چكيده
مربیان ش 22
چكيده
رسول گرامى(ص) در دوران مكّى كه سالهاى آغازين بعثت را مىگذراند، مأموربه صبر بود. امّا واقعه هجرت و تشكيل حكومت اسلامى در مدينه منوّره رامىتوان آغاز جنگها و كينه توزىهاى كفّار از يك طرف و مقابله گسترده پيامبر واسلاميان از سوى ديگر دانست. پيامبر اكرم(ص) با اتّخاذ استراتژى مناسب وتدابير عالى توانست تا پنج گروه از مخالفان خود، اعم از كفّار قريش، يهوديان،بت پرستان، روميان و منافقان به مقابله برخيزد و بر ايشان فايق آيد. با پاياندادن به فتنه گرى دشمنان، علاوه بر امنيّت جزيرةالعرب، راه را براى گسترشروزافزون اسلام فراهم آورد. آن حضرت تا سال پنجم هجرى – جنگ احزاب -استراتژى دفاعى و سركوبگرانه داشت؛ امّا پس از جنگ احزاب، به استراتژىتهاجمى روى آورد. اين مقاله مىكوشد تا بدين پرسش پاسخ دهد كه: پيامبر، باوجود نداشتن نفرات اكثر و ساز و برگ برتر، چگونه در نبرد نامتقارن با پنج جبههپيروز بود؟ به دليل شباهتهاى فراوان انقلاب اسلامى با حكومت اسلامىپيامبر(ص)، شيوه و استراتژى آن حضرت، الگوى مناسبى براى دفاع از انقلاباسلامى خواهد بود.
كليد واژهها: پيامبر اعظم(ص)، غزوه، نامتقارن، استراتژى.
جهاد در دوران مكّى و مدنى
رسول خدا(ص) در طول سيزده سال دوران مكّى رسالت خويش، در مقابل موانع و آزار وشكنجههاى مشركان، مأمور به صبر و تحمّل سختىها، مدارا و مماشات و موعظه و جدالاحسن بود. [مزّمل 73، آيه10] اين سيزده سال، دوران سازندگى معنوى بود. پيامبر مىكوشيد با تعليمات پىدرپىاز همان عناصر عصر جاهليّت، انسانهايى خداجو و آگاه بسازد كه در برابر بزرگترين حوادثروزگار، از هيچگونه فداكارى دريغ نورزند. به همين دليل نزديك به 99 سوره قرآن در مكّه نازلشده است كه بيشتر جنبه عقيدتى و ايمانى دارد. [ر.ك. تفسير نمونه، ج 11، ص 457 – 455.]
پس از هجرت به مدينه و ايمان آوردن بسيارى از مردم آن ديار، زمينه تشكيل حكومتاسلامى پديد آمد و پيامبر توانست با سازماندهى مسلمانان، قواى دفاعى لازم براى حفاظت ازمسلمانان و نظام اسلامى آماده سازد. از همان هنگام، نخستين پايههاى گسترش پذيرى دينمبين فراهم آمد.
نزول نخستين آيه جهاد – و در پى آن حدود 350 آيه ديگر – در مدينه به مسلمانان اجازه دادتا در برابر مشركان و دشمنان خود به جهاد و دفاع برخيزند و دوران سختى و مشقّت را پشت سرنهند. قرآن مىفرمايد:
اُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتِلونَ بِاَنَّهُم ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللَّه عَلى نَصرِهِم لَقَديرُ. الَّذينَ اُخرِجُوا مِن دِيارِهِم بِغَيرِحَقٍّ اِلّا اَن يَقُولُوا رَبُّنا اللَّهُ؛ (حج: 39 و 40)
به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، اذن جهاد داده شد؛ زيرا بر آنان ستم رفته است و خدا برياريشان تواناست. همان كسانى كه به ناحق از خانه و شهر خود رانده شدند؛ جز آن كهمىگفتند: »پروردگار ما خداوند است.«
امام باقر(ع) مىفرمايد:
پيامبر(ص) مأذون به جهاد نبود، تا اين كه آيه مذكور نازل شد و جبرئيل، خود شمشير بر كمرآن حضرت بست. [تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 3.]
پس از تشكيل حكومت اسلامى، توطئه و جنگ افروزى و فتنهگرى دشمنان اسلام شدتيافت به ويژه مشركان قريش و يهوديان كه از همه كينه توزتر و خشنتر بودند و بيشتر عناد ودشمنى مىورزيدند. [مائده، 5 آيه 82.]
آنان كه نمىتوانستند پيشرفت و قدرت روز افزون اسلام و مسلمانان و گرايش مردم به اينآيين الهى را ببينند و تبليغات منفى، ترور، محاصره اقتصادى و… را بىثمر يافتند، به توطئهنظامى و جنگ افروزى روى آوردند و به جنگهاى سنگين و متعدّدى دامن زدند. همان گونه كهاستكبار جهانى نيز پيروزى انقلاب اسلامى را تاب نياورد و به توطئههاى نظامى و غيرنظامىمتوسّل شد. رسول گرامى در عرصه جهاد و دفاع از اسلام و قلمرو حكومت اسلامى در مقابلاين دشمنان، بيش از هشتاد نبرد بزرگ و كوچك را رهبرى و فرماندهى كرد، كه در تاريخ به نام»غزوات« و »سرايا« معروف است.
مقصود از غزوه، جنگهايى است كه حضرت رسول، خود در آن شركت داشت و سپاه رارهبرى مىكرد.
مقصود از سرايا (جمع سريه) اعزام گروههاى رزمى اطّلاعاتى است كه پيامبر(ص)، خود درآن شركت نداشته؛ بلكه با انتصاب فرماندهى، سپاه اسلام را گسيل مىنمود.
مورّخان رقم غزوههاى پيامبر را 27 يا 29، و تعداد سرايا را 47 سريه نوشتهاند؛ [ر.ك: مروج الذهب، ج 1، ص 81 66 48 35؛ مغازى، ج 2، ص 282 – 280.] البتهمورّخان در تبيين اين آمار، اتّفاق نظر ندارند؛ برخى كمتر و برخى آمار بيشترى دادهاند.
اهداف جنگاورى پيامبر
مهمترين اهداف پيامبر(ص) در جنگها را مىتوان بدين شرح جمع بندى كرد:
حفاظت از حكومت و كيان اسلامى در مقابل تعدّى و تجاوز دشمنان؛ برداشتن موانعدعوت؛ دفاع از عقايد، آزادى، امنيّت، عزّت، شرف و قلمرو حكومت اسلامى؛ كه احقاق اينحقوق، نه تنها كارى پسنديده به حساب مىآيد، بلكه از منظر دين اسلام واجب نيز شمردهمىشود.
دشمنان اسلام، اعم از قريش، يهوديان، اعراب بتپرست و منافقان بارها به قلمرو حكومتاسلامى (مدينه) يورش بردند. جنگهاى بدر، احد، احزاب و… را پديد آوردند تا نور خدا راخاموش و حكومت الهى را براندازند. آنان كه پيامبر و يارانش را سدّى در برابر سلطهگرى وقدرتطلبى خويش مىديدند، كمر به انهدام پايگاه اسلام و شكستن اين سد بسته بودند.همچنان كه در كلام اميرالمؤمنين(ع) آمده است:
اَلا وَ اِنَّ الشَّيطانَ قَد ذَمّر حِزبَهُ، وَ استَجلَبَ جَلبَهُ، لِيَعُودَ الجَورُ اِلى اَوطانِه وَ يَرجِعُ الباطِلُ اِلىنِصابِهِ [نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 22، ص 66.] ؛
آگاه باشيد! همانا شيطان، حزب و ياران خويش را برانگيخته و سپاه خود را از هرسو فراهمآورده است تا ستم را به پايگاههاى ديرينش بازگرداند و باطل را بر اريكه قدرت نشاند.
ايستادن در مقابل چنين دشمنان شيطان صفتى واجب و البته يك تكليف است.
خداوند خطاب به پيامبرش، به عنون يك تكليف، مىفرمايد:
فَقاتِل فى سَبيلِ اللَّهِ لاتُكَلَّف اِلّا نَفسَكَ وَ حَرِّض المُؤمِنينَ عَسَى اللَّهُ اَن يَكُفَّ بَأسَ الَّذينَ كَفَرُواوَاللَّهُ اَشَدُّ بَأساً وَ اَشَدُّ تَنكِيلاً؛ (نساء: 84)
در راه خدا پيكار كن؛ تنها مسؤول وظيفه خودى، و مؤمنان را ]براين كار [تشويق نما. اميداست ]كه[ خداوند از قدرت ]و جنگ افروزى[ كافران جلوگيرى كند؛ ]حتّى اگر تنها به ميدانروى[! و خداوند قدرتش بيشتر و مجازاتش دردناكتر است.
در آيه ديگر ضمن اذن جهاد دفاعى، فلسفه دفاع را چنين بيان مىكند:
وَلَولا دَفعُ اللَّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعض لَهُدِّمَت صَوامِعُ وَ بَيعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذكَرُ فيها اسمُاللَّهِ كَثيراً وَ لَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ اِنَّ اللَّهَ لَقَوىٌّ عَزيز؛ (حج: 40)
و اگر خداوند برخى مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نكند، ديرها و صومعهها و معابد يهودو نصارا و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مىشود، ويران مىگردد؛ و خداوند كسانى راكه يارىاش كنند ]و به دفاع از آيينش برخيزند، [يارى مىكند؛ خداوند قوى و شكستناپذير است.
بنابراين رسول خدا(ص) كه براى هدايت و نجات انسانها مبعوث شده، مكلّف است تا ازدين اسلام و حكومت اسلامى دفاع كند و در مقابل متجاوزان بايستد؛ حتّى اگر تنها باشد (لاتكلّف الّا نفسك). در غير اين صورت بايد نظارهگر نابودى دستاوردهاى بعثت و ارزشهاىالهى و بازگشت حاكميّت جاهلى باشد.
در آيه ديگر نيز به اهتمام در براندازى شرك و برداشتن موانع دعوت فرا مىخواند:
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ؛
(بقره: 193)
با آنان بجنگيد تا ديگر فتنهاى نباشد؛ و دين، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند،تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست.
شرك و بتپرستى بزرگترين مانع توحيد و يكتاپرستى است؛ لذا بايد شرك از گلزار جامعهتوحيدى زدوده شود تا فطرت الهى شكوفا گردد.
علامه طباطبايى(ره) در تفسير آيه مذكور مىنويسد: مراد از »فتنه«در آيه شريفه، شرك وبتپرستى است؛ شرك به خداى سبحان، موجب هلاكت انسانيت و ميراندن فطرت آدمى است وجهاد براى آن است كه با از ميان برداشتن شرك و بتپرستى، دين الهى و يكتاپرستى را در جامعهگسترش دهد و بدين وسيله از حيات و فطرت الهىِ آدمى دفاع كند. [ر.ك: الميزان، ج 2، ص 66 – 62.]
هدف پيامبر(ص) از جهاد در راه خدا، كشتار انسانها نبود؛ بلكه برداشتن موانع دعوت وتحقّق ارزشهاى الهى بود. شرك و بتپرستى كه مشركان مكه گرفتارش بودند، از جلوههاىبارز اين مهم به شمار مىآمد.
اميرمؤمنان(ع) با اشاره به اين مسأله مىفرمايد:
فَقاتَلَ بِمَن اَطاعَهُ مَن عَصاهُ، يَسُوقُهُم اِلى مَنجاتِهِم و يُبادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ اَن تَنزِلَبِهِم؛ [نهج البلاغه، خطبه 104، ص 192.]
]پيامبر خدا(ص)[ براى اسلام، با يارى كسانى كه سر به فرمانش بودند، به پيكار با مخالفينخود برخاسته و آنان را به محلّ رستگارىشان سوق مىداد و به رهانيدن ايشان از جهالت ونادانى مبادرت مىفرمود.
