فهرست
پيشگفتار
سنگ درجاده وطلای زیرآن
آرزوی جبرئیل امین(ع )
گفتار اول ـ معناكاوي وگونه های خدمتگزاري
الف.خدمتگزاري، ب.گونههاى خدمتگزاري
گفتار دوم ـ کارکرد و نقش خدمتگزاری
1.گامي در جهت كمال،2. نشاطآفريني،3. محبوب خدا شدن، 4.تأليف قلوب
گفتارسوم ـ اهتمام خدمت به خلق خدا
1.پذيرفتن مسئوليت براي خدمتگزاري
2.اغتنام فرصت جهت خدمت به جامعه و مردم
گفتار چهارم ـ تقدير از خدمترساني برخی ازانبيا و اوليا در قرآن
1. ذوالقرنين،2. حضرت يوسف براي مردم مصر،3. حضرت ابراهيم بویژه به زائران خانه خدا، 4. عبدالمطلب
گفتار پنجم ـ سيره خدمترسانى پيامبر(ص)
1.کمک به تهیه ابزارکار،2.آزادی کنیز،3.بخشش پیراهن
گفتارشش.سيره امامان معصوم
گفتارهفتم ـ پاداش خدمتگزاري
1.جلوه ای ازعمل صالح باپاداش بیکران 2.بهترین مردم نزدخدا3.برترین عمل4. محبوب شدن نزد مردم5.قبولی دعا6.برکت درخانه وافزایش روزی7. اختصاص نعمت به خدمتگزار8.پوشیده شدن عیب او درقیامت9.برخوداری ازخیردنیا10. پیشگیری از مرگ بد11.پاداش بهشت، با چهرهاي نوراني12.پاداش مجاهدان راه خدا13.ثبات قدم درقیامت14. آسان شدن مشكلات آخرت15. محبوبتر ازپشتيباني جاهدان16. صاحب خدمتكار شدن درآخرت17 . مانند پاداش مجاهدان راه خدا18. رهايي از غم ومشكلات 19.نیکو کاران،جاودانه اند.
گفتارهشتم ـ آسيبها
1. نداشتن خلوص نيت،2. عدم حفظ آبروى مردم ،3. منت گذاشتن
گفتارنهم:موانع
الف) كسالت و تنبلى،ج) بىهدفى ،د) خوشگذراني
گفتاردهم: بی تفاوتی به نیازجامعه
منابع
پيشگفتار
نهضت خدمترسانى در همه ساحتهاى زندگي؛ از جمله در حج، مورد تأكيد اسلام بوده و در سيره عملي وگفتار معصومين: ارزش والايي داشته است. شايد هم به همين دليل سعدي سروده است:
عبادت به جز خدمت خلق نيست | به تسبيح و سجاده و دلق نیست نيست |
البته جناب سعدي اغراق كردهاند؛ چون خدمت به خلق خدا، بخشي از عبادات است، نه اينكه عبادت فقط خدمتگزاري باشد. شهيد مطهري مينويسد: «منظور سعدي عدهاي از متصوفهاند كه كارشان فقط تسبيح و سجاده پهن كردن و دلق درويشي پوشيدن است و اساساً از كارهاي خيرخواهانه چيزي سرشان نميشود [1]
به هرحال، خدمت به مردم و جامعه، ازكارهاي پسنديدهاي است كه شميم آن از ترنّم دعاي امام سجاد(ع) استشمام ميشود. در دعاي بيستِ صحيفة سجاديه آمده است: «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»؛ «خدايا! کارهاي نيک را با دست من جاري ساز وآن را با منت تباه مساز.»
يکي از بسترهاي رحمتهاي الهي خدمتگزاري است: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مُوجِبَاتِ رَحْمَتِكَ»، بيترديد«شميم خدمت»، ومسئلة خدمتگزاري علاوه برکمال یابی فرد به استواری جامعه وهمدلی خدمت شایانی می کند.دراین کتاب کوشش شده خدمتگزاری از منظر آيات و روايات و سيرة معصومين: تبيين شده و درباره موضوعات معناكاوي خدمتگزاري ، كاركرد و نقش، و اهتمام به خدمتگزاري، تقدير از انبيا و اولياي خدمتگزار در قرآن، سيرة پيامبر اعظم(ص) و امامان معصوم: پاداش خدمتگزاري و آسيبها و موانع خدمتگزاري بحث شود. با روشن شدن جايگاه ارزشي خدمت به مردم و جامعه، به ويژه در بُعد معنوي، اين خدمتگزاران بيريا و سختکوش، در خدمت بيشتر و ارزشمندتر و با انگيزه بيشتر رضايت حضرت حق، شايقتر خواهند شد.
سنگ درجاده وطلای زیرآن
حاکم شهری برای آزمایش مردمش سنگ بزرگی را در جاده اصلی ورودی شهر قرار داد تا ببیند عکس العمل مردم در برخورد با این مانع چگونه است . بسیاری از کسانی که با کالسکه های خود به کنار سنگ می رسیدند ، آن را دور می زدند وبسیاری شان هم به حاکم بد وبیراه می گفتند که چرا سنگ را بر نمی دارد ، اما هیچ یک از آنان کاری به سنگ نداشتند… تا اینکه یک مرد روستایی با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید وبعد از زور زدن وعرق ریختن زیاد سنگ راکنار زد ، ناگاه متوجه کیسه ای زیر سنگ شد. کیسه را باز کرد ، پر از سکه های طلا بود ویاداشتی ازجانب حاکم شهر که نوشته بود:این سکه ها مال کسی است که سنگ را از جاده کنار بزند!
برخی امور مهمّ در زندگیِ ما وجود دارد که کمتر به آن توجه داریم. پیشوایان دینى، یکی از کارهای مهمّی که انجام میدادند، این بود که مردم را از زبان شخصیّتهای والا و با عظمت به این امور متوجه کنند.
آرزوی جبرئیل امین(ع )
بسیاری می پندارند برای تقرب به خدا کارهایی خارق العاده لارم است اما فرشته مقرب الهی جبرئیل (ع )برای چند کار بظاهر عادی ازجمله خدمتگزاری به مردم، آرزو دارد که از آدمیزادگان باشد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «یَا عَلِیُّ! تَمَنَّی جَبْرئِیلُ اَنْ یَکُونَ مِنْ بَنِی آدَمَ بِسَبْعِ خِصَالٍ وَ هِیَ الصَّلَوه فِی الْجَمَاعَه وَ مُجَالَسَتُهُ الْعُلَمَاءَ وَالصُّلْحُ بَیْنَ الاِثْنَیْنِ وَ اِکْرَامُ الْیَتِیمِ وَ عِیَادَه الْمَرِیضِ وَ تَشْیِیعُ الْجَنَازه وَ سْقیُ الْمَاءِ فِی الْحَجِّ فَاحْرُصْ عَلَی ذَلِکَ [2].
ای على! جبرئیل به سبب هفت خصلت، آرزو داشت که از فرزندان آدم باشد. آن خصلتها [عبارت است از:] نماز را به جماعت خواندن، همنشینی او با دانشمندان، آشتی دادن بین دو نفر، احترام نهادن [و خدمت به] یتیم، عیادت بیمار، و تشییع جنازه کردن و آب دادن در حج. پس [علی جان!] بر [حفظ] این خصلتها حریص باش.
حدیث فوق، به امور مهمّی از عبادات و مسائل اجتماعی و اخلاقی اشاره کرده است که با شرح مختصر هر یک از آنها در یک فرصت کوتاه میتوان در افراد تأثیر گذاشت.عناوین این امور عبارت است از:
۱. شرکت در نماز جماعت؛
۲. همنشینی با علما و شرکت در مجالس و منابر آنها؛
۳. آشتی دادن بین دو نفر، دو گروه و دو دسته از مردم که پاداش فراوانی دارد؛
۴. احترام یتیم و رسیدگی به امور آنان که از مهمترین فعالیّت امامان معصوم ما بودهاست؛
۵. سر زدن به بیماران و دلجویی از آنان، به ویژه معلولان و کهنسالان؛
۶. شرکت در تشییع جنازهها و درس عبرت گرفتن از آن و دلجویی از بازماندگان؛
۷. آبرسانی به مردم و سیراب کردن تشنگان، به ویژه در ایام حج و… .
شایان ذکر است شمیم خدمت ابتدا درقالب مقاله ای بلند درمجله میقات حج 105به چاپ رسیدواینک با اصلاحات واضافات به صورت کتاب دراختیارعلاقمندان بویژه خدمتگزاران عرصه فرهنگی درهمه حوزه هاقرارخواهدگرفت.
گفتار اول ـ معناكاوي وگونه های خدمتگزاري
الف. خدمتگزاري
واژههاي خدمتگزاري، خدمترساني، گرهگشايي، كمك به مردم، نيكوكاري و برطرف ساختن مشكلات مردم، مترادف هستند و در متون روايي با عنوان «تَفْرِيجِ كَرْبِ الْمُؤْمِن»[3] و «قَضَاءِ حَاجَةِ الْمُؤْمِن»[4] ، آمده است.
شهيد مطهري در واكاوي واژة خدمت ميفرمايد:
«خدمت يعني كار ديگران را انجام دادن. «خدمت» فوق «تعاون» است. تعاون، همكاري و همگامي است. عمدتا ما خدمت را قبل از همكاري و همگامي ذكر ميكنيم. معمولاً هر عملي كه به نفع اجتماع تمام شود، خدمت به خلق ناميده ميشود؛ ولو جنبه انتفاعي و خصوصي داشته باشد؛ مثلاً تأسيس يك كارخانه و ايجاد كار، خدمت به خلق است. تأسيس يك مؤسسه فرهنگي يا ديني يا بهداشتي كه خيرش به اجتماع ميرسد، خدمت به خلق است… . ولي خدمت در اخلاق سفر، جنبه اخلاقياش از جنبة اجتماعي آن بيشتر است… . كار اخلاقي، كاري است كه بر محور نفع رساندن به غير و سلب از خود اسـت؛ مثـل انفاقات مالي يا نيرويي»[5]
خدمت به جامعه يعني چه؟ خدمت به خلق، از چه جهت؟ شهيد مطهري در پاسخ به اين سؤال ميفرمايد:
«شما ميگوييد انسانيت به اين است كه انسان به خلق خدا خدمت كند؛ بسيار خوب! ولي توضيح دهيد به چه چيز خلق خدا خدمت كنيم؟ ممكن است بگوييد انسان گرسنهاي را سيركنيد و يا انسان برهنهاي را لباس بپوشانيد و يا براي حفظ از سرما و گرما براي نيازمندان مسكن بسازيد. همة اينها درست است و خدمت به خلق است؛ ولي يك سؤال مطرح است: «نتيجه نهايي چيست»؟ آيا همين قدر كه احتياجي از احتياجات خلق خدا را بر آورديم، اين عمل ما احسان و خير است؟ اگر خود خلق خدا در شرايطي قرار دارندكه به خودشان خدمت نميكنند و خودشان دشمن خودشان هستند، يعني از روي ناداني و جهالت به گونهاي عمل ميكنند كه نه تنها در مسير سعادتشان نيست، بلكه مسير شقاوت آنها و شقاوت بشريت است. در اينجا بايد همينطور چشمهایمان را ببنديم و بگوييم: به خلق خدا بايد خدمت كرد؟ ما چهكار داريم كه در چه مسيري قرار دارد و يا در چه مسيري و هدفي حركت ميكند؟! ليكن اين چنين نيست؛ بلكه خدمت به انسانها به شرط اين است كه خدمت به انسانيت باشد؛ يعني خدمت به ارزشهاي انساني باشد. مطلب اين است. خدمت به خلق خدا آنجا ارزش انساني دارد كه در مسير ارزشهاي ديگر انساني قرار گيرد. اگر خدمت به خلق، در مسير ساير ارزشهاي انساني قرار نگيرد، بهاندازه يك پول هم ارزش ندارد [6].
در سفارش پیامبرص به امیرمومنان ع چنین آمده است: ای علی چهارچیز تباه می شود:خوردن درحال سیری،روشن کردن چراغ درمهتاب،افشاندن بذر در زمین شوره زار ونیکی به نا اهل ونالایق [7].
ب.گونههاى خدمتگزاري
خدمترساني اعم از خدمات مادي، معنوي و عاطفي است.
1. خدمات مادي
خدمات مادي، یعنی برآوردنِ نيازمنديهاي مادي؛ مانند لباس، غذا، مسكن،بهداشت،امنیت و… است؛ چنانكه درآيات و روايات به آن اشاره شده ودرمباحث آینده به آن پرداخته می شود. البته صرف پرداختن به نيازمنديهاي مادي، بدون توجه به ارزشهاي معنوي، مطلوب است اما کافی نیست.
2. خدمات معنوي و فرهنگي
خدمت معنوي؛ يعني هدايت و زنده کردن فطرت الهي انسانها در پرتو انوار آموزههاي ديني كه از اهميت والايي برخوردار است، حتي می توان گفت خدمات مادي زمينه وبسترساز رشد معنويت بشمارمی آید.
در قرآن مجيد به آياتي بر ميخوريم که به ارزش حيات معنوي و خدمت به آنان در اين بستر پرداخته است:
وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا (مائده:32) و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است،
امام صادق(ع) در تفسير اين آيه فرموده است: «بهترازاین که نفس راازقتل برهاند،این است که اوراازگمراهی به سوی هدایت ببرد( در واقع او را زنده كرده است).»[8] .
امام صادق به نقل از امام على(ع) فرمود: پيامبر خدا مرا به يمن فرستاد و فرمود:
«اى على! با احدى نمىجنگى، مگر اينكه قبل از جنگ، او را به اسلام دعوت كنى. اگر خداوند يك نفر را به وسيلة دعوت تو به اسلام هدايت كند، براى تو بهتر است از آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب مىكند و تو مالك آن باشى![9] يعني اگر يك نفر از كافران به دست تو هدايت شود بهتر و ارزشمندتر از فرمانروايى تو بر تمام دنياست.»
امير مؤمنان(ع) در تفسير تعاون به نيکي درآية شريفة (وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى) (مائده: 2) مىفرمايد: لكن بايد به مقدار توان، حقوق الهى را رعايت كند كه يكى از واجبات الهى، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن، و بر پا داشتن حق، و يارى دادن به يكديگر است [10].
معصومين: نه تنها ديگران را بر اقامه حق و حقمحوري و زيستن در يک زندگي پاک و معنوي يارى مىكردند، بلكه خود، محور حق و عدالت و پاکي بودند و مردم، حق و عدالت و حيات طيبه را از زبان و كردار آنان مىآموختند.
برترين و عالىترين خدمت به مردم در سيرة معصومين: ، راهنمايى و هدايت و ارشاد آنان به سوى صلاح و سعادت دنيا و آخرت است. در زيارت جامعة كبيره خطاب به اهل بيت آمده است:
«به واسطة ولايت شما خدا حقايق دينمان را به ما آموخت و تباهىهاى دنياى ما را اصلاح كرد. بهوسيلة دوستى شما كلمه توحيد به حد كمال رسيد و نعمت بزرگ شد و پراكندگى و اختلاف به اُلفت گراييد… به وسيلة شما مردم به سوى بهشت رضوان رهسپار مىشوند.»[11]
انوار الهي امامان، همواره مانند خورشيد، بر فكر و دل انسانها مىتابد و به آنها نور و گرما مىبخشد. همانگونه كه همه موجودات در پرتو نور خورشيد زندگى ميکنند، حيات معنوى آدميان نيز در پرتو انوار معنوى اهل بيت: تأمين مىشود و آيا خدمتى بيش از اين مىتوان تصور كرد؟!
1/2.خیرخواهی در هدایت مردم
رسول خداص فرمود: برترین مقام ومنزلت نزدخدا درروزقیامت ازآن کسانی است که دردنیا بیش ازدیگران به خیرخواهی وموعظه دیگران بپردازد [12].
2/2 .نشان دادن خوبی ها ونهی از بدی ها
اگربینی که نابیناوچاه است اگرخاموش بنشینی گناه است.
نشان دادن خوبی ها و امربه معروف و نهی از منکر و زشتی ها در جامعه برکات فراوانی در پی دارد. مانند: امنیت اجتماعی، برکات مادی ومعنوی، عزتمندی، قبولی دعا، پاک شدن جامعه از نااهلان و سرانجام ورود به بهشت است.
پیامبر(ص) فرمود: مردم تا هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند و همدیگر را در احسان و نیکوکاری و تقوا یاری مینمایند، پیوسته در خیر و خوبی و برکات الهی بسر می برند. و اگر چنین نباشد، خیر و برکت از زندگی آنها برداشته میشود. برخی سلطه می یابند، و هیچ یار و یاوری در زمین و آسمان نخواهند داشت [13].
3/2.دعا برای دیگران
دیگران را در دعای خود شریک کردن، علاوه بر ابراز محبت به برادران دینی، موجب استجابت دعا نیز می شود.
