن این سخنان حیران و سرگردان شده بودند، میگریستند و دستهای خود را به دندان میگزیدند. در این لحظه پیرمردی که اشکِ چشمش جاری گشته و محاسنِ او را تر کرده بود، دستهایش را به سوی آسمان بالا برد و گفت: بزرگان شما بهترین پیران، زنان شما بهترین زنان، جوانان شما بهترین جوانان، نسلتان بهترین و کریمترین نسلها و فضیلتتان هم بهترین فضایل است (بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۱۶۴)
گفتار۲۲.مناظره با ابن زیاد درکاخ عبیدالله درکوفه
ابن زياد سرمست از غرور پيروزى در كاخ خود مجلسی ترتیب داد تا قدرت پوشالی خود را به رخ اهل بیت علیهم السلام بکشد.وزرا،وکلا،روسای قبایل،لشکری وکشوری جمع و اجازه ورود همگانى نیزداده جمعی ازمردم وصحابه هم بودند.آنگاه دستور داد، سر امام حسين(عليه السلام) را آورده و در برابرش قرار دادند.سپس فرمان داد كه اسیران آل رسول وزنان حريم حسينى و كودكان پیامبرص را وارد مجلس كنند.
زينب(عليها السلام) به صورت ناشناس وارد مجلس شد و در گوشه اى درمیان زنها وبچه های یتیم نشست.
طریحی در منتخب مینویسد: هنگامی که زینب به مجلس پسر زیاد وارد میشد، لباس کهنهای به تن داشت و صورتش را با آستین پوشانده بود، او میان زنان، خود را مخفی میکرد و صورتش را با آستنین میپوشاند، چون روبندهاش را از او گرفته بودند.» و در تاریخ طبری نیز آمده که در گوشهای نشست و زنان و دختران دورا دور او را گرفتند.(کانت تتخفی بین النساء و هی تستر وجهها بکمها لان قناعها اخذ منها) (الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و أصحابه (علیهمالسّلام)، محمد، محمدی ریشهری، ج۱، ص۱۰۵۱ ،تاریخ طبری، محمد بن جریر، طبری، ج۵، ص۴۵۷)
به این ترتیب زینب (علیهاالسّلام) در این مجلس نیز نهایت تلاش را برای حفظ عفاف و پوشش به کار برد و با بیتوجهی به ابنزیاد در دارالامارهاش او را خوار نمود.
ابن زياد که اسرای اهل بیت را زیرنظر داشت پرسيد: اين زن متکبریا ناشناس كيست؟(من هذه المتکبره؟ یا من هذه المتنکره؟)
پاسخی نشنید، بار دوم و بار سوم،
یکی از دختران جواب داد: این زینب دخترفاطمه فرزندرسول خداست .یااین زینب دخترعلی است.(هذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ)
ابنزیاد به گمان اینکه با این همه فشاری که بر بانوان آورده، حالا میتواند استفادهای عوامفریبانه از وجود آنان ببرد، گفت: خدا را سپاس كه شما را رسوا ساخت و کشت و افسانه وخبرهاى شما(یعنی وحی ورسالت) را دروغ نمود.(الحمدلله الذی افضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم)
زینب کبری س بی واهمه در پاسخ اوفرمود: ستایش خدای راست که ما را به وجود پیامبرش گرامی داشت و ما را از پلیدی پاک ساخت، به درستی که فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید و او غیر از ماست و ستایش مخصوص خداست.
(الحمد لله الذی اکرمنا بنبیه محمد و طهرنا من الرجس تطهیرا إِنَّما يَفْتَضِحُ الْفاسِقُ، وَ يَكْذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنا و الحمد لله)
ابنزیاد پرسید: رفتار خدا با برادر و خاندان خود را چگونه دیدی؟
(كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللهِ بِأَخيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ؟)
حضرت زینب (علیهاالسّلام) پاسخ داد: من جز زيبايى و نيكى نديدم، آنها گروهى بودند كه خداوند شهادت را برايشان مقرّر كرد و آنان نيز به آرامگاه خويش شتافتند. به زودى خداوند تو و آنان را [در روز قيامت] گرد خواهد آورد و ميان شما داورى خواهد كرد؛ در آن روز بنگر چه كسى پيروز خواهد بود؟ اى پسر مرجانه! مادرت به عزايت بنشيند. (ما رَأَيْتُ إِلاّ جَميلا، هؤُلاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمُا الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إلى مَضاجِعِهِمْ، وَ سَيَجْمَعُ اللهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ، فَتُحاجُّ وَ تُخاصَمُ، فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ يَوْمَئِذ، ثَكِلَتْكَ اُمُّكَ يَابْنَ مَرْجانَةَ).
(الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۵، مقتل مقرم، سید عبد الرزاق، موسوی مقرّم، ص۳۲۴ ، اللهوف فی قتلی الطفوف، سید ابن طاووس ص۹۴. الفتوح، ابن اعثم کوفی ج۵، ص۱۲۲،حماسه حسینی۲، مرتضی مطهری، ص۱۸۷.)
ابن زياد با شنيدن اين سخنان خشمگين شد و گويا آهنگ قتل آن حضرت را نمود كه عمروبن حُرَيث به وى گفت: اى امير! او زن است و نبايد زن را به گفتارش مجازات كرد.
ابن زياد (كه احساس درماندگى كرد) ادامه داد:خداوند قلبم را با كشتن حسين و خاندانت تشفّى داد وآرام کرد!
زينب كبرى(عليها السلام) فرمود: به جانم سوگند، بزرگ مرا كشتى و شاخه عمرم را قطع كردى و ريشه مرا از جا درآوردى، اگر اين كار مايه تشفّى قلب توست، به خواسته ات رسيدى .َ(عمْري لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلي، وَ قَطَعْتَ فَرْعي، وَ اجْتَثَثْتَ أَصْلي، فَإنْ كانَ هذا شِفاؤَكَ فَقَدِ اشْتَفَيْتَ)
ابن زياد (كه پاسخى نداشت) گفت: اين زن، پيوسته موزون و مسجّع سخن مى گويد. پدرش نيز شاعر بود.
زينب طبق نقل شيخ مفيد فرمود: «زن (داغدار و مصيبت زده) زن را با سجع چكار؟ مرا با سجع كارى نيست، آنچه بر زبانم جارى شده، سخنانى بود كه از سوز سينه ام برخاست كجا و مسجّع سخن گفتن كجا .
(ما لِلْمَرْأَةُ وَ السَّجاعَةُ؟ إِنَّ لي عَنِ السَّجاعَةِ لَشُغْلا، وَ لكِنْ صَدْري نَفَثَ بِما قُلْتُ )
(لهوف ، ص ۲۰۰-۲۰۲ و ارشاد مفيد، ص ۴۷۲ – ۴۷۳(با کمی تفاوت)
ابن زیاد دستور کشتن امام سجاد(ع) را صادر کرد، اما پس از اعتراض حضرت زینب (س) و نیز سخنان تند امام سجاد(ع)، ابن زیاد از کشتن وی صرفنظر کرد. (الفتوح ،ابن اعثم کوفی، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۲۳، مقتل الحسین ،خوارزمی، ۱۳۶۷ق، ج۲، ص۴۳.)
نکات مناظره
۱.به راستى الفاظ و جمله ها قادر نيستند، عظمت و شهامت وشجاعت این بانوی بزرگ را در آن شرائط اختناک وپلیسی و در برابر آن مرد سفّاك و بى رحمى همچون ابن زياد،بيان كند.
۲.دفاع ازمکتب اهل بیت س ورسواساختن دروغگویان.ابن زیاد باکلمات کفرآمیزی وحی ورسالت پیامبرص را انکارکرد.وآن را دروغ خواند.زینب کبری س درآن جمع وجوپلیسی ابن زیاد را فاسق وفاجر ودروغگوخواند.وبه مردم فهماند که ابن زیاد کافراست ودین ندارد.
۳.جبرتاریخ.ابن زیاد،خواست حادثه عاشوررا به خدا نسبت دهد وبرای اغفال مردم ازجبرتاریخ بهره گیرد.یعنی کشته شدن حسین ع کارخدا بود نه ما!حضرت زینب این نگرش واعتقادجبری راکه بنی امیه فراوان ازآن استفاده می کردند به چالش کشید.
۴.ابن مرجانه. حضرت زینب س ابن زیاد را با ابن مرجانه خطاب کرد.واین برای امیری که همه امرا تحت فرمان اویند خیلی سنگین ورسواکننده بود.
۵.ابن زیادکه تصورنمی کرد کسی اورا فاسق وفاجربنامد،وباخطاب ابن مرجانه درمقابل اوبایستد وبال وپراورا بریزد،ازراه عاطفی وجریه دارکردن قلب حضرت زینب س وارد شد.آن حضرت با پاسخی کوتاه اما سهمگین فرمود:اگربا کشتن حسین ع قلبت شفا می یابد به آرزویت رسیده ای.
۶.حضرت زینب س درحقیقت مجلس ابن زیاد را به کام او تلخ کرد واورا دربهره برداری دراین جنگ نرم ناکام گذاشت.
گفتار۲۳.خطبه حضرت زینب درشام درکاخ یزید
آرایش مجلس
یزیددرکاخ موروثی سبزمعاویه به عنوان جانشین معاویه وخلیفه مسلمانان مجلسی پرابهت ترتیب داده بود. تاجی برسر برتخت شاهی نشسته وسفرا،وزرا،فرماندهان لشگری ومسولان کشوری وروسای قبایل وبرخی صحابه پیامبرص قریب به هزارنفردرمجلس حضورداشتند.
دراین مجلس وقایع شرمآوری روی داد ازجمله تقاضای به کنیزی بردن فاطمه بنت الحسین، توسط یکی ازسران. وبعد جسارت و اشعار کفرآمیز یزید.وبی حرمتی به سرمبارک اباعبدالله ع.یزید سرمبارک امام حسین ع را درطشتی طلا جلو خودگذاشته درحالی که شراب می نوشید با چوب دستی به لب ودندان امام می زد.
زینب (علیهاالسّلام) خطبه مفصّلی ایراد نمود و تهدیدها را تبدیل به فرصت کرد.
درخواست مردشامی وپاسخ حضرت زینب س
هنگامی که یزید اجازه داد اسرای اهلبیت (علیهمالسّلام) را وارد مجلس کنند، مردی از شامیان نظرش به فاطمه دختر امام حسین (علیهالسلام) افتاد. رو به یزید کرد و گفت: این کنیزک را به من ببخش.
فاطمه رو به زینب کبری (علیهاالسّلام) (که پناه اسیران بود) آورد و گفت: «ای عمّه! یتیمی مرا بس نَبود که به خدمتگزاری در من طمع دارند.»
زینب کبری (علیهاالسّلام) به او تسلّی داده فرمود: «عمّه جان! آرام باش، کسی جرات ندارد چنین کاری کند.» آنگاه با کمال شهامت رو به مرد شامی کرد و فرمود: «ای بیحیا! ساکت باش، خداوند مقدّر نکرده که خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به کنیزی به کسی ببخشند، نه تو و نه امیرت یزید، قادر نیستید چنین کاری بکنید.»