امام خمينى (ره) در تبيين هدف رسول خدا(ص) مىفرمايد:
رسول اكرم(ص) مقصدشان اين نبود كه مشركين مكه را از بين ببرند و يا مشركين جزيرةالعرب را از بين ببرند؛ مقصد اين بود كه دين اسلام را منتشر كنند و حكومت، حكومت قرآنباشد؛ حكومت اسلام باشد. آنها چون مانع بودند از اينكه اين حكومت اسلامى تحقق پيداكند، منتهى به جنگ مىشد. و معارضه، آنها معارضه مىكردند با حكومت اسلامى، اينهامقابله مىكردند. [صحيفه نور، ج 7، ص 45 – 44]
رسول خدا(ص) در ابتداى تشكيل دولت اسلامى از عِدّه و عُدّه نصيب چندانى نداشت.تعداد مسلمانانى كه مىتوانستند پشتوانه رسول خدا در جهاد باشند اندك بود و از نظر ظاهرِنظامى، قدرتِ چشمگيرى محسوب نمىشدند. از لحاظ سياسى نيز رابطه محكم و صلحآميزوجود نداشت؛ مگر انعقادِ چند پيمان با يهوديان مدينه، كه آن هم پس از مدّت زمانى باپيمانشكنى يهوديان گسسته شد و ايشان نيز به صف كفّار و مخالفان اسلام پيوستند. وضعيّتناهنجار اقتصادى، فقر و تنگدستى زندگى را بر مسلمانان تلخ كرده بود با مسلمانانى كه نهدرآمدى داشتند و نه اشتغالى. پيامبر (ص) با اين وضعيّت و موقعيت سياسى – نظامى مىبايستبا پنج جبهه مخالف ستيز كند. هيچ كدام از دشمنان، كه هركدام داراى قدرت نظامى و سياسىبودند، تصوّر نمىكردند رسول خدا(ص) با اين گروه اندك در مقابل آنان مقاومت كند و با كسبپيروزىهاى پىدرپى و شكست دشمنان كينهتوز خويش، قدرت بىبديل جزيرةالعرب گردد وتا آنجا پيش رود كه دو امپراتورى ايران و روم را براندازد و اسلام را تا قلب ايران و اروپا و افريقاگسترش دهد.
در اين جا پرسشى كه به ذهن متبادر مىشود، اين است: پيامبر(ص) با چه استراتژى [استراتژى« يعنى نقشه عملياتى كه براى دستيابى به يك نتيجه نهايى طراحى شده است. نيّتى خاص كه تدابيرىبراى اجراى آن انديشيدهاند] توانست از حكومت الهى دفاع كند و پيروز همه جبههها باشد؟
در پاسخ بدين سؤال، مىتوان گفت كه رسول گرامى(ص) نسبت به تهديدات استراتژيكىدشمن آگاه بود. آن حضرت، نيات، مقاصد، توانايىها و نقاط قوّت، آسيب پذيرىها و نقاطضعف دشمن را خوب مىشناخت و همين نكته به اتّخاذ نوع استراتژى و تاكتيك، كمك شايانىبه او مىكرد.
ديگر آن كه از جنبه روانىِ جنگ، بهترين استفاده را مىبرد. گرچه جنبه مادّى جنگ را بىاهميّت نمىشمرد، ليكن بيشترين توجّه خود را به جنبه غيرفيزيكى جنگ معطوف مىكرد.شاهد اين مدّعا كلامى است كه از آن حضرت نقل شده است: »نُصِرتُ بِالرُّعب؛ با رعب(بردشمن) پيروز شدم.« اين سخن، حاكى از آن است كه آن بزرگوار ارعاب و ترساندن دشمن رااز عوامل مهمّ پيروزى مىدانستهاند. هرچند قصد تحليل و ارزيابى جنگها را نداريم، حال كهسخن بدين جا كشيده شد، شايسته است تا به تبيين اجمالى جبههها بپردازيم و شواهدى ازجنگها متذكّر شويم؛ باشد تا از شيوه و سيره پيامبر اعظم(ص) جهت پيشبرد اهداف انقلاباسلامى بيشتر و بهتر بهرهمند گرديم؛ زيرا بين حكومت اسلامى پيامبر(ص) و انقلاب اسلامىشباهتهاى فراوانى مشهود است.
استراتژى دفاعى پيامبر(ص)
استراتژى دفاعى پيامبر را از دو جهت مىتوان بررسى كرد:
رسول خدا(ص) دو نوع استراتژى دفاعى اتخاذ كرده بود: يكى تا سال پنجم هجرى، وديگرى بعد از سال پنجم. آن حضرت تا سال پنجم – از جنگ بدر تا جنگ احزاب – در موضعتدافعى و پدافندى قرار داشت و از تاكتيكهاى دفاعى بهره مىبرد و هدفش دفاع از قلمرو شهرمدينه و پايگاه حكومت اسلامى در قبال تهاجم دشمن بود؛ ولى پس از شكست دشمنان درجنگ احزاب – در سال پنجم هجرى – استراتژى پيامبر تغيير يافت و از حالت تدافعى به حالتتهاجمى تبديل شد. پيامبر پس از پيروزى در غزوه احزاب فرمود:
اَلان نَغزُوهم وَ لا يَغزُونا؛ [الميزان، ج 16، ص 300؛ بحارالانوار، ج 20، ص 4 و ج 39، ص 4.]
از اين پس، ما به آنان هجوم مىبريم، نه آنان به ما.
ابوسفيان پس از شكست در جنگ احزاب، در نامهاى تهديدآميز به پيامبر(ص) نوشت:
قسم به لات و عزّى – دو بت بزرگ مشركان – كه با جمع خود به سوى تو آمدم و تصميم داشتيمكه به هيچ وجه بازنگرديم تا تو را درمانده كنيم و بساطتان را برچينيم… . اكنون هم اگر برمىگرديم، براى شما از طرف ما روز ديگرى همچون احد خواهد بود كه در آن زنها گريبانخواهند دريد.
پيامبر(ص) در پاسخ او نوشت:
… امّا بعد، غرور تو از ديرباز تو را نسبت به خدا مغرور ساخته است. اما اينكه نوشتهاى كه باجمع خود به سوى ما آمدهاى و قصد داشتهاى برنگردى تا ما را درمانده سازى، اين چيزى استكه خداوند ميان تو و آن مانع خواهد بود، و عاقبت پسنديده را براى ما قرار خواهد داد تا ديگرنتوانى كه از لات و عزّى نام ببرى… و روزى خواهد رسيد كه فقط شبها جرأت دفاع از خودداشته باشى، و روزى برتو خواهد رسيد كه من در آن روز لات و عزّى و اساف و نائله و هبل راخواهم شكست تا امروز را به يادت آورم. [مغازى، واقدى، ترجمه مهدوى دامغانى، ج 2، ص 492 و 493.]
پس از جنگ احزاب، پيامبر(ص) به خيبر، مكّه، حديبيه و… لشكركشى كرد و تا سال نهمهجرى همه پايگاههاى دشمن در حجاز فروريخت و جزيرةالعرب و حجاز تحت قلمرو اسلام وحكومت اسلامى قرارگرفت.
جبهههاى نبرد
پيامبر با پنج جبهه مخالف روبهرو بود: 1. جبهه قريش؛ 2. جبهه يهود؛ 3. جبهه اعراببتپرست؛ 4. جبهه روم؛ 5. جبهه منافقان.
جبهه قريش
قريش از آغاز رسالت پيامبر(ص) تا فتح مكه در سال هشتم هجرى – نزديك به بيست و يكسال – با آن حضرت در ستيز بودند. در دوران مكّى، به انواع تبليغات زهرآگين، شكنجه و آزارمسلمانان، محاصره اقتصادى، توطئه قتل پيامبر، و… دست زدند و سرانجام موجب هجرترسول خدا(ص) و مسلمانان از سرزمين وحى گشتند و اموال و دارايى مسلمانان را مصادرهكردند. قرآن از آن توطئهها چنين ياد مىكند:
وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُالْمَاكِرِينَ؛ (انفال: 30)
]به خاطر بياور[ هنگامى را كه كافران نقشه مىكشيدند كه تو را به زندان بيفكنند يا به قتلبرسانند و يا ]از مكه[ خارج سازند؛ آنها نقشه مىكشيدند و خداوند هم تدبير مىكرد و خدابهترينِ چارهجويان و تدبيركنندگان است.
هرچند آزار و اذيت مشركان در مكّه – پيش از هجرت – جز به شكست و درماندگىخودشان نينجاميد، امّا پس از هجرتِ مسلمانان، باز به انجام تبليغات، توطئهها و ترفندها برضدّ مسلمانان شدّت بخشيدند و جنگهاى خونينى با آنان به راه انداختند؛ با اين هدف كهحكومت اسلامى را سرنگون سازند و كفر و بتپرستى و جاهليّت را حياتى دوباره بخشند.
إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ؛
)ممتحنه: 2)
اگر آنها بر شما مسلّط شوند، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدى كردننسبت به شما مىگشايند و دوست دارند شما به كفر بازگرديد.
قريش با احساس قدرت بى رقيب در مكه و حجاز، به انجام جنگهاى فراوانى با مسلمانانمبادرت كرد و ديگر دشمنان پيامبر را نيز تحت حمايت اقتصادى و نظامى خويش درآورد.برخى از جنگهايى كه قريش مستقيم پديد آورد و به قلمرو حكومت اسلامى تجاوز كرد، عبارت بوداز: غزوههاى سويق، بواط، عشيره، بدركبرى، احد، حمراءالاسد، بدرموعد، احزاب و حديبيه.
جنگ بدر، نخستين نبرد حق و باطل
رمضان سال دوم هجرى شاهد نخستين نبرد مسلّحانه مسلمانان با كفّار است. اين جنگ درمنقطه بدر (160 كيلومترى مدينه) به وقوع پيوست و به همين جهت به جنگ بدر مشهور شد.جنگ بدر، سرنوشتساز بود و نگاه ناظران جامعه آن روز را به خود معطوف مىداشت.جبههپيروز را قدرت، عزّت و شوكت مىبخشيد و جبهه مغلوب را تحقير و زمينگير مىكرد.
پيامبر خدا(ص) كه با اين جنگ ناخواسته و نابرابر روبهرو شده بود، دغدغه خاطر داشت؛اما نه از جانب وعده خداوند؛ زيرا وعده او – مبنى بر پيروزى حق – صادق است. دل مشغولى آنحضرت از جانب مسلمانان بود كه معلوم نبود تا چه اندازه فداكارى كنند و در نبرد پايدار بمانند.از اينرو به درگاه الهى چنين عرضه داشت:
خدايا اين قبيله قريش است كه با تكبّر خويش روى آورده است و در تكذيب پيامبر تومىكوشد. پروردگارا! خواستار يارىاى هستم كه وعدهام دادهاى. خدايا اگر امروز اين گروه]مسلمانان[ از ميان بروند، ديگر ]در زمين [پرستش نخواهى شد. [اللهم ان تهلك هذه الاصابة لاتعبد]
رسول خدا براى پيروزى حق، بيشترين تلاش را كرد و بهترين تدابير را انديشيد و ارزندهترينراهكارها را به كار گرفت و بهترين عزيزانش را، قبل از هركس، روانه صف مقدم نبرد كرد ونخستين شهيد را تقديم نمود؛ زيرا قدرت و شوكت اسلام مرهون پيروزى مسلمانان در اين نبردنامتوازن و نامتقارن بود. مسلمانان نيز خالصانه وارد ميدان شدند و مدال افتخار بدرى بودن رابراى هميشه به سينه ستبر خود آويختند؛ سينهاى كه جايگاه مهر خدا و رسولش بود.
اين نكته نيز قابل توجه است كه اراده خداوند بر جنگ تعلّق گرفته بود. هرچند ميل وخواسته برخى از مسلمانان، تصاحب غنايمى از كاروان تجارتى قريش بود، امّا خداوند خواستتا آنان را در مقابل لشكر مسلّح دشمن قرار دهد و قدرت و عزّتى را كه نشأت گرفته از ايماناست، به نمايش بگذارد و با كمترين نيرو در جلوى چشمان جهانيان، مشركان مغرور و تا دندانمسلّح را به خاك مذلّت بنشاند؛ تا شايد ديگران به خود آيند و به حق بگرايند.
در قرآن، راجع به همين واقعه، مىخوانيم:
وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللّهُأَن يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ × لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ؛
(انفال: 8 – 7)
]به ياد آريد[ هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه ]كاروان تجارتىقريش يا لشكر مسلح آنها[نصيب شما خواهد بود، و شما دوست مىداشتيد كه كاروان]تجارتى[ براى شما باشد ]و بر آن پيروز شويد [ولى خداوند مىخواهد حق را با كلمات خودتقويت و ريشه كافران را قطع كند؛ ]از اين رو شما را برخلاف ميلتان با لشكر قريش درگيرساخت، و آن پيروزى بزرگ نصيبتان شد[ تا حق را تثبيت كند و باطل را از ميان بردارد،هرچند مجرمان كراهت داشته باشند.
نمودار استعداد دو جبهه [الصحيح من سيرة النبى الاعظم]
مسلمانان
فرمانده / پيامبراكرم(ص)
نيرو / 313 نفر
اسب / يک يا دو رأس
شتر / 70 نفر
زره / 6 عدد
شمشير / 8 قبضه
مشرکان
فرمانده / ابوجهل
نيرو / 1000-950 نفر
اسب / 200 رأس
شتر / 700 نفر به اضافه تعدادي براي ذبح و استفاده از گوشت آنها
زره / 600 عدد برخي گفته اند: به تعداد نيروها
شمشير / به تعداد نيروها اضافه بر ديگر سلاح ها
همان گونه كه در جدول، استعداد دو جبهه نمودار است، قواى مسلمانان از يكسوم نيروىدشمن بوده است؛ ولى علىرغم اين نابرابرى، مسلمانان در مقابل لشكر تا دندان مسلّحمشركان، پيروز مىشد و جبهه باطل، طعم تلخ شكست را تا آخر حاكميتش از ياد نبرد.دشمن شكست را باور نداشت و هرگز تصوّر نمىكرد كه جنگجويانش در مقابل عدّهاىمسلمان بىسلاح عاجز گردند و سران و اشراف مغرورش به دست غلامان خويش به خاكذلّت بيفتند و به هلاكت برسند. ابوجهل، اين فرمانده نادان و مغرور، كه به سازوبرگ نظامىخويش مىباليد و خيالِ نابودى اسلام و پايان يافتن قدرت اسلام و مسلمانان را در سرشمىپروراند، مىگفت: »اينها (لشكر اسلام) به اندازه يك لقمه بيش نيستند، اگر غلامان خودرا به جنگ آنان بفرستيم، همه آنان را اسير خواهند كرد.« [الصحيح من سيرةالنبى] ؛ »به لات و عزّى قسم! يامسلمانان را تا يثرب عقب مىرانيم و يا آنان را به اسارت گرفته به مكه مىبريم، و اين قدرتو شوكت خود را به گوش اعراب مىرسانيم.« [همان، ص 182.]
در جنگ بدر، عوامل جوّى و تداركاتى، كفّه پيروزى را به نفع قريش سنگين كرده بود.مسلمانان به ناچار در كنار چاههاى بدر (عدوةالدنيا) فرود آمده بودند؛ در منطقهاى گود وپست با زمينهاى رملى و شنزار، كه قدرت جنگاورى و مانور را از آنان سلب مىكرد؛ ولىلشكر قريش كه پيش از سپاه اسلام خود را به منطقه بدر رسانده بود، در ناحيه جنوبى بدر(عدوةالقصوى) موضع گرفته بود. منطقهاى مرتفع و مسلّط بر اطراف، با زمين سخت و محكمكه قابليت چرخش و پويش جنگى داشت و از لحاظ نظامى براى عمليات مناسبتر بود. [قرآن در سوره انفال 8، آيه 42 مىفرمايد: إِذْ أَنْتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَلَوْتَوَاعَدتُّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلكِن لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرَاً كَانَ مَفْعُولاً.]
كفّار از نظر تداركات نيز كاملاً مهيّا و آماده بودند. هر روز ده شتر ذبح مىشد و سفره سربازانقريش را مىآراست. و اين در حالى بود كه مسلمانان با كمى آرد و خرما شكمشان را سيرمىكردند.
از نگاه يك كارشناس نظامى، كه عوامل فيزيكى و مادّى را در پيروزى دخيل مىداند، تماممعادلات نظامى به نفع مشركان است و هيچگاه معقول نمىداند كه در چنين شرايطى،رزمندگانى بدون شمشير و زره، تنها با چوب و سنگ در مقابل جنگجويانى تا دندان مسلّح،پيروز گردند. حتّى تحليل او اين است كه اينان چگونه مىتوانند زير پاى نيرويى زرهى(دويست سواره نظام( جان سالم به در برند؟!
ولى اگر با رويكرد ايمان و اعتقاد و اعتماد به نصرت الهى – كه همه هستى، سربازان و ياران اوهستند – به اين واقعه بنگريم، به مهمّى دست مىيازيم كه نتيجه جنگ، آن را ثابت كرد.
با اين رويكرد، شمشير و نيزه و زره و نيروى زرهى، عامل پيروزى نيست، بلكه پيروزى برايمان و صبر استوار است كه امدادهاى غيبى و فرشتگان الهى را همراه دارد. همچنان كهقرآن كريم پيروزى يك نفر مؤمن و صابر را در مقابل ده نفر تضمين مىكند [انفال 8، آيه 65] ، چه رسد بهيك نفر در مقابل سه نفر (313 نفر در برابر 1000 نفر). هشت سال دفاع مقدس در مقابلاستكبار جهانى و دفاع 33 روزه حزب اللَّه لبنان در مقابل دشمن تا دندان مسلح شاهدىديگر بر اين مدعاست.
اقدامات پیامبراعظم(ص) وعوامل پیروزی
الف . كسب اطلاعات از لشكر قريش
رسول خدا(ص) قبل از حركت به سوى بدر، همواره در پى كسب اطّلاعات از كاروان و سپاهدشمن بود. شناخت وضعيّت دشمن از قبيل ميزان و تعداد نيروها، جنگ افزارها، فرماندهانو نيروهاى احتياطِ دشمن، فرمانده را در تصميمگيرى و انتخاب نوع روش و سياقجنگاورى، يارى مىرساند. رسول اكرم چهار گروه اطّلاعاتى به منطقه اعزام كرد و خود نيزبراى كسب اخبار اقدام نمود.
مورخان، اقدامات پيامبر را در اين زمينه، چنين برشمردهاند:
1. قبل از حركت، دو تن از نيروهاى اطّلاعاتى به نامهاى طلحهبنعبيداللَّه و سعيدبنزيدبراى كسب اطّلاع از وضعيّت كاروان قريش به منطقه اعزام شدند. [الطبقات الكبرى، ابنسعد، ج 2، ص 12-11.]
2. در نزديكى بدر، شخص پيامبر(ص) به همراه قتادةبننعمان از لشكر جدا شد و به كسبخبر اقدام نمود. [سيرهابنهشام، ج 2، ص 267؛ مغازى، ج 1، ص 50.]
3. اعزام گروهى به نام بسبس و عدى. [همان، ج 3، ص 46؛ مغازى، ج 1، ص 196.]
4. اعزام امام على(ع) و زبير بر سر چاههاى بدر. [همان، ج 2، ص 616؛ مغازى، ج 1، ص 51.]
5. اعزام عمارياسر و ابن مسعود، براى بررسى وضع روحى دشمن. [الصحيح من سيرة النبى]
ب . دستورات حفاظتى
رسول خدا قبل از حركت دستور داد تا زنگها را از گردن شتران بردارند. [مغازى، ج 1، ص 26.] تا دشمن به حركت وحضور آنان پى نبرد.
ج . وحدت فرماندهى
يكى از اصول جنگ در جنگهاى امروزى، وحدت فرماندهى است؛ يعنى ايجاد يگانگى در امرفرماندهى، هنگام انجام مأموريتها، جهت هماهنگ كردن فعاليتها به سمت مشخص بهمنظور رسيدن به هدف يا اهداف مورد نظر. [فرهنگ واژههاى نظامى.] در جنگ بدر، فرماندهى واحد بر جبههمسلمانان حاكم بود و او شخص رسول خدا(ص) بود. هيچ كس بدون اجازه او اقدامىنمىكرد.
ولى مشركان به شيوه جنگ و گريز مىجنگيدند. از اين رو فرماندهى واحدى نداشتند.هريك از رؤساى مشركان، فرمانده طايفه خود بود. هر تصميمى كه او مىگرفت، براىطايفهاش قابل اجرا بود. گذشته از اين، ميان فرماندهان قريش وحدت نظر وجود نداشت؛حتّى اختلافنظر نيز حاكم بود. خودخواهىها بر مصالح عمومى چيرگى داشت و هريك ازسران قريش دوست مىداشت خود را قهرمان عرب وانمود كند. [ر.ك: شيوه فرماندهى پيامبر]
د . حضور پيامبر در خطّ مقدّم جبهه
رسول گرامى، شانه به شانه رزمندگان در خطّ مقدّم حضور داشت؛ با دشمن مىجنگيد ورزمندگان را تشويق به جهاد مىكرد و با سخنان گرم و مهيّج به نيروها قدرت و انرژىمىبخشيد. مىفرمود:
به خدايى كه جان محمد در دست اوست، هركس كه امروز با اينان بجنگد و به دشمن پشت نكند وچنان پايدارى كند تا به شهادت برسد، خداوند او را وارد بهشت مىكند. [سيرهابنهشام، ج 2، ص 279.]
اميرمؤمنان(ع) مىفرمايد:
در روز بدر، در شدّت نبرد، به رسول خدا(ص) پناه مىبرديم و احدى از او نزديكتر به مشركان نبود. [الصحيح من سيرة النبى]
ه . اعزام خويشان به جنگ تن به تن
هنگامى كه جنگاوران قريش – موقع رويارويى دو سپاه – هماورد طلبيدند، رسول خدا (ص)نخست سه تن از خويشان نزديك خود به نامهاى عبيدهبنحارث، حمزةبنعبدالمطّلب وعلىّبنابىطالب(ع) را به مقابله آنان فرستاد. حضرت على (ع) در همان لحظه اول، رقيبخود (وليد) را از پاى درآورد. پس از آن به سوى عمويش حمزه شتافت و با يك ضربت،رقيب او شيبه را دو نيم كرد. سپس به يارى پسرعمويش عبيده – كه با ضربت »عتبه« پايشقطع شده بود – شتافت و عتبه را به هلاكت رسانيد. [ر.ك: الصحيح من سيرة النبى] در اين نبرد تنبهتن، سرانجام عبيده بهشهادت رسيد (اول شهيد از خاندان پيامبر)ص)(. [الصيح من سيرة النبى]
و . تشويق و بالابردن روحيه رزمندگان
پيامبر، نه تنها پيش از جنگ، بلكه گرماگرم جنگ نيز به يارانش روحيه و جرأت مىبخشيد وعزم و اراده آنان را استوار مىساخت. وعده تحقّق اراده الهى و پيروزى حق را يادآورمىشد. همين امر موجب روحيه بالاى مسلمانان شده بود. پيامبر همچنين پيش از آغازنبرد، مسلمانان را به پايدارى و توجّه به قيامت توصيه مىنمود. [ر.ك: مغازى، ج 1، ص 58 و 59.]
ز . استفاده از جنگ روانى
پيامبر رحمت و هدايت، هيچ علاقهاى به جنگ و خونريزى نداشت و تا آن جا كه ممكن بود،مىكوشيد تا دشمن را هدايت كند و به راه راست بكشاند؛ مگرآن كه براى زدودن نقشهاىهرزه جامعه، راهى جز انهدام آنها نمانده باشد. ازاين رو پيش ازآغاز نبرد،با مشركان چنيناتمام حجّت كرد:
اى گروه قريش! من خوش ندارم آغازگر جنگ باشم، مرا با عرب واگذاريد و به خانه هايتانبازگرديد؛ پس اگر در رسالتم صادق بودم، شما نسبت به ديگران بر يارى من برتريد و اگر هم ]بهزعم شما[ دروغگو بودم، گرگان عرب كار شما را با من كفايت مىكند. [الصحيح من سيرة النبى]
ليكن ابوجهل و برخى سران مشرك مغرور، گمراهتر از آن بودند كه سخن رسول خدا درآنها تأثير بگذارد و بر دل سنگ آنان كارگر شود.
عوامل پيروزى
مهمترين عواملى را كه موجب پيروزى اسلاميان گرديد، مىتوان چنين برشمرد:
1. مديريت و فرماندهى مدبّرانه و عالى رسول خدا(ص) كه گزيدهاى از آن را يادآور شديم.
2. ايثار و فداكارى اميرمؤمنان(ع). بنا بر نوشته شيخ مفيد، 36 نفر از كفّار قريش به ضربتيغ على(ع) هلاك شدند و اين رقم به جز احتسابِ افرادى است كه آن حضرت در هلاكتايشان سهيم بودهاند. [الارشاد، ص 40 – 39.] دشمنان، نام اين فداكارى را »مرگ سرخ« ناميده بودند. [الصحيح من سيرةالنبى]
3. روحيّه مسلمانان بسيار عالى و نيرومند بود. آنان از مرگ نمىترسيدند و اين مهم از ايمانآنان سرچشمه مىگرفت.
يكى از گشتىهاى اطلاعاتى قريش، هنگام بازگشت از مأموريت، خطاب به مشركان گفت:»شترهاى يثرب، بار مرگ بر پشت دارند. آيا آنان را نمىبينيد كه چگونه دم فروبسته و مثلافعى به خود مىپيچند؟«
ديگرى گفت: »من قومى را ديدم كه پناهى جز شمشيرهايشان ندارند و چون افعى به خودمىپيچند. به خدا سوگند! تا به تعداد خود از شما نكشند، كشته نمىشوند؛ و اگر به آن تعداد ازشما بكشند، زندگى بعد از آن براى شما چه سودى دارد؟! [همان، ج 3، ص 183 – 182؛ طبقات، ج 2، ص 15 و 16.] »
4. از سهم امدادهاى غيبى در پيروزى مسلمانان، نمىتوان چشم پوشى كرد. قرآن در اينباره مىفرمايد:
وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ؛ (آل عمران: 122)
خداوند شما را در بدر يارى كرد؛ در حالى كه شما ناتوان بوديد.
به جاست تا در اينجا، به ذكر مواردى چند از امدادهاى غيبى الهى – طىّ جنگ بدر -بپردازيم:
– نزول باران [انفال 8، آيه 11.] سبك در جبهه مسلمانان و باران سنگين و شديد در جبهه كفّار [ر.ك: الصحيح من سيرة النبى] ؛
– در شبى كه به فرداى نبرد مىانجاميد، خواب آرام قواى مسلمان موجب شد تا نگرانى وانديشه جنگ و كثرت نيروى دشمن را از ياد ببرند و در آرامش كامل به استراحتبپردازند؛ [انفال 8، آيه 11.]
– نزول فرشتگان جهت آرامش بخشى، زدودن ترس و بشارت پيروزى [انفال 8، آيه 10 – 9؛ آل عمران (3] ؛
– نمايش و جلوه پرشمار سپاهيان اسلام در نظر كفّار و به عكس، كم مقدار نشان دادن كفّاردر نظر مسلمانان؛ [انفال 8، آيه 44.]
– ايجاد رعب و وحشت در دشمن؛
پيامبر به دستور جبرئيل، مشتى خاك برداشت و بر چهره كافران پاشيد و فرمود:
چهرهتان سياه باد! خداوندا! دلهاشان را مرعوب ساز و گامهايشان را بلغزان. و هيچ كافرى نبود جزآن كه خاك در چشمان او رفت. [مغازى واقدى، ج1، ص 81؛ الصحيح من سيرةالنبى]
از اين پس هزيمت دشمنان آغاز شد. شيطان كه به قيافه سراقةبنمالك (از اشراف قريش)درآمده بود، چون فرشتگان را ديد، پا به فرار گذاشت و در پى او سربازان دشمن پا به فرارگذاشتند. [همان، ص 197.]
سرانجام جنگ
سرانجام مسلمانان با همان جنگافزارهاى اندك و عدّه قليل بر لشكر قريش كه با سازوبرگجنگى فراوان تا دندان مسلّح بود، پيروز شد. مشركان با هفتاد كشته [تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 45.] كه برخى از آنها رافرماندهان و اشراف قريش تشكيل مىدادند، رو به هزيمت نهادند. مسلمانان در يك تعقيبو گريز فاتحانه توانستند هفتاد نفر ديگر از آنان را نيز به اسارت ببرند. 150 نفر شتر و مقدارفراوانى سلاح و كالا غنايم مسلمانان را تشكيل مىداد. [ر.ك: الصحيح من سيرةالنبى]
از گروه مسلمانان تنها 9 نفر، و به قول ديگر، 14 نفر به شهادت رسيدند. [همان.]
نبرد احد
دومين نبرد و تجاوز لشكر قريش به قلمرو حكومت اسلامى، در شوّال سال سوم هجرى روىداد. وقوع اين جنگ در دامنه كوه احد (حدود شش كيلومترى شمال مدينه)، سبب شد تا بهجنگ احد ناميده شود.
پيروزى شگفتانگيز مسلمانان در جنگ بدر، دشمنان اسلام اعمّ از مشركان، يهوديان ومنافقان را سخت بيمناك كرده بود؛ لذا با انديشه انتقام شكست سنگين در بدر، يورشى ديگررا رقم زدند. كعببناشرف يهودى به مكه رفت و قريش را به جنگ با سپاه محمّد(ص)تحريك كرد. سران قريش در دارالندوه (مجمع شوراى قريش) گرد آمده و بودجه پنجاههزار دينار (معادل 75 ميليون تومان امروز) را به هزينه جنگ اختصاص دادند؛ [مغازى واقدى، ج 1، ص 200.] تا از سودكاروان تجارى قبل از بدر تأمين گردد.
قرآن به اين عمل ننگين چنين اشاره مىكند:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ؛ (انفال: 36)
همانا كافران اموال خود را انفاق مىكنند تا ]مردم را[از راه خدا بازدارند.
انگيزههاى قريش براى اين تهاجم را مىتوان چنين برشمرد:
1. انتقام شكست خفت بار در جنگ بدر و كشته شدن اشراف و سران قريش؛
2. سقوط تأمين تجارى قريش در راهها؛به سبب ازدياد هم پيمانان پيامبر [الصحيح من سيرةالنبى]
3. تحريكات يهوديان كينهتوز؛
4. هراس از آينده؛ و پيشگيرى از قدرت و نفوذ روزافزون مسلمانان.
اين عوامل موجب شد تا قريش در تهاجم به مدينه پيشدستى كند؛ از اينرو سه هزارجنگجو به فرماندهى ابوسفيان با شمارى از زنان آوازه خوان روانه مدينه كردند. [همان، ص 163.]
الف . جمعآورى اطّلاعات
عباسبنعبدالمطّلب، عموى پيامبر كه در مكه مىزيست و همچنان اسلامش را پنهانمىداشت، طىّ نامهاى، موقعيّت و تحركات نظامى قريش را به پيامبر گزارش داد؛ پيك اوپس از سه روز، نامه را به پيامبر رساند. [مغازى واقدى، ج 1، ص 204.]
عمروبنسالم خزاعى – از طايفه خزاعه و هم پيمان با رسول خدا(ص) – در »ذىطوى«(محلّى ميان مكه و مدينه) لشكر قريش را ديد و به سرعت پيامبر را با خبر ساخت. [همان، ص 205.]
با دريافت اين گزارشها، رسول خدا(ص)، انس و مونس دو عنصر اطّلاعاتى را به منطقهاعزام كرد. آنان پس از مشاهده اردوى دشمن در »وطاء« (نزديك احد)، گزارشهاى خودرا به اطّلاع پيامبر رسانيدند. [مغازى، ج 1، ص 207 – 206.]
حباببنمنذر از سوى پيامبر مأموريت يافت تا نيروهاى دشمن را ارزيابى كند. وى پس ازانجام مأموريت، گزارش خود را چنين معروض داشت:
»اى رسول خدا! سپاهى بزرگ در راه است كه سه هزار مرد جنگى، دويست اسب و هفتصدزرهپوش آن را تشكيل دادهاند.
رسول خدا پرسيد:
آيا زنان نيز با ايشان بودند؟
حباب گفت:
زنانى ديدم كه آلات نوازندگى همراه داشتند.
پيامبر(ص) فرمود:
اين زنان مىخواهند مردان را تحريك كنند و كشتههاى بدر را به ياد آنها بياورند. اين خبررا مخفى دار؛ خدا براى پشتيبانى ما كافى است و بهترين پاسدار است. خدايا! حركت و حملهمن به مدد تو است. [همان، ص 208 – 207.]
جمعآورى اين اطلاعات مانع از غافلگير شدن مسلمانان شد.
ب . تشكيل شوراى نظامى
رسول خدا(ص) شورايى نظامى تشكيل داد و براى اتّخاذ تصميماتى چون روش تدافعى از درونمدينه و يا خروج از شهر و جنگ روياروى نظرخواهى كرد. رأى نهايى شورا – با اكثريت آرا- به خروج از مدينه مقرّر شد. پس از نمازجمعه، اعلان بسيج عمومى صادر شد. پس از اقامهنماز عصر، پيامبر(ص) لباس رزم پوشيد و با هزار نفر به سوى كوه احد حركت كرد؛ و درگردنه »شيخان« از لشكر سان ديد. ولى عبداللَّهبنابىسلول (رهبر منافقان) با سيصد نفر ازهوادارانش به سوى مدينه بازگشت و گفت: »محمد حرف جوانان را شنيد. اى مردم! مانمىدانيم براى چه بايد خود را به كشتن دهيم؟« [همان، ص 319.]
بازگشت منافقان مسلماننما، به طور محسوسى، روحيّه لشكر اسلام را پايين آورد و اگرلطف خدا نبود، دو گروه از انصار نيز از لشكر جدا شده به مدينه بازمى گشتند. [إِذْ هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. آل عمران، 122.]
ج . آرايش نظامى
رسول خدا(ص) نماز صبح را در احد به جاى آورد و پس از نماز به آرايش سپاه 700 نفرى خودپرداخت. كوه احد را در پشت سر و مدينه را در پيشرو قرار داد؛ از كوه به عنوان تأمين عقبهسپاه بهره گرفت. آن گاه نيروها را به صبر و استقامت و پرهيز از اختلاف دعوت كرد.
د . حفاظت از نقطه استراتژيك
پيامبر با شناسايى تنگه استراتژيكى احد (شكاف كوه عينين)، عبداللَّهبنجبير را با پنجاه تيراندازبه حراست از آن گماشت و با سفارش فراون بديشان فرمود:
چه ما پيروز شويم و چه شكست بخوريم، شما همينجا بمانيد و سواران دشمن را، با تيراندازى، ازما دفع كنيد؛ كه از پشت سر به ما هجوم نياورند. اگر كشته شديم، ما را يارى نكنيد و اگر پيروزشديم و غنيمت برديم، باز ما را همراهى نكنيد. موضع خودتان را محكم نگهداريد، تا به شما دستوردهم. [مغازى، ج 1، ص 224 – 220.]
جدول مقايسه دو جبهه
مسلمانان
نيرو / 700 نفر
زره پوش / 100 نفر
نيزه دار / 100 نفر
سواره نظام / 2 نفر
نيروي تحريک کننده / —
شتر / —
مشرکان
نيرو / 3000 نفر
زره پوش / 700 نفر
نيزه دار / 700 نفر
سواره نظام / 200 نفر
نيروي تحريک کننده / 15 تن از زنان خنياگر
شتر / 3000 نفر
جنگ احد در سه مرحله انجام گرفت: در مرحله نخست، مسلمانان طبق وعده الهى پيروز ميدان بودند.