میرزا جواد ملکی تبریزی، عارف نامی می نویسد: زمانی که بنده مؤمنی، برادر مؤمنی رادعاکند، فرشته ندا می زند: صد برابرآنچه برای برادر مؤمن خود خواستی، به تو عطا میشود. شش فرشته دیگر هم هر کدام صد هزار برابر فرشته قبلی، مژده عطاشدن به او می دهند. تا این که خداوند ندا میدهد: ای بنده خدا، یک میلیون برابر دعا درحق برادر مؤمنت به تو عطا می کنم [14].
3. كمكهاى عاطفى
رنج كمبودهاى عاطفى را نبايد كمتر از كمبودهاى مادى پنداشت. گاه فقر عاطفى رنجى بيشتر مىآورد و آفتى زيانبارتر مىآفريند. بزرگان معصوم: بدين حقيقت عنايت داشتند و مىكوشيدند نيازهاى مردم را در اين زمينه برآورند و آنان را از اين نعمت خدادادى بهرهمند سازند؛ از جمله بركات وجود معصوم: ، مشكلگشايى و غمزدايى از كار و دل مؤمنان است. وجود امام7 سبب آرامش دل، گشايش گرههاى كور زندگى و آسان شدن كارهاست. در زيارت جامعه کبیره خطاب به ائمّه: مىگوييم:
«خداوند به وسيلة شما اندوه را مىزدايد و پريشانى را برطرف مىسازد… به سبب شما ما را از خوارى رهايى داده و اندوههاى جانكاه ما را زدوده است.»[15]
دعاها و هدایت ها و راهنماييهاى عمومى و ارشادى پيامبر و امامان، كه تأثير فراوانى در حلّ گرفتاريها و مشکلات و سامان دادن به نابسامانيهای فردی و اجتماعی دارد، در اين راستاست.
امام صادق (ع) فرمود: روزی علی بن حسین(ع) بر جذامیها گذشت در حالیکه او سوار بر مرکب بود وآنها مشغول صرف غذا ،جذامیها از امام خواستند با آنها هم غذا شود،حضرت فرمود :اگر روزه نبودم حتماَ دعوت شما را می پذیرفتم.سپس به منزل رفت ودستور داد غذای مفصل وخوشمزه ای آماده طبخ شود واز جذامیها دعوت کرد ودر کنار هم به صرف غذا پرداختند [16].
1/3.یاری ستمدیده
از پیامبر(ص) چنین روایت شده است: مَنْ أَخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ كَانَ مَعِي فِي الْجَنَّةِ مُصَاحِباً. کسی که حق ستمدیده را ازستمگر بستاند، در بهشت همنشین من است[17].
امام صادق ع فرمود: یاری رساندن به مومن ستم دیده ومظلوم ازیک ماه روزه واعتکاف درمسجدالحرام برتراست [18] .
2/3.وساطت در ازدواج
یکی از کارهای خیر و خدمت رسانی به جامعه واسطه گری برای ازدواج افراداست که بهره مندی از لطف حضرت حق در قیامت را در پی دارد.
رسول خدا(ص) فرمود: هرکسی در کار ازدواج دو نفر اقدام کند و خدا نیزآن دو را گردهم آورد، خدا حورالعین را به او تزویج کرده و در برابر هر قدمی که وی در این راه برداشته و هرسخنی که گفته ثواب یک سال عبادت می دهد [19].
گفتار دوم ـ کارکرد و نقش خدمتگزاری
کارکرد و نقش خدمت به مردم، علاوه بر جلب رضايت و خشنودى خداوند، هم به خود انسان باز ميگردد و هم جامعه را تحت تأثير قرار ميدهد و سبب همبستگى، تأليف قلوب، صفا و صميميت و افزايش مهر و محبت مىگردد.
نخستين آثار خدمترساني، بر خود خدمتگزار ظاهر ميشود و تأثيرات روحي و رواني مثبتي براي وي به ارمغان ميآورد؛ وهمچنین تاثیرات فراوانی برجامعه می گذارد.
1. گامي در جهت كمال
شهيد مطهري ميفرمايد:
«انسان همیشه دروازه معنویت بوده است. یکی از دروازههایی که از وجود انسان به معنویت باز میشود، یک سلسله معانی (نه مواد) است که «ارزشهای انسانی» نامیده میشود و همانهاست که ملاک انسانیت انسان است و شخصیت انسان به اینها بستگی دارد، از قبیل درد خدا داشتن، درد خلق خدا داشتن، مهر ورزیدن، خدمت به خلق…» [20].
انسانيكه با نيت قرب به حضرت حق، به ديگران خدمت ميكند، درحقيقت وجود خود را كمال ميبخشد؛ قرآن کریم چه زيبا گفته است: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه (فاطر : 10). سخنان پاكيزه به سوى او صعود مىكند، و عمل صالح را بالا مىبرد.
به گفته استاد مطهري:عدهاي كه به نام عباد و زهاد معروفند و به فكر نجات خويش، نميدانند كه خدمت به خلق و هدايت و ارشاد خلق به يك معنا بالاتر از عبادت خالق است. با اين توضيح كه اگر خدمت به خلق را در عرض عبادت خالق قرار دهيم، دومي اصل است. ولي خدمت به خلق، با حفظ مرتبة عبوديت، سفر و مرحله بعد است و به قول عرفا، سفر من الحق الي الخلق و سفر بالحق في الخلق، آخرين سفر وآخرين مرحلة كمال انساني است و اما سفر من الخلق الي الحق و سفر بالحق في الحق كه همان عبادت است، مقدمة دو سفر دومي، يعني سفر من الحق الي الخلق و سفر بالحق في الخلق است [21].
2. نشاطآفريني
خدمت به خلق خدا، پيش از آنكه براي مردم نشاطآور باشد، براي فرد خدمتگزار لذتبخش و نشاطآور است. امام صادق(ع) فرمود: به خدا سوگند! پيامبر خدا9 آنگاه كه نياز مؤمنى را بر مىآورد، خود بيش از آن نيازمند، مسرور مىشد[22].
3. محبوب خدا شدن
محبوب خدا شدن كار سادهاي نيست و خداوند هر كسي را محبوب خويش نميپسندد. خدمت به خلق، از اعمالي است كه انسان را محبوب خدا ميكند. از امام صادق7 روايت شده كه خداوند ـ عزّوجلّ ـ فرموده است:
«مردم عيال مناند. محبوبترين آنها نزد من، كسى است كه بيش از همه به مردم مهربان باشد و كوشش بيشترى در رفع نيازمندىهاى آنان كند.» [23]
4.تأليف قلوب، اتحاد و همبستگي، ايجاد صفا و صميميت و افزايش مهر و محبت و دوستي
امام على(ع) مىفرمايد: «بالإحْسانِ تُمْلَكُ القُلوبُ»؛ «با احسان و نيكى قلبها مسخر مىشود.[24]»
مراد هركه برآري مطيع امر توگشت | خلاف نفس، كه فرمان دهد چو يافت مراد |
بنده حلقه بگوش ار ننوازي برود | لطفكن لطفكه بيگانه شود حلقه بگوش |
وقتي در جامعهاي خدمتگزاران افزون يافتند، آن جامعه به قلّههاي قدرت و عزت دست پيدا ميكند. همچنانكه قرآن كريم ميفرمايد: (وَ لِله الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ) ؛ «عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است» (منافقون: 8).
گفتارسوم ـ اهتمام خدمت به خلق خدا
درآموزههاي ديني، بهويژه روايات، اهتمام فراواني بر خدمت به مردم شده است:
یک. پروردگار متعال درقرآن خدمت به بندگان خدا را در رديف بهترين نيكيها برشمرده است:{وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِالله وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَالنَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقاب} (بقره: 177).
«بلكه نيكوكار كسى استكه به خدا و روز بازپسين و فرشتگان وكتاب خدا و پيامبران ايمان آورد و مال خود را، با آنكه دوستش دارد، به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و مسافران و گدايان و دربندماندگان ببخشد.»
درآية ديگري نيز دستور بهتعاون ونيكي داده شده؛ (وَتَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِّ وَالتَّقْوَى) (مائده:2).
دو. روايات فراواني در اين موضوع وجود دارد كه به برخي اشاره ميكنيم:
1. دوخصلت است که برتر ازآن دو چیزی نیست:ایمان به خدا وسود رسانی به بندگان خدا.و دوخصلت است که بدترازآن دو چیزی نیست:شرک به خدا وآسیب رساندن به بندگان خدا [25].
2. کارهای محبوب خدا،شادی است که برقلب مومن وارد می کنی وگرسنگی او را برطرف می نمایی وغبارغم ازچهره اش می زدایی [26].
3.پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: بهترین مردم کسی است که مردم از او بهره مند گردند [27].
4.همچنین فرمود:کسی که تهی دستی را از مال خویش بهره مند گرداند ونسبت به مردم انصاف داشته باشد، او مؤمن حقیقی است[28].
5.همچنین فرمود: هر که از امت من صبح کند و همت او جز خدا باشد از خدا نیست، و هر کس به کارهای مؤمنین اهتمام ندارد از مؤمنان نیست،و هرکس با رغبت ،تن به ذلت دهد از ما اهل بیت نیست[29].
6.امام صادق(علیه السلام) درموردنیکی به برادران دینی ،به عنوان فوق عبادتها فرمود: هما نا خداوند پرستیده نشده است به عبادتی همچون گام برداشتن برای نیکی کردن به برادران ایمانی ودیدار باآنان [30].
7.امام صادق(عليه السلام) طي سفارشي به پسر جندب فرمود: ا ي پسر جندب !آنكه در انجام حاجت برادرش گام بردارد چون كسي است كه ميان صفا ومروه سعي كند. وبرآورنده حاجت برادر ايماني چون كسي است كه روز «بدر»در راه خدا به خون غلطيده ،و خدا هيچ مردمي را عذاب نكرده، مگر هنگام بي اعتنائ به حقوق فقراءخودشان[31] .
8.همچنین فرمود: کمک تو به انسان ضعیف ازصدقه برتراست. [32].
9.عبدالرحمان ازرق گويد: از ابوالحسن امام رضا (عليه السلام) پرسيدم: «مردي به سعي صفا و مروه ميرود، سه يا چهار شوط سعي ميكند. آنگاه دوستش با او برخورد ميكند و از اوكمك براي رفع مشكلش ميطلبد يا او را به غذا دعوت مينماید؛ حكم چيست»؟ امام فرمود: «اگربه وی پاسخ دهد، ايرادي ندارد»[33] .
10. اسحاق بن عمارازامام صادق (عليه السلام) چنین روایت می کند:کسی که یک طواف برگردخانه خدا کند،خداوندشش هزارحسنه برایش می نویسدوشش هزارگناه ازاومی آمرزد وشش هزار درجه به او می دهد.تاهنگامی که به ملتزم رسید، هفت باب بهشت برروی او گشوده می شود.پرسیدم:فدات شوم!آیا اینها پاداش یک طواف است؟فرمود:آری.وبه توخبر دهم بالاتر ازاین را،وآن برآوردن حاجت مومن است که برتر ازده طواف می باشد [34].
11.درروایتی دیگراسحاق بن عمارازامام صادق (عليه السلام) نقل می کند:فرمود:ای اسحاق! هرکس برگرداین خانه(کعبه)یک طواف کند،خداوند هزارحسنه درنامه اعمالش می نویسد وهزار گناه ازاو محو می کندوهزاردرجه به او می دهدوهزاردرخت دربهشت برایش می رویاند وپاداش آزادکردن هزارکنیزبرایش می نویسد،تابه محاذی ملتزم برسد.وقتی به ملتزم رسید خداوند هشت درب بهشت برویش می گشایدوبه او خطاب می شود که ازهربابی دوست داری واردبهشت شو.گفتم فدات شوم همه این پاداشها وفضایل برای یک طواف است؟فرمود:آری.آیا به توخبر دهم پاداش (عملی) را بیش از این ؟عرض کردم:بلی.فرمود:کسی که حاجت برادر مومن خود را برآورده کند،پاداش طواف وطواف تا به ده طواف رسید رادارد [35].
12. امام علی (عليه السلام) فرمود: هیچ عملی نزدخداوندبزرگ، محبوب تر از این نیست که مردی مشکلات مردی را برطرف نماید [36].
13.همچنین فرمود: روآوردن حوائج مردم به شما،نعمتی ازسوی خداوند است،پس آن را فرصت بشمارید. [37] .
14.درروایت آمده : آقای مردم خدمتگزارآنان است [38].
15.شخصى خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيد و گفت:«هنگامى كه به مكه رسيديم، همه دوستان و همراهان براى طواف حركت كردند و مرا براى نگهدارى اثاثيه گذاشتند.» حضرت فرمود: «ثواب تو از آنان بيشتر است» (انْتَ اعْظَمُهُمْ أجْراً)؛ [39].
ازاينرو، مناسب است در مكه و مدينه وعتبات، در زيارتها و بازديد از اماكن، مراقب همراهان و همكاروانيان باشيم. از گمشدن و سرگردان شدن افراد جلوگيرى كنيم و اگر جوان هستيم، به سالمندان یاری نماييم.
پذيرفتن مسئوليت براي خدمتگزاري
مقامطلبى در شأن مؤمن نيست و با ايمان سازگاري ندارد؛ چنانکه قرآن كريم مىفرمايد: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ (قصص: 83). (آرى) اين سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مىدهيم كه اراده برترىجويى در زمين و فساد را ندارند، و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است.
امّا پذيرفتن مسئوليت براى خدمت به خلق خدا، بالاترين عبادتهاست و نه تنها اعلام آمادگى كردن و پذيرفتن مسئوليت براى اين هدف بد نيست، بلكه در بعضى موارد واجب و لازم است.
در بوستان سعدي آمده است: پادشاه دادگري بود که هيچ کس از او شکايت نداشت، روزي به صاحبدلي گفت: من احساس بيحاصلي ميکنم [عمرم بيهوده گذشته است] و ديگر نميخواهم پادشاهي کنم؛ بلکه تصميم دارم به کنجي بنشينم و به عبادت بپردازم. آن مرد دانا برآشفت و گفت: تو اکنون بهترين موقعيت را براي خدمت داري. در همين جايگاه بمان و به خلق خدمت کن!
طريقت به جز خدمت خلق نيست | به تسبيح و سجاده و دلق نيست |
تو بر تخت سلطاني خويش باش | به اخلاق پاکيزه درويش باش باش(كهف: 89-86) |
امام خمينى= در وصيّتنامة اخلاقى خويش به فرزندشان فرمود:«پسرم! از زير بار مسئوليت انسانى كه خدمت به حق و در صورتِ خدمت به خلق است، شانه خالى مكن.» [40]
اغتنام فرصت جهت خدمت به جامعه و مردم
فرصتهايى كه بر سر راه زندگى بشر پيش مىآيد، ناپايدار و زودگذر است
و ممكن است بزرگترين فرصت ثمربخش بر اثر كمترين مسامحه و سهلانگارى از كف برود. ازاينرو، در روايات همواره خطر از دست رفتن فرصتها خاطرنشان شده است؛ چنان كه رسول الله9 مىفرمايد: درروزگارتان جهت قرب به پرودرگارتان نسیم هایی می وزد بکوشیدآنها را دریابید. [41] .
حضرت على (عليه السلام) مىفرمايد: فرصت چون ابر بهاران می گذرد،پس فرصتهای نیک را دیابید. [42].
صاحبا عمر عزيز است، غنيمت دانش | گوى خيرى كه توانى ببر از ميدانش |
جاى گريهاست براين عمركه چون خنده گل | پنج روزى است بقاى دهن خندانش[43] |
برترين کارها، با دوامترين و دشوارترين آنهاست
* افضل کارها دشوارترین آنهاست. (أفضَلُ الأعمالِ أحمَزُها) [44].
* برترین عمل با دوام ترین آن است،هرچندکم باشد [45].
گفتار چهارم ـ تقدير از خدمترساني برخی ازانبيا و اوليا در قرآن
پيامبران و اولياى الهى، براى حل مشكلات و نجات مردم، شخصاً قيام و اقدام مىكردند و چنین نبود که تنها به دعا وسفارش اكتفا كنند، اکنون به برخی از آنها اشاره ميكنيم:
1.خدمتگزارى ذوالقرنين
ذوالقرنين بدون چشمداشت مالى و درخواست مزد، به مردم غرب و شرق عالم خدمت مادي و معنوي كرد. خداوند نيز با بيان خدمتهاي او در16آية قرآن كريم، از زحمات اين مرد الهي تقدير کرده است:
* وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً (كهف : 83) و از تو در باره” ذو القرنين” سؤال مىكنند، بگو به زودى گوشهاى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم كرد..
ذوالقرنين، سفرى به سوى غرب داشت و با اقامه نظام عادلانه دينى در ميان ساحلنشينان، به آنان خدمت بزرگي كرد.
* حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً… (كهف : 86-89)تا به غروبگاه آفتاب رسيد (در آنجا) احساس كرد كه خورشيد در چشمه (يا دريا) ى- تيره و گلآلودى فرو مىرود، و در آنجا قومى را يافت، ما گفتيم اى ذو القرنين! آيا مىخواهى مجازات كنى و يا پاداش نيكويى را در باره آنها انتخاب نمايى؟
ذوالقرنين گفت: اما كسانى كه ستم كردهاند آنها را مجازات خواهيم كرد سپس، به سوى پروردگارشان بازمىگردند و خدا آنها را مجازات شديدى خواهد نمود.