یزید عصبانی شد و گفت: «میتوانم همه را ببخشم.»
زینب (علیهاالسّلام) فرمود: «به خدا قسم! نمیتوانی، مگر آنکه از دین اسلام و از ملّت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خارج شوی و به دین و آئین دیگری درآیی.»
یزید گفت: «پدر و برادرت از دین خارج شدند.»
زینب (علیهاالسّلام) فرمود: «ای یزید! تو به دین پدر و برادرم هدایت شدی، جدّت به دست آنها اسلام آورد و آزاد شد. تو آزادشده پدرم هستی!»
یزید گفت: «دروغ میگویی.»
زینب (علیهاالسّلام) فرمود: «ما دروغ نمیگوییم، اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنوز هستند و فتح مکّه را در نظر دارند که ابوسفیان جدّ تو اسیر شده بود و جدّم او را آزاد کرد. تو ای یزید! امیر ظالم و بیحیایی هستی.»
در این هنگام یزید ساکت شد. مرد شامی دوباره از او پرسید: «آیا این کنیزک را به من میبخشی؟» در این هنگام یزید خشمگین شد و گفت: «برو خدا تو را بکشد!» (الامالی، شیخ صدوق، ص۲۳۱ ، الاحتجاج علی اهل اللجاج، طبرسی ج۲، ص۳۸. الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۲۱.)
نگاه زینب س به سرامام ع
هنگامى كه چشم زينب كبرى(عليها السلام) به سر خونين برادرش امام حسين(عليه السلام) افتاد، با صداى غمگین ومحزونى كه دل ها را به وحشت مى انداخت فرياد زد:
اى حسين اى محبوب رسول خدا، اى پسر مكه و منا، اى پسر فاطمه زهرا، بانوى همه زنان جهان، اى پسر دختر [محمد] مصطفى .(يا حُسَيْناهُ! يا حَبيبَ رَسُولِ اللهِ! يَابْنَ مَكَّةَ وَ مِنى، يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةَ النِّساءِ، يَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفى).
راوى مى گوید: به خدا سوگند با اين نداى زينب(عليها السلام)، تمام كسانى كه در مجلس بودند گريستند و در آن حال يزيد ساكت بود.
چوب خیزران واعتراض صحابی پیامبرص
يزيد دستور داد چوب خيزرانش را آوردند و با آن به لب و دندان امام حسين(عليه السلام) مى زد. ابو برزه اسلمى (از صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بادیدن این صحنه دلخراش خطاب به يزيد گفت: اى يزيد! آيا با چوبدستى ات به دندان حسين فرزند فاطمه مى زنى؟! من به چشم خود ديدم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، لب و دندان حسين(عليه السلام) و برادرش حسن(عليه السلام) را مى بوسيد و مى فرمود:
شما دو نفر، سرور جوانان اهل بهشتيد، خداوند كشنده شما را بكشد و مورد لعن قرار دهد و براى او جهنم را فراهم ساخته و بد جايگاهى است. (أَنْتُما سَيِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنَّةِ، فَقَتَلَ اللهُ قاتِلَكُما وَلَعَنَهُ، وَأَعَدَّلَهُ جَهَنَّمَ َوساءَتْ مَصيراً )
يزيد خشمگين شد و دستور داد او را از مجلس بيرون كردند.
يزيد سرمست از باده غرورکه گمان مى كرد در كربلا پيروز شده، اين اشعار را كه سند زنده برکفراو و آل اميه بود، با صداى بلند خواند:
لَيْتَ أَشْياخي بِبَدْر شَهِدُوا —– جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاْسَلْ
فَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً —– ثُمَّ قالُوا يايَزيدُ لاتَشَلْ
لَسْتُ مِنْ خِنْدَفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ – —- مِنْ بَني أَحْمَدَ، ما كـانَ فَعَلْ
كاش بزرگان من كه در جنگ بدر، كشته شده بودند، امروز مى ديدند كه قبيله خزرج چگونه از ضربات نيزه به زارى آمده است.
در آن حال، از شادى فرياد مى زدند و مى گفتند: اى يزيد! دستت درد نكند!
من از فرزندان «خندف نيستم، اگر از فرزندان احمد [رسول خدا صلى الله عليه وآله)] انتقام نگيرم). خندف از جدّه هاى اعلاى قريش و از جمله يزيد محسوب مى شود. (ر.ك: تاريخ طبرى، ج ۱، ص ۲۴ ـ ۲۵).
خطبه زینب کبری (س)
حضرت زينب دختر على بن ابى طالب(عليه السلام) كه این سخنان کفرآمیزوآن بی احترامی به سرمقدس امام حسین ع را تحمل نداشت برخاست و خطبه اى غرّا خواند و فرمود:
ألْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَصَلَّى اللهُ عَلى رَسُولِهِ وَآلِهِ أجْمَعينَ، صَدَقَ اللهُ كَذلِكَ يَقُولُ: ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون. (روم:۱۰)
أَظَنَنْتَ يا يَزِيدُ حَيْثُ أَخَذْتَ عَلَيْنا أَقْطارَ الاْرْضِ وَآفاقَ السَّماءِ، فَأَصْبَحْنا نُساقُ كَما تسُاقُ الأُسارى أَنَّ بِنا عَلَى اللهِ هَواناً، وَبِكَ عَلَيْهِ كَرامَةً وَأَنَّ ذلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ عِنْدَهُ، فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ، وَنَظَرْتَ فِي عِطْفِكَ جَذْلانَ مَسْرُوراً حِينَ رَأَيْتَ الدُّنْيا لَكَ مُسْتَوْثِقَةٌ وَالاْمُورَ مُتَّسِقَةٌ وَحِينَ صَفا لَكَ مُلْكُنا وَسُلْطانُنا، فَمَهْلاً مَهْلاً، أَنَسِيتَ قَوْلَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لاِّنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ»؛ ( آل عمران:۱۷۸)
حمد وسپاس مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است و درود خدا بر فرستاده خدا و بر خاندانش باد. خداوند راست گفت، آنجا كه فرمود: «عاقبت آنان كه اعمال بد مرتكب شدند، به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند وآن را به سخره گرفتند».
اى يزيد! آيا اكنون كه زمين و آسمان را [از جهات گوناگون] بر ما تنگ كردى و ما را همانند اسيران به هر سو كشاندى، مى پندارى ما به نزد خدا خوار شديم و تو نزد او عزيز و گرامى مى باشى؟ و تصور كردى اين نشانه قدر و منزلت تو در نزد خداست؟ از اين رو، باد غرور به بينى انداخته و به خود باليدى و خرم و شادمان شدى از اينكه ديدى دنيا در كمند تو در آمده و امور تو سامان يافته و مُلك و خلافت ما در اختيار تو قرار گرفته؛ پس كمى آهسته تر! آيا سخن خداوند را فراموش كردى كه فرمود: «آنها كه كافر شدند [و راه طغيان پيش گرفتند] تصوّر نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم، به سودشان است. ما به آنان مهلت مى دهيم تا بر گناهان خود بيفزايند؛ و براى آنها عذاب خوار كننده اى [آماده شده] است.
در ادامه فرمود:
أَمِنَ الْعَدْلِ يَابْنَ الطُّلَقاءِ! تَخْدِيرُكَ حَرائِرَكَ وَ إِمائَكَ، وَ سَوْقُكَ بَناتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم سَبايا، قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ، وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ، تَحْدُو بِهِنَّ الاْعداءُ مِنْ بَلد اِلى بَلد، يَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَناهِلِ وَ الْمَناقِلِ، وَ يَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِيبُ وَ الْبَعِيدُ، وَ الدَّنِيُّ وَ الشَّرِيفُ، لَيْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجالِهِنَّ وَلِيُّ، وَ لا مِنْ حُماتِهِنَّ حَمِيٌّ، وَ كَيْفَ يُرْتَجى مُراقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَكْبادَ الاْزْكِياءِ، وَ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ دِماءِ الشُّهَداءِ، وَ كَيْفَ يَسْتَبْطِأُ فِي بُغْضِنا أَهْلَ الْبَيْتِ مَنْ نَظَرَ إِلَيْنا بِالشَّنَفِ وَ الشَّنَآنِ وَ الاْحَنِ وَ الاْضْغانِ، ثُمَّ تَقُولُ غَيْرَ مُتَّأَثِّم وَ لا مُسْتَعْظِم: لاَهَلُّوا و اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا يا يَزيدُ لا تَشَلْ مُنْتَحِياً عَلى ثَنايا أَبِي عَبْدِاللهِ سَيِّدِ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ، تَنْكُتُها بِمِخْصَرَتِكَ، وَ كَيْفَ لا تَقُولُ ذلِكَ وَ قَدْ نَكَأْتَ الْقَرْحَةَ، وَ اسْتَأْصَلْتَ الشَّأْفَةَ بِإِراقَتِكَ دِماءَ ذُرّيَةِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَ نُجُومِ الاْرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِالمُطَّلِبِ، وَ تَهْتِفُ بِأَشْياخِكَ، زَعَمْتَ أَنَّكَ تُنادِيهِمْ، فَلَتَرِدَنَّ وَ شِيكاً مَوْرِدَهُمْ وَ لَتَوَدَّنَّ أَنَّكَ شَلَلْتَ وَ بَكِمْتَ، وَ لَمْ تَكُنْ قُلْتَ ما قُلْتَ وَ فَعَلْتَ ما فَعَلْتَ؛
اى پسر كفّار آزاد شده! آيا اين از عدالت است كه تو زنان و كنيزان خود را پشت پرده ها بنشانى، ولى دختران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را اسير كرده و به اين سو و آن سو بكشانى و در حالى كه پرده حرمت آنان را دريده و چهره هاى آنان را در معرض ديد مردم قرار داده اى، آنها را توسط دشمنان در شهرهاى مختلف بگردانى، تا مردم هر كوى و برزن به تماشاى آنان بنشينند و افراد دور و نزديك و پست و شريف به چهره هايشان چشم بدوزند، با آنكه همراه آنان مردان و حمايت گرانشان نبودند؛ [ولى چه سود از اين سخنان، زيرا] چگونه مى توان به حمايت و مراقبت آن كس اميد داشت كه [مادرش] جگر پاكان را به دهان گرفته [اشاره به داستان هند جگرخوار مادر بزرگ يزيد است] و گوشتش از خون شهيدان روييده؟! و چگونه در دشمنى ما اهل بيت شتاب نكند آن كس كه به ما با غرور و با نفرت، خشمگينانه و كينه توزانه نگاه مى كند و آنگاه ـ بى آنكه احساس گناه كند و ظلم و ستم خود را بزرگ بشمارد ـ [و مغرورانه] مى گويد: «اى كاش اجداد من بودند و اين صحنه ها را مى ديدند و از شادى و سرور فرياد مى زدند و مى گفتند: اى يزيد! دست مريزاد».
