راههای ایجاد انگیزه و انگیزش در کارکنان
ارسال برای مجله نیروی انتظامی7/4/1389
مصطفی آخوندی[1]
بی تردید همه تلاشهای انسان بر اساس انگیزهها و هدفها شکل میگیرد. اگر انگیزه به دست آوردن میوه یا بهرهای نباشد، هیچگاه باغبان درختی غرس نمیکند. جهت ایجاد انگیزه در افراد، می بایست نیازهای انسانها را شناخت، نظریهها در این مورد متفاوت است. برخی نیازهای انسان را پنج مورد دانستند، برخی در دو مورد خلاصه کردند ولی اسلام به نیازهای مادی و معنوی هر دو تأکید ورزیده و انگیزههای معنوی را نیرومندتر دیده است. شیوههای ایجاد انگیزه در دو حوزه درونی و بیرونی با نگاهی به آموزههای دینی، عمده مباحث این مقاله را پوشش می دهد.
کلید واژهها: انگیزههای مادی، انگیزههای معنوی، انگیزههای درونی، انگیزههای بیرونی، انگیزش، شیوه انگیزش.
چرا برخی سختکوش و فعالند، برخی بیتفاوت و برخی تن به کار نمی دهند و از زیر کار در می روند؟
بیتردید همه تلاشها و رفتارها بر اساس انگیزهها و اهداف شکل میگیرد. انگیزهها و هدفها به عنوان دو عامل مهم درونی و بیرونی هستند که انسان را برای رسیدن به مقصد به تلاش وا می دارند. ملاصدرا می گوید: «غایة الفعل یرجع الی الفاعل» غایت و هدف فعل به فاعل و انجام دهنده آن باز می گردد. (ملاصدرا،1981، ج2، ص270)
گرنبودی میل امید ثمر کی نشاندی باغبان بیخ شجر
پس به معنی آن شجر از میوه زاد گر به صورت از شجر بودش ولاد
از این رو انگیزه و هدف به عنوان دو عامل محرک رفتار انسان شناخته می شود، که در حفظ و یا ارتقاء آن باید کوشید. (اختری، 1369، ص178 – 179)
به بیان دیگر، «کارشناسان نظامی 75% از پیروزی را در گرو روحیه عالی نظامیان می دانند و تنها 25% دیگر را به عواملی چون تسلیحات، سازماندهی، آموزش، ارتباطات و … نسبت می دهند.» (بنیاد نهج البلاغه،1362، ص41) یعنی نقش اصلی به روحیه باز میگردد و عامل روحیه، انگیزه و هدف است، اگر انگیزه قوی و هدف والا بود، روحیه نیز قوی و نیرومند می شود و اگر انگیزه ضعیف بود، روحیه نیز سست و بیرمق می گردد.
انگیزه، یعنی آنچه کسی را به کاری برانگیزد، باعث، سبب و انگیزش یعنی: انگیزیدن، انگیختن، تحریک، ترغیب و تحریض. (فرهنگ معین، کلمه انگیزه)
انگیزه وسائق عاملی است که موجود زنده را به فعالیت وا می دارد وفعالیت او را در جهتی سوق می دهد.(گنجی،1379،ص72)
انواع انگیزه ها
دو نوع انگیزه داریم: الف.انگیزه فیزیولوژیک ب.انگیزه اجتماعی.