اين ظالمان و ستمگران، هم مجازات اين دنيا را مىچشند و هم عذاب آخرت را و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداش نيكو خواهد داشت و ما فرمان آسانى به او خواهيم داد. هم با گفتار نيك با او برخورد خواهيم كرد و هم تكاليف سخت و سنگين بر دوش او نخواهيم گذارد و خراج و ماليات سنگين نيز از او نخواهيم گرفت.
گويا هدف ذوالقرنين از اين بيان، اشاره به اين است كه مردم در برابر دعوت من به توحيد و ايمان و مبارزه با ظلم و شرك و فساد، به دو گروه تقسيم خواهند شد؛ كسانى كه تسليم اين برنامه سازنده الهى شوند، مطمئناً پاداش نيك خواهند داشت و در امنيت و آسودگى خاطر زندگى خواهند كرد. اما آنها كه در برابر اين دعوت موضعگيرى خصمانه داشته باشند و به شرك و ظلم و فساد ادامه دهند، مجازات خواهند شد [46].
مراد از اينكه جز خورشيد سايهبانى نداشتند، زندگى ابتدايى و بدون امكانات است. به فرموده امام صادق(علیه سلام) : نه خانهسازى مىدانستند، نه خيّاطى. خورشيد بىمانع بر آنان مىتابيد؛ بهگونهاى كه صورتهاى آنان سياه شده بود [47].
ذوالقرنين سفر خود را به غرب پايان داد و سپس عازم شرق شد؛ تا به خاستگاه خورشيد رسيد (در آنجا) مشاهده كرد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مىكند كه جز آفتاب براى آنها پوششى قرار نداده بوديم. {حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَـا تَطْلُـعُ عَلَى قَـوْمٍ لَّمْ نَجْعَـل لَهُـم مِّن دُونِهَا سِتْرًا} (كهف: 90).
اين جمعيت در مرحلهاى بسيار پایين از زندگى انسانى بودند؛ تا آنجا كه برهنه میزیستند يا پوشش بسيار كمى كه بدن آنها را از آفتاب نمىپوشانيد، داشتند. ذوالقرنين حتى جمعيتى را كه به گفتة قرآن، سخنى نمىفهميدند (لا يَكادُونَ يَفْقَهونَ قَوْلًا)؛ از نظر دور نداشت و با هر وسيلة ممكن، به درد دل آنها گوش فرا داد. نيازشان را بر طرف ساخت و ميان آنها و دشمنان سرسختشان سد محكمى بنيان نهاد و با اينكه به نظر نمىرسيد چنين جمعيت عقبافتادهاى براى حكومت نفعى داشته باشند، بدون چشمداشت، به اصلاح كارشان پرداخت.
ذوالقرنين به گروهى كه از هجوم اقوام وحشى يأجوج و مأجوج شكايت داشتند، نخست دستور داد قطعات آهن بياورند. بعد از آن، دستور آتش افروختن در اطراف سد آهنين، براى جوش خوردن و بعد از آن دستور تهية مس مذاب براى پوشاندن آهن با لايهاى از مس داد و بدين ترتيب، سدي ساخت كه اقوام وحشي يأجوج و مأجوج نه قادر بودند آن را سوراخ كنند و نه قدرت بر بالا رفتن از آن را داشتند [48].
2.خدمتگزاري حضرت يوسف براي مردم مصر
حضرت يوسف براى مقابله با هفت سال خشكسالى، كه در انتظار مردم مصر بود، قدم پيش گذاشت و با تعبير خوابِ پادشاه مصر، رهنمودهايى ارائه كرد. پادشاه به يوسف گفت: «تو امروز نزد ما مقام و منزلت و قدرت و مكنت دارى و مورد اعتماد ما هستى.» حضرت يوسف كه زمينه را براى خدمت به مردم و اجراى برنامههاى خاص خود آماده ديد، همكارى با پادشاه مصر را پذيرفت و پيشنهاد كرد كه وي را بر گنجينههاى سرزمين مصر بگمارد و اختيار همه خزانهها و انبارهاى مصر با او باشد. (قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ (یوسف:55)
يوسف شايستگى خود را براى داشتن چنين اختيارى، با دو كلمه اظهار كرد؛ او گفت: من «نگهبان» و «دانا» هستم؛ يعنى هم اين خزانهها و انبارها را حفظ مىكنم و جلو حيف و ميل شدن آنها را میگیرم و هم دانش لازم براى استفادة بهينه از اين امكانات را دارم. يوسف، هم درستكار بود و در اموال عمومى خيانت نمىكرد و هم برنامههاى اقتصادى روشنى داشت؛ به اصطلاح هم «متعهد» بود و هم «متخصص».
يوسف با يك پادشاه كافر و مشرك دست همكارى داد و حاضر شد در حكومت كافران منصب مهمى داشته باشد تا به مردم خدمت كند. او با پيشبينى خشكسالى چند ساله، بر خود لازم دانست كه وارد عمل شود و مردم را از قحطى و گرسنگى ومرگ نجات بخشد و اين كار در عين حال كه خود يك كار نيكو و با ارزشى بود، زمينه را براى محبوبيت يوسف در ميان مردم و در نتيجه هدايت آنان و هدایت پادشاه مصربه خداشناسی فراهم آورد وآنان را ازبت پرستی وشر بت پرستان نجات داد [49].
3.خدمت حضرت ابراهيم بویژه به زائران خانه خدا
ابراهيم خليل با خدمت معنوي كه به مردم كرد وآنان را به توحيد محض فرا خواند، بزرگترين خدمت را به بشريت انجام داد:
* {وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْـرِکْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ} (حج: 26).
«و [به يادآور] آنگاه كه مكان كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم [و به او گفتيم:] هيچگونه شركى نسبت به من روا مدار و خانه مرا براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاكيزه دار.»
قرآن ابتدا از داستان بازسازي كعبه شروع كرده، مىگويد: «به خاطر بياور زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم تا در آن مكان اقدام به بناى خانه كعبه كند». منظور از اين جمله ـ طبق بيان مفسران ـ اين است كه خداوند مكان خانه كعبه راكه در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ويران و آثارش محو گشته بود، به ابراهيم(ع) نشان داد؛ طوفانى وزيد، خاكها را به عقب برد و پايههاى خانه آشكار گشت. يا قطعه ابرى آمد و در آنجا سايه افكند يا به هر وسيله ديگر خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهيم معلوم و آماده ساخت و او با هميارى فرزندش اسماعيل آن را بازسازي کرد. هنگامىكه خانه آماده شد، به ابراهيم خطاب شد: «اين خانه را كانون توحيد كن و چيزى را شريك من قرار مده و خانهام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك گردان.» (وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ) (حج:26)
در حقيقت ابراهيم(ع) مأمور بود خانه كعبه و اطراف آن را از هرگونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هرگونه بت و مظاهر شرك، پاك و پاكيزه دارد تا بندگان خدا در اين مكان پاك، جز به خدا نينديشند و مهمترين عبادت اين سرزمين را، كه طواف و نماز است، در محيطى پيراسته از هرگونه آلودگى انجام دهند [50] . آنگاه آن حضرت بناي مناسك حج را پايهگذاري كرد تا زائران خانة خدا، با انجام مناسك حج، خود را به ارزشهاي الهي آراسته کنند و سعادت ابدي را براي خويش رقم بزنند.
ابراهیم خلیل پس از بنای کعبه، مردم را برای انجام مراسم و مناسک حج فرا خواند وآنان را به یک عمل معنوی سعادت آفرین دعوت کرد. وچنین دعا کرد: رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ. رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (بقره:128و129)پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتى كه تسليم فرمانت باشد به وجود آور، و طرز پرستش خودت را به ما نشان ده، و توبه ما را بپذير، كه تو تواب و رحيمى.
– پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن، تا آيات تو را بر آنها بخواند، و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند، زيرا تو توانا و حكيمى (و بر اين كار قادرى).
ابراهیم خلیل ازنیازهای مادی وفرهنگی امت اسلام و اهل مکه نیزغافل نشد واز ایزدمنان روزی فراخ و فراون ورهبری شایسته از خداوند درخواست کرد.
ابراهيم و فرزندش اسماعيل، دراین آیه شریفه پنج تقاضاى مهم از خداوند جهان مىكنند، اين تقاضاها كه به هنگام اشتغال به تجديد بناى خانه كعبه صورت گرفت به قدرى حساب شده و جامع تمام نيازمنديهاى زندگى مادى و معنوى است كه انسان را به عظمت روح اين دو پيامبر بزرگ خدا كاملا آشنا مىسازد:
یک.” پروردگارا! ما را تسليم فرمان خودت قرار ده” (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ)
دو.” از دودمان ما نيز امتى مسلمان و تسليم در برابر فرمانت قرار ده” (وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ)
سه .” طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده، و ما را از آن آگاه ساز تا بتوانيم آن گونه كه شايسته مقام تو است عبادتت كنيم ” (وَ أَرِنا مَناسِكَنا )
چهار.” توبه ما را بپذير و رحمتت را متوجه ما گردان كه تو تواب و رحيمى” (وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ)
پنج . ” پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن تا آيات تو را بر آنها بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و آنها را پاكيزه كند چرا كه تو توانا هستى و بر تمام اين كارها قدرت دارى ” ” (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم” (إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ)
بعثت پیامبران که مهمترین دعای حضرت ابراهیم واسماعیل برای امت ومردم است ازسه هدف مهم برخوداراست:
هدف نخست تلاوت آيات خدا بر مردم، اين جمله اشاره به بيدار ساختن انديشهها در پرتو آيات گيرا و جذاب و كوبندهاى است كه از مجراى وحى بر قلب پيامبر ص نازل مىشود و او به وسيله آن، ارواح خفته را بيدار مىكند.
هدف دوم تعليم كتاب و حكمت است، چرا كه تا آگاهى حاصل نشود، تربيت كه مرحله سوم است صورت نمىگيرد .
هدف سوم. ” تزكيه” است که در لغت هم به معنى نمو دادن، و هم به معنى پاكسازى آمده است[51] .
إبراهيم خلیل آنچنان شیفته خدمتگزاری وخدمت به بندگان خدا بود که از دو نیاز مهم دیگرمردم غافل نبود.نیاز امنیتی ونیاز اقتصادی.لذا هردو را ازخداوند برای اهل مکه در خواست کرد وهردوبه اجابت رسید.
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ ( ابراهیم:35) به ياد آوريد) زمانى را كه ابراهيم گفت پروردگارا اين شهر (مكه) را شهر امنى قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاهدار.
رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ ( ابراهیم:37)
پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانهاى که حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را بر پاى دارند، تو قلبهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزى ده شايد آنان شكر تو را بجاى آورند.
نخست مىگويد:” به خاطر بياوريد زمانى را كه ابراهيم به پيشگاه خدا عرضه داشت، پروردگارا اين شهر (مكه) را سرزمين امن و امان قرار ده” (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً).
ابراهيم خلیل ع نخستين تقاضايى را كه در اين سرزمين از خداوند كرد تقاضاى” امنيت” بود، اين نشان مىدهد كه نعمت امنيت نخستين شرط براى زندگى انسان و سكونت در يك منطقه، و براى هر گونه عمران و آبادى و پيشرفت و ترقى است، و به راستى هم چنين است.
اگر جايى امن نباشد قابل سكونت نيست، هر چند تمام نعمتهاى دنيا در آن جمع باشد، اصولا شهر و ديار و كشورى كه فاقد نعمت امنيت است همه نعمتها را از دست خواهد داد![52]
دوم می گوید: ” و آنها را از انواع ميوهها (ثمرات مادى و معنوى) بهرهمند كن، شايد شكر نعمتهاى تو را ادا كنند” (وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ). درپرتو شکوه ورونق اقتصادی است که مردم درآسایش وآرامش زندگی می کنند.
4.عبدالمطلب
عبدالمطلبآن مرد خدا و موحد، در عصري كمر به خدمت مردم، بهويژه خدمت معنوي بست كه هنوز پیامبرخدا به پيامبري مبعوث نشده بود. ازاينرو، امورى را سنت نهاد كه اسلام آنها را تأييد و تثبيت نمود؛ مانند:
1. وفاى به نذر (انسان : 7 ؛ حج : 29)؛
2. منع ازدواج با محارم (نساء : 23)؛
3. بريدن دست دزد (مائده : 38)؛
4. نهى از زنده به گور كردن دختران (تكوير : 8 ؛ انعام : 151 ؛ اسراء : 3)؛
5. تحريم شراب (مائده : 90 و 91)؛
6. تحريم زنا (فرقان : 68 ؛ ممتحنه : 12 : اسراء : 32)؛
7. جلوگيرى از طواف عريان به گرد كعبه؛[53]
8 . رعايت صلة رحم و پيوند با خويشاوندان (نساء : 1)؛
9. اطعام طعام (مائده : 89 ؛ بلد : 14 ؛ الحاقه : 34)؛
10. ستم ننمودن و ترك ظلم (ابراهيم : 22).
عبدالمطلب در غار حِرا، كنج خلوتى مىيافت و چندين شب را به عبادت خدا مىپرداخت (تحنث)، كه همين روش را نوهاش خاتم پيامبران(ص) ، نيز در پيش گرفت . او به روز جزا اعتقاد داشت و همين امر را به ديگران نيز تبليغ مىكرد[54]
از امام جعفر صادق(ع)، از پدرش، از جدش، از على بن ابىطالب: ، از پیامبرخدا9 روايت شده است كه در وصيتش به على(ع) فرمود:
«اى على، عبدالمطلب در دوران جاهليت پنج سنت بر جاى نهاد كه خداى تعالى اجرا و انجام آنها را در اسلام مقرر داشت:
ازدواج با زنهاى پدر را حرام كرد؛ و خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود: وَ لاَ تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ (نساء: 22).
عبدالمطلب گنجى يافت، خمس آن را جدا كرد و در راه خدا صدقه داد؛ خداوند نيز فرمود: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ للهَ خُمُسَهُ… (انفال: 41).
وقتى چاه زمزم را حفر كرد، آن را آبشخور حاجيان قرار داد.
و سقاية الحاج را سنت نهاد؛ و خداوند نيز فرمود: أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ… (توبه: 19).
او ديه قتل را صد شتر تعيين كرد؛ و خداى ـ عزّوجلّ ـ همان را نيز در اسلام مقرر فرمود.
پیش از آن، قریش براى طواف به گرد خانة خدا حد و معيارى نداشتند. عبدالمطلب طواف را هفت شوط تعيين كرد و خداوند همان را در اسلام مقرر داشت.
اى على، عبدالمطلب بر مبناى تيرهاى ازلام قسمت نمىكرد، بتى را نمىپرستيد وگوشت قربانى شده براى بت را نمىخورد و مىگفت: «من به دين پدرم، ابراهيم، پايبندم»[55] .
گفتار پنجم ـ سيره خدمترسانى پيامبر(ص)
برگزيده خداوند،رسول مکرم، خود همواره در كمك به محرومان و مستضعفان پيشگام بود و سرلوحه اين حركت خداپسندانه آية شريفه فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ (بقره:148) بود. براى حضرتش آشنا و غريبه، بزرگ و كوچك و دور و نزديك تفاوتى نداشت؛ بلكه معيار، زدودن چهرة زشت حرمان از جامعه انساني بود.
پيامبر اعظم چنان در هدايت مردم دل ميسوزاند كه آرامش را از خود سلب كرده بود؛ تا آنجاكه خداوند به دلدارى پيامبرش پرداخته، مىگويد: لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ ؛ (شعراء : 3). «گويى مىخواهى جان خود را به خاطر اينكه آنها ايمان نمىآورند، از شدت اندوه بر باد دهى.»
«باخع»، از مادة «بخع» (بر وزن بخش) به معناى هلاك كردن خويشتن از شدت اندوه و غم است. اين تعبير نشان مىدهد كه تا چه اندازه پيامبر9 نسبت به مردم دلسوز بود و در انجام رسالت خويش اصرار و پافشارى داشت و از اينكه مىديد تشنهكامانى در كنار چشمة آب زلال قرآن و اسلام نشستهاند و باز از تشنگى فرياد مىكشند، ناراحت بود. نگران بود كه چرا انسان عاقل، با داشتن اين همه چراغ روشن، باز بيراهه مىرود و در پرتگاه فرو مىغلطد و نابود مىشود؟[56]
به فرازهايي از سيرة آن بزرگوار اشاره ميكنيم:
پیامبرخدا9 هرگز در برابر نيازمندان «نه» نمىگفت و آنان را جز با برآوردن نيازشان يا با سخنى دلنشين، مرخص نمىكرد. از جابر بن عبدالله انصارى نقل است:
«در يكى از جنگها، هنگام بازگشت از جبهه، شترم از رفتن باز ماند. پیامبر به كمك من شتافت و شتر را به رفتن واداشت و به اتفاق حركت كرديم. آن حضرت، وضعيت زندگىام را جويا شد. سپس فرمود: «در مدينه نزد من بيا». وقتى به حضورش شرفياب شدم، بهاى شتر و قدرى طلا به من عطا فرمود و هنگام چيدن خرما نيز تشريف آورد و بدهىهاى پدرم را ـ كه از دنيا رفته بود ـ ادا كرد.»[57]
امام سجاد(ع) مىفرمايد: در زمان پیامبرخدا(ص) مستمندان و تنگدستان بىسرپناه در مسجد النبی بيتوته مىكردند و پيامبر برخی شبهادر كنار منبر، سفرهاى مىگستراند، به ايشان غذا مىداد و خود نيز در كنارشان مىنشست و غذا مىخورد[58].