اين جمله را در حالى مى گويى كه بر لب و دندان ابا عبدالله(عليه السلام) سيد جوانان اهل بهشت مى زنى! آرى، چرا چنين سخن نگويى، در حالى كه با ريختن خون فرزندان رسول خدا و ستارگان زمين از خاندان عبدالمطلب، زخم دل ما را گشودى و ريشه خاندان ما را مورد تهديد قرار دادى، تو پدرانت را صدا مى زنى و خيال مى كنى آنها صدايت را مى شنوند؟! [عجله نكن!] به زودى به آنها ملحق خواهى شد؛ آن روز آرزو مى كنى كه كاش دستت شل بود و زبانت لال و اين سخنان را نمى گفتى و اين كارها را انجام نمى دادى
سپس افزود: أَللّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنا، وَ انْتَقِمْ مِنْ ظالِمِنا، وَ أَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِماءَنا، وَ قَتَلَ حُماتَنا، فَوَاللهِ ما فَرَيْتَ إِلاّ جِلْدَكَ، وَلا حَزَزْتَ إِلاّ لَحْمَكَ، وَ لَتَرِدَنَّ عَلى رَسُولِ اللهِ بِما تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْكِ دِماءِ ذُرِّيَّتِهِ، وَ انْتَهَكْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِي عَتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ، حَيْثُ يَجْمَعُ اللهُ شَمْلَهُمْ، وَ يَلُمُّ شَعْثَهُمْ، وَ يَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(آعمران:۱۶۹)
وَ حَسْبُكَ بِاللهِ حاكِماً، وَ بِمُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ خَصِيماً، وَ بِجَبْرَئِيلَ ظَهِيراً، وَ سَيَعْلَمُ مَنْ سَوّى لَكَ وَ مَكَّنَكَ مِنْ رِقابِ المُسْلِمِينَ، بِئْسَ لِلظّالِمِينَ بَدَلاً، وَ أَيُّكُمْ شَرٌّ مَكاناً، وَ أَضْعَفُ جُنْداً
خدايا! حقّ ما را بستان و از ستمگرانِ بر ما، انتقام بگير و خشمت را بر آن كس كه خون ما را بر زمين ريخت و حاميان ما را كشت فرو فرست. [اى يزيد] به خدا سوگند [با اين جنايت] جز پوست خود را ندريدى و جز گوشت خود را نبريدى و در حقيقت خود را نابود كردى؛ به يقين با حمل بارى كه ـ از ريختن خون فرزندان رسول خدا و هتك حرمت آن حضرت در ارتباط با خاندان و جگر گوشه هايش ـ بر دوش دارى، بر رسول خدا وارد خواهى شد؛ در آن جا خداوند آنان را گرد خواهد آورد و پريشانى آنها را بر طرف خواهد ساخت و داد آنها را بستاند [آرى] «گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه زندگان جاويدند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند».
همين بس كه در دادگاهى حاضر شوى كه داورش خداست و رسول خدا معارض تو و جبرئيل گواه و پشتيبان او. به زودى آن كس كه حكومت را براى تو هموار ساخت و تو را بر گرده مسلمين سوار كرد، خواهد دانست كه چه كيفر بدى نصيب ظالمان خواهد شد و خواهد فهميد كه جايگاه چه كسى بد است و لشكر چه كسى ضعيف تر و ناتوان تر است .
آنگاه زينب كبرى(عليها السلام) با اين فراز از سخنان كوبنده اش، خطبه را به پايان برد:
وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ الدَّواهِي مُخاطَبَتَكَ، إِنِّي لاَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ، وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِيعَكَ، وَ أَسْتَكْثِرُ تَوْبِيخَكَ، لكِنَّ العُيُونَ عَبْرى، وَ الصُّدُورَ حَرّى، أَلا فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَباءِ بِحِزْبِ الشَّيْطانِ الطُّلَقاءِ، فَهذِهِ الاْيْدِي تَنْطِفُ مِنْ دِمائِنا، وَ الأَفْواهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنا، وَ تِلْكَ الجُثَثُ الطَّواهِرُ الزَّواكِي تَنْتابُها العَواسِلُ، وَ تُعَفِّرُها اُمَّهاتُ الْفَراعِلِ. وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَماً لَتَجِدَ بِنا وَ شِيكاً مَغْرَماً حِيْنَ لا تَجِدُ إلاّ ما قَدَّمَتْ يَداكَ، وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّم لِلْعَبِيدِ، وَ إِلَى اللهِ الْمُشْتَكى، وَ عَلَيْهِ الْمُعَوَّلُ،
فَكِدْ كَيْدَكَ، وَ اسْعَ سَعْيَكَ، وَ ناصِبْ جُهْدَكَ، فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِكْرَنا، وَ لا تُمِيتُ وَحْيَنا، وَ لا تُدْرِكُ أَمَدَنا، وَ لا تَرْحَضُ عَنْكَ عارَها، وَ هَلْ رَأيُكَ إِلاّ فَنَدٌ، وَ أَيّامُكَ إِلاّ عَدَدٌ، وَ جَمْعُكَ إِلاّ بَدَدٌ؟ يَوْمَ يُنادِي الْمُنادِي: أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمِينَ.
وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، أَلَّذِي خَتَمَ لاِوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ، وَ لاِخِرِنا بِالشَّهادَةِ وَ الرَّحْمَةِ. وَ نَسْأَلُ اللهَ أَنْ يُكْمِلَ لَهُمُ الثَّوابَ، وَ يُوجِبَ لَهُمُ الْمَزيدَ، وَ يُحْسِنَ عَلَيْنَا الْخِلافَةَ، إِنَّهُ رَحيمٌ وَدُودٌ، وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ»؛ (مقتل الحسين مقرّم، ص ۳۵۷ – ۳۵۹؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۵ و احتجاج، طبرسی، ۱۴۰۳ق ج ۲، ص ۳۰۴ اللهوف علی قتلی الطفوف ،سید بن طاوس، ۱۳۷۸ش، ص۲۱۴-۲۲۰. (با کمی تفاوت) .
اگر مصيبت هاى بزرگ روزگار، كارم را به اينجا كشانده كه با تو سخن بگويم، ولى [بدان] من به يقين، ارزش تو را كوچك و ناچيز، و سرزنش تو را بزرگ مى شمارم و فراوان تو را توبيخ مى كنم، ولى چه كنم كه ديده ها گريان و سينه ها سوزان است. جاى شگفتى بسيار است كه گروهى الهى و برگزيده، به دست حزب شيطان و بردگانِ آزاد شده، كشته شوند و خون هاى ما از اين پنجه ها[ى ناپاك] بچكد و پاره هاى گوشت ما از دهان [ناپاك] شما بيرون بيفتد و شما گرگ هاى وحشى پيوسته به سراغ آن بدن هاى پاك و پاكيزه آئيد و بچه كفتارها آن ها را به خاك بمالند؟ اگر امروز [پيروزى بر] ما را غنيمتى براى خود مى دانى، به زودى آن را غرامت [و مايه زيان] خود خواهى يافت، در آن روز كه جز محصول كرده خويش را نخواهى يافت. و هرگز پروردگار، به بندگانش ستم نخواهد كرد. من فقط به خدا شكوه مى كنم و تنها بر او اعتماد مى نمايم.
[اى يزيد] هر چه نيرنگ دارى به كار بند و نهايت تلاشت را بكن و هر كوششى كه دارى به كار گير؛ امّا به خدا سوگند [با همه اين تلاش ها] ياد ما را [از خاطره ها] محو نخواهى كرد و [چراغ] وحى ما را خاموش نتوانى نمود و به موقعيت و جايگاه ما آسيب نخواهى رساند. هرگز لكّه ننگ اين كار، از تو پاك نخواهد شد. رأى و نظرت سست و زمان دولت تو اندك است و جمعيت تو به پراكندگى خواهد انجاميد در آن روز كه منادى ندا دهد: «لعنت خدا بر ظالمان باد.
حمد و ستايش ويژه خداوندى است كه پروردگار جهانيان است، همانكه آغاز كار ما را به سعادت و مغفرت و پايان كار ما را به شهادت و رحمت رقم زد. از خداوند براى آن شهيدان پاداش كامل و افزودن بر پاداش ها، مى طلبم و [از او مى خواهم كه] ما را جانشين نيك آنها قرار دهد؛ او مهربان و دوستدار است و خداوند ما را كافى است و او بهترين حامى ماست.
اين خطبه غرّا، يكى از فصيح ترين و كوبنده ترين خطبه هاى تاريخ اسلام است؛ گويى تمام آن از روح بلند على بن ابى طالب(عليه السلام) و شجاعت بى نظيرش تراوش كرده و بر زبان دخترش زينب كبرى(عليها السلام) جارى شده كه با همان زبان و همان منطق پدر سخن مى گويد.
نکات خطبه
۱.شکستن غروریزید. نخست اين بانوى شجاع اسلام با چند جمله كوبنده، غرور يزيد را در هم مى شكند و با آيه اى از قرآن، موضعش را در پيشگاه خدا روشن مى سازد و مى گويد: هرگز بهره ورى از حكومت و كاخ و ثروت را دليل بر امتياز الهى نگير، تو از مصاديق كسانى هستى كه خداوند آنها را به حال خود واگذارده، تا پشت آنها از بار گناه سنگين شود، سپس آنها را از همه چيز ساقط كرده و به دوزخ مى فرستد!
۲. باخطاب »يَابْنَ الطُّلَقاءِ«(فرزندآزادشده) وخطاب »مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَكْبادَ الاْزْكِياءِ«(هندجگرخوار) تباریزید را آشکارساخت. معاویه وابوسفیان (پدروجدیزید)درفتح مکه درحالی که مشرک بوده وبه اسارت لشکراسلام درآمده بودند،رسول خداص آنان را آزاد کرد. مادربزرگ یزید،یعنی هندجگرخواراست که درجنگ احددستوردادجگرحضرت حمزه رابیرون آورده به دندان گرفت.این تباریزیداست.حال، رفتار پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را با اجداد يزيد،با عمل زشت يزيد كه فرزند پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) را كشته و سرهاى بريده و خاندان اسير آنها را شهر به شهر درانظارکس وناکس مى گردانْد، مقايسه كنید!.
۳.بیان کفریزید. حضرت زینب س، جمله هاى كفرآميز يزيد را يادآورى و تأكيد بر کافربودن او مى كند. وبه مردم می فهماندکه این شخصی که به عنوان خلیفه مسلمانان برشما حکومت می کند،کافراست واسلام ووحی راقبول ندارد! اسلام راپوششی برای مقاصد خودقرارداده است.
۴.فرجام یزید واجدادش. به زودى یزید به سرنوشت اشياخ و اجدادش گرفتار شده و به جهنم واصل مى شود.این سنت الهی است که جایگاه کافران وستمگران درجهنم خواهدبود.
۵.مقام ومنزلت شهیدان. سپس تأكيد می ورزد بر مقام والاى شهيدان مخصوصاً شهداى خاندان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در كربلا. و افتخار به وجود آنها را امتياز بزرگ اين خاندان مى شمرد.
۶. يزيد در محكمه عدل الهى .آنگاه به حضور يزيد در محكمه عدل الهى در قيامت اشاره مى كند، در آن دادگاهى كه قاضى آن خداست و خصم او پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و شاهدانش فرشتگان خدا هستند و پايان چنين دادگاهى روشن است.