انگیزه فیزیولوژیک یعنی آن هایی که در درون ارگانیسم بر انگیخته می شوند ورفتاری به وجود می آورند. مانند:گرسنگی وتشنگی که انسان را به تلاش وا می دارد. انگیزه های فیزیولوژیک آموخته نمی شوند.اما یاد گیری می تواند رفتارارضاءکننده این انگیزه ها را تحت تاثیر قرار دهد.مثلا نیاز به غذا به طور طبیعی به وجود می آید وآموختنی نیست.اما ترجیح غذایی برغذای دیگر دراثر یاد گیری به وجود می آید.(پیشین،ص74)
انگیزه اجتماعی،آن هایی هستند که کامل آموخته می شوند.مانند:انگیزه پیشرفت،که موفقیت هایی را در پی دارد.وحتی کارهای ناممکن را ممکن می سازد.وانگیزه پیوند جویی که همکاری با دیگران را تسهیل می نماید.وانگیزه کسب قدرت که نیاز به مدیریت سازمان ها وهدایت افرادرامعنی می دهد.(پیشین،ص74)
مهمترین بحث در انگیزش، شناسایی و تشخیص نیازها می باشد. یک مدیر و فرمانده، جهت ایجاد انگیزش در زیر مجموعه خود ابتداء باید نیازها را بشناسد و نسبت به انگیزهها شناخت پیدا کند. چون رفتار انسانها نشان میدهد که افراد در زندگی خصوصی و شغلی خود به وسیله یک سری نیازهای متفاوت، انگیزه پیدا میکنند. تشخیص این نیازها به عنوان نیروهای انگیزش و ارضای آنها، مدیر را در بهرهبرداری بهینه از تواناییهای کارکنان کمک شایانی می کند. (رابرت هلر، 1368، ص8)
در اینکه نیازهای انسانها چیست و چه چیزهایی موجب انگیزش آنان می شود؟ نظریههایی وجود دارد که به اجمال و اختصار به برخی اشاره می کنیم:
مازلو، روانشناس و نظریهپرداز غربی، محرکها را به پنج سطح به صورت سلسله مراتب و پلکانی، تقسیم کرده است. به اعتقاد وی زمانی که نیازهای یک سطح برآورده شود. نیازهای سطح بعدی در اولویت قرار می گیرد و این نیازها، غریزی هستند.
از سوی اندیشمندان اسلامی، نظریه مازلو مورد نقد قرار گرفته است از جمله: آیة الله مصباح یزدی می فرماید:
چون در این مقاله در پی نقد کامل و مبسوط نظریه مازلو نیستیم، به همین مقدار بسنده میکنیم تا از اصل مطلب باز نمانیم.
هرزبرگ روانشناس غربی، در بحث انگیزش، تئوری دو عاملی را مطرح کرده است: «عوامل بهداشتی» و«عوامل انگیزشی».
عوامل بهداشتی یا همان نیازهای اولیه فرد در محیط کار، باعث ایجاد انگیزه نمیشوند، امّا عدم تأمین آنها سبب نارضایتی افراد خواهد شد. مهمترین عوامل بهداشتی مسئله مالی و حقوق ومزایاست و بعد امنیت شغلی، شرایط کاری، قوانین و مقررات، نظارت و استقلال، زندگی اداری و زندگی شخصی.
«عوامل انگیزشی» باعث ایجاد انگیزه می شوند و یک مدیر باید آنها را تأمین کند، مثلاً یک فرد به اندازهای که از او قدردانی می شود از موفقیت خود لذت می برد، علاقمندی به کار، داشتن مسؤولیت و اختیار از عواملی هستند که انگیزه کارکنان را بر می انگیزند. (رابرت هلر، 1386، ص10)
در این نوع بررسی نظریه هرزبرگ عوامل انگیزشی، به نوعی خود ـ انگیزشی اشاره دارد که از ثبات و پایداری بیشتری برخوردار است. مدیران و فرماندهان با دادن مسؤولیت[و اختیار متناسب با مسئولیت] به کارکنان خود، باید به آنان اعتماد کنند و بگذارند کار را بر اساس ابتکار عمل خود انجام دهند و آنان را به کار تشویق نمایند. (همان، ص7)
فردریک هرزبرگ «عوامل بهداشتی» را باعث ایجاد انگیزه نمی بیند، بلکه عدم تأمینشان را موجب نارضایتی کارکنان می داند. که این نظریه قابل نقد است.
عوامل بهداشتی که به بعد عوامل مادّی و فیزیکی نظر دارد، برخلاف ـ نظریه هرزبرگ، در ایجاد انگیزه تأثیرگذار است و لی کافی نیست. همچنان که عدم تأمین آنها موجب نارضایتی و افت انگیزش می شود. طبیعی است کسی که از حقوق و مزایا بهرهمند است و احساس امنیت شغلی می کند، از کسی که احساس امنیت شغلی ندارد و هر آن انتظار منتسب یا اخراج شدن را می کشد، هیچگاه در انگیزه کاری یکسان نیستند.
در آموزههای دینی، رسیدگی به حقوق و مزایا و … مورد توجّه قرار گرفته که خود حاکی از تأثیرگذاری در انگیزه فرد می باشد. امیرمؤمنان(ع) در مورد حقوق و مزایای کارکنان، چنین به مالک اشتر سفارش فرمود:
«ثُمَّ اَسبِغ عَليهِمُ الاَرزاقَ.» بر آنان وسعت و فروانی رزق قرار بده.«اَسبِغ» یعنی فراوان و «رزق» یعنی آنچه در صورت امکان باید به او داده شود. آنگاه آن حضرت، برای این عمل، سه علت انگیزشی بیان می کند.