امام صادق7 فرمود:«همسر عثمان بن مظعون ـ يكى از صحابة پیامبر9 ـ نزد آن حضرت آمد و گفت: «اى پيامبر، عثمان روزها روزه مىگيرد و شبها به عبادت مشغول است [و به امور خانوادگى رسيدگى نمىكند]». آن حضرت ناراحت شد و برخاست و نزد عثمان رفت. ديد مشغول نماز است. پس از نماز به او فرمود: «اى عثمان، خداوند مرا به رهبانيت و انزوا مبعوث نكرده، بلكه با دينى پاك و آسان به رسالت برگزيده است. من نيز روزه مىگيرم و نماز مىخوانم و با همسرم خلوت مىكنم؛ هر كس مرا دوست دارد، بايد از سنت من پيروى كند و ازدواج از سنّت من است.»[59]
1.کمک به تهیه ابزارکار
بهترین خدمت به نیازمندان آموزش وتهیه ابزاردرآمد برای آنان است.به اصطلاح یاد دادن ماهیگیری به جای دادن ماهی.به سیره رسول خدا ص دراین موردتوجه کنیم:
مردی ازانصارراحاجتی پیش آمده پیامبرخداص ازآن اطلاع یافت وبه اوفرمود:هرچه درخانه داری نزدمن بیاور وچیزی را بی ارزش مشمار.آن مردرفت ویک زیرانداززین اسب و یک کاسه آبخوری نزدپیامبر(ص) آورد. پیامبرخدا(ص) رو به اصحاب فرمود: چه کسی خریدار اینهاست؟ مردی گفت: من به یک درهم خریدارم. پیامبر(ص) دوباره فرمود:چه کسی بیشترمی خرد؟ مردی گفت: من به دو درهم می خرم. رسول خدا(ص) فرمود: آنها برای تو. آنگاه به مرد انصاری فرمود: با یک درهم غذایی برای خانوادهات تهیه کن و با درهمی دیگر تبری بخر. او تبری خرید و نزد پیامبر(ص) آورد. آن حضرت به اصحاب فرمود: چه کسی دسته ایی برای این تبر دارد؟ یکی از اصحاب گفت: من دارم. اورفت ودسته ای آوردوبه رسول خدا(ص) داد.آن حضرت دسته تبر را گرفت و با دست خود تبر را برای آن مرد انصاری آماده کرد وبه اودادوفرمود:برو هیزم جمع کن وهیچ خاروکنده خشک وتری را ناچیزمپندار.آن مردتا پانزده شب (وروز)کارکرد.پس از آن درحالی که وضع او خوب شده بودنزدپیامبرص آمد.پیامبرخداص به وی فرمود:ٍ”این حال توبهترازآن است که در روزقیامت با چهره ای بیایی که خراش صدقه برآن است [60].
2.آزادی کنیز
امام صادق ع فرمود:روزی رسول خداص با علی ع برای خریدپیراهن به بازاررفت.درراه کنیزی دیدکه می گریست.علت راپرسید؟کنیزگفت:ای رسول خدا سرپرست من چهاردرهم برای خرید به من داده که آن راگم کردم وجرئت بازگشت به خانه راندارم.آن حضرت چهاردرهم به اودادوفرمود:به خانه برگرد.پیامبرص به بازاررفت پیراهنی به چهاردرهم خریدوپوشیدوحمدخداگفت.دربازگشت به فقیری عریان برخوردکردکه می گفت:چه کسی در راه خدا مرا می پوشاند. خدا او را از لباسهای بهشت بپوشاند. رسول خداص لباسی که خریده بود از تن بیرون آورد و به آن فقیر بخشید. و دوباره به بازار رفت و با چهار دینار باقیمانده لباسی برای خود خرید. پیامبر(ص) پس ازبازگشت( ازبازار )همان کنیزرادیدکه آنجا ایستاده است.فرمود:چرابه خانه نرفتی؟گفت:چون دیرکردم می ترسم مرا بزنند.پیامبر ص فرمود:پیشاپیش من حرکت کن وراه خانه را نشان بده.پیامبرص آمدبردرخانه ایستادوفرمود:سلام برشما ای اهل خانه.این کنیزدیرکرده است او را نیازارید.آنان(باشنیدن صدای رسول خداص بیرون آمدندو)گفتند:یارسول الله او به برکت آمدن شما به درخانه ماآزاد است.رسول خدا ص فرمود:چه پول بابرکتی دوعریان راپوشاندویک کنیز راآزاد کرد [61].
3.بخشش پیراهن
پیامبرخدا ص چنان حریص برانفاق ورفع نیازمردم بود که این آیه شریفه نازل شد. وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً ( اسراء:29) هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد آن را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرو مانى.
در روايتی در شان نزول اين آيه شریفه چنین آمده است: پيامبر ص در خانه بود سؤال كنندهاى بر در خانه آمد چون چيزى براى بخشش آماده نبود، و او تقاضاى پيراهن كرد، پيامبر ص پيراهن خود را به او داد، و همين امر سبب شد كه نتواند آن روز براى نماز به مسجد برود.اين پيش آمد زبان كفار را باز كرد، گفتند: محمد خواب مانده يا مشغول لهو و سرگرمى است و نمازش را بدست فراموشى سپرده است [62].
گفتارشش.سيره امامان معصوم
همه تلاش و كوشش ائمه معصوم: در مسير كمك به مردم و براى رسيدن آنان به كمال و سعادت بود؛ گاه خود گرسنه مىماندند تا مردم را سير كنند، لباس بيارزش مىپوشيدند تا مردم عريان نمانند، سختى را تحمل مىكردند تا مردم راحت باشند.
در زيارت جامعه، خطاب به ائمّه: مىخوانيم:
* «بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضّـُّر… وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْكُرُوب» به واسطه شماغم واندوه ورنجها ازدلها برطرف می گردد…وبه واسطه شما ما را از ذلت نجات داد وغم واندوههای شدید ما را برطرف ساخت [63].
قرآن كريم از اهل بيت اين چنين تقدير ميكند:
وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً (انسان : 8) و غذاى (خود) را با اينكه به آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مىدهند.
اين بدان سبب است که امامان بزرگوار، در خدمت به بندگان خدا، در مسائل مادي و معنوي، از هيچ چيز دريغ نميکردند. همه همت خويش را در راه خدمت و رفاه و حل مشكلات مردم به كار مىبستند و چونان پدرانى دلسوز، همه مسلمانان را فرزندان خويش مىدانستند و آسايش آنان را بر راحتى خود ترجيح مىدادند [64].
سعيد بن قيس همدانى گويد:
روزى در شدت گرما، امير مؤمنان7 را كنار ديوارى ديدم؛ عرض كردم: «اماما! در اين گرما، اينجا چه مىكنيد؟» حضرت فرمود: بیرون نیامدم مگرآن که به مظلومی کمک کنم یابه داد فریادرسی برسم.[65]
نقل است كه حضرت على(ع) ، نخلستانى داشت كه درختان آن را پیامبر غرس كرده بود. امام روزى نخلستان را فروخت. چهار هزار درهم را به يك عرب بيابانى بخشيد و بقيه را ميان مستمندان مدينه تقسيم كرد وحتى درهمى براى خود نگه نداشت.دراین نقل امیرمومنان ع به مکه رفته بود. درکنارکعبه اعرابی را دید که درسه شب متوالی پرده کعبه را گرفته وهرشبی ازخداوند درخواستی می کند: درشب اول ازخدا خواست گناهان او رابیامرزد. درشب دوم ازخداوند درخواست کرد:بهشت رانصیبش کند وازجهنم دورش نماید. ودرشب سوم ازخدا درخواست کرد چهارهزاردرهم به او برای رفع نیازش به او عطاکند.دراین شب امیرمومنان ع به سوی او رفت وگفت:ای اعرابی دوشب پیش ازخدا آمرزش گناهان وبهشت ورهایی از جهنم را ازخدا خواستی و او هم به تو عطا کرد وامشب ازخدا چهارهزار درهم طلب کردی! اعرابی گفت:تو کیستی؟فرمود:علی بن ابیطالب.اعرابی گفت:به خداقسم مقصودم تو بودی وحاجتم را به تومی گویم.فرمود:نیازت را بگو؟گفت:هزاردرهم برای مهریه وهزاردرهم برای پرداخت بدهکاری وهزاردرهم برای خرید خانه وهزاردرهم برای کسب وکار می خواهم.امام فرمود:انصاف به خرج دادی.هرگاه ازمکه خارج شدی به مدینه الرسول بیا وسراغ خانه مرا بگیر.اعرابی پس از یک هفته اقامت در مکه عازم شهرمدینه شد واز خانه امیرالمومنین ع سراغ گرفت.امام حسین ع که درجمع کودکان بازی می کرد به اعرابی گفت: من تورا راهنمایی می کنم.من حسین فرزند او هستم.آنگاه اعرابی را تادرب خانه امیرمومنان ع هدایت کرد.اعرابی گفت:برو به امیرمومنان بگو کسی که درمکه به او وعده دادی آمده است.امام حسین ع داخل شد وبه امیرمومنان ع خبر داد. امام علی ع به فاطمه س گفت:غذایی درخانه داری اعرابی بخورد؟گفت:به خدا سوگند! نه. امیرمومنان ع لباس پوشید وازمنزل بیرون آمد وفرمود:سلمان را خبرکنید.سلمان آمد.امیرمومنان فرمود:ای ابا عبدالله(کنیه سلمان)! برو و باغی را که پیامبرص برای من آماده کرده بود بفروش.سلمان به بازاررفت وباغ را به دوازده هزاردرهم فروخت وپول را خدمت امیرمومنان ع آورد.امام ع اعرابی را خواست.چهارهزاردرهم به اوداد وچهل درهم نیز هزینه سفربه او پرداخت کرد.خبر به فقیران ومستمندان مدینه رسید.به سوی امام علی ع آمده دورش جمع شدند…امام علی ع نشست وبه هرسائلی مشتی درهم می داد.همه درهمها را تقسیم کرد ودرهمی باقی نماند. با دست خالی به منزل آمد.وقتی چشم فاطمه س به آن حضرت افتاد گفت:پسرعمو باغی را که پدرم به تو داد فروختی؟فرمود:آری.به خیرونیکی دردنیا وآخرت.فاطمه ع گفت:پولش؟فرمود:به کسانی دادم که حیا داشتم خواری وشرم درخواست را درچهره آنان ببینم.فاطمه ع گفت:من گرسنه ام بچه های من گرسنه اند وشک ندارم که توهم مثل ما گرسنه ایی!آیا درهمی ازآن نصیب ما نمی شد؟! …جبرئیل امین بررسول خدا ص نازل شد.گفت:ای محمد!خدا به تو سلام می رساند ومی گوید:به علی ع سلام برسان… رسول خداص به خانه فاطمه س آمد… وهفت درهم سیاه هجری همراه داشت وفرمود:این درهمها رابگیروبه علی ع بده تا برایتان غذا تهیه کند. پس از اندکی علی ع وارد شد وگفت بوی خوش پسرعمم رسول خدا ص را استشمام می کنم.فاطمه گفت: آری اواینجا بود.پولی برای تهیه غذا به من داد.علی ع آن را گرفت وخدا راسپاس فراوان کرد. وفرمود: این رزق خداوندبزرگ است. وبه همراه فرزندش حسن روانه بازارشد.درمسیر به مردی برخورد کردندکه می گفت:چه کسی (درراه خدا)قرض کامل می دهد؟امام فرمود:پسرم!به او کمک کنیم؟گفت:چرا که نه.وامام ع همه درهمها را به اوداد.حسن گفت:پدر!همه درهمها را دادی!فرمود:آری فرزندم.آن کسی که اندک را می دهد،قادر است که بسیارش را هم بدهد.امام علی ع راه افتاد تا برود درخانه ایی رابزند وپولی قرض بگیرد.در راه به اعرابی برخورد که ناقه ایی همراه داشت.گفت:یاعلی!این ناقه را از من بخر. فرمود: پول ندارم.گفت:مهلت می دهم.فرمود:به چند؟گفت:صد درهم. امام آن را خرید وراه افتاد .درمسیر به اعرابی دیگری برخوردندکه شبیه به اولی بود ولی لباسش تفاوت داشت.گفت:یاعلی ناقه را نمی فروشی؟امام فرمود:برای چه کاری می خواهی؟گفت:می خواهم باآن به اولین جهادی که پسر عمت رفت به جهاد بروم.امام فرمود:اگرقبول می کنی بدون پول مال تو.اعرابی گفت:پول دارم به قیمت چند می فروشی؟فرمود:صد درهم.گفت:به صد وهفتاد درهم خریدم.امام ع به حسن فرمود:پول رابگیروناقه را تحویل بده.صد درهمش را به کسی بدهیم که ناقه را از او خریدیم وبا هفتاد درهم دیگر برای خانه چیزی بخریم.امام ع برای پیدا کردن فروشنده راه افتاد .درمسیر رسول خدا ص رادید که درجایی نشسته است. وقتی چشم پیامبرخدا به امام علی ع افتادتبسمی کرد بگونه ای که دندانهای جلویش نمایان شد.فرمود:یا ابوالحسن درجستجوی فروشنده ناقه هستی تاپولش را بدهی؟
– آری. پدر ومادر فدایت،.
فرمود:ای ابوالحسن!آن کس که ناقه را به تو فروخت جبرئیل بود.وآن کس که ناقه را ازتو خرید میکائیل بود وناقه ازناقه های بهشتی ودرهمها ازجانب پرودگار جهانیان است.درراه خیر انفاق کن وازفقر وناداری نترس[66].
وجودآبارعلی ع نشان ازسیره خدمتگزاری مستمرامیرمومنان ع دارد.
آبار (چاههای) علی(ع) درمدینه منوره در شمال شرقی مسجد شجره حدودفاصله 200متری مسجد،قرارگرفته است. درآنجاچند حلقه چاه وجود دارد که به دست حضرت علی (ع) کنده شده است. طبق روایتی از امام صادق(ع): اراضی این منطقه از جانب رسول خدا(ص) به علی (علیه السلام) واگذار شده بود [67].
امیرمومنان ع دردوران 25سال خانه نشینی، در این اراضی چندین حلقه چاه آب حفر کرد و نخلستانهایی به وجود آورد و آن را وقف فقرا و مستمندان نمود. گفتهاند: هشت حلقه آب شیرین و گوارا از زمان حضرتش باقی مانده که مردم مدینه برای شرب از آن استفاده میکنند. به گفته شاهدان عینی،در حکومت آل سعود چند حلقه چاه در نزدیکی این چاهها حفر شد که آبی تلخ و غیر قابل شرب دارد. و حکومت مجبور شد درب آنها را ببندد و از رفت و آمد حجاج ایرانی نیزدر این منطقه جلوگیری کند. به مسوول آنجا که سبزی میکاشت گفتم: چرا درب این چاهها را بستید؟گفت: داخل آن مار افتاده است!
امام صادق(ع)مىفرمايد:
«پیامبر(ص) پس از پيروزى در يكى از جنگها، غنايم آن را ميان رزمندگان تقسيم كرد. در اين ميان قطعه زمينى نيز به امير مؤمنان(ع) رسيد. آن حضرت چشمهاى در آن جارى ساخت و آن را ينبع ناميد. سپس آن را وقف زائران خانه خدا و محرومان و در راه ماندگان كرد و در وقفنامه چنين نوشت: «اين مزرعه [وقف است]، نه فروخته مىشود و نه به ارث كسى در مىآيد.»[68]
سيره مولاى متقيان على(ع) بر گرهگشايى و شكستن بنبستهاى زندگى مردم از لحاظ فكرى و مادى بود؛ حتي خليفة دوم، در بسيارى از مسائل قضايى، علمى و نظامى، از امير مؤمنان على(ع) كمك مىگرفت و بارها اقرار كرد كه پناه مىبرم به خدا از مشكلى كه على(ع) براى حلش حضور نداشته باشد[69].