۷. تحقيريزيد. سپس به تحقير فوق العاده يزيد مى پردازد تا آن حد كه مى فرمايد: اگر روزگار به من ستم كرد و مرا به صورت زنى اسير پاى تخت تو آورد، تصور نكنى من براى تو ارزشى قائلم، من تو را در حدى نمى دانم كه مخاطب سخنانم باشى و اگر با تو سخن مى گويم، از باب ناچارى است.
اگر مصائب روزگار با من چنین کرد که با تو سخن گویم، امّا من ارزش تو را ناچیز و سرزنش تو را بزرگ میدانم و تو را بسیار نکوهش میکنم. (اِنِّی لاَسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ.)
ای یزید خیلی باد به دماغت انداختهای! (فَشَمَخْتَ بِانْفِکَ! ) ! آیا میپنداری که اینک فضای آسمان و زمین را بر ماتنگ کردهای و ما را همانند اسیران به هر شهر و دیار سوق داده و کشاندهای، ما نزد خدا خوار و زبون هستیم و تو در پیشگاه خدا گرامی و عزیز هستی؟! (اظنَنتَ یا یَزیدُ! …انَّ بِنا عَلَیاللَّهِ هَواناً وَ بِکَ عَلَیهِ کَرامَةْ؟)
۸. نعمت هاى بيكران بر خاندان نبوت. در آخرين بخش از سخنان خود، خداوند را بر نعمت هاى بيكرانش بر خاندان نبوت سپاس مى گويد كه با رحمت و سعادت آغاز شد و با شهادت و كرامت پايان يافت.
۹. هر نقشه و توطئهای داری درباره ما انجام ده. زینب کبری (سلاماللهعلیها) بر کسی که شامیان با ترس و لرز او را امیرالمومنین مینامند، چنین شجاعانه میخروشد: ای یزید! اکنون هر نقشه و توطئهای داری درباره ما انجام ده و از هر کوششی در اینباره فرو گذار مکن، اما به خدا سوگند هرچه کنی نمیتوانی نام و نشان ما را محو کنی، و سروش ما را بمیرانی و به حد ما نتوانی رسید و ننگ این اعمال ننگین و ستمها را نتوانی شست. و بدانکه رای و تدبیرت سست و روزگارت اندک و انگشتشمار و جمعیتت روبه پراکندگی است، در آن روز که منادی خدا فریاد زند همانا لعنت خدا برستمکاران. َ(… فَکِدْکیدَکَ، واسَع سعیَکَ، وَ ناصِبْ جُهْدَکَ، فَواللَّهِ لاتَمْحُو ذِکْرنَا، وَ لاتُمیتُ وَحْینَا، وَ لاتُدْرِکُ امَدنا، وَ لاتَرْحِضُ عَنْکَ عارَها، وَ هل رَایُکَ الّا فَنَدٌ، وَ ایَّامُکَ الّاعَدَدٌ، وَ جَمْعُکَ الّابَدَدٌ یومَ یُنادِی الْمُنادِی الالَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْظالِمین) (حماسه حسینی،شهیدمرتضی مطهری، ص۱۷۹ )
۱۰.سنت الهی مهلت دادن به ستمکاران،جهت افزودن برگناه خویش اند.نه این که به آنان لطف ومحبت داشته باشد.(لیزدادوا اثما)
۱۱.بیان کینه جویی یزید از جنگ بدر که دراین جنگ تبارمشرک اوبه دست امیرمومنان ع به هلاکت رسیدند.
۱۲.بیان پیشینه سیاه خاندان یزید در جنگ احد و به دندان گرفتن جگر حمزه سیدالشهداء توسط مادر بزرگ بزید یعنی هندجگرخوار.
۱۳.حزب الشیطان معرفی بنی امیه وحزب الله معرفی کردن خاندان رسالت. او با این سخن نجابت و پاکی خاندان پیامبر و ناپاکی و شیطانی بودن خاندان یزید را در تاریخ یادآورشد.
۱۲.بی ثمربودن تلاش یزید برای محو یاد وحی و نبوت که اختصاص به اهل بیت دارد.
(بابهره گیری از کتاب: عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، امام على بن ابى طالب عليه السلام، قم، ۱۳۸۸ ه. ش، ص ۵۹۶.)
این سخنان و افشاگری ها طومار جنگ نرم آل ابوسفیان را درهم پیچید ، فطرت های خفته را بیدار ساخت و چنان توفانی به پا کرد که فریاد اعتراض ها حتی سفیر روم را که دین مسیحی داشت برانگیخت .
خطبه ای غرا بیان فرمود در کاخ یزید کاخ استبدا د را از ریشه ویران کرد و رفت
از کلام حق پسندش شد حقیقت آشکار اهل حق را شامل الطاف یزدان کرد و رفت
شام غرق عیش و عشرت بود دروقت ورود وقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت
(پیام زینب ، عبد الرحمن انصاری،ص ۱۲۱)
بخش سوم.راهکارهای زینب کبری (س) در جنگ نرم
مقدمه
زینب کبری س درآن جوّسنگین اسارت، با اقتداروصلابت وشجاعت بی نظیر پرچمی را که امام حسین (ع) در مقابله با حزب اموی برافراشت ، به دست گرفت و توانست ارکان حکومت بنی امیه را -که نیم قرن با جنگ نرم یعنی دروغ ، فریب وتحریف اسلام ناب، بنا کرده بودند- درهم بشکند.و این کار ساده ای نبود، چرا که حزب شیطانی بنی امیه توانسته بود با شیوه های گوناگون جنگ نرم بر تمامی قلمرو اسلامی ، سلطه پیدا کند و اسلام ابوسفیانی را جایگزین اسلام ناب محمدی (ص)نماید و با احیاء تفکر جاهلیت اولی و حاکمیت فرهنگ سکولار و لیبرالیسم به سلطه همه جانبه دست یابد و با شهادت امام حسین (ع) مقتدرانه جشن پیروزی بدون مانع بگیرد .
دراین فصل به مباحث وراهکارهایی که زینب کبری (س) در پیش گرفت والگویی برای مجاهدان وافسران جنگ نرم شد پرداخته می شود.
مباحثی که به آن پرداخته می شودعبارت است از:
گفتار۲۴.مؤلفه های جنگ نرم
جنگ نرم درمقابل جنگ سخت،مؤلفه هایی دارد که آن را از جنگ سخت متمایز می کند. مانند :
۱.فرا منطقه ای است.برخلاف جنگ سخت که دریک منطقه خاص انجام می گیرد.
۲.تهاجم به باورها وفکرواندیشه وتصمیم سازی ها ومقدسات دینی و ملی دارد.ولی جنگ سخت تهاجم به بدن هاست.
۳.بدون سر و صدا و هیاهو عمل می کند.
۴.تلفات نامحسوس ، تدریجی و غیر احساس برانگیز دارد .
۵.اقشار جامعه و آسیب پذیر بیشتر در معرض آن قرار دارند.
۶.ابزار و شیوه ها نا محدود ، گسترده ، ظریف و کم هزینه می باشد .
۷.زمان طولانی و نا محدود دارد .
۸.تصرف ایدئولوژی و استحاله فرهنگی دارد.
فصل پنجم.راهکارها
گفتار۲۵.راهکاریکم.شناخت شیوه ها واهداف بنی امیه درجنگ نرم
الف.شیوه ها
شیوه هایی که حزب شیطان بنی امیه برای اهداف پلید خود در جنگ نرم پیش گرفتند به اختصار عبارت بودند از :
۱.کتمان حقایق و تحریف واقعیت ها.
۲.ترویج بدعت ها ، خرافه ها و باورهای باطل.
۳.ترویج فساد و فحشا و گناه .
۴.دروغ پردازی و افترا سازی .
۵.هنجار شکنی و نسخ ارزش های الهی.
۶.ترویج سکولاریزم واباحه گری.
۸.ترویج جبرگرایی.
۹.ترویج تجمل گرایی و اشرافی گری.
۱۰.تردید افکنی و شبهه آفرینی.
۱۱.فتنه گری (ر. ک . ناتوی فرهنگی ، علی سعیدی ، مجله حصون ش ۱۳، ص ۱۴-۱۶.)
ب.اهداف بنی امیه
اهدافی را که حاکی از سلطه همه جانبه سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، نظامی و اقتصادی حزب بنی امیه بود ، می توان چنین نام برد:
۱.احیاء تفکر و فرهنگ جاهلی
۲.استحاله فرهنگی و ایجاد انحراف در ارزش های الهی
۳.حاکمیت فرهنگ سکولاریسم در جامعه
۴.تثبیت حکومت سلطنتی و پادشاهی به جای حاکمیت امامت
مهمترین خواسته وهدف بنی امیه دستیابی به حکومت موروثی وحذف امامت ومحواسلام ناب محمدی ومکتب اهل بیت علیهم السلام بود.
وقتی عثمان بن عفان از حزب اموی به حکومت رسید ، ابوسفیان خیلی خوشحال شد. و خوشحالی خود را با خطاب به بنی امیه این چنین ابراز کرد:
ای فرزندان عبدالشمس سوگند به چیزی که به آن سوگند میخورم، پیوسته آرزو میکردم خلافت در خانواده شما طلوع کند و به وراثت به فرزندانتان برسد. این حکومت را بگیرید و ریاست را همانند گوی دست به دست هم دهید پس سوگند به خدا بهشت و جهنمی وجود ندارد .
(یا بنیامیه تلقفوها تلقف الکره. والذی یحلف به ابوسفیان مازلت ارجوها لکم و لتصیرن الی صبیانکم وراث تداولوها یا بنیامیه تداول الولدان الکره ما لن جنته و لا نار) (ر.ک. الکنی والالقاب محدث قمی، ج۱، ص۸۶)
روایت دیگری می گوید : ابوسفیان سر قبر حمزه سید الشهدا ء -بر دامنه کوه احد -رفت و پای بر قبر آن حضرت کوبید و گفت : « اکنون برخیز و بنگر آنچه را به خاطرش می جنگیدیم ، امروز کودکان ما با آن بازی می کنند .( شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید ، ج ۳، ص ۴۴۴،چ بیروت.)
معاویه بن ابی سفیان ، همان آرمان وراه پدر را تعقیب می کرد ، روزی معاویه به مغیره بن شعبه ، مشاورش گفت : من از این که روزی پنج بار گفته می شود : اشهد ان محمد اٌ رسول الله ، آرام ندارم ، به خدا تا آن را دفن نکنم آرام نمی گیرم.
(مروج الذهب، مسعودی ج ۳،ص۴۵۴-۴۵۵)
امیر مومنان (ع) درسخنی با افشای سیاست بنی امیه فرمود: به خدا سوگند! بنی امیه چنان به ستمگری و حکومت ادامه دهند که حرامی باقی نماند جز آن که حلال شمارند ، و پیمانی نمی ماند جز آن که همه را بشکنند… در حکومتشان دو دسته بگریند : دسته ای برای دین خود که آن را از دست داده اند و دسته ای برای دنیای خود که به آن نرسیده اند .