بنابراین اگر با انگیزه کارنکرد یا از زیرکار با بهانههای واهی شانه خالی کرد، تو دلیل و حجّت بر او داری.
دیدگاههای دیگری از غربیها وجود دارد که آنان نیز به عوامل انگیزشی فیزیکی و مادّی اشاره دارند و کمتر به انگیزشهای معنوی پرداختند.
عالمان و اندیشمندان اسلامی برای انگیزهها، انواعی و تقسیماتی ذکر کردند که در نهایت به یک تقسیم کلّی مادّی و معنوی منتهی می شود.
آیة الله مکارم شیرازی، انواع انگیزه را بر سه دسته تقسیم کرده است: 1. پنداری (غیرواقعی) 2. مادّی 3. معنوی. می فرماید: تشویقهای مادّی و معنوی از جانب رسول خدا(ص) به مجاهدان انجام می گرفت، مانند بخشیدن سهمی از غنایم به آنان و خداوند نیز در کنار تشویقهای معنوی مانند: «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون» و «رِضوانٌ مِن اللهِ اَکبر» تشویقهای مادّی «جَنّات تَجرِی مِن تَحتِهَا الاَنهارُ» را نیز مطرح می کند. (مکارم شیرازی، 1385، ص143)
شهید مطهری معتقد است اگر نیازها و میلها و انگیزههای انسان به خوبی و درستی شناخته و ارضا شوند، سلامت و تعالی و کمال را به وجود می آورد.
او در ابتدا، نیازهای انسانی را به دو گروه اوّلی و ثانوی تقسیم می کند:
نیازهای اولی از عمق ساختمان جسمی و روحی بشر و از طبیعت زندگی اجتماعی سرچشمه می گیرد، تا انسان، انسان است و تا زندگی وی، زندگی اجتماعی است، آن نوع نیازمندیها هست. این نیازمندیها یا جسمی است یا روحی و یا اجتماعی.
نیازهای جسمی از قبیل نیازمندی به خوراک، پوشاک، مسکن، همسر و غیره.
نیازهای روحی از قبیل معاشرت، مبادله، تعاون، عدالت، آزادی و مساوات.
در مورد نیازمندیهای ثانوی که از نیازهای اوّلی پدید میآیند به طور کلی میفرماید: «نیازمندی به انواع آلات و وسایل زندگی که در عصر و زمانی با عصر و زمان دیگر فرق می کند، از این نوع است.» (مطهری، ص183)
در یک نگاه کلّی به نظریه اندیشمندان اسلامی و آموزههای دینی، انگیزهها و هدفها بر اساس گرایشهای مادّی و معنوی شکل میگیرند، ولی بیتردید انگیزههایی که از معنویت سرچشمه می گیرند با انگیزههایی که از خواستههای مادّی و دنیوی سرچشمه می گیرد یکسان نیستند. به عنوان مثال: رزمندهای که رسیدن به پاداش بزرگ و رضوان الهی را هدف گرفته با کسی که با مشوقهای مادّی به جنگ رفته یکسان نخواهند جنگید. رزمندهای که ایمان و مشوقهای معنوی او را به جبهه کشانده، پیروزی و شهادت برای او یکی از دو نیکی(احدی الحسنین) است. چه کشته شود یا فاتح گردد، برای او هر دو پیروزی محسوب می شود. چون هر دو پاداش بزرگ دارد.« فَلْيُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً» (نساء/ 74)
کسی که در راه خدا می جنگد، پس کشته شود یا غلبه یابد و پیروز گردد، به زودی پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
ولی سربازی که انگیزه مادّی او را به جبهه کشانده، هیچگاه به کشته شدن نمیاندیشد و به موقع خطر، به تردید می افتد و عقب می نشیند. به یک نمونه تاریخی از جنگهای صدر اسلام توجه کنید:
در جنگ بدر یکی از فرماندهان مشرکین به نام«طُلَیحة بن خُوَیلد» به نیروهای تحت امرش که فرار می کردند، فریاد زد: «وای بر شما چه چیزی شما را به هزیمت کشانده که این چنین سراسیمه فرار میکنید؟» یکی از آنان گفت: «علت آن را من میگویم: هیچ کدام از ما نیست مگر اینکه دوست دارد همرزمش قبل از او بمیرد، ولی ما با گروهی(مسلمانانی) روبهرو هستیم که تک تک آنان دوست دارند قبل از رفیقشان بمیرند.» (جعفر مرتضی، 1400هـ . ق، ج3، ص213)
تشویقهای معنوی، سنگینی تکلیف را سبک می کند و راهها را هموارتر می سازد و انگیزهها را افزونتر مینماید. در قرآن می خوانیم:
«وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَوتَكَ سَكَنٌ لهَُّمْ » (توبه:104)
(ای پیامبر!) برای آنها دعا کن که این دعا مایه آرامش خاطر آنهاست.