ابن عباس گفته است:«مشكلى براى عمر ـ خليفه دوم ـ پيش آمد كه سخت او را مضطرب كرد. همه اصحاب پيامبر را گرد آورد و راه حل آن را درخواست كرد؛ ولى جملگى اظهار ناتوانى كردند. عمر گفت: «من حلال اين مشكل را مىشناسم». گفتند: «حتماً على بن ابيطالب است». گفت: «آرى! برخيزيد تا نزد او رويم.» پس از شرفيابى به حضور امير مؤمنان7 و حل شدن آن معما، عمر بسيار شگفتزده شد و گفت: «اى ابوالحسن، خدا مرا دچار مشكلى نكند كه تو براى حلش حضور نيابى و مرا در شهرى كه تو نيستى، باقى نگذارد.[70]»
امام على(ع) در دستورالعمل حكومتى، به مالك اشتر چنين فرمودند: «وَ اشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعيَّةِ وَ الَمحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطفَ بِهِمْ»؛ «دلت را سرشار از مهربانى و دوستى و لطف به مردم و زيردستان كن.[71]»
ميمون بن مهران گويد:«روزى امام حسن مجتبى(ع) در مسجد معتكف بود. مردى به خدمتش رسيد و حاجتى كه داشت از او كمك خواست. امام بى درنگ [از اعتكاف] برخاست و به كمك او شتافت.[72]»
همچنين روايت شده روزى امام حسن مجتبى(ع) مشغول طواف خانه خدا بود. شخصى به ايشان مراجعه و درخواست كمك كرد. امام طواف را رها كرد و به يارى او شتافت. كسى به امام گفت: «آيا طواف خانه خدا را به خواهش فردى ترك مىگويى؟» امام پاسخ داد:
چرا چنين كارى نكنم؟! پيامبر(ص) فرموده است: «هر كس در پى حاجت برادر مسلمانش برود، اگر آن را برآورد، پاداش حج و عمره دارد و اگر برآورده نشود، پاداش عمره دارد.» من افزون بر پاداش حج و عمره، باز مىگردم و طواف خويش را نيز انجام مىدهم[73] .
همچنين در احوال آن حضرت نوشتهاند كه سه بار همه اموال خويش را با مستمندان تقسيم كرد؛ نيمى براى خود برداشت و نيمى را بدانان بخشيد.
امام زين العابدين7 براى اينكه بتواند به همسفرانش خدمت كند، به صورت ناشناس با كاروانهايى به سفر حج مىرفت كه او را نمىشناختند.
زهرى عالم سنی گويد:«در شبى سرد و بارانى حضرت امام زين العابدين7 را ديدم كه كيسهاى پر از آرد بر دوش دارد. گفتم: اى پسر پيامبر، اين كيسه را كجا مىبرى؟ فرمود: سفرى در پيش دارم و مشغول تهية توشه آن هستم. گفتم: اجازه دهيد بنده يا خدمتكارم آن را برايتان بياوريم. فرمود: خوش دارم با دست خودم زاد و توشهام را مهيا كنم. شما هم معطل من نشويد و به كار خويش بپردازيد. زهرى پس از چند روز ديد كه امام به سفر نرفته است و ازاينرو، پرسيد: از سفر منصرف شديد؟ امام در پاسخ فرمود: منظورم سفر آخرت بود كه بايد خود را براى آن آماده كنيم و آمادگى براى چنين سفرى، دورى از گناه و كوشش در كار خير است.»[74]
صفوان جمّال مىگويد:«خدمت امام صادق7 بودم يكی از شيعيان وارد شد و از امام، براى كرايه كردن مركب، كمك خواست. چون اين كار به حرفه من مربوط مىشد، امام آن را به من سپرد. برخاستم و همراه مرد رفتم و وسيله سفرش را مهيا كردم و برگشتم. حضرت پرسيد: «چه كردى؟» عرض كردم: «نيازش را برآوردم». فرمود: «اين كاراز هفت بار طواف دور خانه خدا برتر است!»[75]
شخصى از اهالى رى گفته است:«در زمان حكومت يحيى بن خالد، ماليات فراوانى بر من بسته بودند كه توانايى پرداخت آن را نداشتم و احتمال داشت كه اموالم مصادره شود و خود نيز زندانى شوم. چارهام را در اين يافتم كه به محضر امام عصرم، حضرت موسى بن جعفر(ع) شرفياب شوم و از ايشان استمداد جويم. امام تقاضا و درخواستم را اجابت كرد و نامهاى به والى رى، با اين مضمون نوشت كه: اگر كسى خدمتى به برادر خويش كند يا او را شاد نمايد، مورد عنايت قرار مىگيرد. والى با مشاهده نامه حضرت، آن را بوسيد و بر چشم نهاد و علاوه بر بخشش ماليات ياد شده، اموال بسيارى نيز به من بخشيد.»[76]
ابوهاشم جعفرى مىگويد:«در زندگىام دچار تنگدستى شديد شدم. خدمت امام حسن عسكرى(ع) رسيدم و قصد داشتم مبلغى از آن حضرت وام بگيرم، ولى خجالت كشيدم و از اين موضوع سخن نگفته، به خانهام بازگشتم. ولى آن حضرت از حال من آگاه شده بود و مبلغ يك صد دينار، با نامهاى، بدين مضمون برايم فرستاد: «هرگاه نيازى داشتى بدون شرم و خجالت آن را از ما طلب كن كه به خواست خدا به مرادت مىرسى.»[77]
امام صادق ع وقصه حسن بن یقطین
حسن بن یقطین با مشکل مالیات از طرف حکومت وقت رو به رو شده بود.حکومت مالیاتی کمرشکن بر او بسته بود.او برای رفع مشکل نزد امام صادق ع آمد.آن حضرت او را نزد حاکم اهواز فرستاد وطی یادداشتی چنین نوشت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّ لِلَّهِ فِي ظِلِّ عَرْشِهِ ظِلًّا لَا يَسْكُنُهُ إِلَّا مَنْ نَفَّسَ عَنْ أَخِيهِ كُرْبَةً أَوْ أَعَانَهُ بِنَفْسِهِ أَوْ صَنَعَ إِلَيْهِ مَعْرُوفاً وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ وَ هَذَا أَخُوكَ وَ السَّلَام.خداوند در قیامت سایه ایی داردکه درآن،فقط سه دسته قرار می گیرند.دسته ای که اندوه را ازبرادرش بر طرف کند وبه او کمک نماید.دسته ایی که به برادر خود خوبی کند هرچند مقدارآن،نصف دانه خرماباشد.این(حسن بن یقطین)برادرتوست والسلام.حسن بن یقطین می گوید:نامه را گرفته به شهر اهواز به درخانه حاکم اهوازرفتم وخواستم او را ببینم.همین که گفتم: من فرستاده امام صادق ع هستم فورا در راباز کرد وخود رابه من رسانید.سلام کرد وپیشانیم را بوسید.سپس گفت:تو فرستاده مولای من امام صادق ع هستی؟ گفتم:آری.گفت:اگرچنین است مر ازجهنم نجات داده ای.آنگاه دستم را گرفت و به اتاقی برد ودرجایگاه اختصاصی خود نشاند وخود مقابل من نشست.سه بارپرسید:حال مولایم چگونه است؟ومن پاسخ می دادم:خوب است.سپس نامه را به او دادم.نامه را خواند وبرچشمانش گذاشت.آنگاه به من گفت:امرکن برادر.گفتم:مالیاتی ازجانب حکومت برمن مقرر شده که جمع آن هزار درهم می شود.اگر این مالیات را از من بگیرند،همه هستی ام از بین می رود و زندگی ام فلج می شود.آنگاه حاکم اهوازدستور داد آن مالیات را ببخشند.سپس دستورداد صندوق داراییش رابیاورند.دارایی خود رانصف کرد.نصف آن را به من داد ونصفی را برای خود برداشت. چهارپایان وغلامان ولباسهایش رانصف کرد ونصفی برای خود ونصف دیگر را به من داد.به این صورت نیمی از اموال واملاک خود را به من بخشید.ومرتب می پرسید: (ای برادر)آیا از من راضی شدی؟گفتم:آری.به خدا قسم چیزی بالاتر از خوشحالی به من عطاکردی.همین که زمان حج فرا رسید به حج رفتم.وبرای او دعا کردم.پس از حج مسیرم را طوری قرار دادم که خدمت امام صادق ع برسم.وقتی خدمت آن حضرت رسیدم،خوشحالی را درچهره اش دیدم.فرمود:ازفلانی چه خبر؟من نیز تمام ماجرا را گفتم.امام ع خوشحال شد.عرض کردم:ازعملکرد او راضی هستید؟فرمود:آری.به خدا قسم اومرا خوشحال کرد ورسول خداص نیز خوشحال شد.به خداقسم خداوند نیز از عملکرد او خوشحال شد[78].
گفتارهفتم ـ پاداش خدمتگزاري
اعمال صالح، كه يكي از جلوههاي آن، خدمت به جامعه و مردم است، در روز قيامت خود را به بهترين صورت و به رزق حسن و پايدار نشان ميدهد. قرآن ميفرمايد: كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِها (بقره : 25)، هر زمانى كه ميوهاى از آن به آنها داده شود، مىگويند اين همان است كه قبلا به ما روزى شده بود (ولى چقدر اينها از آنها بهتر و عاليتر است) و ميوههايى كه براى آنها مىآورند همه (از نظر خوبى و زيبايى) يكسانند.معناى آيه كريمه اين است كه اهل ايمان اعمال صالح گذشته خود را، كه در دنيا انجام دادهاند، در بهشت ميبينندكه با حقيقت خود ظهور نموده و به صورت لذتى ابدى و سرورى دائمى و نعمتها
و رزقهاى هميشگى نمايان گرديده است و در عين حال شباهت خود را هم به اعمال دنيوى گذشته محفوظ داشته است؛ چنان كه ميفرمايد: وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً .
به عبارت ديگر، ميبينند كه مواد خوراكى و نعمتهاى پاك و حلالى كه براساس خواسته خدا از سفره جهان گرفتند و ساختمان بدن را ساختند، سپس آن بدن پاك و پاكيزه را در اعمال صالح، بر پايه نيت پاك، كه عبارت بود از طاعت رب و خدمت به خلق، هزينه کردند، به بهشت و همه نعمتهاى آن تبديل شده است؛ پس با سرور و خوشحالى ميگويند: اين همان است كه از پيش؛ يعنى در دنيا، روزىِ ما شده بود و درآن جايگاه عنبرسرشت است كه رزق و روزى و انواع ميوهها و نعمتهاى گوناگون، كه به روزى گذشته آنان شباهت دارد، به آنان عنايت ميشود [79].
خدمت گزاری وبرآوردن حاجت ونیاز جامعه دینی،نشان شیعه بودن وامان ازعذاب الهی وآمرزش گناهان وترفیع درجات آخرتی ودفع گرفتاری ازخانواده وافزایش روزی ودههاپاداش دیگراست که درروایات به آنها اشاره شده است.
در سخنان گهربار، معصومين: ، پاداش فراوانى براى خدمتگزاري بر شمرده شده كه شمارش همه آنها در اين مقال نميگنجد.به عنوان نمونه به برخی اشاره میکنیم:
1. جلوه ای ازعمل صالح باپاداش بیکران
تامین نیازمادی وفرهنگی ویاری رساندن به مردم،علاوه بروظیفه مسلمانی ازپاداش ودرجات وفیض الهی برخورداراست.
دربرخی روایات معادل ده طواف کعبه(کافی2/194)ودربرخی معادل بیست حج وانفاق صدهزارنفر(کافی2/193)ودربرخی معادل دوماه روزه واعتکاف درمسجدالحرام(کافی2/198)ودربرخی معادل نه هزارسال روزه وعبادت (فقیه2/190)
امام حسین ع مىفرمايد: «شنيدم كه اميرمؤمنان از پيامبرخدا(ص) چنين نقل كرد: هر كس در برآوردنِ نياز برادر مؤمنش بكوشد، گويى نُه هزار سال با روزهدارى و شبزندهدارى خدا را عبادت كرده است.[80]»
درروایتی امام صادق ع فرمود: برآوردن نیازمومن ازهزارحج مقبول وآزادکردن هزاربرده برای خشنودی خدا وتجهیزوانفاق هزاراسب بازین ولجام درراه خدا،ارزشمندتراست [81].
2.بهترین مردم نزدخدا
پیامبرص فرمود: بهترین مردم کسی است که به مردم سودبرساند،آنان رابه هم نزدیک کند ودرامرخیر،آنان رایاری نماید [82].
3.برترین عمل
پیامبرص فرمود: دوخصلت است که بالاترازآن دوچیزی نیست:ایمان به خدا وسود رسانی به بندگان خدا [83].
4. محبوب شدن نزد مردم
مردم کشته خدمتند.هرکس به آنان نیکی وخدمت کنداورادوست می دارنندوبه او عشق می ورزند.
امام على7 مىفرمايد: هرکس احسان ونیکی کند،دلها به سوی وی گرایش یابد.[84].
همچنین فرمود: «هركس بين خود و خدايش را اصلاح كند، خداوند بين او و مردم را اصلاح خواهد كرد.»[85]
ازاين حديث استنباط می شود كه صداقت و انگيزه خير در خدمت به مردم، بهطور ناخودآگاه باعث محبوبيت مىشود.
5.قبولی دعا
پیامبر ص فرمود: کسی که می خواهددعایش مستجاب شود ومشکلی از اوگشوده شود ،درخدمت به تنگدست،به مهلت دهد[86].
6.برکت درخانه وافزایش روزی
خداوند برمال وخانه آدم نیکوکار و خدمتگزار برکت می دهد.
امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) فرمود: برکت به سوی خانه ای که خدمت و نیکی از آن می تراود، از فرو رفتن چاقو در گلوی شتر و از شتاب سیلاب از فرازکوه به عمق دره شتابان تراست[87].
پیامبر(ص) فرمود: نیکوکاری وحسن همجواری برنعمت ها می افزایدو شهرها راآباد می کند[88].
7. اختصاص نعمت به خدمتگزار
امیرمومنان(ع) فرمود: خدابندگانی دارد که برای سود رسانی وخدمتگزاری به بندگان خدا نعمت ها را به آنان اختصاص می دهد. پس مادامی که آن را در راه خدمتگزاری به دیگران هزینه می کنند نعمت ها را در دستشان باقی می گذارد (و از آنها نمی گیرد) و هرگاه آن را از دیگران دریغ کردند از آنان می ستاند و به دیگران می دهد [89].
8.پوشیده شدن عیب او درقیامت
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
هر که در دنیا برادر خود را بپوشاند ،خداوند در روز قیامت او را خواهد پوشاند[90].
9.برخوداری ازخیردنیا
امیرمومنان(ع) فرمود: خیری دردنیا نیست مگربرای دوکس:کسی که هرروزبراحسانش می افزاید؛وکسی که باتوبه گناهانش را پاک می کند[91].
پاداش خدا به موسی ع درقبال آب دادن به گوسفندان شعیب
احسان و نيكوكارى” در اين دنيا كه دار عمل است پرداخته، مورد تشويق و تحريص قرارگرفته و مىفرمايد:” براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كردهاند حسنه و پاداش نيكوى بزرگى است” (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ (زمر:10)
آرى نيكوكارى به طور مطلق در اين دنيا در گفتار، در عمل، در طرز انديشه و تفكر نسبت به دوستان، و نسبت به بيگانگان، نتيجهاش برخوردارى از پاداش عظيم در هر دو جهان است كه نيكى جز نتيجه نيك نخواهد داشت.
موسی ع هنگامى كه به شهرمدین رسید به چوپانانی رسید که گوسفندان خود را آب می دهند.ولی به گوسفندان دختران شعیب آب نمی دهند.نزديك آمد و جمعيت را كنار زده به آنها گفت: شما چه مردمى هستيد كه به غير خودتان نمىانديشيد؟ جمعيت كنار رفتند و دلو را به او دادند و گفتند” بسم اللَّه”! اگر مىتوانى آب بكش، چرا كه مىدانستند دلو به قدرى سنگين است كه تنها با نيروى ده نفر از چاه بيرون مىآيد، آنها موسى را تنها گذاردند ولى موسى با اينكه خسته و گرسنه و ناراحت بود، نيروى ايمان به ياريش آمد و بر قدرت جسميش افزود و با كشيدن يك دلو از چاه همه گوسفندان آن دو را سيراب كرد.
” سپس به سايه روى آورد و به درگاه خدا عرض كرد خدايا هر خير و نيكى بر من فرستى من به آن نيازمندم” ( فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ(قصص:24).
آرى او خسته و گرسنه بود، او در آن شهر غريب و تنها بود و پناهگاهى نداشت، اما در عين حال بيتابى نمىكند، آن قدر مؤدب است كه حتى به هنگام دعا كردن صريحا نمىگويد خدايا چنين و چنان كن، بلكه مىگويد:” هر خيرى كه بر من فرستى به آن نيازمندم” يعنى تنها احتياج و نياز خود را بازگو مىكند و بقيه را به لطف پروردگار وامىگذارد.
اما كار خير را بنگر كه چه قدرتنمايى مىكند؟ چه بركات عجيبى دارد؟ يك قدم براى خدا برداشتن و يك دلو آب از چاه براى حمايت مظلوم ناشناختهاى كشيدن، فصل تازهاى در زندگانى موسى مىگشايد، و يك دنيا بركات مادى و معنوى براى او به ارمغان مىآورد، گمشدهاى را كه مىبايست ساليان دراز به دنبال آن بگردد در اختيارش مىگذارد.
و آغاز اين برنامه زمانى بود كه ملاحظه كرد” يكى از آن دو دختر كه با نهايت حيا گام برمىداشت و پيدا بود از سخن گفتن با يك جوان بيگانه شرم دارد به سراغ او آمد، و تنها اين جمله را گفت: پدرم از تو دعوت مىكند تا پاداش و مزد آبى را كه از چاه براى گوسفندان ما كشيدى بتو بدهد”! (فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا(قصص:25)).
برق اميدى در دل او جستن كرد گويا احساس كرد واقعه مهمى در شرف تكوين است، و با مرد بزرگى روبرو خواهد شد، مرد حقشناسى كه حتى حاضر نيست زحمت انسانى، حتى به اندازه كشيدن يك دلو آب بدون پاداش بماند، او بايد يك انسان نمونه يك مرد آسمانى و الهى باشد، اى خداى من! چه فرصت گرانبهايى؟
آرى آن پير مرد كسى جز شعيب پيامبر خدا نبود كه ساليان دراز مردم را در اين شهر به خدا دعوت كرده و نمونهاى از حقشناسى و حق پرستى بود، امروز كه مىبيند دخترانش زودتر از هر روز به خانه بازگشتند جويا مىشود، و هنگامى كه از جريان كار آگاه مىگردد تصميم مىگيرد دين خود را به اين جوان ناشناس هر كه باشد ادا كند. دخترش را به ازدواج موسی درمی آورد و به او سرپناه می دهد و زندگی آرامی برایش فراهم می کند [92].
10. پیشگیری از مرگ بد
پیامبر ص فرمود: نیکوکاری وخدمتگزاری ازمرگ بد پیشگیری می کند[93].
11.پاداش بهشت، با چهرهاي نوراني
امام صادق(ع) فرمود: خدای سبحان درقیامت به فقیران می گوید:بنگرید وچهره ها راجستجوکنید،پس هرکس به شمانیکی کرده دستش راگرفته به بهشتش درآورید[94].
از حضرت صادق(ع) نقل شده که فرمود: «هركس در كنار راه، سرپناهى براى رهگذران بسازد، خداوند در روز قيامت او را سوار بر شترِ اصيلى از مرواريد محشور فرمايد، درحالىكه چهرهاش براى بهشتيان نورافشانى مىكند.»[95]
همچنين فرمود: «بندهاى به سبب برداشتن شاخة خارى از سر راه مسلمانان، به بهشت رفت.» [96]
همچنين فرمود: «هر كس از آسيب سيلاب يا آتشسوزى به گروهى از مسلمانان جلوگيرى كند، بهشت بر او واجب گردد.»[97]
12.پاداش مجاهدان راه خدا
رسول خدا ص فرمود: هرکس برای کمک رسانی به برادرمومن خودگام برداردثواب جهادگران درراه خدا را دارد[98].
13.ثبات قدم درقیامت
امام صادق(ع) فرمود: کسی که درکمک وخدمت رسانی به برادران دینی ودفع زیان یا جلب سود،آنان را یاری کند خدا قدم هایش را درروزی که قدم ها می لغزند ثابت نگه می دارد[99].
14. آسان شدن مشكلات آخرت
امام صادق(ع) فرمود: «كسىكه مشكل مؤمنى را حل کند، خداوند مشكلات آخرتش را آسان سازد و با دلى خنك [و شاد] از قبرش خارج شود…»[100]
15. محبوبتر ازپشتيباني مجاهدان
همچنين فرمودهاند: «همراهى با برادر دينى، براى كمك به او، محبوبتر است از آزادی هزار برده وآماده ساختن هزار اسب براى مجاهدان راه خدا.»[101]
16. صاحب خدمتكار شدن درآخرت
همچنين فرمود: «هر مسلمانى كه گروهى از مسلمانان را خدمت كند، خداوند به تعداد آنان در بهشت به او خدمتكار دهد.»[102]
همچنین فرمود: «خدمت كردن مؤمن به برادر مؤمنش، مقامى است كه فضيلت و ثواب آن جز با همانند آن (خدمت متقابل) به دست نيايد.» [103]
17 . مانند پاداش مجاهدان راه خدا
«كسى كه براى كمك به برادر خود و سود رساندن به او گامى بردارد، پاداش مجاهدان در راه خدا را دارد.»[104]
18. رهايي از غم ومشكلات
پيامبرخدا(ص) فرمودهاند: كسىكه به مؤمن مسافرى كمك كند، خداوند 73 مشكل او را حل کند و در دنيا و آخرت او را از غم و غصه در امان مىدارد [105].
امام حسین ع :…کسی که برای برآوردن حاجت برادرمومنش شتاب کند،فردای قیامت آن را می یابد….وکسی که غم ومشکلی ازمومنی برطرف کند،خداوندمشکلات دنیا وآخرت او را برطرف می کند.وکسی که نیکی کند موردنیکی خداوندقرارمی گیرد وخداوندمحسنین رادوست می دارد [106].
امام صادق(ع) فرمود:کسی که حاجتی از برادر مسلمانش برطرف کند، مانند کسی است که عمری به خدا خدمت کرده است.کسی که اندوهی ازمومنی بزداید، خدا اندوهش را بزداید. و هرکس عیب مومنی را بپوشاند خدا عیبش را بپوشاند. و مادامی که درحال کمک به دیگران است خدا به اوکمک می کند[107].
19.نیکو کاران،جاودانه اند
امام علی علیه السلام فرمود: نیکو کار زنده است ،هر چند به خانه های مردگان منتقل شود. [108].
گفتارهشتم ـ آسيبها
خدمتگزاري، مفهومی بس وسيع و گسترده دارد؛ بهگونهای كه تمام فعاليتهاى مفيد
و سازنده، در همة زمينههاى علمى، فرهنگى، اقتصادى، سياسى و نظامى را شامل مىشود. از اختراع دانشمندى كه براى كمك به انسانها، سالها زحمت كشيده، گرفته، تا مجاهدتهاى شهيد جان بر كفى كه در صحنة مبارزة حق و باطل آخرين قطرههاى خون خود را نثار مىكند يا مادر با ايمانى که به هنگام آوردن نوزاد و سپس براى تربيت او متحمل رنج مىشود يا زحماتى كه دانشمندان براى نوشتن كتابهاى پر ارجشان مىكشند، همه را فرا مىگيرد. از بزرگترين كارها، همچون رسالت انبيا، تا كوچكترين برنامهها همچون كنار زدن يك سنگ كوچك از وسط جاده، همه در اين مفهوم وسيع جمع است. در اينجا اين «سؤال» پيش مىآيد كه چه چيز ممکن است به عنوان آسيب، پاداش خدمتگزاري را از بين ببرد؟ به چند آسيب اشاره ميكنيم:
تا تواني رفع غم ازچهره ي غمناك كن درجهان گریا ندن آسان است ،اشكي پاك كن
درخدمت به مردم می باید برای مردم ارزش واحترام قائل شد.
پیامبرخداص فرمود: کسی که بر نیازمندی ستم روا دارد ،و یا بر او منت بگذارد و او را کوچک بشمارد ، خدا روز قیامت او را مثل مورچه موریانه ای در چهره انسان محشور میگرداند تا داخل دوزخ شود [109].
امام صادق(علیه السلام) فرمود: اگر خواستی به کسی نیکی کنی قبل ازآنکه او نیاز خود را مطرح نماید،نیاز او را بر طرف کن ،زیرا آنچه بعد از خواست او به او می دهی در واقع تاوان آبروئی است که در مقابل تو ریخته است،…
براستی که رسول خدا (ص) فرمود (قسم به آنکس که حبه را شکافت وانسان را آفرید و مرا بحق به رسالت مبعوث کرد، رنجی که یک انسان نیازمند در هنگام طرح نیاز خود در برابر تو می برد، بیشتر از خیری است که تو به آن میرسانی[110].
1. نداشتن خلوص نيت
اگر انگيزه درخدمتگزاری ايمان به خدا و خلوص نيت در كار نباشد، عمل آلوده مىشود و آفاتى همچون عُجب و ريا و تظاهر و خودبينى و تقلب و منتگذارى در آن راه مييابد؛ به همين دليل قرآن مجيد غالباً عمل صالح را با ايمان پيوند مىدهد؛ چرا كه پيوند ایمان وعمل صالح يك واقعيت عينى و ناگسستنى است. هيچگاه کسي که با انگيزة الهى و براى خدمت به خلق خدا کاري را انجام ميدهد با کسي که هدفش تظاهر و رسيدن به يك موقعيت اجتماعى است، يکسان نيستند.
يكى از ملاكهاى قبولى عمل، تقواست. وقتى تقوا نباشد، انسان هر چقدر هم عمل كند، فايدهاي ندارد؛ نه در جان تأثير دارد و نه در قبولى عمل. شب و روز براى خدمت به مردم تلاش مىكند، حرف مىزند، كتاب مىنويسد، ولى اگر خلوص و تقوا در آن نباشد، هيچ ارزشى ندارد؛خداوند فقط ازمتقین می پذیرد. (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ) (مائده: 27).
خدمت به مردم را خالصانه انجام دهيم و حل مشكلات خود را از خداوند بخواهيم؛ «حضرت موسى گوسفندان آن دو دختر (شعیب) را سيراب كرد ولى براى رفع گرسنگى خود، به جاى استمداد از آنان، از خداوند یاری خواست»[111]
در خدمت به مردم، مزد را از خداوند بخواهیم. در كمك به ديگران، شرطى تعیین نکنيم. مشكلات شخصى، ما را از حمايت ديگران باز ندارد. موسى(ع) كه جانش در خطر و در حال فرارازدست فرعونیان بود، از كمك و حمايت ديگران دست برنداشت.[112]
2. عدم حفظ آبروى مردم
ارزش و حرمت مؤمن، نزد خدا بس بزرگ است و خداوند به هيچ وجه، راضى به شكستن حرمت بندة مؤمن خود يا بىارزش كردن او نمىشود. رسول اعظم(ص) روزى به خانة كعبه نظر کرد و فرمود: «به به، چه خانه بزرگى! چقدر حرمت تو نزد خدا عظيم است!» آنگاه فرمود: «به خدا سوگند، حرمت مؤمن از تو بزرگتر است»[113]
خدمتگزاري مادى و معنوى، هرچند بزرگ باشد، هرگز با آبرو و حيثيّت مؤمن برابرى نمىكند. بنابراين، سزاوار نيست كه هنگام برآوردن نيازهاى مؤمن، خداى ناكرده، حيثيت او را پايمال يا لكهدار کنیم.
3. منت گذاشتن
خدمت به مردم باید پیراسته ازمنت باشد.منّت نهادن و بهرخ كشيدن كار نيك، سبب بىارزش شدن آن مىگردد. قرآن در اين باره مىفرمايد: يا ايُّهَاالَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْاذى (بقره :264) «اى مؤمنان، صدقات خود را با منّت نهادن و آزار رساندن باطل نكنيد.» .
پس خدمت، آنگاه ارزش دارد كه با منت و تحقير توأم نگردد. سعدي در اين مقام، نكتهاى ظريف گفته است:
مرا حاجىاى شانه عاج داد | كه رحمت بر اخلاق حجاج باد |
شنيدم كه بارى، سگم خوانده بود | كه از من به نوعى دلش مانده بود بود |
بينداختم شانه كاين استخوان | نمىبايدم، ديگرم سگ مخوان |
امام سجادع ازخداوندچنین درخواست دارد: خدایا کارهای خیر رابادست من انجام ده ولی آن رابا منت گذاشتن ازبین نبر [114].
د.حفظ کرامت ومنزلت افراد
خدمت به مردم باید شان و منزلت وکرامت افراد را در نظرداشته باشد و آن را لکه دار نکند.
حسین بن علا می گوید:کاروانی بیست وچند نفرعازم مکه شدیم.هرمنزلی که برای استراحت توقف می کردیم،گوسفندی برای کاروان ذبح می کردم وبه کاروان می دادم.خدمت امام صادق ع رسیدم.فرمود:ای حسین وای برتو.چرا مومنین را ذلیل می کنی؟عرض کردم:ازچنین کاری به خدا پناه می برم.فرمود:خبر رسیده که درهرمنزلگاهی گوسفندی ذبح می کردی.عرض کردم:این کار را فقط برای خدا انجام می دادم.فرمود:آیااحساس حقارت عده ای که آرزوی چنین کاری می کردند اما توان آن را نداشتند، ندیدی؟ عرض کردم:ای فرزند رسول خدا درود خدا برتو،ازخداوند طلب آمرزش می کنم ودیگر این عمل را تکرار نمی کنم [115].
به اميد آنكه ما نيز از اين چراغهاى هدايت و پرفروغ وجاودانه سيرت زيبايان، الهام گرفته، بدون منّت و با همّت، به رفع مشكلات افراد جامعه انقلابى خويش بپردازيم.
گفتارنهم:موانع
چه موانعی انسان را از اقدام به خدمترساني باز می دارد؟ به چند مانع اشاره میکنیم:
الف) كسالت و تنبلى
امام باقر(ع) فرمود: تنبلى، به دين و دنياى انسان، ضرر مىزند [116].
ب) كار امروز به فردا وانهادن
تأخير انداختن كارها و كار امروز را به فردا وانهادن؛ از جمله آفتهاى از دست دادن فرصتهاي خدمترساني است. در روايات، از اين موضوع با عنوان «تسويف» ياد شده است.
امير مؤمنان(ع) در نامهاى به يكى از يارانش مىنويسد:
«باقيمانده عمرت را تدارك كن و نگو فردا و پسفردا. همانا پيش از تو، كسانى هلاك شدند كه روى آرزوها و تأخيرانداختن كارها ايستادند تا ناگهان امر خدا فرا رسيد(و ازدنیارفتند)، درحالىكه آنان غافل بودند.»[117] .
امام باقر(ع) فرمود: از تأخير انداختن كار وامروز وفردا کردن بپرهيز؛ زيرا تاخیر،دريايى است كه هلاك شدگان در آن غرق مىشوند [118].
ج) بىهدفى
اگر هدف انسان در زندگى مشخص باشد، آن را پى مىگيرد؛ اما آدم بىهدف، به جاي دستگيري از مسلماني، اينجا و آنجا پرسه مىزند و وقت خود را مىگذراند.
د) خوشگذراني
روى آوردن انسان به خوشگذرانيهاى موقت و بىحاصل، فرصتهاى گرانبها را نابود مىكند؛ البته معناى آن، نداشتن تفريح نيست، بلكه بايد تفريح انسان در راستاى هدف والاى كمالطلبى و خدمت به مردم باشد.
گفتاردهم: بی تفاوتی به نیازجامعه
بی تفاوتی نسبت به مردم و جامعه، کیفرهای دنیوی و اخروی فراوانی در پی دارد، مانند: گرفتار عذاب الهی شدن، دوری از رحمت خدا، سیاه شدن چهره در روز محشر، و برون رفتن از ولایت اهل بیت علیهم السلام[119].
امام صادق (ع) به یکی یارانش به نام رفاعه فرمود: ای رفاعه به خدا و پیامبر(ص) ایمان نیاورده، کسی که برادر مومنش برای رفع نیازخود نزد او آید و او با روی خوش از وی استقبال نکند. پس اگر نیاز و حاجتش به دست او بر آورده میشود، در رفع آن شتاب کند و اگرخودش نمیتواند، بکوشدتا از طریق فردی دیگر نیاز او را تامین نماید. پس اگر غیر این، پیش آید، میان ما و او ولایتی نیست[120].
ابی جمیله می گوید:از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: کسی که میتواند خواسته و نیاز برادر مومن خود را برآورده کند ولی از تمام توان خود در تحقق خواسته برادر مومنش استفاده نکند، به خدا و رسول خدا خیانت کرده است[121].
منابع
1. ابن بابويه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دارالشريف الرضي للنشر1406ق.
2. ابن بابويه، محمد بن على،(صدوق) کتاب من لا يحضره الفقيه، محقق و مصحح: علی اکبر غفارى، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعة مدرسين حوزة علميه قم. 1413ق،
3. ابن شعبة حرانى، حسن بن على، تحف العقول، جامعة مدرسين قم1363ق.
4. نعمان بن محمد مغربى، دعائم الإسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الأحكام، مؤسسه آل البيت عليهم السلام – قم، چاپ: دوم، 1385ق.
ابن أبي جمهور، محمد بن زين الدين، عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، دار سيد الشهداء للنشر – قم، چاپ: اول، 1405 ق.
4. ابن شهر آشوب، محمد بن علي، مناقب آل أبيطالب، قم، علامه۱۳۷6ق.
5. ابن عساکر، علي بن حسن، تاريخ مدينة دمشق، بیروت، دار الفکر1415ق.
6. الهامینیا، علی اصغر،سيرة اخلاقي معصومين، قم، پژوهشگاه امام صادق7 ، زمزم هدایت1385ش.
7. امام خمینی، سیدروح الله، صحيفه امام، نشر آثار امام.
8. امین عاملی، سیدمحسن، اعيان الشيعه، بیروت، دارالتعارف1421ق .
9. امینی، عبدالحسین، الغدير، بیروت، دارکتاب عربی1397ق .
10. انصاري، محمدعلي، بیتا، اختران ادب، بی نا.
11. انصاريان، حسین، تفسير حکيم، تحقيق محمدجواد صابريان، قم، دارالعرفان1393ش.
12. تميمي آمدي، عبدالواحد،شرح غرر و درر، قم، دفترتبليغات اسلامی1366ش.
13. حرّعاملي، محمد، وسائل الشيعه، قم، آل البيت1409ق .
جوادی آملی،مفاتیح الحیات،مرکزنشراسراء،قم1392
14. امام علی ع نهج البلاغه، ترجمه ، محمد دشتي ، قم، ايران1379ق.
15.ديلمى، حسن بن محمد، أعلام الدين في صفات المؤمنين، مؤسسة آل البيت عليهم السلام – قم، چاپ: اول، 1408ق.
16.شعيري، محمد بن محمد، جامع الأخبار ، حيدرية – نجف، چاپ: اول، بى تا.
17. طباطبايي (علامه)، سید محمدحسین، ، سنن النبي، قم،دفتر تبلیغات اسلامی1390ش.
18.طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، دار الكتب الإسلاميه – تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
19. طوسي، محمد بن الحسن، امالي، قم، دار الثقافة1414ق.
20. عسکري (علامه)، سيدمرتضي، ، عقايد اسلام در قرآن، ترجمه سردارنيا، مرکز فرهنگي انتشارات کبير1386ش.
21. فيض کاشاني، ملامحسن، ، تفسيرصافي، تهران، الصدر1415ق.
22. قرائتي، محسن، ، تفسير نور، تهران، مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن1383ش.
23. کاشاني، ملامحسن، محجة البيضاء، جامعة مدرسين.
24.كراجكى، محمد بن على، كنز الفوائد ، محقق / مصحح: نعمة، عبد الله، دارالذخائر قم1410 ق
25. کليني، محمد بن يعقوب، كافي، بيروت، دارالحديث1429ق.
26.مجلسى، محمد باقر ، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط – بيروت)، دار إحياء التراث العربي – بيروت، دوم، 1403 ق.
27.مشکینى علی، مواعظ العددیه، نشر الهادى،بی تا
28. محمدي ريشهري، محمد، ، ميزان الحكمه، اعلام اسلامي1362ش.
29. مطهري، مرتضي، یادداشتهای شهید مطهری، صدرا، تهران1377ش
30.مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، صدرا، تهران1377ش
31. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه1374ش
32.ملکی تبریزی،میرزاجواد، المراقبات،ترجمه علی اکبرمیرزایی،علویون1389.
33. نراقي، محمدمهدي، جامع السعادات، بيروت، موسسة اعلمي1209،.
34. نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسة آل البيت عليهم السلام – قم، چاپ: اول، 1408ق.
35. ورام بن ابيفراس، مسعود، ، تنبيه الخواطرونزهة النواظر، معروف به مجموعة ورام، قم، مکتبة فقيه. 1410ق
مصطفی آخوندی پایان مهر1400
[1]. مطهری، مجموعه آثار ، ج22، ص280.
[2]. مشکینى ، مواعظ العددیه، ص۱۹۵.
[3]. کلینی،کافی 1429ق، ج2 ، ص199.
[4]. همان، ص192.
[5]. مطهری، مجموعه آثار، ج5، ص452.
[6]. مطهری، مجموع آثار، ج23، ص288ـ 287.
[7]. يَا عَلِيُّ أَرْبَعٌ يَذْهَبْنَ ضَلَالًا الْأَكْلُ بَعْدَ الشِّبَعِ وَ السِّرَاجُ فِي الْقَمَرِ وَ الزَّرْعُ فِي الْأَرْضِ السَّبِخَةِ وَ الصَّنِيعَةُ عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهَا
ابن شعبه حرانی، تحف العقول ، ص 9 .
[8] . فيض کاشاني، تفسیرصافی، ج3، ص 227، ذیل آیه شریفه.
[9]. «يَا عَـلِيُّ لَاتُقَاتِلَـنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُـوَهُ إِلَى الْإِسْلَامَ وَ ايْمُ اللهَ لَئِنْ يَهْدِيَ اللهُـ عَزَّ وَجَلَّـ عَلى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَـتْ عَلَيْهِ الشَّمْـسَ وَ غَرَبَتْ وَ لَك وَلَاؤُهُ يَا عَلِي». (حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج15، ص43.)
[10]. ولکن مِنْ واجِبِ حُقُوقِ الله عَلى عِبادِهِ النَّصيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعاوُنُ عَلى اقامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ ( نهج البلاغه ترجمه دشتی 1379ش، خطبه 216،ص442،بند14).
[11]. «بِمُوالاتِكُم عَلَّمَنا الله مَعالِمَ دينِنا وَ اصلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِن دُنيانا وَ بِمُوالاتِكُم تَمَّتِ الْكَلِمَةُوَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الفُرقَةُ … بِكُمْ يُسلَكُ الَى الرِّضوانِ».
[12]. إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَمْشَاهُمْ فِي أَرْضِهِ بِالنَّصِيحَةِ لِخَلْقِهِ.( کلینی،كافي ؛ ج2 ؛ ص208 ،ح5)
[13]. لَا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذَلِكَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَكَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ.(طوسی،تهذيب الأحكام ؛ ج6 ؛ ص181،ح373 ).
[14]. میرزاجوادملکی تبریزی، المراقبات،ص138-239 .
[15]. «بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ…بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْكُرُوبِ». (مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره).
[16]. مَرَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ص عَلَى الْمُجَذَّمِينَ وَ هُوَ رَاكِبٌ حِمَارَهُ وَ هُمْ يَتَغَدَّوْنَ فَدَعَوْهُ إِلَى الْغَدَاءِ فَقَالَ أَمَا إِنِّي لَوْ لَا أَنِّي صَائِمٌ لَفَعَلْتُ فَلَمَّا صَارَ إِلَى مَنْزِلِهِ أَمَرَ بِطَعَامٍ فَصُنِعَ وَ أَمَرَ أَنْ يَتَنَوَّقُوا فِيهِ ثُمَّ دَعَاهُمْ فَتَغَدَّوْا عِنْدَهُ وَ تَغَدَّى مَعَهُمْ. (کلینی،كافي ج2 ،ص 123 ، باب التواضع)
[17]. كراجكى، كنز الفوائد ، ج1 ،ص 135 ، فصل مما ورد في ذكر الظلم .
[18]. مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يُعِينُ مُؤْمِناً مَظْلُوماً إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ مِنْ صِيَامِ شَهْرٍ وَ اعْتِكَافِهِ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَام.(مجلسى، بحار الأنوار ( بيروت) ؛ ج72 ؛ ص20)
[19]. مَنْ عَمِلَ فِي تَزْوِيجِ حَلَالٍ حَتَّى يَجْمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا زَوَّجَهُ اللَّهُ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ وَ كَانَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ خَطَاهَا وَ كَلِمَةٍ تَكَلَّمَ بِهَا عِبَادَةُ سَنَة. شعيري، جامع الأخبار، ص102.
[20]. شهید مطهری،یادداشتها، 1377ش، ص411 ـ 410.
[21]. همان، ص253.
[22]. وَ اللَّهِ، لَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله أَسَرُّ بِقَضَاءِ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْهِ مِنْ صَاحِبِ الْحَاجَةِ .(کلینی،كافي (دارالحديث) ، ج3 ،ص499 ،باب83 – باب قضاء حاجة المؤمن.)
[23]. الْخَلْقُ عِيَالِي، فَأَحَبُّهُمْ إِلَيَّ أَلْطَفُهُمْ بِهِمْ، وَ أَسْعَاهُمْ فِي حَوَائِجِهِمْ.(كافي(دارالحديث) ، ج3 ،ص 507 ،باب84 – باب السعي في حاجة المؤمن.)
[24]. محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج2، ص444.
[25].«خَصلَتانِ ليسَ فَوقَهُما مِنَ البِرِّ شَىءٌ: الايمانُ بِالله والنَّفعُ لِعبادِ الله، وخَصلَتانِ لَيسَ فَوقَهُما مِنَ الشَّـرِّ شَىءٌ: الشّـِركُ بِالله والضُّـرُّ لِعِبادِ اللِه» (مجلسی،بحار، ج77، ص137) .
[26].«حَبُّ الأعمالِ الَى اللهَ سُرورٌ (الذى) تُدخِلُهُ عَلَى المُؤمِنِ، تَطرُدُ عَنهُ جَوعَتَهُ أو تَكشِفُ عَنهُ كُربَتَهُ» (کلینی، کافی، ج2، ص 188).
[27]. خَيْرُ النَّاسِ مَنِ انْتَفَعَ بِهِ النَّاسُ مجلسی،بحار الأنوار،ج75،ص23.
[28]. مَنْ وَاسَى الْفَقِيرَ مِنْ مَالِهِ وَ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ فَذَلِكَ الْمُؤْمِنُ حَقّاً. (کلینی،كافي، ج2 ،ص147 ، باب الإنصاف و العدل.)
[29]. مَنْ أَصْبَحَ مِنْ أُمَّتِي وَ هِمَّتُهُ غَيْرُ اللَّهِ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ يَهْتَمَّ بِأُمُورِ الْمُؤْمِنِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ أَقَرَّ بِالذُّلِّ طَائِعاً فَلَيْسَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ (ابن شعبه ،تحف العقول،ص 58) .
[30]. أَمَا إِنَّهُ مَا يُعْبَدُ اللَّهُ بِمِثْلِ نَقْلِ الْأَقْدَامِ إِلَى بِرِّ الْإِخْوَانِ وَ زِيَارَتِهِمْ (ابن شعبه،تحف العقول ،ص302) .
31.يَا ابْنَ جُنْدَبٍ الْمَاشِي فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَالسَّاعِي بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ قَاضِي حَاجَتِهِ كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ مَا عَذَّبَ اللَّهُ أُمَّةً إِلَّا عِنْدَ اسْتِهَانَتِهِمْ بِحُقُوقِ فُقَرَاءِ إِخْوَانِهِمْ (ابن شعبه،تحف العقول، ص303).
[32] . عَوْنُكَ الضَّعِيفَ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَة (حرّعاملی، وسائل الشیعه ج15، ص141)
[33]. عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَزْرَقِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ8 عَنِ الرَّجُلِ يَدْخُلُ فِي السَّعْيِ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَيَسْعَى
ثَلَاثَةَ أَشْوَاطٍ أَوْ أَرْبَعَةً ثُمَّ يَلْقَاهُ الصَّدِيقُ لَهُ فَيَدْعُوهُ إِلَى الْحَاجَةِ أَوْ إِلَى الطَّعَامِ قَالَ إِنْ أَجَابَهُ فَلَا بَأْسَ» (حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج13، ص501).
[34]. قَالَ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ طَوَافاً وَاحِداً كَتَبَ اللهُ لَهُ سِتَّةَ آلَافِ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ سِتَّةَ آلَافِ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ سِتَّةَ آلَافِ دَرَجَةٍ حَتَّى إِذَا كَانَ عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ فَتَحَ لَهُ سَبْعَةَ أَبْوَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا الْفَضْلُ كُلُّهُ فِي الطَّوَافِ قَالَ نَعَمْ وَ أُخْبِرُكَ بِأَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُسْلِمِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّى بَلَغَ عَشْراً» (حرّ عاملی،وسائل الشیعه، 1409ق، ج16، ص363).
[35].عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهَ 8 يَا إِسْحَاقُ مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَيْتِ طَوَافاً وَاحِداً كَتَبَ اللهُ لَهُ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ وَ غَرَسَ لَهُ أَلْفَ شَجَرَةٍ فِي الْجَنَّةِ
وَكَتَبَلَهُ ثَوَابَ عِتْقِ أَلْفِ نَسَمَةٍ حَتَّى إِذَا صَارَ إِلَى الْمُلْتَزَمِ فَتَحَاللهُ لَهُ ثَمَانِيَةَ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَيُقَالُ لَهُ ادْخُلْ مِنْ أَيِّهَا شِئْتَ قَالَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا كُلُّهُ لِمَنْ طَافَ قَالَ نَعَمْ
أَ فَلَا أُخْبِرُكَ بِمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا قَالَ قُلْتُ بَلَى قَالَ مَنْ قَضـَى لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً كَتَبَ اللهُ لَهُ طَوَافاً وَ طَوَافاً حَتَّى بَلَغَ عَشَـرَةً» (حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج13، ص305).
. [36]. ما مِنْ عَمَلٍ احَبَّ الَى اللهَ تَعالى مِنْ ضُرٍّ يَكْشِفُهُ رَجُلٌ عَنْ رَجُلٍ… (تمیمی آمدی، غررودرر، ج6 ، ص108.)
[37]. إنَّ حَوائِجَ النَّاسِ إليكُمْ نِعْمَةٌ مِنَ اللهَ عَلَيْكُمْ فَاغْتَنِمُوها(تمیمی آمدی، غررودرر، ج2، ص573 )
[38]. سَيِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ. (طوسی، من لا يحضره الفقيه ، ج4 ،ص 378 ،ح 5791.)
[39]. کلینی، کافی، ج4، ص545 .
[40]. امام خمینی،صحیفه، ج18، ص512.
[41]. إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا( فیض کاشانی،تفسیرصافی، ج5 ، ص15).
[42]. الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّالسَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْر (نهج البلاغه، حكمت20).
[43]. انصارى، اختران ادب، ج1، ص287.
[44]. مجلسی، بحار، ج70، ص191.
[45]. أَفْضَلُ الْعَمَلِ أَدْوَمُهُ وَ إِنْ قَلَّ (ورام، تنبيه الخواطرونزهة النواظر ، ج1، ص63.)
[46]. مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ج12، ص528 .
[47]. قرائتی، تفسیرنور، ج5 ، ص222.
[48]. مکارم شیرازی، تفسیرنمونه ، ج12، ص539.
[49]. ر.ک.يوسف:آیه42 به بعد.
[50]. مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ج14، ص68 .
[51]. ر.ک.تفسير نمونه، ج1،ص456و457 .
[52]. مکارم،تفسير نمونه، ج10، ص: 366 .
[53]. پيامبرخدا (ص) در سال نهم هجرت، آن هنگام كه على(ع) را به قرائت آيات آغازين سوره برائت براى حاجيان مأمور فرمود، مقرر داشت تا اين موضوع را نيز با صداى بلند به مردم ابلاغ كند.
[54]. علامه عسکری، 1386، ج3، ص311).
[55]. مجلسی، بحار، ج15، ص127.
[56]. مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ج15، ص185.
[57]. مجلسی، بحار ، ج16، ص216.
[58]. عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ(ع) أَنَّ الْمَسَاكِينَ كَانُوا يَبِيتُونَ فِي الْمَسْجِدِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَفْطَرَ النَّبِيُّ(ص) مَعَ الْمَسَاكِينِ الَّذِينَ فِي الْمَسْجِدِ ذَاتَ لَيْلَةٍ عِنْدَ الْمِنْبَرِ فِي بُرْمَةٍ[58] فَأَكَلَ مِنْهَا ثَلَاثُونَ رَجُلًا ثُمَّ رُدَّتْ إِلَى أَزْوَاجِهِ شِبْعُهُنَ (مجلسی، بحار، ج16، ص219).
[59] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: جَاءَتِ امْرَأَةُ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ عُثْمَانَ يَصُومُ النَّهَارَ وَ يَقُومُ اللَّيْلَ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُغْضَباً يَحْمِلُ نَعْلَيْهِ حَتَّى جَاءَ إِلَى عُثْمَانَ فَوَجَدَهُ يُصَلِّي فَانْصَرَفَ عُثْمَانُ حِينَ رَأَى رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ يَا عُثْمَانُ لَمْ يُرْسِلْنِي اللَّهُ بِالرَّهْبَانِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعَثَنِي بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ أَصُومُ وَ أُصَلِّي وَ أَلْمِسُ أَهْلِي فَمَنْ أَحَبَّ فِطْرَتِي فَلْيَسْتَنَّ بِسُنَّتِي وَ مِنْ سُنَّتِيَ النِّكَاحُ (مجلسی، بحار، ج22، ص264).