(وَ اللَّهِ لَا يَزَالُونَ حَتَّى لَا يَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً إِلَّا اسْتَحَلُّوهُ وَ لَا عَقْداً إِلَّا حَلُّوهُ وَ حَتَّى لَا يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بِهِ سُوءُ [رِعَتِهِمْ] رَعْيِهِمْ وَ حَتَّى يَقُومَ الْبَاكِيَانِ يَبْكِيَانِ بَاكٍ يَبْكِي لِدِينِهِ وَ بَاكٍ يَبْكِي لِدُنْيَاهُ )( نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی ، خطبه ۹۸ ص ۱۸۳،موسسه امیرالمومنین(ع).)
مجسمه معاویه ازطلا دربرلین
رشید رضا ازعلمای اهل سنت در کتاب تفسیر خود نقل می کند:
یکی از دانشمندان بزرگ آلمان در آستانه (مرکزدولت عثمانی) به برخی مسلمانان که یکی از بزرگان مکّه حضور داشت، گفته است:
شایسته است ما مجسّمه معاویه را از طلا در میدان برلین برپاکنیم.
گفتند: چرا؟!
او اظهار داشت: چون او نظام اسلامی را از اساس دموکراسی به نظام سلطه و زور تبدیل کرد و اگر این موضوع نبود، اسلام عالم را فرا می گرفت .
(قال احد كبار علماء الالمان في الاستانه لبعض المسلمين وفيهم احد شرفاء مكه انه ينبغي لنا ان نقيم تمثالا من الذهب لمعاوية بن ابي سفيان في ميدان كذا من عاصمتنا برلين قيل له لماذا قال لانههو الذي حول نظام الحكم الاسلامي عن قاعدته الديمقراطيه الى عصبيه الغلب ولولا ذلك لعم الاسلام العالم كله)(تفسير المنار محمد رشيد رضا،ج۱۱،ص۲۶۰)
گفتار۲۶. راهکاردوم.افشای چهره کریه حاکمان بنی امیه درزیرنقاب اسلام
دشمنت رابشناس آنگاه حرکت کن.حاکمان فاسدبنی امیه درزیرنقاب اسلام خود را خلیفه وجانشین پیامبرص جا زده وحکومت می کردند.حضرت زینب س نقاب را کنارزدوچهره واقعی وماهیت ضد دینی آنان را برای همگان روشن ساخت.
امیرمومنان ع فرمود: پرچم مبارزه با فتنهگران را جز افراد آگاه و با استقامت و عالم به جایگاه حق به دوش نمیکشد( وَ لایحمل هذا العَلم اِلاّ اَهلُ البَصرِ وَ الصَّبر وَ العِلم بِمواضع الحَقّ.)(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۱۷۳، بند ۵، ص ۳۲۸.)
در این کلام نورانی به سه نکته اشاره شده است:
الف. برداشتن پرچم مبارزه با فتنهگران بصیرت میطلبد.
ب. پایمردی و استقامت و ایستادن در مقابل دشمنان زبون، یک اصل است. واژه بصر و صبر هر کدام از سه حرف همانند تشکیل شدهاند.
ج. شناخت جایگاه حق و جبههی حق و امام به حق از الزامات مبارزه با جبهه باطل است.
الف.شاخصه های حزب بنی امیه
بنی امیه ازمنظرقرآن با سه ویژگی وشاخصه معرفی شده که حضرت زینب کبری درکاخ یزید خطاب یزید به یکی ازآنها یعنی حزب شیطان اشاره کرد.
شاخصه یکم.حزب شیطان
قرآن ماهیت منافقان تيرهدل را چنين بيان مىكنند:” شيطان بر آنها مسلط شده، و آنها را به سرعت مىراند، و به همين جهت ياد خدا را از خاطر آنها برده است به همين دليل آنها حزب شيطانند بدانيد حزب شيطان زيانكارانند.(اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ(زمر:۱۹)
منافقان دروغگو و مغرور به مال و مقام سرنوشتى جز اين ندارند كه
در بست در اختيار شيطان و وسوسههاى او قرار مىگيرند، و خدا را به كلى فراموش مىكنند، نه تنها منحرف مىشوند كه در زمره عمال شيطان و اعوان و انصار و لشكر و حزب او براى گمراه ساختن ديگران قرار مىگيرند.( تفسير نمونه، ج۲۳، ص: ۴۶۲.)
زینب کبری س درکاخ یزید درآن خطابه افشاگرانه، بنی امیه را حزب شیطان نامید.فرمود: جاى شگفتى بسيار است كه گروهى الهى و برگزيده، به دست حزب شيطان و بردگانِ آزاد شده، كشته شوند.(أَلا فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَباءِ بِحِزْبِ الشَّيْطانِ الطُّلَقاءِ)
شاخصه دوم. شجره خبیثه
درقرآن می فرماید:وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار… أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ “.(ابراهیم:۲۵ و۲۸و۲۹)
و مثل كلمه خبيثه و ناپاك همانند درخت خبيث و ناپاك و بىريشه است كه از روى زمين كنده شده و در برابر طوفانها هر روز به گوشهاى پرتاب مىشود و قرار و ثباتى براى آن نيست. آيا به كسانى كه نعمت خداوند را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت در آوردند نگريستى؟ (آنان) به دوزخ درآيند كه چه بد جايگاهى است.
علامه طباطبایی باتطبیق دوآیه شریفه به بنی امیه می فرماید:مراد از «شجرة خبيثه» شرك به خداوند است، افراد خبيث و شرور مانند، درختاني هستند كه تمام وجودشان خبيث و ناپاك است و هيچ گونه فايده و ميوه اي جز مزاحمت و توليد دردسر براي مردم ندارند. طاغوتها وپيشوايان كفر و رؤساى ضلالت ازامتهاى گذشته و امت اسلام كه ظلم نموده و كفران نعمت كردندوقوم خویش را به هلاکت رساندند جایگاهشان جهنم است. (ترجمه تفسیرالميزان، ج۱۲، ص: ۷۹و۹۲)
بر همين اساس در بسياري از تفسيرهاي شيعه و سني، يكي از مصاديق این آیات ، بني اميه دانسته شده است.(ترجمه تفسیرالميزان، ج۱۲، ص ۹۰؛ فخر رازي، تفسير كبير، بيروت، دارالكتب العلمية، ج ۲۰، ص ۱۸۹.) مجمع البيان، ج ۴، ص ۲۷، طبع بيروت.)
در تفسير عياشى از معصم مسرف (المشوب)از على بن ابى طالب (ع) نقل كرده كه در ذيل جمله” وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ” فرمود: مقصود دو فاميل از قريش است كه فاجرترين فاميلها بودند، فاميل بنى اميه و فاميل بنى مغيرة. (ترجمه الميزان، ج۱۲، ص ۹۴ازتفسیرعياشى، ج ۲ ص ۲۳۰ح ۲۸، و تفسير برهان، ج ۲، ص ۳۱۷.)
شاخصه سوم.شجره ملعونه
وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبِيراً (اسراء:۶۰)
ما آن رؤيايى را به تو نشان داديم فقط براى آزمايش مردم بود، همچنين شجره ملعونه را كه در قرآن ذكر كردهايم، ما آنها را تخويف (و انذار) مىكنيم اما جز بر طغيانشان افزوده نمىشود.
شهیدمطهری درتوضیح آیه شریفه می فرماید:پيغمبر اكرم ص در عالم رؤيا مشاهده مىكند كه گروهى ميمون از منبر او بالا و پايين مىروند و امّت او پاى منبر نشستهاند و در حالى كه روى آنها به منبر است به قهقرا مىروند يعنى به طرف عقب، از منبر دور مىشوند. از خواب بيدار مىشود محزون. حس مىكند كه اين نشانه ضربهاى است به عالم اسلام. جبرائيل اين رؤيا را براى پيغمبر تفسير مىكند … و تعبيرش اين است كه بعد از تو بنى اميّه بر امّت تو مسلط مىشوند و بر همين منبر تو خواهند نشست و در حالى كه ظاهر اسلام را رعايت مىكنند و با نام اسلام سخن مىگويند و روى مردم هم به سوى اسلام است عملًا مردم را از اسلام دور مىكنند. اين خوابى است كه خدا به پيغمبر نمايانده است. (مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ج۱۶ ،ص۱۲۵)
دراین آیات بنی امیه با سه شاخصه:حزب شیطان وشجره خبیثه وشجره ملعونه معرفی شدند. وهفت بارنیزتوسط پیامبر(ص) لعنت شده اند. (ر.ک.بحارالانوار، ج۳۱، ص۵۲۰؛ ج۴۴، ص۷۷ و ج۲۳، ص۲۰۳)
ب.تباربنی امیه
عبد مناف (قمربطحاء)،جدّسوم پیامبر ص چهارپسرداشت.دوتای آنها به نام هاشم وعبدالشمس دوقلوبودند.ازهاشم،عبدالمطلب وازاوعبدالله وازعبدالله ،محمدرسول الله به دنیاآمدند.واز عبدالشمس ،فرزندی به نام امیه وازاوفرزندی به نام حرب وازاوابوسفیان (صخر)به دنیا آمدند.با این وصف ریشه وتبار شجره خبیثه ملعونه به امیه فرزندعبدالشمس می رسد. عبدالشمس برعموی خودهاشم حسد می ورزید ودرکارهای نیک او کارشکنی می کرد.وتوان دیدن محبوبیت اوبین مردم رانداشت.به همین جهت به مدت ده سال جلای وطن کردوبه شام رفت.این کینه ۱۳۰ سال پس ازاسلام ،چون غده سرطانی بروزکردوجنایاتی به بارآورد که درتاریخ بی سابقه است.(ر.ک.فروغ ابدیت ،آیت الله سبحانی،ص۱۱۳و۱۱۴).
ج.جنگ نرم گسترده بنی امیه
حزب شیطانی بنی امیه بعد رسول خدا، جنگ نرم گسترده و پرهیاهویی علیه اسلام نام محمدی و مکتب علوی راه انداخت و در تثبیت و نهادینه کردن اسلام ابوسفیانی بسیار کوشید . منع احادیث نبوی ، جعل هزاران روایت از زبان رسول خدا (ص) ، تأویل وتحریف آیات قرآنی به نفع اسلام ابوسفیانی ، معرفی معاویه به عنوان کاتب وحی و معرفی کعب الاحبار یهودی به عنوان مبلغ اسلام،وسب امیرمومنان ع درخطبه های نمازجمعه به مدت سی سال و… تنها بخشی از جنگ روانی سنگین و تبلیغات پیچیده آل ابوسفیان وبنی امیه بود . معاویه دستور داده بود در خطبههای نماز جمعه در بیش از هزار منبر حضرت علی(ع) را سب کنند و ناسزا گویند.
آنان با تبلیغات گسترده و زنجیره ای ، چنان فضای جامعه را آلوده و غبار آلود کرده بودند که دیگر شناخت حق از باطل ناممکن می نمود. خواص و نخبگان جامعه یا به حزب اموی پیوسته و یا سکوت اختیار کرده بودند . وضعیت عوام هم که معلوم بود.
جامعه اسلامی چنان تحت تاثیر تبلیغات حاکمان بنی امیه قرارگرفته بود که نسبت به ستم و جنایت حاکمان اموی، هیچ احساس مسئولیتی نمیکرد و دغدغهها و حساسیتشان در حد حکم «خون پشه» تنزل کرده بود!