آیه دیگر می فرماید: «مَن جَاءَ بِالحَْسَنَةِ فَلَهُ عَشرُْ أَمْثَالِهَا» (انعام: 160)
هرکس کار نیکی انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده می شود.
انگیزشهای درونی به فرد و کارمند برمی گردد مانند: ایمان، علاقه به کار، هدف عالی، ارتقاء و پیشرفت، احساس مسوؤلیت و ….
انگیزشهای بیرونی به محیط کار، شیوه مدیریت و اخلاق و رفتار مدیر باز میگردد.
باید نیازهای مختلف افراد را شناخت و متناسب با نیازها و روحیاتشان در آنان ایجاد انگیزه کرد.
به برخی انگیزههای درونی اشاره می کنیم، مدیران باید جهت تقویت اینها بکوشند.
این گروه بر این باورند: هر کسی باید در پیشگاه عدل الهی پاسخگوی اعمال و رفتار و گفتار خویش باشد. «لَا يُسَْلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسَْلُونَ» (انبیاء: 23) از کارهای خداوند سؤال نمیشود ولی انسانها در قبال کارها و اعمالشان مورد سؤال قرار میگیرند.
انسان دشمن نادانی و ناآگاهی(خویش) است.
افراد مستقیم و غیرمستقیم باید در جریان مسائلی که به آنان مربوط میشود قرار گیرند، تا شبهات و ابهامات که دشمن انگیزه است، از میان برود. لذا مدیران کاردان و باهوش زمان مناسبی را برای پاسخگویی در نظر میگیرند و قبل از بروز شایعات، افراد را در جریان امور قرار داده و شفافسازی میکنند.
امیرمؤمنان(ع) فرمود:
«فَإِنَّ اَلْمُتَكَارِهَ مَغِيبُهُ خَيْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ » انسانی که به اجبار و اکراه وادار به عملی شود نبودش بهتر از وجودش میباشد.(امام علی(ع)، 1379، نامه 4)
همچنان که اشاره شد، برخی انگیزهها به محیط، شیوه مدیریت، رفتار و اخلاق مدیر یعنی بیرون از وجود کارکنان باز می گردد. که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
«فَإِنَّ كَثْرَةَ الذِّكْرِ لِحُسْنِ [فِعَالِهِمْ] أَفْعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ النَّاكِلَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ» (امام علی(ع)،1379،نامه53، بند60، ص574) کارهای مهمی که انجام دادهاند برشمار، زیرا یادآوری کارهای ارزشمند آنان، شجاعان را بر می انگیزاند و ترسوها را به تلاش وا می دارد.
امیرمؤمنان به مالک نوشت:
«وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْق»(امام علی(ع)، نامه 53، بند8، ص566) مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چون حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی؛ زیرا مردم دو دستهاند، دستهای برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش میباشند.
قرآن کریم در مورد رسول خدا(ص) و اصحابش می فرماید: بین خود مهربان و بامحبتاند. «رُحَماءُ بَینَهُم» (فتح: 29)
این مهر و محبت بود که مسلمانان پروانهوار بر گرد وجود رسول خدا(ص) میچرخیدند و بر اجرای دستوراتش بر هم سبقت می گرفتند.
امیرمؤمنان(ع) فرمود:
«من تألّف النّاس أحبّوه» (خوانساری، 1366، ج2، ص622)
کسی که با مردم رفتاری خوب داشته باشد، او را دوست دارند.
محبت، چون آهنربا دلها را به خود جذب می کند و موجب قوام و پایداری مدیریت می گردد و از محبت است که خارها گل می شود و انسانهای ناآرام خوب میگردند.
«وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنهُْمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم» (آل عمران:159)
اگر خشن و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می شدند، پس از(خطای) آنان بگذر و بر ایشان طلب آمرزش بخواه.
امام مؤمنان(ع) فرمود:
«الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِه» (خوانساری،1366، ج2، ص504)
مؤمن چهرهای خندان و متبسم دارد و نگرانیها و ناراحتیها را در دلش پنهان می دارد.
قرآن کریم در مورد فرعون می فرماید:
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوه» (زخرف: 54)
پس او قومش را سبک شمرد و آنان(از روی ترس) از او اطاعت کردند.
نگاه مدیران اسلامی به کارکنان، نگاه ابزاری نیست. بلکه نگاه کرامت انسانی است، به کارکنان بها داده و آنان را در تصمیمگیریها دخالت داده و با آنان مشاوره میکنند.
مدیران مستبد از این نکته غافلند که احترام برخاسته از روی ترس، هیچ ارزشی ندارد. اینان مشمول این سخن رسول خدا(ص) هستند.
«شَرُّ النّاسِ یَومَ القیامَةِ الذّینَ یُکرَمُونَ اتّقاءَ شَرِّهِم» (مجلسی، 1403، ح73، ص283)
بدترین مردم در روز قیامت کسانیاند که به جهت در امان ماندن از شرّشان مورد احترام قرار می گیرند.
«وَ لْيَكُنْ آثَرُ رُءُوسِ جُنْدِكَ عِنْدَكَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ وَ أَفْضَلَ عَلَيْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ بِمَا يَسَعُهُمْ وَ يَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِيهِمْ حَتَّى يَكُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِي جِهَادِ الْعَدُو» (امام علی(ع)،1379، نامه53، بند56، ص574)
برگزیدهترین فرماندهان سپاه تو، کسی باشد که از همه بیشتر به سربازان و نیروهای تحت فرمان کمک رساند و از امکانات مالی خود بیشتر در اختیارشان گذارد، به اندازهای که خانوادههایشان در پشت جبهه و خودشان در آسایش کامل باشند، تا در نبرد با دشمن، سربازان اسلام، تنها به یک چیز بیندیشند.
و در کلامی دیگر به مالک اشتر، سفارش حقوق کارمندان را می کند، می فرماید: سپس روزی و حقوق آنان را فراوان کن، که با گرفتن حقوق کافی در اصلاح خود بیشتر می کوشند، و با بینیازی، دست به اموال بیت المال نمی زنند، و اتمام حُجتی است بر آنان اگر فرمانت را نپذیرند یا در امانت تو خیانت کنند. (امام علی(ع)،1379، خطبه53، بند74، ص578)
در این سخن به چند نکته اشاره شده است:
امیرمؤمنان(ع) فرمود:
«ثُمَّ اعْرِفْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا أَبْلَى وَ لَا تَضُمَّنَّ بَلَاءَ امْرِئٍ إِلَى غَيْرِهِ وَ لَا تُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غَايَةِ بَلَائِهِ وَ لَا يَدْعُوَنَّكَ شَرَفُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلَائِهِ مَا كَانَ صَغِيراً وَ لَا ضَعَةُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلَائِهِ مَا كَانَ عَظِيماً» (امام علی(ع)،1379، نامه53، بند61،ص574)
زحمات هر یک از آنان(نظامیان) را شناسایی کن و هرگز تلاش و رنج کسی را به حساب دیگری نگذاشته و ارزش خدمت او را ناچیز مشمار، تا شرافت و بزرگی کسی موجب نگردد که کار کوچکش را بزرگ بشماری، یا گمنامی کسی باعث شود که کار بزرگ او را ناچیز بدانی.
همچنین فرمود:
«ازْجُرِ الْمُسِيءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِن» (موسوی،1376، ج5، ص552)
خطاکار را به وسیله پاداش به نیکوکار تنبیه کن. یعنی نیکوکار را تشویق کن، این خود نوعی تنبیه برای کارمندان کمکار و…. می شود.
امیرمؤمنان(ع) به مالک اشتر سفارش کرد:
«فَلَا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَكَ عَنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّيقِ وَ قِلَّةُ عِلْمٍ بِالْأُمُور» (امام علی(ع)،1379، نامه53، بند121، ص584)
هیچگاه خود را به مدت طولانی از مردم پنهان نکن، که پنهان بودن رهبران، نمونهای از تنگخویی و کماطلاعی در امور جامعه می باشد.