[60]. أَصَابَتْ أَنْصَارِيّاً حَاجَةٌ فَأَخْبَرَ بِهَا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ ائْتِنِي بِمَا فِي مَنْزِلِكَ وَ لَا تُحَقِّرْ شَيْئاً فَأَتَاهُ بِحِلْسٍ وَ قَدَحٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ يَشْتَرِيهِمَا فَقَالَ رَجُلٌ هُمَا عَلَيَّ بِدِرْهَمٍ فَقَالَ مَنْ يَزِيدُ فَقَالَ رَجُلٌ هُمَا بِدِرْهَمَيْنِ فَقَالَ هُمَا لَكَ ابْتَعْ بِأَحَدِهِمَا طَعَاماً لِأَهْلِكَ وَ ابْتَعْ بِالْآخَرِ فَأْساً فَأَتَاهُ بِفَأْسٍ فَقَالَ ع مَنْ عِنْدَهُ نِصَابٌ لِهَذَا الْفَأْسِ فَقَالَ أَحَدُهُمْ عِنْدِي فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَثْبَتَهُ بِيَدِهِ فَقَالَ اذْهَبْ وَ احْتَطِبْ وَ لَا تُحَقِّرَنَّ شَوْكاً وَ لَا رَطْباً وَ لَا يَابِساً فَفَعَلَ ذَلِكَ خَمْسَ عَشْرَةَ لَيْلَةً فَأَتَاهُ وَ قَدْ حَسُنَتْ حَالُهُ فَقَالَ ع هَذَا خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَجِيءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ فِي وَجْهِكَ. (مفاتیح الحیات،ص558؛مجموعه ورام،ج1،ص45 وتنبیه الخواطرونزهه النواظر،ج1،ص45-46.)
[61]. عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) قَالَ: …وَ جِئْتُ بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَمَشَى مَعِي إِلَى السُّوقِ لِيَبْتَاعَ قَمِيصاً فَنَظَرَ إِلَى جَارِيَةٍ قَاعِدَةٍ عَلَى الطَّرِيقِ تَبْكِي فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص مَا شَأْنُكِ … فَأَعْطَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَرْبَعَةَ دَرَاهِمَ وَ قَالَ ارْجِعِي إِلَى أَهْلِكِ … وَ خَرَجَ فَرَأَى رَجُلًا عُرْيَاناً يَقُولُ مَنْ كَسَانِي كَسَاهُ اللَّهُ مِنْ ثِيَابِ الْجَنَّةِ فَخَلَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَمِيصَهُ الَّذِي اشْتَرَاهُ وَ كَسَاهُ السَّائِلَ … وَ رَجَعَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ إِذَا الْجَارِيَةُ قَاعِدَةٌ عَلَى الطَّرِيقِ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص مَا لَكِ لَا تَأْتِينَ أَهْلَكِ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي قَدْ أَبْطَأْتُ عَلَيْهِمْ وَ أَخَافُ أَنْ يَضْرِبُونِي فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص مُرِّي بَيْنَ يَدَيَّ وَ دُلِّينِي عَلَى أَهْلِكِ فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى وَقَفَ عَلَى بَابِ دَارِهِمْ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ …فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ هَذِهِ الْجَارِيَةَ أَبْطَأَتْ عَلَيْكُمْ فَلَا تُؤَاخِذُوهَا فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ هِيَ حُرَّةٌ لِمَمْشَاكَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ مَا رَأَيْتُ اثْنَيْ عَشَرَ دِرْهَماً أَعْظَمَ بَرَكَةً مِنْ هَذِهِ كَسَا اللَّهُ بِهَا عُرْيَانَيْنِ وَ أَعْتَقَ بِهَا نَسَمَةً. (ابن بابويه، أمالي، ص: 238،ح5) .
[62]. مکارم،تفسير نمونه، ج12، ص: 92 .
[63]. ابن بابویه،من لا يحضره الفقيه، ج2، صص616 ـ 615.
[64]. علامه طباطبایی،المیزان، ص120ـ 119.
[65]. مَا خَرَجْتُ إِلَّا لِأُعِينَ مَظْلُوماً أَوْ أُغِيثَ مَلْهُوفاً (نوری، مستدرک، ج2، ص409).
[66]. إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع دَخَلَ مَكَّةَ فِي بَعْضِ حَوَائِجِهِ فَوَجَدَ أَعْرَابِيّاً مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ … يَا أَبَا الْحَسَنِ الَّذِي بَاعَكَ النَّاقَةَ جَبْرَئِيلُ وَ الَّذِي اشْتَرَاهَا مِنْكَ مِيكَائِيلُ وَ النَّاقَةُ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ وَ الدَّرَاهِمُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَنْفِقْهَا فِي خَيْرٍ وَ لَا تَخَفْ إِقْتَار.(بحارالأنوار ج41 ؛ ص44-47 ،باب 103 خبر الناقة به نقل از امالی صدوق.)
[67]. مدینه شناسی ، ج1،ص182، به نقل از المقام فیروز آبادی،ص44.
[68]. الهامینیا، سیره معصومین، ص184.
[69]. ابن شهر آشوب،مناقب، ج2، ص32 .
[70]. امینی، الغدیر، ج6، ص172.
[71]. نهج البلاغه، نامه 53 .
[72]. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج10، ص550 .
[73]. ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج4، ص218.
[74]. الهامینیا، سیره معصومین، ص184.
[75]. کلینی، کافی، ج2، ص50 .
[76]. مجلسی، بحار، ج47، ص207.
[77]. امین عاملی، اعيان الشيعه ، ج2 ، ص40.
[78]. ديلمى، أعلام الدين في صفات المؤمنين،ص289؛ المراقبات،ص239-240
[79].انصاریان، تفسير حکيم ، ج1، ص375.
[80]. مَنْ سَعَى فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ فَكَأَنَّمَا عَبَدَ اللَّهَ تِسْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَيْلَهُ.(مجلسی، بحار، ج71، ص315 ،ح72.)
[81]. قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ بِمَنَاسِكِهَا وَ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ لِوَجْهِ اللَّهِ وَ حُمْلَانِ أَلْفِ فَرَسٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِسُرُجِهَا وَ لُجُمِهَا (ابن بابويه أمالي صدوق ؛ ص 237) .
[82]. خَيْرُ النَّاسِ مَنْ نَفَعَ وَ وَصَلَ وَ أَعَان .نوری،(مستدرك الوسائل ؛ ج12 ؛ ص390 ،ح14376)
[83]. خَصْلَتَانِ وَ لَيْسَ فَوْقَهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ النَّفْعُ لِعِبَادِ اللَّهِ (نوری،مستدرك الوسائل ، ج12، ص: 391 ،ح14378)
[84]. مَنْ بَذَلَ مَعْرُوفَهُ مَالَتْ إِلَيْهِ الْقُلُوبُ (غررالحكم،ص449 ،ح 10328 فصل11)
[85]. « مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الله أَصْلَحَ اللهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ » (نهج البلاغه،ترجمه دشتی، 1379،ص642 ،حکمت89).
[86]. من أراد أن تستجاب دعوته و أن تكشف كربته فليفرج عن معسر. (نهج الفصاحة ،ص 759 ،ح 2961)
[87]. إِنَّ الْبَرَكَةَ أَسْرَعُ إِلَى الْبَيْتِ الَّذِي يُمْتَارُ مِنْهُ الْمَعْرُوفُ مِنَ الشَّفْرَةِ فِي سَنَامِ الْبَعِيرِ أَوْ مِنَ السَّيْلِ إِلَى مُنْتَهَاهُ.(کلینی،كافي ؛ ج4 ؛ ص29 )
[88]. الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ يَعْمُرُ الدِّيَارَ وَ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ .(نوری،مستدرك الوسائل، ج11 ،ص 294 ،ح13070،)
[89]. إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى عِبَاداً يَخُصُّهُمْ بِالنِّعَمِ لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ فَيُقِرُّهَا فِي أَيْدِيهِمْ مَا بَذَلُوهَا فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلَى غَيْرِهِمْ (بحار الأنوار، ج69 ،ص 28 ،باب 94 فضل الفقر)
[90]. من ستر أخاه المسلم في الدّنيا فلم يفضحه ستره اللَّه يوم القيمة. (نهج الفصاحة ، ص770،ح3020)
[91]. لَا خَيْرَ فِي الدُّنْيَا إِلَّا لِأَحَدِ رَجُلَيْنِ رَجُلٍ يَزْدَادُ فِيهَا كُلَّ يَوْمٍ إِحْسَاناً وَ رَجُلٍ يَتَدَارَكُ مَنِيَّتَهُ بِالتَّوْبَةِ (کلینی،كافي، ج8 ،ص128)
[92]. ر.ک. تفسير نمونه، ج16، ص: 59
[93]. وَ إِنَّ صَنِيعَ الْمَعْرُوفِ لَيَدْفَعُ مَيْتَةَ السَّوْءِ. (نعمان،دعائم الإسلام ، ج2 ،ص 331 ح 1249 )
[94]. أَنَّ اللَّهَ يَقُولُ لِلْفُقَرَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ- انْظُرُوا وَ تَصَفَّحُوا وُجُوهَ النَّاسِ فَمَنْ أَتَى إِلَيْكُمْ مَعْرُوفاً فَخُذُوا بِيَدِهِ وَ أَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ.(حرعاملی،وسائل الشيعة ؛ ج16 ؛ ص291 )
[95]. مَنْ بَنَى عَلَى ظَهْرِ الطَّرِيقِ مَأْوًى لِعَابِرِي سَبِيلٍ بَعَثَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى تَخْتٍ مِنْ دُرٍّ وَ وَجْهُهُ يُضِيءُ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ نُوراً ابن بابويه، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ، ص: 291
[96]. دَخَلَ عَبْدٌ الْجَنَّةَ بِغُصْنٍ مِنْ شَوْكٍ كَانَ عَلَى طَرِيقِ الْمُسْلِمِينَ فَأَمَاطَهُ عَنْه (طوسی ،امالى، ص673).
[97]. مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَادِيَةَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ (کلینی، کافی، ج5 ، ص55).
[98]. مَنْ مَشَى فِي عَوْنِ أَخِيهِ وَ مَنْفَعَتِهِ فَلَهُ ثَوَابُ الْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ (ابن بابویه،ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ،ص 288)
[99]. مَنْ كَانَ وَصُولًا لِإِخْوَانِهِ بِشَفَاعَةٍ فِي دَفْعِ مَغْرَمٍ أَوْ جَرِّ مَغْنَمٍ ثَبَّتَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَدَمَيْهِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ.(حرعاملی، وسائل الشيعة ؛ ج16 ؛ ص342،ح21715- 4)
[100]. مَنْ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ كُرْبَةً نَفَّسَ اللهُ عَنْهُ كُرَبَ الْاخِرَةِ وَ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ هُوَ ثَلِجُ الْفُؤادِ… (کلینی، کافی، ج2، ص160).
[101]. مجلسی، بحار، ج71، ص315).
[102]. أَيُّمَا مُسْلِمٍ خَدَمَ قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَعْطَاهُ اللهُ مِثْلَ عَدَدِهِمْ خُدَّاماً فِي الْجَنَّةِ (کلینی، کافی، ج2، ص207).
[103]. خِدْمَةُ الْمُؤْمِنِ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ دَرَجَةٌ لَا يُدْرَكُ فَضْلُهَا إِلَّا بِمِثْلِهَا (نوری، مستدرک، ج12، ص429).
[104]. وَ مَنْ مَشَى فِي عَوْنِ أَخِيهِ وَ مَنْفَعَتِهِ فَلَهُ ثَوَابُ الْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللهَ (ابن بابويه، 1406ق، ص340.)
[105]. مَنْ أَعَانَ مُؤْمِناً مُسَافِراً نَفَّسَ اللهُ عَنْهُ ثَلَاثاً وَسَبْعِينَ كُرْبَةً وَأَجَارَهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ مِنَ الْغَمِّ وَالْهَم».(حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج11، ص 429).
[106] . …فَمَنْ تَعَجَّلَ لِأَخِيهِ خَيْراً وَجَدَهُ إِذَا قَدِمَ عَلَيْهِ غَداً، … وَ مَنْ نَفَّسَ كُرْبَةَ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كُرَبَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَنْ أَحْسَنَ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْهِ، وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (حلوانی، نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص82 ).
[107]. مَنْ قَضَى لِأَخِيهِ الْمُسْلِمِ حَاجَةً كَانَ كَمَنْ خَدَمَ اللَّهَ عُمُرَهُ وَ مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِنٍ كُرْبَةً فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كُرْبَتَهُ وَ مَنْ سَتَرَ عَلَى مُؤْمِنٍ سَتَرَ اللَّهُ عَلَى عَوْرَتِهِ وَ لَا يَزَالُ اللَّهُ فِي عَوْنِهِ مَا دَامَ فِي عَوْنِ أَخِيه (ابن أبي جمهور ،عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ؛ ج1 ؛ ص374،ح92 ).
[108]. الْمُحْسِنُ حَيٌ وَ إِنْ نُقِلَ إِلَى مَنَازِلِ الْأَمْوَاتِ (غرر الحكم و درر الكلم ،ص 81 ،ح 1558 ).
[109]. وَ مَنْ بَغَى عَلَى فَقِيرٍ أَوْ تَطَاوَلَ عَلَيْهِ وَ اسْتَحْقَرَهُ اسْتَحْقَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِثْلَ الذَّرَّةِ فِي صُورَةِ رَجُلٍ حَتَّى يَدْخُلَ النَّار. (ابن بابویه، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ،ص 284)
[110]. إِنَّمَا الْمَعْرُوفُ ابْتِدَاءٌ فَأَمَّا مَا أَعْطَيْتَ بَعْدَ مَا سَأَلَ فَإِنَّمَا هُوَ مُكَافَاةٌ لِمَا بَذَلَ لَكَ مِنْ مَاءِ وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ فَيَبِيتُ لَيْلَتَهُ مُتَأَرِّقاً مُتَمَلْمِلًا بَيْنَ الْيَأْسِ وَ الرَّجَاءِ لَا يَدْرِي أَيْنَ يَتَوَجَّهُ بِحَاجَتِهِ فَيَعْزِمُ عَلَى الْقَصْدِ إِلَيْكَ فَأَتَاكَ وَ قَلْبُهُ يَجِبُ وَ فَرَائِصُهُ تَرْتَعِدُ وَ قَدْ نَزَلَ دَمُهُ فِي وَجْهِهِ وَ بَعْدَ هَذَا فَلَا يَدْرِي أَ يَنْصَرِفُ مِنْ عِنْدِكَ بِكَآبَةِ الرَّدِّ أَمْ بِسُرُورِ النُّجْحِ فَإِنْ أَعْطَيْتَهُ رَأَيْتَ أَنَّكَ قَدْ وَصَلْتَهُ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الَّذِيفَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَمَا يَتَجَشَّمُ مِنْ مَسْأَلَتِهِ إِيَّاكَ أَعْظَمُ مِمَّا نَالَهُ مِنْ مَعْرُوفِكَ ( مجلسی، بحار الأنوار ج93 ،ص 146 ، باب 15).
[111] .مکارم، تفسیرنمو نه، ج11، ص393 .
[112]قرائتی، تفسیرنور، ج7 ، ص38 .
[113]مجلسی، 1403ق، ج67 ، ص71 .
[114]. وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ (صحيفةسجادية ،ص 92 ،دعای20دعای مكارم الأخلاق)
[115]. میرزاجوادتبریزی ،المراقبات،ص241 .
[116].الْكَسَلُ يَضُرُّ بِالدّينِ وَالدُّنْيا (ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص219).
[117]. فَتَدَارَكْ مَا بَقِيَ مِن عُمُرِكَ، ولا تَقُلْ غَداً أو بَعْدَ غَدٍ، فَإنَّما هَلَكَ مَنْ كان قَبْلَكَ بإِقَامَتِهِمْ علَى الأمَانِيِّ والتَّسْوِيفِ، حَتَّى أتَاهُمْ أمْرُ الله بَغْتَةً وهُمْ غَافِلُون». (مجلسی، بحار، ج73، ص75).
[118]. إِيَّاكَ وَالتَّسْويفَ فَانَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فيهِ الْهَلْكى.(مجلسی،بحار، ج 78، ص164).
[119]. ر.ک.جوادی آملی،مفاتیح الحیات،ص495
[120]. يَا رِفَاعَةُ مَا آمَنَ بِاللَّهِ وَ لَا بِمُحَمَّدٍ وَ لَا بِعَلِيٍّ ص مَنْ إِذَا أَتَاهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فِي حَاجَةٍ فَلَمْ يَضْحَكْ فِي وَجْهِهِ فَإِنْ كَانَتْ حَاجَتُهُ عِنْدَهُ سَارَعَ إِلَى قَضَائِهَا وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ تَكَلَّفَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِهِ حَتَّى يَقْضِيَهَا لَهُ فَإِذَا كَانَ بِخِلَافِ مَا وَصَفْتُهُ فَلَا وَلَايَةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ.(نوری،مستدرك الوسائل ؛ ج12 ؛ ص434 ).
[121]. عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ مَشَى فِي حَاجَةِ أَخِيهِ ثُمَّ لَمْ يُنَاصِحْهُ فِيهَا كَانَ كَمَنْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ.(کلینی،كافي ،ج2 ،ص 363،باب من لم يناصح أخاه المؤمن)