مردی درباره خون پشه از ابن عمر پرسید.عبداللهبن عمر رو به مردمی که آنجا بودند کرد و گفت: این مرد را بنگرید! از من درباره خون پشه میپرسد، در حالی که کمی آنطرفتر، پسر پیامبر خدا(ص) را مظلومانه کشتهاند و من خودم از پیامبر(ص) بارها شنیدهام که میفرمود:
حسن و حسین دو گلپونه (ریحانه) من در دنیا هستند… (مناقب شهر آشوب، ترجمه، ج۵، ص ۲۷۸۸ )
مثلث زر و زور و تزویر ، سه حلقه مکمل یکدیگر بودند که پیروزی را تمام عیار ، برای استمرار حکومت بنی امیه و گسترش اسلام ابوسفیانی ، تسهیل و رقم می زدند .
آنچه را که حزب شیطانی بنی امیه به رهبری ابوسفیان در جنگ سخت مانند جنگ بدر ، احد ، احزاب و … نتوانسته بود به دست آورد ، به آسانی در جنگ نرم به آن رسیدند.جنایت تاریخی کربلا ، آخرین گام پیروزی بود که بنی امیه به آن روی آورد و به زعم خود ، حکومتشان را بیمه می کرد.
د.چهره های شاخص بنی امیه
معاویه، سردمدار و پیشتاز جنگ نرم درحزب بنی امیه بود . شرب خمر ، ربا خواری ، خواندن نماز جمعه در روز چهار شنبه ، استلحاق زیاد بن ابیه به خود ، کشتن انسان های بی گناه مانند حجر بن عدی ، عمربن حمق ، رشید هجری و … هتک حرمت مقدسات دین و… بخشی از کارهای معاویه به شمار می آید .
(کشف الهاویه دراعمال و زندگانی معاویه ، ذبیح الله محلاتی ، ص۱۳۰.)
یزید آشکارا شراب می نوشید با سگ ها و بوزینه ها بازی می کرد ، لباس های رنگارنگ و جلف می پوشید ، با معشوقه ها و سوگلی ها یش به فساد می پرداخت ، ترانه می سرود ، در یکی از ترانه هایش آمده : ای دوستان برخیزید و صدای موسیقی را بشنوید و پیاله ها بنوشید و مسائل معنوی را فراموش کنید … نغمه های تار ، مرا از شنیدن اذان باز داشته است و من شراب کهنه مانده در ته ظرف را با حورالعین عوض نمی کنم.(زمینه های قیام امام حسین ،ص۲۳۴، تاریخ طبری ج ۴،ص۳۴).
امام حسین (ع) به معاویه نوشت : … ای معاویه چگونه وجدانت قبول کرد آدم شارب الخمر را بر امت محمد (ص) ولایت بدهی . درحالی که شرابخوار از فاسقان و از اشرار شمرده می شود . شراب خوار بر درهمی امین نیست چگونه می تواند بر امتی امین باشد. (موسوعه کلمات امام حسین (ع) موسسه تحقیقاتی باقرالعلوم(ع)،ص۲۵۸)
پیامبر (ص) در ضمن روایتی فرمود : چه خواهید کرد وقتی که ببینید نیکی و معروف منکر شده و منکر و گناه ، معروف و نیکی .
(… کیف بکم اذا رایتم المعروف منکرا و المنکر معروفا قرب الاسناد ، ص ۲۶)
این پیش بینی رسول اعظم (ص) در عصر حکومت بنی امیه ، تحقق یافت . حکام بنی امیه در کسوت اسلام همه ارزشها و خوبی ها را نابود و به جای آن ضد ارزشها و گناهان را رواج داده بودند . امام حسین (ع) فرمود : آگاه باشید اینان (بنی امیه ) … فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل کردند . (زمینه های قیام امام حسین (ع) ،ص ۲۳۴به نقل از تاریخ طبری ، ج۴، ص ۳۴.)
تمسخر احکام الهی و مقدسات اسلام ، دروغ پردازی و افترا به ساحت قدس امامان تحت لوای اسلام وکسوت حاکم اسلامی ، بخشی از کارهای آنان بود .
سیوطی می نویسد : ولید فاسق و دائم الخمر بود . از هتک حرمت احکام الهی و لواط و نکاح امهات و اخوات خویش باکی نداشت ، می خواست بر بام کعبه اتاقکی بسازد و در آنجا به میگساری و هوس بازی بپردازد ، حتی توسط مهندسان ، مقدمات کار را نیز آماده کرده بود که مرگ مهلتش نداد . او با دهن کجی به همه ارزش ها ، معشوقه خود را با ناپاکی و جنابت به مسجد فرستاد تا برای مردم امامت نماز صبح کند.(تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام ، دکتر علی اکبر حسنی ، ص .۱۴۵ به نقل از تاریخ الخلفا ، ص ۱۹۹)
این نمونه ای از اعمال و رفتار حکام بنی امیه بود . تو خود کتاب مفصل بخوان از این مجمل .
جامعه ومسلمانان تحت تأثیر جنگ نرم وتبلیغات گسترده بنی امیه در خواب زمستانی فرو رفته بودند.
از راهکارهای مهم حضرت زینب (س) ، در مقابله با جنگ نرم اموی ، افشای ماهیت کفر و شرک و فساد آلود حزب بنی امیه بود . تا مردم ماهیت حکام فاسد اموی فریب گر را بشناسند و به کفر آنان پی ببرند . عقیله بنی هاشم افشاگری ها را از کاخ ابن زیاد آغاز وبعددرکاخ یزید ادامه داد.که قبلادرخطبه ها به آن پرداخته شده است.ولی اشاره می شود.
این زیاد که سرمست از غرور پیروزی ظاهری بود ، مجلسی با حضور سران قبایل ،لشکری وکشوری، خواص و درباریان ترتیب داد تا پیروزی خود را به رخ اهل بیت عصمت و طهارت کربلا بویژه حضرت زینب (س) بکشد.
این استاد فریب و دغلکاری توانسته بود ، گروه گروه مردم را به جبهه کفر ملحق کند و برای کشتن امام حسین (ع)به کربلا بفرستد . الان هم فکر می کرد می تواند سالارشهیدان کربلا را خارجی و خود را برحق معرفی کند . لذا با همان شیوه فریب کاری و عوام فریبی با ژستی پیروزمندانه خطاب به حضرت زینب گفت : سپاس خدای را که شما را رسوا کرده و کشت و دروغ شما را آشکار ساخت .
زینب کبری آن اسوه مجاهدان ، با صلابت و استوار به مقابله با این دغلکاری پرداخت و تارو پود این اندیشه فاسد را از ریشه زد و ابن زیاد و همدستانش را رسوا نمود . در پاسخ او فرمود : سپاس خدای را که ما را به واسطه پیامبرش محمد (ص) گرامی داشت ، و از پلیدی پاکمان کرد، بی تردید فاسق رسوا می شود و فاجر و تبهکار دروغ می گوید و آن ما نیستیم و ستایش مخصوص خداست .
یزید سرمست از غرور و شادی که گویا کشوری را فتح کرده نگاه به سر مقدس امام حسین (ع) می کرد و با چوبی که در دست داشت به لب و دندان آن عزیز زهرا می زد و پیاله شراب سر می کشید و به اطرافیان می داد و می گفت : « شرابی است مبارک ، درحالی آن را می نوشیم که سر دشمن ما نزد ماست و خوان طعام ما به همین مناسبت گسترده است و با خیالی آسوده و بی دغدغه غذا می خوریم و شراب می نوشیم.(عیون اخبار الرضا ، شیخ صدوق، ج ۲ ص ۲۲و ۲۳، قم ،چاپ اول ، ۱۳۷۸ ق)
آن گاه اشعاری را خواند که کینه و انتقام جنگ بدر و احد و خندق و .. را واگویه می کرد و به صراحت به انکار نبوت و رسالت پیامبر (ص) می پرداخت.
هاشم با حکومت بازی کرد و الا نه خبری آمد و نه وحی نازل شد.(مقتل الحسین خوارزمی ، ج ۲، ص ۵۸،قم،انوارالهدی ۱۴۱۸ق.)
بنی امیه باجنگ نرم وتبلیغات دروغین وجنگ شناختی چنان پیش رفته بود که این همه کفر گویی و فساد آشکار و شرابخواری و اهانت توسط یزید به عنوان خلیفه مسلمانان را کسی پاسخگو نبود.یزید ،تابلوی حق وباطل وقاتل وشهید راجا به جا کرده خودراجانشین پیامبرص و امام حسین (ع)فرزند پیامبرص را کافر و از دین بیرون رفته معرفی می کرد و اسارت خاندان اهل بیت (ع) را به حق جلوه می داد. ( ر.ک وقعه الطف ، ابومخنف،ص ۲۷۱-۲۷۲،نشر اسلامی۱۴۱۷ق.)
زینب کبری (س) ، در سایه سار آن مجلس سنگین و سکوت های معنی دار، لب به افشاگری گشود وبا سخنان خود ماهیت پلید و کفرآلود یزید و بنی امیه را آشکار و خانه عنکبوتی بنا شده بر جنگ شناختی را ویران ساخت و جشن پیروزی آنان را تبدیل به عزا نمود.
گفتار۲۷.راهکارسه.آگاهی بخشی وبصیرت دهی به جامعه غفلت زده
از راهکارهای مهمی که زینب کبری(س)، در پیش گرفت، بصیرت بخشی وآگاهی دادن به مردم بود . مردمی که نیم قرن با تحریف حقایق وتبلیغات دروغین از راه حق و حقیقت دورشده درزیرپرچم حزب شیطان جمع و سیاهی لشکر او شده بودند.
مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای می فرماید:
« بی بصیرت ها فریب می خورند ، بی بصیرت ها در جبهه باطل قرار می گیرند بدون آن که خود بدانند همچنان که در جبهه ابن زیاد کسانی بودند که از فساق و فجار نبودند ولی از بی بصیرت ها بودند.(سخنرانی مورخه ۲۲/۴/۷۱، در جمع بسیجیان.)
روشنگری ها و بصیرت بخشی ها ی زینب کبری (س) دیوار حائل ترس و وحشت برخاسته از جنگ نرم بنی امیه را فرو ریخت . هسته اولیه توابین شکل گرفت ، سکوت معترضین شکسته شد . بیداری های اسلامی روز به روز گسترش یافت و قیام ها یکی پس از دیگری سازمان گرفت .
روشنگری ها و بصیرت بخشی ها ، در مجلس یزید اشک بسیاری را در آورد ، حتی بر خانواده یزید تأثیر گذاشت ، در کوفه مردم را متحول و آنان را به پشیمانی و توبه کشاند .
وقتی چشم زینب (س) به پیکر غرق به خون برادر درگودال قتلگاه افتاد ، فرمود:… او را زنا زاده ها کشتند.(قتیل اولاد البغایا …. )یعنی ای مردم بیدار و آگاه باشید که چه کسانی بر شما حکومت می کنند!
وقتی امام حسین (ع) در گودال قتلگاه افتاد و به محاصره لشکر ابن سعد درآمد ، زینب کبری (س) خود را به بالای بلندی رساند خطاب به ابن سعد و کوفیان فریاد زد : ای پسر سعد آیا اباعبدلله کشته می شود و تو نظاره می کنی ؟ (ای کوفیان) آیا در میان شما مسلمانی نیست؟ (یابن سعد ایقتل ابوعبدالله و انت تنظر الیه ؟ اما فیکم مسلم ؟ ارشاد ،شیخ مفید ، ج۲، ص ۱۱۲ ، مقتل مقرم ، ص ۱۸۴)
آن حضرت می دانست که آن جماعت دست از امام حسین (ع) بر نمی دارند ولی می خواست با بصیرت بخشی وجدان خفته آنان را بیدار سازد . چون می دانست آن قوم خود را به اسلامی پیوند زده اند که آل ابوسفیان برایشان ترسیم کرده است . اسلامی که رهبرانش بویی از انسانیت نبرده و برای کشتن حجت خدا ، لحظه شماری کرده بر هم سبقت می گیرند.
فریاد « اما فیکم مسلم؟ » فریاد جانکاهی بود.نوشته اند: همین جمله کوتاه زینب کبری ، تزلزلی در ارکان لشکر دشمن افکند و برخی را به خود آورد . به نقل برخی تواریخ گروهی خود را ازمعرکه کنار کشیدند.( ر.ک . پیام زینب ، ص ۶۸)
خطبه های عقیله بنی هاشم درکوفه و شام به مردم بصیرت بخشید و با کالبد شکافی فتنه ای که آل ابوسفیان به پا کرده مردم را بیدار نمود . دیگر امویان نتوانستند پرده بر جنایتی که مرتکب شدند بکشند و مردم را فریب دهند .
زینب کبری (س) در کوفه خطاب به مردم فرمود: ای مردم کوفه … آیا می دانید چه جگر گوشه ای را از رسول خدا (ص) گرفتید ؟ … چگونه می توانید ننگ کشتن فرزند خاتم پیامبران و معدن رسالت و سرور جوانان بهشت را از دامن خود ، پاک نمایید ؟ (نفس المهموم ،شیخ عباس قمی، ص ۲۴۷).
راوی گفت: مردم با شنیدن سخنان زینب کبری (س) که گویا صدای علی (ع) را می شنیدند حیرت زده می گریستند و دست های خود را از حسرت با دندان می گزیدند.(پیام زینب ، ص ۱۰۴)
گفتار۲۸.راهکارچهار.دفاع از امامت و ولایت
همیشه دشمنان دین ، امامت و ولایت را به عنوان ستون اسلام و چراغ هدایت و بصیرت بخشی ، مورد هدف و تعرض قرار می دهند . استهزاها ، تحقیرها ، تهدیدها و … همه متوجه امامت و ولایت است .
بنی امیه از همان آغاز برای امامت و ولایت خط و نشان کشیدند و با شیوه ها و ابزارهای گوناگون کمر به محو امامت بستند. ازسقیفه گرفته تا حکومت معاویه و…
معاویه بردن نام علی (ع)را ممنوع ساخت ، دوستی با علی (ع) را جرم دانست . پول های فراوانی هزینه کرد تا جاعلان حدیث فضایل علی (ع) را به نام معاویه و هم فکرانش ثبت و ضبط کنند.
امام حسین (ع) در کنار قبر جدش خطاب به وی گفت : ای پیامبر خدا بر این امت گواه باش که آنان مرا خوار و حق مرا پایمال کردند و حرمت مرا حفظ نکردند …
(فاشهد علیهم یا نبی الله انهم قد خذلونی و ضیعونی و انهم لم یحفظونی …) ( فرهنگ سخنان امام حسین (ع) ،محمد دشتی، ص ۴۴۶، ح ۲۵۳)
بنی امیه با جدا کردن امت از امامت و ولایت توانسته بودند به مقصود برسند . حضرت زینب (س) به این توطئه شوم دشمن کاملا واقف بود . از این رو باید امامت و نام های مرتبط با آن زنده می شد و بر زبان ها جاری می گشت . باید همه می دانستند که بنی امیه با فریب و حیله وتبلیغات، مردم را نه تنها از امامت جدا کرده بلکه مردم را به مصاف با امام و حجت خدا کشانده است .
عقیله بنی هاشم ، نام های مقدسی را به رخ دشمن کشید و آنها را تابلو کرد تا دشمن بداند که این نامها همچنان بر تارک هستی خواهند درخشید و هیچ قدرتی توان خاموش کردن آنها را ندارد. در کاخ یزید به او گفت : »هرچه از دستت بر می آید کوتاهی نکن ولی به خدا سوگند هرگز نمی توانی نام و نشان ما را نابود کنی« وقتی چشمش بر جسم بی سر و چاک چاک برادر افتاد فریاد برآورد: « شکایت می برم به خدا ، به محمد مصطفی ، به علی مرتضی ، به فاطمه زهرا و به حمزه سید الشهدا . ای محمد! این حسین ،کشته فرزندان بدکاره است که باد صبا خاک بر پیکرش می پاشد . آنگاه فرمود ای اصحاب محمد امروز جدم رسول خدا مرد…
جانم فدای کسی که جدش رسول خداست ، فرزند پیامبر هدایت ، محمد مصطفی ، به قربان کسی که فرزند خدیجه کبری ، علی مرتضی و فاطمه زهرا سرور زنان عالم است . فرزند کسی که خورشید برای او بازگشت تا نماز گزارد.(لهوف ، سید بن طاووس،ص ۵۷و ۵۸،قم ،رضی۱۳۶۴.)
بردن و تکرار نام پیامبر (ص) و اهل بیت او درکنار نام خدا و اشاره به معجزه رد الشمس برای امیر مومنان (ع) حکایت از چه مطلبی دارد ؟ نوحه خوانی و عزاداری است یا در پی انتقال یک پیام بزرگ به جهانیان ؟
امام سجاد ع چهارمین امام شیعیان است ومی بایست حفظ می شد.
زینب (سلاماللهعلیها) در موارد عدیدهای جان خویش را سپر بلای امام سجاد (علیهالسّلام) قرار داد و جان امام زین العابدین (علیهالسّلام) را از خطر مرگ حتمی نجات داد. وی در هیچ شرایطی از امام زمانش غافل نشد و همواره مطیع و آماده جانبازی در رکاب امامش بود. در زیر به اجمال به چند مورد اشاره میشود:
۱. در روز عاشورا؛ هنگامی که امام حسین (علیهالسّلام) برای اتمام حجت، درخواست یاری نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین (علیهالسّلام) روانه میدان شد. زینب کبری با سرعت حرکت کرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین (علیهالسّلام) به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او کشته شود نسل پیامبر در روی زمین قطع میگردد. (الامالی، شیخ طوسی، ص۹۲)
۲. در روز عاشورا؛ وقتی لشکر ابنسعد برای غارتگری به خیمهها ریختند و خواستند آن حضرت را به قتل برسانند، زینب (سلاماللهعلیها) رو به دشمنان کرده و فرمود: «به خدا قسم نمیگذارم او را بکشید، مگر اینکه اول مرا بکشید.» خواسته امویان پلید آن بود که ذرّیه علی (علیهالسّلام) را نابود کنند و از نسل او کسی باقی نگذارند تا همه آثار امام (علیهالسّلام) را از هستی ساقط سازند. بهترین دلیل این سخن، گفته شمر بن ذیالجوشن است که گفت: «فرمان امیر عبیدالله بر این صادر شده است که همه اولاد حسین کشته شوند.»
شمر این سخن را وقتی گفت که برای کشتن امام زینالعابدین (علیهالسّلام) شمشیر برکشیده بود. همان هنگام، زینب، عمّه امام سجاد (علیهالسّلام)، در میان آنان قرار گرفت و گفت: به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم کرد، اگر میخواهی او را بکشی مرا نیز با او بکش («والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنی معه)( الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج۵، ص۱۲۱ اللهوف فی قتلی الطفوف، سید ابن طاووس، ص۸۶.)
۳. روز یازدهم محرم، امام سجاد (علیهالسّلام) را به جهت بیماری روی شتر بستند. وقتی از کنار پیکر شهدا میگذشت، بغض سنگینی، راه گلویش را بست، تا آنجا که دیگران گمان کردند ایشان جان به جان آفرین تسلیم میکند، در همین لحظه زینب (سلاماللهعلیها) سراسیمه خود را به او رساند و فرمود: «ای پسر برادر! شیطان تو را دور نکند از صبر و تحملِ آنچه که میبینی. بدان که این عهدی است از جانب خدا که با جد و پدرت منعقد شده است.»
گفتار۲۹.راهکارپنج. احیا باورها و ارزش های دینی
حیات جامعه دینی به حفظ ارزش های الهی است . وقتی ارزش ها کم رنگ یا بی رنگ شوند ، آن جامعه به سوی تباهی پیش می رود . از جمله ارزش های دینی که در حاکمیت بنی امیه به فراموشی سپرده شده بود ، فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر و فرهنگ جهاد و ایثار و شهادت بود.
بنی امیه کوشیده بود جامعه را از این فرهنگ که موتور محرک و حیات جامعه محسوب می شود تهی کند و مردم را به سوی فرهنگ سکولار ، اباحی گری ، تسامح و تساهل ، بی تفاوتی ، دنیا گرایی و… سوق دهد.
فرهنگ جهادی
از این رو « ان الجهاد باب من ابواب الجنة» (نهج البلاغه ، خطبه ۲۷) . و دهها روایت دیگر و آیه « و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون » (مائده : ۳۵) و دهها آیه دیگر بر فضیلت جهاد در راه خدا به فراموشی سپرده شده بود . و همین موجب گردیده بود حکومت بنی امیه پا بگیرد و عاشورا را پدید آورد . به این روایت توجه کنید . پیامبر خدا (ص) فرمود:
«خلافت اسلامی بر فرزندان ابوسفیان و بر آزاد شدگان و فرزندان مشرکان حرام است ، هر گاه معاویه را بر منبر من دیدید شکم او را پاره کنید» .
امام حسین (ع) فرمود : سوگند به خدا مردم مدینه ، معاویه را بر منبر جدم رسول خدا (ص) دیدند ولی دستور پیامبر (ص) را اجرا نکردند و خداوند آنها را به پسرش یزید دچار کرد. خدا عذاب او را در آتش زیاد کند .(فرهنگ سخنان امام حسین (ع) ، محمد دشتی ، ص ۴۴۲-۴۴۳.)
چرا مردم از دستور رسول خدا (ص) شانه خالی کردند ؟ پاسخ روشن است . چون فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و ایثار و شهادت فراموش شده بود
زینب کبری (س) پس از اباعبد الله الحسین (ع) پرچم این فرهنگ فراموش شده را بر افراشته نگاه داشت و آن را احیاء کرد . آن حضرت در صحرای تفدیده کربلا و مشهد شهیدان ، با صلابت وصف ناپذیر ، در مقابل چشمان جبهه باطل ، کنار بدن مطهر امام حسین (ع) حضور یافت و دستهای مبارک خود را زیر بدن مطهر برد و سر بر آسمان بلند کرده فرمود : خدایا این قربانی را از ما قبول فرما.
(« الهی تقبل منا هذا القربان » مقتل مقرم ، ص ۳۰۷)
این جمله کوتاه بسیار پر معنی و ترجمان آیه قرآن است . همان آیه ای که زینب کبری (س) در مجلس یزید خطاب به او قرائت کرد :
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (آل عمران : ۱۶۹»
هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند ، مردگانند . بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.
قربانی و شهادت در راه خدا ، کرامت و افتخار اهل بیت و مردان خداست . بزرگ ترین فضیلت و ارزش است . موتور محرک جامعه محسوب می شود.
در مجلسی که ابن زیاد ترتیب داده بود ، وقتی از حضرت زینب (س) پرسید : کیف رأیت صنع الله باهل بیتک ؟ رفتار خدا را با برادرت چگونه یافتی؟ قهرمان کربلا با لحنی افتخار آمیز در پاسخ ابن زیاد فرمود : جز زیبایی چیزی ندیدم . (ما رایت الا جمیلا نقس المهموم ، ص ۲۵۶، مقتل الحسین مقرم ، ص ۳۲۴.)
اینان مرگ در راه خدا را برگزیدند ، مرگی شرافتمندانه ، افتخار آمیز و عزت آفرین . کسانی که در راه خدا در مسیر امر به معروف و نهی از منکر به شهادت رسیدند و لقای الهی را نصیب خود کردند . سالکان و عارفان از درک جایگاه و مقامات شاهدان و شهیدان کربلا عاجزند چه رسد به انسان هایی که چون کرم خاکی در لجن زار دنیا می لولند .
زینب کبری (س) با بیان این سخنان ، به فرهنگ جهاد و شهادت جلوه و حیاتی دوباره بخشید.
دفاع ازحجاب وعفاف
از دیگر ارزشها که زینب کبری (س) بر آن پای می فشرد ، رعایت عفاف و حجاب بود . اعتراض اهل بیت به هتک حرمت خاندان رسالت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم های آلوده تأکیدی بر حفظ این مسئله است . زینب کبری (س) در کاخ یزید خطاب به او چنین اعتراض کرد:
ای فرزند آزاد شدگان ، آیا عدل و انصاف است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده جای دهی ، ولی دختران رسول خدا را به مانند اسیران ، به این سوی و آن سوی بکشانی ؟ پرده حجاب ایشان را بدری و سرو رویشان را بگشایی و دشمنان ، ایشان را از شهری به شهری ببرند و افراد بیگانه و فرومایه چهره آنان را بنگرند؟ (مقتل الحسین ،مقرم ، ص ۳۵۷-۳۵۹.)
آن حضرت با این گفتار اعلان کرد که حجاب و عفاف چون صدفی حافظ گوهر وجود زنان است . حجاب مصونیت می آورد نه محدودیت .
گفتار۳۰. راهکارشش.تحقیر دشمن
بنی امیه و آل ابوسفیان ، در پی تحقیر پیامبر و آل او بودند . معاویه برای تحقیر پیامبر (ص) به جای بردن نام آن حضرت ، لقب « ابن ابی کبشه » (فرزند قوچ ) را به کار می برد. ابن زیاد و یزید برای کوچک شمردن و تحقیر خاندان پیامبر (ص) دست به کارهایی می زدند . به دستور یزید کاروان اهل بیت را یک روزوبه قولی سه شبانه روز جلوی دروازه شام نگهداشتند تا آنان را تحقیر کنند .
زینب کبری (س) به این جنگ نرم دشمن پاسخ دندان شکنی داد و ابن زیاد و یزید را در کاخ هایشان ، در میان جمع تحقیر کرد و کوچک شمرد و دماغ استکباریشان را به خاک مالید
عقیله بنی هاشم چندین بار ابن زیاد را تحقیر کرد . یکبار خطاب به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند ای فرزند مرجانه . ( ثکلتک امک یابن مرجانه ). بردن نام فرزند مرجانه به جای القاب دیگر در جمع لشکریان و کشوریان و سران قوم ، صرفا جهت تحقیر او بود . خطاب« یابن مرجانه » که ابن زیاد را به مادرش نسبت می دهد ،وبه ناپاکی وتردامنی مادرش و نامعلوم بودن پدرش اشاره دارد، برای امیری که با غرور تمام جشن پیروزی گرفته خیلی شکننده بود .(مقتل الحسین ،مقرم ، ص ۳۲۴.)
بار دیگر وقتی ابن زیاد گفت : خدا دل مرا با کشتن طاغیان و متمردان از خاندان تو (یعنی حسین ) خنک کرد ! حضرت زینب (س) با شنیدن این جسارت ، آهی جانسوز کشید و فرمود : به جانم سوگند ! سرورم را کشتی ، شاخه عمرم را قطع کردی و ریشه ام را کندی ، اگر این باعث خنگی دلت می شود که به آرزویت رسیده ای و شفا یافته ای ! (ارشاد ، شیخ مفید،ج ۲، ص ۱۱۵-۱۱۶، مقتل الحسین ، مقرم ، ص ۲۳۵.)
یعنی این جنایت بزرگ که در تاریخ سابقه ندارد ، از روی کینه و انتقام بوده است. می خواستید از علی (ع) انتقام بگیرید ، عاشورا را پدید آوردید . این پاسخ در جمع اشباح الرجالی که سکوتشان ، ابن زیاد را تشویق به جنایت می کرد فرزند زیاد را شرمنده و تحقیر نمود . به گونه ای که فرزند زیاد سخن را با این جمله پایان داد : این زن سجع و قافیه نیکو می داند و سخن به سجع و قافیه می گوید . پدرش هم چنین بود.(پیام زینب ، عبد الرحمن انصاری،ص ۸۶.)
آن مجاهد فی سبیل الله با خطبه ای که در کاخ یزید خطاب به او ایراد کرد ، تماما تحقیر و به ذلت کشاندن یزید در جمع لشکریان و کشوریان بود.
گاه با خطاب « یابن الطلقا » ، گاه با خطاب « حزب الشیطان الطلقاء » و گاه این سخن که فرمود: «اگر مصائب روزگار مرا به این جا کشانده که ناچار شدم تو را مخاطب سخن خود بدانم ، در عین حال هیچ ارزشی برای تو قائل نیستم و قدر و مقامت را بسیار پست می شمرم و به شدت تو را سرزیش و نکوهش می کنم …. ای یزید هر کاری از دستت بر می آید کوتاهی نکن ! به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را خاموش کنی»
این سخنان یزید مغرور و مستکبر را تحقیر و کوچک شمرد و از اریکه سلطنت به زیر کشید و دماغ استکباری اورا به خاک ذلت کشاند.
گفتار۳۱.راهکارهفت.پایداری و استواری
از شیوه های جنگ نرم دشمن ، شکستن مقاومت و پایداری و به سازش کشاندن رهبران دینی است . تحقیرها ، استهزاءها ، افتراها ، تهمت ها ، دروغ گو خواندن ها ، توهین ها، تهدید ها و … برای این منظور است .
ابن زیاد و یزید بارها سعی کردند با نیش و کنایه ، نمک پاشیدن بر زخم ها ، تحقیر ، تهدید ، اذیت و آزار ، مقاومت حضرت زینب (س) را بشکنند و او را به سازش بکشانند ولی ناکام ماندند .
تحمل آن همه مصائب در روز عاشورا و بعد از آن ، نتوانست پرچمدار مقابله با جنگ نرم دشمن را به زانو در آورد و او را سست و ناتوان نماید .
زینب کبری علی رغم توطئه ها و تهدید ها با تمام وجود در مقابل ستمگران ایستاد .
برخی از مورخین می نویسند : روزی که می خواستند کاروان اهل بیت را از شام به سوی مدینه حرکت دهند ، یزید دستور داد اموالی در اختیار اهل بیت قرار دهند و به زینب گفت : این اموال را در مقابل خون حسین بپذیرید ! یعنی این اموال را به عنوان دیه و سر بها بگیرید و قضیه را تمام کنید و آن را فراموش نمایید. زینب کبری (س) از این عمل برآشفت و فرمود:وای بر تو ! چه کم حیا و سنگ دل و بی پروایی . برادرم را می کشی و در عوض ، به من مال می دهی . به خدا سوگند ! هرگز چنین چیزی نخواهد شد. !
(ویلک ما اقل حیائک و اقسی قلبک و اصلب وجهک ، تقتل اخی و تقول خذوا عوضه مالا . لا والله لا یکون ذلک.)(نفس المهموم ، ص ۲۹۶، ریاحین الشریعه ، ذبیح لله محلاتی،ج ۳، ص ۱۹۶.)
یزید با این شیوه می خواست با پرداخت به اصطلاح خون بهای امام حسین (ع) قضیه را تمام کند و با فریب کاری این چنین تبلیغ کند که اگر ما حسین را کشتیم ، خون بهای او را هم پرداخت کردیم ! در این میان عده ای عوام و بی بصیرت نیز هستند که منطق یزید را بپذیرند . ولی زینب کبری با تیزهوشی و زیرکی متوجه این توطئه خطرناک شد و آن را خنثی نمود .
گفتار۳۲.راهکارهشت. اقامه عزاداری برای سید الشهداء
مجالس عزاداری در بیداری اسلامی ، بصیرت بخشی و حفظ فرهنگ عاشورایی نقش به سزایی دارد .
شیخ عباس قمی در نفس المهموم می نویسد: زینب کبری کسی را پیش یزید فرستاد تا به آنها اجازه دهد که برای امام حسین (ع) مجلس عزا بر پا کنند . یزید هم اجازه داد.. مدت هفت روز عزای حسینی بر پا شد. هر روز عده کثیری از زنان در آن مجلس حاضر می شدند و نسبت به حقایق بیشتر آشنا می گشتند . آگاهی مردم روز به روز افزون می شد . مروان از این کار آگاه شد و به یزید گزارش داد. او با احساس خطر آگاهی مردم ، به یزید پیشنهاد کرد ، مصلحت نیست اهل بیت در شام بمانند . یزید هم وسایل حرکت آنان به مدینه را فراهم کرد.(نفس المهموم ، ص ۲۸۶)
وقتی کاروان حسینی به مدینه بازگشت، اقامه عزاداری ها گسترده تر شد . چرا که مدینه به عنوان ام القرای اسلام بیش از دیگر شهرها دستخوش جنگ نرم بنی امیه شده بود .
مجالس عزا به بیداری اسلامی و بصیرت بخشی تبدیل شد . سکوت ها شکسته و ترس ها ریخته شد . گویندگان و نویسندگان به اعتراض پرداختند . ربیع بن خیثم ، حسن بصری ، هر کدام سکوت را شکسته لب به سخن گشودند.(تذکره الخواص ، ابن جوزی،ص ۲۸۶،قم،دارالهجره،۱۳۶۳ش)
ابن عباس نامه ای اعتراض آمیز به یزید نوشت .(ریاحین الشریعه ، ذبیح الله محلاتی، ج۳، ص ۲۰۵)
کم کم هسته اولیه قیام حرّه شکل گرفت و بیداری اسلامی به دیگر شهرها سرایت کرد و شهرها از اختیار حکومت یزید خارج شد و بیش از چهار سال طول نکشید که یزید سرنگون گشت .
پایان
شهریور۱۴۰۲
[1]. الحیاۀ، محمد رضا حکیمی، ترجمه احمد آرام.