حضور به موقع مدیران در محل کار، نظم و انضباط کارکنان و انگیزه کاری آنان را بیشتر می کند.
قرآن می فرماید:
«ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن». (نحل:125)
و با حکمت و اندرز نیکو به سوی راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به طریقی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن.
حکمت به معنی علم و دانش و منطق و استدلال است یعنی در دعوت به حق و برخورد با مخالفان باید از منطق صحیح و استدلال بهره گرفت و اندرز که بیشتر جنبه عاطفی دارد. اندرزی همراه حسنه و خالی از هرگونه خشونت، برتریجوئی، تحقیر طرف مقابل، تحریک حسّ لجاجت و….(مکارمشیرازی،1368،ج11،ص455)
رسول خدا(ص) در موارد حدود شرعی و احکام الهی مشورت نمی کرد و تابع وحی بود. لیکن در مسائل نظامی، تاکتیکهای جنگی، نحوه اجرای قانون با اصحاب مشورت می کرد. (مکارم شیرازی،1368، ج3، ص143)
« قُل لِّعِبَادِى يَقُولُواْ الَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ » (اسراء:53)
به بندگانم بگو بهترین سخن را بگویند. یعنی سخن خوش و پسندیدهای که موجب خشنودی شنونده گردد.
امام صادق(ع) به شیعیان خود سفارش فرمود:
«وَ احفَظُوا اَلسِنَتَکُم عَنِ الفُضُول وَ قَبیحِ القَولِ» (مجلسی،1403هـ .ق، ج71، ص310)
زبانهایتان را حفظ کنید و آن را از پرگویی و سخن زشت باز دارید.
امیرمؤمنان(ع) فرمود:
از سخن زشت و رکیک بپرهیز، زیرا زشتگویی، فرومایگان را در اطرافت نگاه میدارد و عناصر شریف و بزرگوار را از گردت پراکنده می کند. (خوانساری،1366، ج2، ص314)
انگیزههای معنوی همانندی ندارند و هیچ چیزی نمی تواند جایگزین آنها شود. انگیزهای که حنظله را از اتاق حجله عروسی به میدان رزم احد می کشاند و او را غسیل الملائکه می کند، ایمان او به خدا و به رسول خدا(ص) است. رزمندهای که برای باز شدن معبر، خود را به روی مین می اندازد، با انگیزه مادی دست به این کار نمی زند. دانشآموز و نوجوان سیزده سالهای که نارنجک به کمر می بندد و خود را به زیر تانک عراقیها می افکند، انگیزهای نیرومند معنوی لازم دارد و صدها و هزاران نمونه از این قبیل در جنگهای صدر اسلام، هشت سال دفاع مقدس، جنگ 33روزه لبنان و جنگ 22روزه غزه دیده می شود. چرا که انسان، موجودی است، مختار و کمالجو که کمال و سعادت در پرتو معنویات حاصل میشود.
سائق ها
می گویند علل فاعلی کانه سائق است که ازپشت سر شئی را به سوی خودش می کشاند.وعلت غائی مثل قائد است که ازجلو می کشد،مثل یک جذبه ای که یک شئ رابه سوی خوش می کشد.(مطهری،مجموعه آثار،ج4،ص335)
روح انسان فوق العاده لطیف است وزود عکس العمل نشان می دهد.اگر انسان دریک کاری بر روح خودش فشار بیاورد-تا چه برسد به روح دیگران-عکس العملی که روح انسان ایجاد می کند گریز وفرار است.
برخی فکر می کنند با فشار آوردن وسخت گیری روی دیگران زودتر به مقصد می رسند،ولی اشتباه می کنند.آنان هیچگاه به مقصد نمی رسند.مثل آنان مثل کسی است که ازشهری به شهری برود،او خیال می کند هر چه به این مرکب بیشتر شلاق بزند وفشاربیاورد زودتر می رسد.چند منزل اول را به روز می رود ولی یک وقت متوجه می شودکه حیوان بیچاره را زخمی کرده وحیوان ازراه مانده وجابجا ایستاد، به مقصد نرسید،مرکبش را هم مجروح وناقص کرد.روح آدمی که تحت فشار قرار گرفته مثل مرکبی است که زخم برداشته باشد،از راه می ماند ودیگر قدم از قدم بر نمی دارد.خشونت ها وملامت ها وسخت گیری ها از این قبیل است.(شهید مطهری،مجموعه آثار،ج16،ص155)
پیامبر اکرم (ص)به معاذ بن جبل که به ماموریت یمن اعزامش می داشت فرمود:
بشر ولاتنفر،یسر ولاتعسر.(ابن هشام،سره،ج4،ص237)
بشارت بده،نفرت ایجاد نکن.آسان بگیر،سخت نگیر.