قرآن مىفرمايد:
وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ؛ (آل عمران: 152)
خداوند وعده خود را به شما (درباره پيروزى بر دشمن در احد) تحقّق بخشيد. در آن هنگامدشمنان را به فرمان خدا به قتل مىرسانديد ]و اين پيروزى ادامه داشت تا كه سست شديد[.
در اين مرحله، نُه تن از پرچمداران سپاه ابوسفيان به دست غيور اميرمؤمنان(ع) ورشادتهاى حمزه به هلاكت رسيدند. با يورش شجاعانه مسلمانان، صفوف سپاه كفر از همگسسته شد. هجوم لشكر اسلام چنان سنگين و رعبآور بود كه زنان خواننده، دفهاى خود رارها كرده به كوهها گريختند.
مرحله دوم، ضدحمله شديد دشمن ومحاصره مسلمانان را درپى داشت.
پس از پيروزى در مرحله نخست، عزم و اراده بسيارى از مسلمانان روبه ضعف نهاد.رويكرد مادّى و توجه به غنايم جنگى وسوسهاى بود كه نتوانستند دل از آن مصون دارند. آناندر عوض هوشيارى و توجه بدين نكته كه هنوز جنگ تمام نشده است، به جمعآورى غنايمپرداختند و از دشمن غافل شدند. اكثر نگهبانان تنگه سوقالجيشى احد نيز سنگرهاى خود رارها كرده به جمع دنياپرستان پيوستند. عبداللَّهبنجبير با تعدادى اندك از ياران خود (11 نفر)نتوانستند از پس دويست سواره نظام دشمن، به فرماندهى خالدبنوليد، برآيند و همگى بهشهادت رسيدند. خالد با گروه همراه، تنگه را پشت سرگذاشت و از فرادست مسلمانان بر ايشانتاخت. وى با فرياد خود، لشكر شكست خورده مشركان را جمع كرد و به فاصله اندكى، قريشفرصت تجديدسازمان يافته و مسلمانان را در محاصره گرفت. مسلمانان به دليل بى توجّهى بهدستورات پيامبر و هرج و مرج و بى نظمىاى كه بر آنان حاكم شد، تعدادى شهيد و مجروح برجاگذاشتند و عدهاى نيز فرار كردند. در اين حين مصعببنعمير – از ياران باوفاى پيامبر – كشته شد.قاتل او به تصور آن كه رسول خدا را به شهادت رسانده است، فرياد زد: »محمد كشته شد، محمدكشته شد!« انتشار اين خبر، موجب جرأت دشمن گرديد و بزرگترين ضربه روحى را بر پيكرهلشكر مسلمانان وارد ساخت؛ به طورى كه بيشتر آنها دست از جنگ كشيدند و به كوه پناهبردند. تنها عدّه كمى – از جمله اميرمؤمنان(ع) – پروانهوار گرد شمع وجود رسول خدا(ص) بهگردش درآمدند و وجود مباركش را از گزند باران تير و تيغ كفّار مصون داشتند.
ايثار و فداكارى اميرمؤمنان(ع)، با داشتن زخمهاى زياد، چنان خيرهكننده و ارزشمند بود،كه حامل وحى، جبرئيل امين، در ميان زمين و آسمان فرياد زد:
لافتى الا على لاسيف الا ذوالفقار.
جوانمردى جز على و شمشيرى جز ذوالفقار نيست.
اميرمؤمنان، خود از آن لحظههاى حسّاس چنين ياد مىكند:
هنگامى كه لشكر دشمن برما حمله كرد، انصار و مهاجر، راه خانه خود را گرفتند و من با بيشاز هفتاد زخم، از پيامبر دفاع مىكردم. [بحارالانوار، ج 20، ص 70.]
مرحله سوم، مرحلهاى بود كه پيامبر به احياى قواى مسلمانان و ساماندهى مجدّد نيروهاپرداخت. محمّد مصطفى(ص)، مسلمانان را فراخواند. رزمندگانى كه پيامبر را زنده يافتند، بهدور او حلقه زدند و با سازماندهى مجدّد، به ميدان نبرد بازگشتند. نيروها، با كمى نفرات، حملهدوباره را آغاز كردند و مشركان را به عقبنشينى واداشتند. ترس و رعب در دل مشركان نشستو ابوسفيان از ترس اين كه مبادا مسلمانان چون آغاز جنگ بر آنان چيره شوند، دستور بهعقبنشينى داد. گرچه دشمن از لحاظ تاكتيكى، به پيروزى رسيد؛ اما از لحاظ استراتژىنتوانست به اهداف خود دست يابد. به همين دليل، وعده جنگى ديگر را به سال آينده داد. [همان، ص 44.] همچنين هنگام بازگشت، به جنگ روانى و تبليغاتى روىآورد و از بتهاى خود ياد كرد. [همان.]
عواملى كه موجب شكست در مرحله دوم نبرد و زيان و خسارت مسلمانان شد، عبارت بود از:
1. خوددارى از تعقيب دشمن: مسلمانان پس از شكست مشركان در مرحله آغاز جنگ، بهجاى آن كه به تعقيب دشمن بپردازند و آنان را متوارى سازند، سرگرم جمعآورى غنايم شدند.
2. سرپيچى از دستورات فرماندهى: اجراى فرامين فرماندهى همانا نظم نظامى و روحسربازى و عامل پيروزى است. مخالفت تيراندازان از فرمان فرماندهى در درّه احد و ترك پست،خطاى بزرگى بود كه ارتكاب آن، موجب شكست در مرحله دوم جنگ گرديد. آنان با تركسنگر استراتژيكى خود، راه را براى دشمن باز كردند.
3. غافلگيرى: مهمترين اصول غلبه در جنگ غافلگيرى است؛ يعنى ضربه زدن به دشمن ازجايى كه دور از انتظار او است. مسلمانان چنان سرگرم مال دنيا و جمعآورى غنايم شده بودند،كه متوجّه محاصره خود نشدند؛ و وقتى هوشيار شدند كه ديگر كار از كار گذشته بود. اينغافلگيرى، موجب شد تا صفوف مسلمانان از هم پاشيده شود و هرج و مرج حاكم گردد.
قرآن كريم اهمال و سستى برخى از مسلمانان را اينگونه يادآور مىگردد:
وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِنبَعْدِ مَا أَرَاكُم مَا تُحِبُّونَ مِنكُم مَن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَن يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْلِيَبْتَلِيكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ؛ (آل عمران: 152)
خداوند وعده خود را به شما ]درباره پيروزى بر دشمن در احد[ تحقّق بخشيد؛ در آن هنگام ]درآغاز جنگ[ دشمنان را به فرمان او به قتل مىرسانديد؛ ]و اين پيروزى ادامه داشت[تا اين كهسست شديد و ]بر سر رها كردن سنگرها[ در كار خود به نزاع پرداختيد؛ و بعد از آن كه آن چهرا دوست مىداشتيد، ]از غلبه و پيروزى بر دشمن [به شما نشان داد، نافرمانى كرديد. بعضى ازشما خواهان دنيا بوديد و بعضى خواهان آخرت. سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت]و پيروزى شما به شكست انجاميد[ تا شما را آزمايش كند؛ او شما را بخشيد. خداوند نسبت بهمؤمنان فضل و بخشش دارد.
4. شايعه كشته شدن پيامبر(ص): ضعف ايمان و بىبصيرتى سياسى برخى مسلمانان، نسبتبه دشمن، موجب شد كه شايعه دشمن تأثير خود را بگذارد و برخى را به ترك جبهه وادارد.
خداوند مىفرمايد:
وَمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنيَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ؛ (آل عمران: 144)
محمّد، فقط فرستاده خدا است؛ و پيش از او، فرستادگان ديگرى نيز بودند. آيا اگر او بميرد و ياكشته شود، شما به عقب بر مىگرديد؟ ]و اسلام را رها كرده، به دوران جاهليّت و كفر بازگشتخواهيد نمود؟![ و هركس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضررى نمىزند و خداوند به زودىشاكران ]و استقامت كنندگان[ را پاداش خواهد داد.
نبرد احزاب [سى و سومين سوره قرآن، به همين نام است و آيات 9 تا 27 در اين رابطه نازل شده است.] (خندق)
غزوه احزاب، كه در سال پنجم هجرى رخ داد، بزرگترين و گستردهترين توطئه نظامى دشمناناسلام بود. در اين ائتلاف بزرگ، مشركان، يهوديان، و بسيارى از قبايل بتپرست جزيرةالعرب،جبههاى متّحد تشكيل داده و نيرومندترين لشكر را تحت عنوان »احزاب« پديد آوردند؛ و بهمدينه، مركز اسلام، به قصد براندازى حكومت اسلامى هجوم آوردند. مانند تهاجم گستردهاستكبار جهانى به انقلاب اسلامى و برافروختن آتش جنگ هشتساله.
مهمترين انگيزههاى كفّار را در به راهاندازىِ جنگ احزاب مىتوان اينگونه برشمرد:
1. خشم و كينهتوزى قريش و يهوديان نسبت به رشد و گسترش اسلام، در جزيرةالعرب، وگرايش مردم به اسلام، به رغم تبليغات زهرآگين و فشارهاى اقتصادى، سياسى و نظامى آنان.
2. انتقام قريش از مسلمانان و حاصل نشدن پيروزى نهايى در جنگ احد.
3. انتقام يهوديان بنىالنضير كه از مدينه اخراج شده و از اسلام آزردهخاطر بودند.
4. انديشه براندازى نظام اسلامى از سوى مخالفان اسلام.
سران يهود بنىنضير با گروهى روانه مكه شدند و قريش را از رشد و گسترش اسلام بيم دادهو آنان را به جنگ با پيامبر(ص) تحريك و تشويق كردند و به آنان وعده دادند كه از هيچگونهكمك در تجهيز سپاه و هزينه جنگ فروگذار نكنند. آنگاه در كنار كعبه سوگند ياد كردند كهيكديگر را بىدفاع نگذارند. [تفسير نمونه، ج 3، ص 416.] گذشته از اين قرار شد كه جنگجويان يهود بنىقريظه (حدود700 نفر) در مدينه به آنها ملحق شوند. قريش از يهوديان پرسيدند: »شما صاحب تورات وعالم دين هستيد؛ آيا دين ما ]بت پرستى [بهتر است يا دين محمّد؟« سران دغلباز يهود پاسخدادند: »البته دين شما بهتر است.« قرآن كريم در سوره نساء آيه 51، اين سازشكارى را نكوهشمىنمايد. با قبول پيشنهاد يهوديان، سپاهى متشكّل از احزاب مخالف – بالغ بر ده هزار نفرجنگجو – تشكيل و به فرماندهى ابوسفيان عازم مدينه شد.
اقدامات رسول خدا(ص)
رسول گرامى اسلام(ص) با شنيدن خبر حركت سپاه احزاب، از طريق منابع اطلاعاتى، بافرماندهان و اصحاب، به شور نشست. با پيشنهاد سلمان فارسى، در نقاط آسيبپذير مدينه،خندقى بين دو كوه سلع و راتج حفر گرديد. اين خندق 6 كيلومتر طول و 3/5 متر عمق داشت وعرض آن، به اندازهاى بود كه يك اسب قادر نباشد از آن بجهد. [تاريخ پيامبر اسلام، آيتى، ص 353.] سه هزار جنگجوى مسلمان،در كناره درونى خندق موضع گرفتند و به دفاع از شهر پرداختند.
هنگامى كه ابوسفيان، فرمانده لشكر احزاب، با ترفند نظامى مسلمانان روبهرو شد، بااستيصال گفت: »به خدا سوگند! اين حيله عرب نيست. اين را محمّد از ايرانيان آموخته است.«چون همه راههاى نفوذ به شهر را بسته يافتند، به ناچار پشت خندق اردو زدند.
شرايط دشوار حاكم بر جبهه مسلمانان
هرچند احزاب كينهتوز در پسِ خندق درمانده بودند؛ امّا در جبهه مسلمانان نيز شرايطى سختحاكم بود. از هر سو در محاصره دشمن بودند. از يك سو خود را با سپاه دههزار نفرى قريشروبهرو مىديدند و از سويى ديگر شنيدند كه يهوديان بنىقريظه به دشمن پيوستهاند و از ديگرسوى، طعن و تمسخر و شايعات منافقان آزارشان مىداد. سرماى زمستان، قحطى و خشكسالىمدينه نيز مزيد بر علت شده بود.
قرآن كريم آن شرايط بحرانى را چنين ترسيم مىكند:
إِذْ جَآءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَبِاللَّهِ الظُّنُونَا. هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِيداً؛ (احزاب: 10 و 11)
هنگامى كه دشمن، از بالا و پايين، شما را احاطه كرد و چشمها ]از ترس [خيره شد و جانها بهلب رسيد؛ و به خداوند گمانهاى بد برديد. در چنينگاهى، مؤمنان آزموده شدند و سختتكان خوردند.
البته، مؤمنان در سايه توكل به خدا و وعدههاى راستين پيامبر اكرم(ص)، ايمان و پايدارىخود را حفظ كردند. [وقتى مؤمنان، لشكر احزاب را ديدند، گفتند: »اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده دادند و خدا ورسولش راست گفتهاند.« و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود]
جدول مقايسه دو جبهه
مسلمانان
فرمانده / پيامبر
نيرو / 3000 نفر
تاکتيک / دفاعي
تلفات / 6 شهيد
نتيجه / پيروزي
مشرکان
فرمانده / ابوسفيان
نيرو / 10000 نفر
تاکتيک / تهاجمي و محاصره
تلفات / 3 کشته
نتيجه / شکست
تاكتيكهاى نظامى پيامبر(ص)
حضرت محمّد(ص) با وضعيتى دشوار و شرايطى سخت روبهرو بود. از يك طرف مىبايستدست منافقان داخلى را قطع مىكرد و زنان و كودكان مدينه را آرام مىنمود؛ از طرف ديگرمسلمانانِ وحشتزده را توان و نيرو مىبخشيد و بر دلهاى ترسان و لرزانشان نور اميد وپيروزى مىدميد. تفكّر آمادگى مسلمانان براى رويارويى با جبهه كفر و انديشيدن چارهاى براىانهدام صفوف دشمن و ائتلاف ايشان، از ديگر مسئوليّتهايى بود كه تنها حضرت محمدمصطفىاز عهده آن برمىآمد:
سازماندهى واحدهاى گشتى در شهر مدينه – مركب از پانصد رزمنده – كه در شهر بهگشتزنى مىپرداختند و شبها تكبير مىگفتند. بدينگونه هم زنان و كودكان آرامش مىيافتندو هم از شبيخون و حمله غافلگيرانه ستون پنجم و يهود بنىقريظه پيشگيرى مىكردند. [مغازى، ج 2، ص 460.]
رسول خدا پيوسته با سخنان آسمانى، روحيه رزمندگان اسلام را بالا مىبرد و مىفرمود:
اگر شكيبا باشيد و از خدا پروا كنيد، پيروز خواهيد شد. [سيرهابنهشام، ج 3، ص 233.]
پيامبر همچنين كوشيد تا با ايجاد اختلاف در صفوف دشمن، ائتلاف و اتّحاد نظامى آنان رابرهم زند. بدين منظور به سران قبايل غطفان، پيغامى به اين مضمون فرستاد:
»ما حاضريم تا يك سوم محصول خرماى مدينه را به شما بدهيم تا با عشيرهتان از جنگبرگرديد و ديگر قبايل را هم از جنگ منصرف كنيد.«
هرچند سعدبنعباده و سعدبنمعاذ (سران قبايل مدينه) حاضر به پرداخت اين مقدار نشدند،ولى سران قبايل غطفان سخت متزلزل شدند.
از سوى ديگر، نعيمبنمسعود تازه مسلمان كه روابط خوبى با طرفين داشت، از جانب پيامبرمأموريت يافت تا روابط يهود بنىقريظه و مشركان را تيره سازد.
نعيم نزد سران بنىقريظه رفت و به آنان گفت: »قريش و غطفان در ادامه جنگ سست شدهاند.عمروبنعبدود كشته شده است. غطفان نيز درصدد سازش پنهانى با محمّد است. اگر آنان شكستبخورند، به ديار خود خواهند رفت. در اين صورت مسلمانان شما را رها نخواهند كرد. بنابراينشما همراه مشركان نجنگيد، مگر آن كه عدهاى از سرانشان را به عنوان گروگان نزد خودنگهداريد. بدين وسيله اطمينان پيدا مىكنيد كه شما را بىدفاع رها نخواهند كرد.«
آنگاه نعيم نزد ابوسفيان و سران غطفان رفت و گفت: »بنىقريظه از پيمانشكنى خود بامحمّد پشيمان شدهاند و براى جبران گذشته به محمد پيام دادهاند كه ما هفتاد تن از سران قريش وغطفان را مىگيريم و به شما مىسپاريم و تا پايان جنگ و نابودىِ آنان با تو هستيم. اكنون مراقبباشيد، اگر يهود از شما گروگان خواستند، حتى يك نفر هم ندهيد.«
ابوسفيان كه با تنگناى كمبود آذوقه و سرماى سوزان مواجه شده بود، تصميم به حملهگرفت. لذا نمايندگانى به سوى بنىقريظه فرستاد و از آنان خواست تا در يك عمليات هماهنگبر مدينه يورش ببرند. يهوديان پاسخ دادند: »اولاً امروز شنبه است و ما شنبهها كارى نمىكنيم؛ثانياً ما همراه شما نمىجنگيم، مگر آن كه از اشراف خود كسانى را به ما تسليم كنيد؛ تا با خيالآسوده با محمد بجنگيم.«
وقتى پيشنهاد يهوديان به فرماندهان و سران قريش و غطفان رسيد، گفته نعيم را تصديقكردند و پيام دادند: »ما حتى يك نفر هم تسليم شما نخواهيم كرد.« بنىقريظه هم گفتند: »نعيمراست مىگفت.« و بدين ترتيب صفوف دشمن دچار تفرقه شد. [ر.ك: مغازى، ج 2، ص 480.]
پيامدهاى جنگ احزاب
لشكر احزاب با تحمل شكست سياسى و نظامى، پس از بيست روز محاصره مدينه، منطقه راترك گفت.
جنگ احزاب به رغم مشكلات فراوان، پيامدها و بركات بسيارى براى اسلام و مسلمانان بهارمغان آورد. در بعد سياسى، جبهه كفر، شكستى جبرانناپذير متحمل شد. سران قريش تإے؛ضصاسفددعآنروز توانسته بودند تا در سايه وحدت سياسى، نيروهاى بسيارى را عليه اسلام بسيج كنند واقوام عرب و غير عرب را متوجه قدرت خويش سازند؛ ولى پس از اين شكست، آن موقعيت را ازدست دادند. ولى جبهه اسلام موقعيت سياسى مستحكمى به دست آورد. اعرابى كه در گرويدن به اسلامشك و ترديد داشتند و منتظر حصول نتيجه احزاب بودند، ترديدشان از ميان رفت و به اسلامگرويدند و آوازه اسلام در همه جا پيچيد و شمار گرويدگان به اسلام به دوبرابر رسيد. [طبقات ابن سعد، ج 1، ص 307.]
مسلمانان كه تا آن روز در موضع دفاعى بودند، از آن پس، موضع تهاجمى اتّخاذ كردند.رسول خدا استراتژى نظامى آينده را با اين جمله روشن ساخت:
اَلانَ نَغزُوهم وَ لاَيغزُونَا؛ [بحارالانوار، ج 2، ص 209.]
از اين پس ما بدانان هجوم مىبريم نه آنان به ما.
فتح مكه
مكه، پايگاه مشركان قريش بود كه در آنجا براى فروپاشى اسلام برنامهريزى مىكردند؛تجاوزهاى نظامى، تحريم اقتصادى، تبليغات و… را تدارك مىديدند و به حريم حكومتاسلامى و مقدسات مسلمانان حمله مىبردند.
پيامبر اكرم(ص) در دهم ماه مبارك رمضان سال هشتم هجرى، با ده هزار رزمنده، به سوىمكّه حركت كرد. و با توجه به اصل غافلگيرى، تدابير امنيتى و حفاظتى شديدى به كار گرفت.
آن حضرت براى ورود به مكه، سپاه اسلام را به چهار گروه تقسيم كرد و از چهار سوى مكه،راههاى ورود را به آنان نشان داد و تأكيد فرمود: »جز با كسى كه با شما بجنگد، نجنگيد.«لشكريان از مسيرهاى تعيين شده وارد مكه شدند و جز يك درگيرى مختصر در يكى از مسيرها،بدون جنگ و درگيرى، مكه را فتح كردند. [مغازى، ج 2، ص 825.]
مكيان، به ويژه سران قريش، وحشتزده در انتظار پايان كار بودند و با توجه به پرونده سياهخود و جناياتى كه در مدت بيست سال مرتكب شده بودند،مرگ را درپيش چشم خودمىديدند.پيامبر(ص) با كمك امام على(ع) به پاكسازى كعبه و مسجدالحرام از بتها پرداخت.آنگاه كنار كعبه ايستاد و خطاب به مردم مكه فرمود: »چه مىگوييد و چه گمان داريد؟«
همه فرياد زدند: »خير و نيكى! و گمانى جز نيكى نداريم.«
پيامبر فرمود:
… اِذهبوا و انتم الطلقاء [تاريخ طبرى، ج 3، ص 61.] ؛ برويد كه همه آزاديد.
عفو عمومى و گذشت بزرگوارانه رسول خدا باعث شد تا مردم مكه گروه گروه نزد آنحضرت آيند و مسلمان شوند. [ر.ك: سوره نصر.] اين بخشش بزرگوارانه، به ويژه براى سران قريش غيرمنتظرهبود. سرانجام با فتح مكّه، جبهه قريش براى هميشه سقوط كرد و توطئهها و جنگ افروزىهايشانپايان يافت.
دوم: جبهه يهود
يهوديان با كوچ از سرزمين شام و فلسطين به سرزمين پهناور حجاز، بخشى از آن را به خوداختصاص دادند و به لحاظ آن كه اهل كتاب بودند و افراد باسواد ميانشان كم نبود، بر اعراببرترى فرهنگى يافته بودند. از نظر اقتصادى نيز وضعشان بهتر بود. [ر.ك: اليهود فى القرآن، عفيف عبدالفتاح طياره، ص 15 14.]
گرچه يهوديان ساكن مدينه، نقش به سزايى در شناساندن پيامبر به اعراب مدينه داشتند -زيرا مىپنداشتند كه آن پيامبر از ميان بنىاسرائيل و يهود خواهد بود و به وسيله او بر اعرابپيروز خواهند شد – اما هنگامى كه رسول خدا(ص)، اسلام را برآنان عرضه داشت، به خاطرنژادپرستى و به بهانههاى واهى از پذيرش اسلام سر باز زدند و بناى مخالفت گذاشتند. [ر.ك: نساء 4، آيه 153؛ آل عمران 3، آيه 183.] زيرااسلام را با منافع دنيوى و اهداف سلطه طلبانه خود در تضاد مىديدند.
يهوديان نه تنها اسلام را نپذيرفتند، بلكه به دشمنانى كينهتوز تبديل شدند كه از هيچ توطئه وخيانت و جنايتى عليه پيامبر و مسلمانان دريغ نمىورزيدند.
با اين كه رسول خدا(ص) با امضاى قراردادى، آنان را در عقايدشان آزاد گذاشته و زمينهبهرهمندى از حقوق و زندگى مسالمتآميز را در كنار مسلمانان برايشان فراهم ساخته بود و بهمسلمانان نيز سفارش كرده بود كه در پيمان خود با يهوديان وفادار بمانند [ر.ك: سيره ابن هشام، ج 2، ص 150 – 147.] ، ولى آنان پيمان راشكستند و براى از ميان بردن پيامبر خدا و دين اسلام نقشهها كشيدند. يهوديان با خوىنژادپرستى و دنيادوستى، براى خود ارزشى بالاتر از ديگران قائل بودند.
خيانت و كارشكنى يهوديان
يهوديان از روى حسادت و كينه توزى درونى نمىتوانستند رشد و بالندگى اسلام را ببينند. ازاين رو، دشمنى و خيانتهاى خود را آشكارا عليه اسلام آغاز كردند. مهمترين توطئهها وكارشكنىهاى ايشان عبارت بود از:
1. جاسوسى: يهوديان مقيم مدينه، اخبار مسلمانان را براى همپيمانان خود در خارج مدينهمىفرستادند. [ر.ك: مائده59، آيه 41.]
2. القاى شك و ترديد: يهوديان، دين اسلام را به مسخره و بازيچه مىگرفتند. بدينسان كه بايكديگر قرار مىگذاشتند در آغاز روز به اسلام ايمان آورند و پايان روز از آن برگردند و چنينالقا كنند كه اسلام دين حقيقى و آسمانى نيست. [آن عمران 3، آيه 72.]
3. اختلافانگيزى: از ديگر توطئههاى يهوديان، ايجاد اختلاف و احياى كينههاى فراموششده دوران جاهليت ميان مسلمانان بود. [همان، آيه 99.]
4. تبليغات زهرآگين عليه اسلام و كتمان حق. [همان، آيه 78.]
5. پايبند نبودن به قراردادها و پيمانها.
6. توطئه نظامى: يهوديان، افزون بر نقشه قتل رسول خدا – كه منجر به غزوه بنىنضير شد -در آتش افروزى جنگ احد و احزاب نيز دست داشتند و آن همه خسارت مادّى و معنوى را بهمسلمانان وارد ساختند.
بروز اين خيانتها و توطئهها از قومى لجوج، كينه توز و نژادپرست در قلمرو حكومتاسلامى، براى پيامبر(ص) بسيار ناگوار بود. پس ضرورى دانست تا جامعه مدينه و جزيرةالعربرا از اين عناصر فاسد پاك سازد و كانونهاى فتنه را برچيند.
جنگ با يهوديان، به معناى دشمنى اسلام با يهود نبود – برخلاف آنچه برخى از دشمناناسلام تبليغ كردهاند – بلكه جنگ با عوامل فساد و جنايت و خيانتكار بود كه آرامش و آسايشجامعه را برهم زده و براى هيچ كس و هيچ قانون و آيينى، ارزش و احترامى قائل نبودند. امروزغدّه سرطانى صهيونيسم با همان ويژگىها در خاورميانه وجود دارد و براى مقابله با اسلام ومسلمانان از هيچ جنايتى دريغ نمىورزد.
ويژگىهاى نظامى يهود
نبرد با يهود به لحاظ ويژگىهاى نظامى آنان، از نبردهاى ديگر متمايز بود. مهمترين اينويژگىها عبارت بود از:
1. ساختمانهاى يهوديان، در نقاط مرتفع بنا شده و به شكل پناهگاه، سنگر و دژهاى نفوذناپذيرساخته شده بودند؛ كه با كسب برترى نظامى، امكان ديد و تير از طرف مقابل گرفته مىشد.
2. آنان، با حفر چاههاى آب و ذخيرهسازى مواد غذايى و سلاح و تجهيزات جنگى، در مياندژها، مىتوانستند براى مدتى طولانى مقاومت كنند.
3. يهوديان، از سلاحهاى جديد – مانند منجنيق – كه در جامعه آن روز يافت نمىشد،بهرهمند بودند.
4. از نيروهاى رزمى آموزش ديده، با استعدادهاى بالا، بهرهمند بودند و با تداوم آموزشنظامى بر حفظ آمادگى خويش مىكوشيدند. [ر.ك: مغازى، ج 2، ص 637.]
اين همه، يهوديان را مغرور ساخته بود و هيچگاه گمان نمىبردند مغلوب مسلمانان شوند. بهمانند ارتش صهيونيسم كه هيچگاه فكر نمىكرد، زمين خورده حزب اللَّه لبنان شود.
ويژگىهاى لشكر اسلام
گرچه يهوديان با ويژگىهاى مذكور، به ظاهر در موضعى برتر بودند، سپاه اسلام نيز داراىويژگىهايى بود كه آنان را براى رسيدن به پيروزىهاى بزرگ هدايت مىكرد. اين ويژگىهاعبارت بودند از:
1. فرماندهى بى نظير پيامبر اكرم(ص)؛
2. فداكارى و ايثار اميرمؤمنان(ع)، كه نامش لرزه به اندام دشمنان اسلام و يهوديانمىانداخت؛
3. محاصره مواضع و سنگرهاى دشمن كه تمامى كمكها، پشتيبانى و امدادرسانى را به طوركامل از آنان باز مىستاند؛ [همان.]
4. هجوم ناحيهاى و فتح موضعى سنگرهاى دشمن؛
5. استفاده از جنگ روانى؛
6. ايجاد شكاف ميان نيروهاى يهود و قطع ارتباط كامل آنها؛
7. تقويت روح معنويت نيروهاى اسلام؛
8. استفاده از اصل غافلگيرى و تهاجم؛
9. امداد غيبى؛
وجود اين ويژگىها موجب شد كه مواضع يهوديان در غزوه بنىقينقاع، بنى نضير، بنىقريظهو خيبر، پىدرپى به تصرف نيروهاى اسلام درآيد.
غزوه بنى قينقاع
طايفه بنىقينقاع كه در حومه مدينه زندگى مىكردند، نخستين گروهى بودند كه پيمان خويش بامسلمانان را نقض كردند. [سيره ابن هشام، ج 3، ص 51.] آنها با ريختن حرمت زنى مسلمان و كشتن مردى مسلمان؛ [فروغ ابديت، ج 1، ص 336.] و نشراشعار توهينآميز و همكارى با قريش، آشكارا به دشمنى با اسلام پرداختند.
پيامبر(ص) براى اتمام حجّت ميان آنان رفت و به اسلام دعوتشان كرد. آنگاه ايشان را ازسرنوشت قريش در جنگ بدر آگاه كرد؛ اما آنان گستاخانه در مقابل پيامر، چنين پاسخ دادند:»ما داراى دانش نظامى هستيم و چون اعراب نيستيم كه در جنگ شكستشان دادى.«
پيامبر در برابر آن گستاخىها، خشم خود را فرو برد و به حال خود رهايشان كرد؛ ولى آناندست از فتنهگرى برنداشتند و در بازار زرگرها حرمت زن مسلمانى را ريختند و مسلمانى را كهبه دفاع برخاسته بود، به شهادت رساندند. درپى اين فتنهگرى، رسول خدا در پانزدهم شوالسال دوم هجرى، دژ بنى قينقاع را محاصره كرد. سرانجام پس از 15 روز محاصره، يهوديانتسليم شدند. با اصرار عبداللَّهبنابى (رهبر منافقان)، پيامبر(ص) از كشتن آنان درگذشت و آنانرا به شام تبعيد كرد. اموالشان نيز پس از تخميس ميان مسلمانان تقسيم شد. [سيره ابن هشام، ج 3، ص 50، مغازى واقدى، ج 1، ص 176.]
غزوه بنىنضير
پس از جنگ احد، يهود بنىنضير، كه ايشان نيز در حومه مدينه مىزيستند، در خيانت به پيامبردرنگ نكرده، پيمان خود را با مسلمانان شكستند. آنان گستاخانه نقشه قتل رسول خدا راچيدند. پيامبر به آنان پيام فرستاد كه ظرف ده روز بايد مدينه را ترك كنيد. ولى حىّبناخطبرئيس قبيله بنىنضير كه به پشتيبانى منافقان و يهود بنىقريظه دل خوش داشت، جواب داد: »مانمىرويم، هركارى مىخواهى بكن.«
اين نشان داد كه دشمنان خطرناكى در كنار حكومت اسلامى لانه كردهاند. رسول خدا درربيعالاول سال چهارم، دژ آنان را محاصره كرد. محاصره شش روز طول كشيد. سپس براىتسليم كردنشان، به اذن خدا، دستور داد تا برخى از نخلهاى آنان را ببرند. [مَا قَطَعْتُم مِن لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ] سرانجام دژ ايشانسقوط كرد و تسليم شدند. پيامبر خدا(ص) به آنان اجازه داد تا غير از سلاح، هراندازه از اموالغيرمنقول خود را كه مىتوانند با خود ببرند. [ر.ك: سيره ابن هشام، ج 2، ص 72.]
غزوه بنى قريظه
پس از جنگ خندق، پيامبر مأموريت يافت تا به سوى طايفه بنىقريظه بشتابد. بنىقريظه به رغمرفق و محبت رسول خدا، پيمان عدم همكارى با دشمنان وى را شكستند و در جنگ خندق بهيارى احزاب شتافتند. از اينرو، پيامبر، دژ آنان را محاصره كرد و پس از مدتى رضايت داد كهسعدبنمعاذ، هم پيمان سابق آنان، درباره آنها قضاوت كند. او نيز رأى داد تا مردانشان كشته،اموالشان مصادره و زنان و فرزندانشان اسير شوند. پيامبر فرمود: »سعد به حكم خدا قضاوتكرد.« و بدين ترتيب مدينه از وجود آخرين طايفه يهود، عناصر خائن و ستون پنجم پاكسازى شد. [ر.ك: مغازى، ج 2، ص 512 – 510.]
جنگ خيبر [خيبر در 32 فرسنگى شمال مدينه قرار دارد.]
گرچه به بركت صلح حديبيه، پيامبر از ناحيه مشركان، براى مدتى، خاطرى آسوده يافته بود، اماكانون فتنه يهوديان (خيبر) همچنان در قلب جزيرةالعرب پابرجا بود. با كينهاى كه يهوديان ازپيامبر و دين اسلام داشتند و به كينه شكستهايى كه خورده بودند، براى حكومت اسلامى وگسترش اسلام خطرى بزرگ و مانعى سخت به حساب مىآمدند. با گردآمدن يهوديان در خيبر وبرخوردارى از دژهاى استوار و آماده داشتن ده هزار [مغازى، ج 2، ص 637.] – و به قولى بيست هزار [تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 56.] – نفر باتجهيزات نظامى، بيم آن مىرفت كه به سوى مدينه حركت و به حريم حكومت اسلامى تجاوزكنند. از سويى ديگر، يهوديان با دولتهاى بزرگ آن روز روابطى محكم داشتند و هرلحظهممكن بود به تحريك آنان، عليه اسلام برخيزند. [فروغ ابديت، ج 2، ص 639 – 638.]
همچنين صلح حديبيه اين توهّم را در يهوديان پديدآورده بود كه اين پيمان از روى ضعفمسلمانان بوده و همين مىتواند زمينهاى باشد براى حمله به آنان.
تاكتيكهاى رسول خدا(ص)
1. رسول گرامى(ص) در سال هفتم هجرى با سپاهى به استعداد هزار و ششصد نفر، شبانه راههاىامدادى و كمكى يهوديان را بست و مانع پيوستن طايفه غطفان (هم پيمان با خيبريان) به آنان شد.
2. اصل غافلگيرى نيز در پيروزى و غلبه مسلمانان حائز اهميّت بود. لشكر اسلام شبانهدژهاى محكم يهود را محاصره كرد. صبح هنگام كه اهالى خيبر با بيل و زنبيل به سوى مزارعخود حركت كردند، ناگاه چشمشان به سپاه اسلام افتاد. پس با ترس به قلعههاى خود گريخته،فرياد زدند: »محمد به جنگ ما آمده است.« [مغازى، ج 2، ص 642.]
3. فتح تدريجى دژهاى هفتگانه از ديگر تدابير نظامى پيامبر بود. يهوديان داراى هفت دژبودند كه عبارت بود از: ناعم، قموص، كتيبه، نطاة، شق، وطيح و سلالم كه با هم فاصله داشتند.سپاه اسلام روزها به دژها يورش مىبردند و شبها به اردوگاه برمى گشتند. تا جايى كه با قطعارتباط يك دژ با دژهاى ديگر، آن را فتح مىكردند. [بحارالانوار، ج 21، ص 5.]
4. فرماندهى مهمترين دژ با شخصى به نام مرحب بود. جنگجويان يهودى، از بالاى برجكها، بهشدت مسلمانان راتيرباران مىكردند و خندقى در اطراف دژ حفر كرده بودند كه فتح دژ رامشكل مىنمود. سه فرمانده مسلمان، در سه روز متوالى، با ضدّحمله يهوديان عقب نشينىكردند و كارى از پيش نبردند. روز بعد، پيامبر(ص) پرچم را به على(ع) سپرد. [همان، ص 28.] اميرمؤمنان(ع)در پيشاپيش سپاه به دژ حمله كرد و عدهاى را به خاك افكند. مرحب، خشمگين از دژ بيرونجست. وقتى نام حيدر را شنيد، ترسى در وجودش نشست. آن حضرت او را نيز به خاك افكند.
جنگجويان يهود، وحشت زده، داخل دژ رفتند و درِ [در خيبر از سنگ بود و چنان سنگين بود كه بيست نفر و به قولى چهل نفر يا هفتاد نفر توان جابهجايىاش رانداشتند] آن را بستند. اميرمؤمنان(ع) آن را ازجاى بكند و پشت سر خود انداخت. [سيره ابن هشام، ج 3، ص 349؛ بحارالانوار، ج 21، ص 26.] حضرت، خود درباره اين عمل اعجازآميز مىفرمايد:
من هرگز آن ]در[ را با نيروى بشرى از جا نكندم، بلكه با قدرت الهى اين كار را انجام دادم. [پيامبر پرده از اين اعجاز برداشت و فرمود: چهل فرشته، على را در اين كار كمك كردند]
سرانجام، خيبر (كانون فتنه و فساد) نيز فتح شد و به دست مسلمانان افتاد و يهوديان با نود وسه كشته تسليم شدند. با اين كه پيامبر مىتوانست همه آن خيانت كاران را بكشد يا تبعيد كند وپس از مصادره اموالشان، زنان و فرزندانشان را نيز به اسيرى بگيرد، با نهايت بزرگوارى از آناندرگذشت و اجازه داد كه در سرزمين خود بمانند و در انجام شعائر دينى خود آزاد باشند؛ بهشرط آن كه از درآمد خود به حكومت اسلامى جزيه (ماليات) پرداخت كنند. [ر.ك: سيره ابن كثير، ج 3، ص 375؛ مغازى واقدى، ج 2، ص 700.]
پس از فتح خيبر، پيامبر(ص) گروهى را به فرماندهى على(ع) به سوى فدك اعزام كرد تاسرنوشت يهوديان آن جا را مشخص كند؛ يا اسلام آورند، يا جزيه بپردازند و يا آماده جنگشوند. آنان با دريافت خبر شكست يهوديان خيبر، تن به مصالحه و پرداخت جزيه دادند وپيامبر(ص) پذيرفت. [بحارالانوار، ج 21، ص 23.]
همچنين يهوديان »وادى القرى« و »تيما« تسليم شدند و تن به پرداخت جزيه دادند. بدينوسيله تمام سنگرهاى يهوديان در سرزمين حجاز فتح شد و مسلمانان براى هميشه از شرّ وتوطئه يهوديان آسوده شدند.
سوم: جبهه قبايل عرب
ديگر قبايل عرب كه با مسلمانان دشمنى مىكردند، جدا از همكارىهايى كه با قريش و يهود درجنگها داشتند، همزمان جبههاى عليه پيامبر گشودند. آنها با گردآورى نيرو، قصد تهاجم بهمدينه را داشتند و در گوشه و كنار جزيرةالعرب نيز دست به كارهايى مىزدند و به كسانى كهمردم را به اسلام دعوت مىكردند، يورش مىبردند و آنان را به قتل مىرساندند. از جمله قبايلىكه در اين جبهه فعال بودند، مىتوان به بنىلحيان، بنىسُليم، بنىثعلبه، غطفان، بنىمصطلق،قضاعه اشاره كرد. با پيروزى مسلمانان در حنين، بنىمصطلق و…، مشكلاتِ اين جبهه نيز پايانيافت و رسول خدا(ص) براى هميشه از جانب اعراب آسوده خاطر شد.
چهارم: جبهه روم
شبه جزيره عربستان، چون نگينى در محاصره دو امپراتورى ايران و روم بود. هردو امپراتورى،منافع و مستعمراتى در اين سرزمين داشتند.
روم به دليل پيروزىهايى كه بر امپراتورى ايران داشت، [ر.ك: روم 30، آيه 1.] بسيار احساس غرور مىكرد ومىكوشيد تا با حفظ اين غرور، بر قلمرو و نفوذ مسيحيت در شبه جزيره عربستان بيفزايد. افزونبر اين، پيروزىهاى اسلام در جزيرةالعرب، موجب هراس دولت روم شده بود. از اين رو،مىخواست تا با درهم كوبيدن مواضع مسلمانان، هرگونه خطر احتمالى را از خود دور كند.
مسلمانان در اين جبهه، سه نبرد (موته، تبوك و جيشاسامه) داشتند كه سرانجام به پيروزىانجاميد. اين نبردها عبارتند از:
غزوه موته
نخستين برخورد مسلّحانه مسلمانان با سپاه روم، در سال هشتم هجرى رخ داد. پس از كشتهشدن سفير پيامبر(ص) به دست حاكم موته (در مرز شام) [مغازى واقدى، ج 2، ص 755.] ، شانزده مبلّغ اسلام نيز به دست مردمآن سرزمين به شهادت رسيدند. پيامبر تصميم گرفت تا در پاسخ به اين جنايات و رفتار جاهلانهامپراتورى روم عكسالعمل نشان دهد. پس ضمن نمايش قدرت لشكر اسلام و آزمودنِ تواننظامى دشمن، لشكرى به اين ناحيه اعزام كرد. لشكر اسلام، با قشون صدهزارنفرى روم روبهروشد. گرچه لشكر اسلام پس از شهادت سه فرمانده (جعفربنابى طالب، زيدبنحارثه و عبداللَّهبنرواحه) و جمعى از سپاهيان، ناچار به عقب نشينى شد، امّا آثار و بركات سياسى – تبليغى بزرگىبراى مسلمانان فراهم گشت.
اولاً در آن روزگار – كه هيچ سپاهى جسارت مقابله با امپراتورى روم و ايران را نداشت -مسلمانان طلسم قدرت پوشالى آنان را شكستند و شكوه ابرقدرتى چون روم را از ميان بردند.
ثانياً به ابرقدرتها فهماندند كه دوران ابرقدرتى به سرآمده است و با ظهور اسلام، قدرتسومى در جهان در حال پديد آمدن است. [سيرهابن هشام، ج 4، ص 20 – 15؛ مغازى واقدى، ج 2، ص 765 – 752.]
جنگ تبوك [تبوك به فاصله 778كيلومترى در شمال شرقى مدينه قرار دارد.]
رسول خدا خبر يافت كه هِرقل، امپراتور روم، به قصد تعرّض و تجاوز به قلمرو حكومتاسلامى، سپاهى بزرگ فراهم آورده و مرزنشينان را نيز با خود همراه كرده است. [مغازى، ج 3، ص 990.] پيامبر،فرمان بسيج عمومى را صادر كرد. گرماى سوزان تابستان، تنگدستى مردم، دورى جبهه،انبوهى سپاه روم و خاطره تلخ شكست موته مشكلاتى نبود كه بتواند عزم راسخ رسولاكرم(ص) را متزلزل كند. پس با سى هزار نفر عازم جبهه نبرد با روميان شد. آن حضرت براىدفع خطر منافقان، على(ع) را به عنوان جانشين خود در مدينه نصب فرمود تا تحركات منافقانرا زيرنظر داشته باشد. [ر.ك: مغازى، ج 3، ص 996.]
هدف از اين لشكركشى، پاسخ به تعرّض دشمن، خونخواهى شهيدان موته، تعرّض به امپراتورىروم و همپيمانانش بود. خبر حركت لشكر اسلام و استعداد و دلاورىهاى آنان، موجب شد روميان بهسوى شمال عقب نشينى كرده و از رويارويى با سپاه اسلام پرهيز نمايد. [پيامبر و آيين نبرد، ص 483.] پيامبر(ص) پانزده تابيست روز در تبوك ماند و سرانجام با اعزام گروههايى به نقاط مرزنشين و بستن پيمان عدمتعرّض و گرفتن قرارداد جزيه، پيروزمندانه به مدينه بازگشت. [ر.ك: فروغ ابديت، ج 2، ص 784 – 783.]
مهمترين ثمرات جنگ تبوك را مىتوان به صورت ذيل برشمرد:
1. بازگشت فاتحانه و قدرتمندانه لشكر اسلام؛
2. امنيّت يافتن نوار مرزى حكومت اسلامى؛
3. آمادگى امت اسلامى در هر شرايطى براى مقابله با دشمنان اسلام؛
4. روشن شدن چهره منافقان، كه بخش قابل توجّهى از آيات 42 تا 110 سوره توبه به اينموضوع پرداخته است.
جنگ اسامةبن زيد
فشار بر روميان ادامه يافت و پيامبر اكرم براى پايان دادن به تحريكات امپراتورى روم، لشكرىبه فرماندهى اسامةبنزيد آماده كرد. [سيره حلبى، ج 3، ص 207؛ مغازى، ج 3، ص 1117.]
گرچه به دليل رحلت رسول خدا(ص) و تخلّف برخى مسلمانان از لشكر اسامه، وقفهاى درنبرد پيش آمد؛ ولى مسلمانان در زمان خلافت ابوبكر، به جبهه روميان حمله بردند و برآنانپيروز شدند. اين نخستين پيروزى مسلّحانه و خونين پس از جنگ تبوك بود كه راه را براىفتوحات بعدى بازكرد. [مغازى، ج 3، ص 1124 – 1091؛ ر.ك: مديريت نظامى در نبردهاى پيامبر]
پنجم: جبهه منافقان
جبهه ديگرى كه پيامبر(ص) از همان آغاز حكومت اسلامى با آن درگير بود و بيش از هرجبههاى مسلمانان را به خود مشغول مىكرد، جبهه منافقان بود. كارشكنى، شايعه پراكنى،جاسوسى، خرابكارى، سرپيچى از فرمان پيامبر، تخلف از جنگ، همكارى با دشمنان اسلام ونقشه كشتن رسول خدا(ص) از اعمال بارز اين انسانهاى دوچهره بود. در قرآن آياتى كه درمورد افشاگرى ماهيت و عملكرد منافقان نازل شده، بيشترينِ آيات را به خود اختصاص داده ويك سوره به اين نام آمده است.
منافقان در جنگ احد به اميد تضعيف لشكر اسلام، از ميانه راه به مدينه بازگشتند. در جنگخندق، با شايعات، به تضعيف روحيه مسلمانان پرداختند و جبهه احزاب را تقويت كردند.بيشترين خيانت منافقان در جنگ تبوك نمودار شد كه تصميم به قتل پيامبر گرفته بودند. ازاينرو، خداوند به پيامبرش دستور مىدهد:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ؛ (توبه: 73)
اى پيامبر! با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سختگير؛ جايگاهشان دوزخ است و چه بدسرنوشتى دارند.
پيامبر(ص) در اقدامى بى سابقه، در برخورد با منافقان، دستور داد تا پايگاه آنان را كه براىردّ هرگونه اتّهام، به عنوان مسجد ساخته بودند، به آتش بكشند و آن را محلّ زباله قرار دهند؛ و باحاضر نشدن در دفن و كفن و نماز آنان، كفر و فسق منافقان را براى همگان آشكار ساخت. [ر.ك: توبه 9، آيه 84.]