انسانها بر اساس«اعتقادات و اهداف»، «عقل و منطق» و «عواطف و احساسات» عمل می کنند، یک مدیر باهوش برای تغییر رفتار و ایجاد انگیزه در افراد زیرمجموعه باید به همه عوامل سهگانه برشمرده شده توجه کند. و متناسب با روحیات افراد(زود رنج، مسوؤلیتگرا، شهرتپسند، عشق به محبت و…..) به ایجاد انگیزه اقدام نماید.
امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
«وَ لاَ يَكُونَنَّ اَلْمُحْسِنُ وَ اَلْمُسِيءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ اَلْإِحْسَانِ فِي اَلْإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ اَلْإِسَاءَةِ عَلَى اَلْإِسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ كُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ » (امام علی(ع)، 1379، نامه53، بند 34، ص570)
«هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشند، زیرا نیکوکاران در نیکوکاری بیرغبت و بدکاران در بدکاری تشویق می گردند، پس هر کدام را بر اساس کردارشان پاداش ده.»
این کلام به این مطلب اشاره دارد که مدیران باید هر کسی را متناسب با عملکرد خودش ببینند و ایجاد انگیزه نمایند. قرآن کریم می فرماید: هیچگاه «عالم و جاهل»، «مجاهد و غیرمجاهد»، «صالح و غیرصالح» یکسان نیستند.
امیرمؤمنان(ع) در مورد حالات مختلف افراد فرمود:
« إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ » (امام علی(ع)، 1379، حکمت193، ص670)
دلها را روی آوردن و پشت کردنی است، پس دلها را آنگاه به کار وا دارید که خواهشی دارند و رویآوردنی، زیرا اگر دل را به اجبار به کاری واداری، کور می گردد.
در این کلام نورانی حالتهای افراد، یادآوری شده است، آن حالتهای اقبال و ادبار کارکنان، باید مورد توجّه مدیران باشد.
رهبران الهی مردم را با سائق حقیقت به جنبش وحرکت می آورند. ودیگران (مادی گرایان)باسائق منفعت طلبی.
رهبران الهی حس از خود گذشتگی وغریزه فدا کاری دارند.ولی مادیگران حس خود دوستی وصیانت ازذات.
رهبران الهی ازحس منفعت جویی برای احقاق حق،حس کرامت وشرف وحیثیت انسان طلبی برخورداند.ولی مادیگران حس منفعت طلبی برای پر کردن شکم ومادیات.(شهید مطهری،یادداشتها،ج3،ص281)
همه تلاشها بر اساس انگیزه و هدفها انجام می گیرد. لذا اندیشمندان به بحث انگیزه و شیوهها و عوامل ایجاد انگیزه، بسیار بها دادهاند که در این مقاله به سه نظریه آبراهام مازلو، فردریک هرزبرگ و اندیشمندان اسلامی به صورت خلاصه اشاره شد.
ولی آنچه مورد توجه آموزههای دینی و اندیشمندان اسلامی قرار دارد، توجه عمیقتر به عوامل معنوی در ایجاد انگیزه است. در بسیاری از موارد، انگیزههای مادّی کارساز نیست و قادر نیست به عنوان یک محرک، انسان آزاد مختار و کمالجو را به حرکت درآورد. بویژه آنجا که پای جان و خطر کردن در میان باشد. از این رو پیشنهاد به مدیران و فرماندهان این است که از میان عوامل مادّی و معنوی ایجاد انگیزه، روی عوامل معنوی تکیه و سرمایهگذاری کنند و به مسائل فرهنگی و معنوی که با فطرت انسانها همسو هستند، بها دهند و به نوع برخورد و عملکرد خودشان با نیروها توجه نمایند. البته این پیشنهاد بدین معنی نیست که از عوامل مادّی چشمپوشی کنند.
[1] عضو هیأت علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی