این مقاله درشماره 70 میقات حج به چاپ رسیده است.
مقام ابراهيم7 وجايگاه آن در فقه
در این نوشتار به حقيقت مقام ابراهیم خواهيم پرداخت و اينکه فضیلت آن تا چه حدّ است، مکانش در عصر ابراهیم خلیل7 و پیامبر9 کجا بوده و جابهجایی آن در زمان خلیفة دوم چگونه انجام شده است.
همچنین نقش و جایگاه مقام ابراهیم در مورد دو مسألة فقهی؛ «طواف ميان كعبه و مقام ابراهيم» و «نمازطواف پشت مقام ابراهیم» را تبيين خواهيم کرد.
کليدواژه ها: مقام ابراهیم، قداست، حدّ مطاف، نماز طواف، جایگاه مقام.
به گفتة واژه شناسان:
ـ مقام، اسم مکان نیست بلکه در لغت به معناى «جاى پاى انسان» آمده است.[1]
ـ مقام ابراهيم؛ يعنى جاى دو پاى ابراهيم خليل كه روى سنگ نمایان است.[2]
ـ مقام ابراهیم، سنگى است مربع شكل با طول و عرض حدود40 سانتىمتر و ارتفاع تقريبى50 سانتىمتر كه در عصر ما، درون محفظهاى شيشهاى، ميان گنبدى طلايى رنگ، رو به روى درِ كعبه، به فاصلة 5/26 ذراع نگهدارى مىشود.
روی مقام ابراهیم این فراز از آیة الکرسی به چشم ميخورد: (…وَ لاَ يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ).[3]
مقام ابراهیم ازآیات الهی و از معجزات حضرت ابراهیم خلیل است که نام آن، دو بار، به دو عنوان، در قرآن کريم آمده است:
1. «نشانه وآیت بزرگ خداوند»؛ (فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيم…).[4]
درتفسیر «آلاء الرحمن» آمده است: مقام ابراهیم از نشانههای آشکار وجاوید حضرت ابراهیم7 است. همین سنگی که ابراهیم خلیل برآن ایستاد و اثر دو پای شریفش، همانند فرو رفتن درگِل به جای ماند.
این سنگ با وجود حوادث گوناگون طبیعی و غیر طبیعی در طول قرنها همچنان به عنوان معجزة الهی باقی مانده است.[5]
2. به عنوان قبلهگاه نمازگزاران؛ (…وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى).[6]
در بارة این آیه، به بحث خواهیم پرداخت.
مقام ابراهيم7 سنگي از بهشت
صاحب «مجمع البیان» در قداست و بهشتی بودن مقام روایاتی آورده است:
* «رُوِيَ عَنِ الْبَاقِرِ7 أَنَّهُ قَالَ: نَزَلَتْ ثَلاَثَةُ أَحْجَارٍ مِنَ الْجَنَّةِ؛ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ، وَ حَجَرُ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ الْحَجَرُ الأَسْوَدُ اسْتَوْدَعَهُ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ حَجَراً أَبْيَضَ وَ كَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الْقَرَاطِيسِ فَاسْوَدَّ مِنْ خَطَايَا بَنِي آدَمَ».[7]
«از حضرت باقر7 نقل شده كه خداوند سه قطعه سنگ را از بهشت بر زمين فرود آورد: 1. مقام ابراهيم7 2. سنگ بنى اسرائيل 3. حجر الأسود و آن سنگى است كه خداوند به امانت نزد ابراهيم7 گذاشت (که آن را در رکن خانة كعبه نصب كرد). رنگ آن ابتدا از كاغذ سفيدتر بود ليکن در اثر گناهان فرزندان آدم، سياه گرديد.»
* «رَوَي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرو بْن الْعَاصِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 : الرُّكْنُ وَ الْمَقَامُ يَاقُوتَتَانِ مِنْ يَاقُوتِ الْجَنَّةِ طَمَسَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نُورَهُمَا لَوْ لاَ ذَلِكَ لأَضَاءَتَا مِنْ بَيْنِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ».[8]
«عبد اللَّه بن عمر، از حضرت پيامبر9 نقل كرده است: ركن و مقام، دو ياقوت از ياقوتهاى بهشتاند و خداوند نور آنها را گرفته است و اگر نه اين بود، آنها ميان مشرق و مغرب را روشن ميكردند.»
در چگونگى پیدایش این اثر روى آن سنگِ سخت به عنوان نشانة الهى، سه احتمال دادهاند كه دو احتمال آن با كعبه مرتبط و قابل جمع است و احتمال ديگر را بى ربط با كعبه و ضعيف و مردود شمردهاند.
ازرقى، مورخ قرن سوم هجرى، در مورد این احتمالات مىنويسد:
هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل8 مشغول ساختن كعبه بودند، ديوارهاى كعبه بالا آمد و ادامة آن ممكن نبود، از اينرو سنگى براى ابراهيم آوردند و او روى سنگ ايستاد و ديوار كعبه را بالا برد. اين احتمال به دليل ارتباط آن با كعبه قوىتر است.
به هنگام اتمام بناى كعبه، ابراهيم خليل7 مأموريت يافت نداي حج سر دهد:
(وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ).[9]
«و مردم را دعوت عمومى به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر، از هر راه دورى به سوى تو آيند…»
ازرقی نقل کرده است که:
«محمدبن يحيى، از محمد بن عمر واقدى، از ابن ابى سبره، از اسحاق بن عبداللَّه بن ابى فروه، از عمر بن حكم، از ابوسعيد خدرى نقل مىكند كه گفت: از عبداللَّه بن سلام دربارة نشانهاي كه روى مقام ابراهيم است پرسيدم. گفت: اين سنگ به وضعى بود كه امروز هست ولى خداوند سبحان اراده کرد كه آنرا نشانهاي از آيات خود فرمايد و چون ابراهيم7 مأمور شد مردم را براى انجام حج فرا بخواند، روى اين سنگ ايستاد و اين سنگ چندان بالا رفت كه از همة كوهها بلندتر گرديد و ابراهيم7 به همه چيز مشرف شد و بانگ برداشت: اى مردم، دعوت پروردگار خويش را پاسخ گوييد. مردم در پاسخ گفتند: گوش به فرمانيم، پروردگارا! گوش به فرمان و نشانة هر دو پاى او بر آن سنگ باقى بود كه خداوند چنين اراده کرده بود.
ابراهيم7 روى آن سنگ به چپ و راست خود مىنگريست وهمچنان مىگفت: دعوت خداى خود را پاسخ گوييد.»[10]
در مورد این احتمال، روايات صحيحی داريم. از جملة آنها روايت غالب بن عثمان است که در آن آمده است:
«…أَبِي جَعْفَرٍ8 قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمَّا أَمَرَ إِبْرَاهِيمَ يُنَادِي فِي النَّاسِ الْحَجَّ قَامَ عَلَى الْمَقَامِ فَارْتَفَعَ بِهِ حَتَّى صَارَ بِإِزَاءِ أَبِي قُبَيْسٍ فَنَادَى فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ فَأَسْمَعَ مَنْ فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ».[11]
«امام باقر7 فرمود: وقتى خداوند به ابراهيم فرمان داد: در ميان مردم نداى حج دهد، بر مقام ايستاد، پس مقام او را بالا برد تا در مقابل كوه ابوقبيس قرار گرفت. ندا داد مردم به حج بيايند. پس هر كس که در اصلاب مردان و ارحام زنان بود، تا روز قيامت، ندای او را شنيد.»
اين احتمال با احتمال نخست قابل جمع است. چون در طول هم واقع شدهاند و هيچ منعى ندارد كه حضرت ابراهيم7 هم در بناى كعبه و هم در اعلان حج، روى اين سنگ ايستاده باشد.
ارتباطى به كعبه ندارد و ازرقى نيز آن را ضعيف و مردود شمرده و آن اين است که: ابراهيم خلیل آنگاه كه از شام به مكه مىآمد، براى همسر خود سوگند مىخورد كه در مكه از مرکب خود پياده نشود و چون به مكه رسيد، اين سنگ را پيش او آوردند و پاى خود را از ركاب بيرون آورد و بر آن نهاد. سعيد بن جبير مىگويد: اين نقل درست نيست. سپس روايت ابن عباس را نقل مىكند كه حضرت ابراهيم براى بناى كعبه پا روى اين سنگ گذاشته است. [12]
ممکن است این داستان که مجمع البیان مفصل به آن پرداخته، درست باشد، اما هیچ ارتباطی به مقام ندارد.
دلایل، قرائن و شواهدى وجود دارد كه مقام ابراهيم در عهد ابراهيم خليل7 و عهد پيامبر9 (بعد از فتح مكه و حكومت خليفة اوّل) به كعبه چسبيده بوده و در عصر خليفة دوم به جاى فعلى منتقل شده است. اين دلایل و قرائن عبارتاند از:
«عَنْ مُحَمَّد بن مُسلمٍ قَالَ: سَألتُهُ عَنْ حَدِّ الطَّوَافِ بِالبَيْتِ الّذى مَنْ خَرَجَ عَنْهُ لمْ يَكُن طائِفاً بِالبَيْتِ، قَالَ: كَانَ النّاسُ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللَّه ـ صَلَّى الله عليه وآله ـ يَطُوفُونَ بِالبَيْتِ وَ المَقامِ وَ أنتُمُ اليَومَ تَطُوفُونَ مَا بَيْنَ المَقَامِ وَ بَينَ الْبَيْتِ فَكَانَ الْحَدُّ مَوْضعَ الْمَقَامِ الْيَومَ فَمَنْ جازَهُ فَلَيْسَ بِطائِف وَ الحَدُّ قَبْلَ الْيَومِ وَ اليَوْمَ وَاحِدٌ قَدْرَ مَا بَيْنَ المَقامِ وَ بَينَ الْبَيتِ مِنْ نَواحِى الْبَيتِ كُلِّهَا فَمَنْ طافَ فَتَبَاعَدَ مِنْ نَوَاحِيهِ أَبْعَدَ مِنْ مِقْدارِ ذَلِكَ كَانَ طائِفاً بِغَيْرِ الْبَيتِ بِمَنْزِلَةِ مَنْ طافَ بِالمَسْجِدِ لأنَّهُ طافَ فِى غَيْرِ حَدٍّ وَ لاَ طَوَافَ لَهُ».[13]
«محمد بن مسلم گوید: از امام صادق7 از حدّ و مرز طواف خانه پرسيدم و گفتم: آن محدوده که اگر كسى خارج از آن طواف كند، گويا طواف نكرده کدام است ؟ حضرت فرمود: مردم در عصر پيامبر9 پيرامون خانه و مقام طواف مىكردند ولى امروز شما ميان مقام و خانه طواف مىكنيد.
پس حدّ مطاف جاى مقام فعلى است و هر كس از آن بگذرد، گويي طواف كننده نيست و طواف او صحيح نمىباشد. حدّ مطاف در گذشته و امروز يكى است و آن، حدّ ميان مقام و كعبه در همة نواحى خانه مىباشد. پس كسى كه دورتر از اين مقدار طواف كند، طواف به غير بيت كرده است؛ مانند كسى كه خارج از مسجد الحرام، برگرد مسجد طواف كرده باشد، چون او طواف را در مطاف انجام نداده، پس طوافى نكرده است.»
هرچند روايت به علت مجهول بودن ياسين الضَّرير ضعيف شمرده شده ولی اشتهار عمل به روايتى بين اصحاب، موجب جبران ضعف آن مىشود[14] و مشهور قدما به روايت محمد بن مسلم عمل كرده و طبق آن فتوا دادهاند. پس اشكالى در روايت نيست. [15] و مىتوان به آن استناد كرد.
آيت الله گلپايگانى مىفرمايد: روايت به خاطر «ياسين الضرير» كه مجهول است و هيچ مدح و ذمى در بارة او نرسيده، ضعيف است ولى عمل اصحاب و اعتماد آنها به روايت، جبران ضعف سند مىكند.[16]
روايت، صدر و ذيلى دارد . صدر روايت به مسألة تاريخى و جابهجايى مقام ابراهيم پرداخته و ذيل روايت مسألة فقهى حدّ مطاف را بيان كرده استکه دراین بحث شاهد مثال ما صدرروایت است و ذیل روایت از بحث ما خارج ميباشد.
در صدر روايت مىفرمايد: مردم در عصر پيامبر9 پيرامون خانه و مقام طواف مىكردند اما امروز شما ميان خانه و مقام طواف مىكنيد؛ يعنى بين اين دو، فاصله ايجاد شده است. اين دو عبارت، قابل دقت است. در جملة «يَطُوفُونَ بِالْبَيْتِ وَ الْمَقَامِ»، به مردم عصر پيامبرخدا9 اشاره دارد كه آنان با مقام، معاملة بيت مىكردند، همچنان كه پيرامون كعبه مىچرخيدند، دور مقام نيز طواف ميکردند؛ چون كلمه «المقام» عطف به «البيت» است؛ يعنى «يَطُوفُونَ بِالْبَيْتِ» و «يَطُوفُونَ بِالْمَقَامِ» و اين گوياى آن است كه مقام ابراهيم وصل به كعبه بوده است. اين عبارت، با عبارت بعدى كه مىفرمايد:
«وَ أَنْتُمُ الْيَوْمَ تَطُوفُونَ مَا بَيْنَ الْمَقَامِ وَ بَيْنَ الْبَيْت…»؛ «شما امروز ميان مقام و خانه طواف مىكنيد.» در اينجا تفاوت بسيار است؛ ديروز مسلمانان در طواف دور مقام مىچرخيدند ولى امروز شما نمىتوانيد دور آن بچرخيد.
اين ظهور بسيار روشنى دارد كه مقام ابراهیم درعهد پيامبرخدا9 كنار ديوار كعبه بوده است.
2. صدوق با اسناد خودش از زراره چنين نقل مىكند:
«وَ قَالَ زُرَارَةُ بْنُ أَعْيَنَ لأَبِي جَعْفَرٍ8 أَدْرَكْتَ الْحُسَيْنَ7 ؟ قَالَ نَعَمْ، أَذْكُرُ وَ أَنَا مَعَهُ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ قَدْ دَخَلَ فِيهِ السَّيْلُ وَ النَّاسُ يَتَخَوَّفُونَ عَلَى الْمَقَامِ يَخْرُجُ الْخَارِجُ فَيَقُولُ قَدْ ذَهَبَ بِهِ السَّيْلُ وَ يَدْخُلُ الدَّاخِلُ، فَيَقُولُ: هُوَ مَكَانَهُ، قَالَ: فَقَالَ يَا فُلاَنُ مَا يَصْنَعُ هَؤُلاَءِ؟ فَقُلْتُ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ يَخَافُونَ أَنْ يَكُونَ السَّيْلُ قَدْ ذَهَبَ بِالْمَقَامِ، قَالَ: إِنَّ اللَّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ قَدْ جَعَلَهُ عَلَماً لَمْ يَكُنْ لِيَذْهَبَ بِهِ فَاسْتَقِرُّوا وَ كَانَ مَوْضِعُ الْمَقَامِ الَّذِي وَضَعَهُ إِبْرَاهِيمُ7 عِنْدَ جِدَارِ الْبَيْتِ، فَلَمْ يَزَلْ هُنَاكَ حَتَّى حَوَّلَهُ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ إِلَى الْمَكَانِ الَّذِي هُوَ فِيهِ الْيَوْمَ، فَلَمَّا فَتَحَ النَّبِيُّ9 مَكَّةَ رَدَّهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ إِبْرَاهِيمُ7 فَلَمْ يَزَلْ هُنَاكَ إِلَى أَنْ وَلِيَ عُمَرُ، فَسَأَلَ النَّاسَ مَنْ مِنْكُمْ يَعْرِفُ الْمَكَانَ الَّذِي كَانَ فِيهِ الْمَقَامُ؟ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ، أَنَا قَدْ كُنْتُ أَخَذْتُ مِقْدَارَهُ بِنِسْعٍ فَهُوَ عِنْدِي فَقَالَ ائْتِنِي بِهِ فَأَتَاهُ فَقَاسَهُ ثُمَّ رَدَّهُ إِلَى ذَلِكَ الْمَكَان».[17]
«زرارة بن اعين به امام باقر7 گفت: آيا [جدت] حسين7 را ديدى و اورا درک کردى؟ امام7 فرمود: آرى. يادم مىآيد که با او در مسجد الحرام بودم، سيل آمد و وارد مسجد الحرام شد، مردم براى مقام مىترسيدند. گروهي كه از مسجد خارج مىشدند، مىگفتند: سيل مقام را برد. عدهاى كه داخل مسجد الحرام مىشدند مىگفتند: مقام در جاى خودش مىباشد. امام7 فرمود: فلانى! اين مردم چه مىكنند؟ گفتم: خدا شما را پايدار بدارد، مىترسندكه سيل مقام را ببرد. حضرت فرمودند: خداوند ـ عزّوجلّ ـ آنرا عَلَم و نشانه قرار داده است و چنين نيست كه سيل آن را ببرد. پس آرام بگيريد. و جايگاه مقام كه ابراهيم7 در نظر گرفته بود، كنار ديوار كعبه بود. مقام همچنان آنجا بود تا آنكه اهل جاهليت آن را به مكانى كه امروز قرار گرفته منتقل كردند.»
هنگامى كه مكه به دست پيامبرخدا9 فتح شد، آن حضرت مقام را به جايگاه نخست كه ابراهيم7 قرار داده بود برگرداند تا آنكه در خلافت عمر، او از مردم پرسيد چه كسى جاى مقام را مىداند؟ مردى گفت: من جاي آن را با نخي اندازه گرفتهام. عمر گفت: آن را بياور، و او آورد، سپس مقام را به مكان فعلى منتقل كرد.
روايت زراره داراي چند فراز است:
1. در آن به عَلَم و نشانه بودن مقام ابراهيم از جانب خداوند اشاره شده است؛ (قَدْ جَعَلَهُ عَلَماً).
2. در عصر ابراهيم خليل7 ، مقام دركنار ديوار خانه بوده است.
3. مردم زمان جاهليت مقام را به جايگاه فعلى منتقل كردهاند.
4. پيامبرخدا9 در فتح مكه مقام را به جايگاه زمان ابراهيم7 برگرداند.
5 . عمر در زمان خلافتش مقام را به جايگاه فعلى (که در زمان جاهليت بود) منتقل كرد.
روايت زراره، تأييدی است بر روايت محمدبن مسلم و به نوعی مفسّرآن است. در روايت محمد بن مسلم آمده است: «مردم در عهد پيامبر9 برگِرد خانه و مقام طواف مىكردند.» اطلاق اين جمله هم شامل دوران بعثت ميشود و هم شامل زمان هجرت و اين معنا را مىرساند كه مقام در تمام دوران پيامبر9 كنار ديوار كعبه قرار داشته است.
و روايت زراره مىگويد: تا پيش از فتح مكه، مقام در جايگاه فعلى قرار داشته و در فتح مكه پيامبر9 آن را به جايگاه اصلياش؛ يعنى كنار کعبه منتقل كرده است.
«عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا7 أُصَلِّي رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ خَلْفَ الْمَقَامِ، حَيْثُ هُوَ السَّاعَةَ، أَوْ حَيْثُ كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ9 ؟ قَالَ: حَيْثُ هُوَ السَّاعَةَ».[18]
«ابراهيم بن ابو محمود مىگويد: از امام رضا7 پرسيدم: دو ركعت نماز واجب طواف را پشت مقام در جايگاه فعلي آن بخوانم يا در جايگاهى كه عصر رسول الله9 بود؟ امام7 فرمود: پشت مقام در جاى فعلى.»
از سؤال راوى پيداست كه او مىدانست مقام ابراهيم در عصر پيامبر9 در كنار كعبه بوده است و امام7 نيز آن را تأييد مىكند.
ـ آيـت اللَّه گلپايگانى= با استناد به اين روايت، تأكيد مىكند كه مقام ابراهيم7 در زمان پيامبر9 به كعبه چسبيده بوده و خليفه دوم آن را به مكان فعلى ـ كه مكان عصر جاهليت است ـ منتقل كرد.[19]
ـ شيخ حرّ عاملى نيز پس از نقل اين روايت مىگويد: در شمارى از روايات آمده است كه مقام ابراهيم7 به ديوار كعبه چسبيده بود و عمر آن را به مكان فعلى انتقال داد.[20]
از دلایل یاد شده استفاده مىشود كه مقام در عهد ابراهيم و اسماعيل8 و نيز در عهد پيامبر خدا9 ، از فتح مكه به بعد، در كنار ديوار يا چسبيده به ديوار کعبه بوده و در دوران خلافت عمر و به فرمان وى، به جاى فعلى انتقال يافته است؛ و اين همان جايى است كه در عصر جاهليت بود.
نكته: گر چه مقام جا به جا شده، ليکن در جهت آن تغييرى ايجاد نگرديده است؛ يعنى مقام در جايگاه کنوني، درست رو به روى همان مكان قبلى كنار كعبه است، البته با فاصلة بيشتر.
اهل سنّت در مورد مکان مقام، رواياتى دارند كه هم با يكديگرهمخوانی ندارند و هم با روايات شيعه در تعارض هستند.
ازرقى، چند روايت نقل مىكند كه با هم تفاوت دارند:
1. روايتی که می گوید: مقام در زمان ابراهیم خلیل، در جای کنوني بوده است:
شيخ محمدحسن نجفى، صاحب جواهر، آن روایت را نقل وسپس نقدکرده است. وي ميگويد: مالك بن انس و طبرى گفتهاند:
«قريش در عهد جاهليت از ترس سيل، مقام را به خانه چسبانده بودند و اين وضعيت همچنان تا عهد پيامبر9 و ابوبكر ادامه داشت، پس هنگامى كه عمر به حكومت رسيد، مقام را به جاى کنوني آن؛ همان جايى كه ابراهيمخليل تعيين كرده بود، بازگرداند.»[21]
ازرقى در اخبار مكه اين روايت و روایت ذیل را آورده است:
محمدبن يحيى، از سُليم بن مُسلم، از ابن جُريج، از محمدبن عباد بن جعفر از عبداللَّه بن صفوان نقل مىكند كه مىگفت:
«در حالى كه عمر در مكه و در خانة ابن سباع ساكن بود، به عبداللَّه بن سايب عابدى (از قاريان بنام مكه كه تا اندكى پيش از كشته شدن عبداللَّه بن زبير زنده بود)[22] دستور داد كه مقام را به جايگاه خود برگرداند، او چنان كرد و نماز مغرب را خواند. عُمر از دردسر شكايت داشت و پس از آنكه من يك ركعت از نماز مغرب خوانده بودم آمد و پشت سرم نماز خواند، گويد چون نماز تمام شد، عمر احسنت و آفرين گفت، من نخستين كس بودم كه پس از نصب مقام ابراهيم در جاى اصلى آن نماز گزاردم.»[23]
صاحب جواهر همچنين در نقد اين روايت مىگويد:
«اولاً: عمر ازكجا مىدانست جاي مقام درعصر ابراهيمخليل7 مکان کنوني بودهاست؟
ثانياً: پيامبرخدا9 نسبت به اين عمل اولويت داشته است. چرا او اين كار را انجام نداد؟ حال آنكه او پيامبرخدا بود و مىبايست راه ابراهيم خليل را برود!» [24]
ازرقی می نویسد: ابوالوليد از پدر بزرگش، از داود بن عبدالرحمان، از ابن جُريج، از كثيربن كثيربن مطلب بن ابى وداعة سهمى از پدرش از پدر بزرگش نقل مىكند:
«در روزگار حكومت عمر بن خطاب سيلى آمد كه به سيل امّ نهشل معروف شد؛ زيرا امّ نهشل دختر ابو عبيدة بن أبو أحيحه سعيدبن عاص را با خود برد و او در آن سيل غرق شد و مرد. اين سيل مقام را از جاى خود كند و برد و آنرا در محلة پايين مكه يافته، آوردند و به پردههاى كعبه متصل كردند و در اين باره براى عمر نوشتند و او در حالى كه از اين واقعه ترسيده بود، در ماه رمضان به قصد عمره به مكه آمد. محل اصلى مقام را سيل از ميان برده بود و نشانة آن هم محو شده بود. عمر مردم را فرا خواند و گفت: شما را به خدا سوگند مىدهم هر كس اطلاعى از جاى دقيق مقام دارد مرا آگاه كند، مطّلب بن أبو وداعة سهمى گفت: اى اميرمؤمنان، من جاي آن را مىدانم؛ زيرا از چنين پيشامدى بيمناك بودم و اندازة فاصلههاي آنرا تا حجرالأسود و حجر اسماعيل و چاه زمزم با نخ گرفتهام و در خانهام موجود است. عمر به او گفت: همين جا بنشين و بفرست آن نخ را بياورند. چون نخ و ريسمان را آوردند و اندازه گرفتند، جاى مقام همين جاى كنونى تعيين شد. عمر از مردم ديگر هم پرسيد وبا آنان مشورت كرد. گفتند: آرى همين جا محلّ مقام است و چون اين موضوع ثابت شد و براى عمر مسلّم گرديد، نخست براى آن پايهاى ساختند و سپس مقام را به جاى خود منتقل كردند كه تا امروز همچنان بر جاى خود باقى است.»[25]
مطّلب بن ابو وداعه از راويانى است كه برخى او را ضعيف و برخى قوى و مورد اعتماد دانستهاند.[26] او روز فتح مكه مسلمان شد و پدرش در جنگ بدر اسير گشت. مطّلب مدتى ساكن كوفه بود و سپس به مدينه برگشت.[27]
3. روايت ابن سراقه که گويد: «پيامبرخدا9 مقام را به جاى کنوني منتقل كرد:
ميان كعبه و نمازگاه آدم، ترجيحاً نُه ذراع است و آنجا جايگاه مقام ابراهيم مىباشد و پيامبر9 هنگامى كه از طوافش فارغ شد، دو ركعت نماز نزد آن خواند و آية (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى)[28] بر او نازل شد. آنگاه پيامبر9 مقام را به جاى کنوني منتقل كرد ـ و فاصلة اين تا كعبه بيست ذراع مىباشد ـ تا طواف به واسطة گزاردن پشت سر او، قطع نشود آنگاه در زمان عمر سيل مقام را برد و عمر دستور داد آن را به مكانى كه پيامبر خدا9 معين كرده بود، منتقل کنند. [29]
صاحب جواهر درنقد روایت می نویسد:
«این روايت مىگويد: پيامبرخدا9 مقام را به جاى کنوني آورد در حالي كه روايت زراره مىگويد: عمر اعمال جاهلي را زنده كرد.»[30]
4. آيا تغيير و جابهجايى مقام ابراهيم7 بدعت و عمل نامشروعى است؟
در پاسخ اين پرسش بايد گفت: از اميرمؤمنان7 در كتاب روضة كافى خطبهاى نقل شده كه چنين كارهايى را بدعت و خلاف دستورات پيامبر9 شمرده است:
سليم بن قيس هلالى مىگويد: اميرمؤمنان7 در جمع خاصان و شيعيانش خطبهاى خواند… آنگاه فرمود: حكمرانان پيش از من كارهايى انجام دادهاند كه در آنها با پيامبر خدا9 مخالفت كردند و از روى تعهد راه خلاف پیمودند و پيمانش را شكستند و سنت و روشش را تغيير دادند و اگر من بخواهم مردم را به ترك آنها وادارم و به جاى اصلى آنها باز گردانم و به همان ترتيب كه در زمان پيامبر9 بود مقرر دارم، لشكر از پيرامون من پراكنده شوند تا جز خودم تك و تنها نمانم و يا اندكى از شيعيان من كه برترى مرا شناخته و وجوب اطاعت و امامت مرا از روى كتاب خداى ـ عزّوجلّ ـ و سنت پيامبرخدا9 دانستهاند، بهجاى ماند. (اگرمردم مخالفت نمی کردند) مىديديد كه من دستور مىدادم تا مقام (حضرت) ابراهيم7 را به جاى اصلى آن كه پيامبرخدا9 آن را در آنجا نهاده بود برمىگرداندم.»[31]
از اين روايت چند برداشت ميتوان کرد:
اولاً: از آن استفاده مىشود كه جاى اصلى مقام، مكان فعلى نبوده بلكه نزد ديوار كعبه بوده است.
ثانياً: ظاهر اين روايت دلالت مىكند كه تغيير مكان مقام ابراهيم بدعت و امر نامشروعى است.
اهل سنت براى عمل خليفة دوم اينگونه استدلال كردهاند:
اگر عمل عمر صحيح نبود، چرا صحابه و تابعين به او اعتراض نكردند، پس عدم اعتراض دليل بر صحّت عمل او است.
در پاسخ اين استدلال بايد گفت: چنين نيست كه عدم اعتراض به يک عمل، دليل بر درستى آن باشد؛ زيرا عدم اعتراض يا ناشى از جهل و ناآگاهى است و يا نبود موقعيت؛ ممکن است آن دسته از صحابه که اعتراض نكردند آگاه به مساله نبودهاند و برخى نيز چون اميرمؤمنان7 معترض بودند اما موقعيت سياسى و جوّ حاكم اجازة اعتراض به آنان نمىداد.
5. نقش مقام ابراهيم در حدّ مطاف
درحدّ طواف، ميان مشهور فقهاي قدما و ميان فقهاي متأخر و معاصر اختلاف است. فتوای قدما آن است که طواف باید ميان مقام ابراهیم وخانة خدا انجام گیرد. برخلاف متأخرین ومعاصران که قائل به توسعة مطاف هستند.
پرسش: نقش مقام در ارتباط با حد مطاف طبق فتوای قدما چیست؟
1. آيا ملاك تعيين حدّ مطاف، مقام (سنگ) است يا بنا و قبهاى كه مقام در آن جاى گرفته است؟
2. آیا مقام ارتباطی با حدّ مطاف دارد؟
پاسخ: روايت محمد بن مسلم، حدّ را ميان مقام و بيت مىدانست. پيشتر گذشت، مراد از مقام سنگى است كه جاى پاى حضرت ابراهيم7 بر آن نمايان است و در عهد ابراهيم خليل و پيامبرخدا7 كه به ديوار كعبه چسبيده بود، بنا و قبّهاى براى او در تاريخ ثبت نشده است. شواهد و قرائن حاكى از آن است كه وقتى مقام به مكان فعلى انتقال يافت، جهت حفاظت از آن، محفظه و بنا و قبهاى براى آن ساخته شد.[32]
و آنچه طبق فتواى مشهور قدما، ملاك حد مطاف است، مقام (سنگ) است نه بنا و قبة آن…
شيخ محمدحسن نجفى، صاحب جواهر مىنويسد: آنچه در تعيين حد مطاف معتبر است، مقام اصلى (سنگ) است نه بنا بر آن.[33]
درپاسخ سؤال دوم باید گفت:
مقام هیچ نقشى درتعيين حدّ مطاف ندارد. پس اگر مقام را جابهجا كنند و یا آن را بردارند، طبق فتوای قدما همين مسافت[34] بايد در طواف مراعات شود. دليل آن، خبر زراره و اخبارى است كه پيشتر خوانده شد.[35]
در روایت محمدبن مسلم آمده بود:
«وَ الحَدُّ قَبْلَ الْيَومِ وَ اليَوْمَ وَاحِدٌ قَدْرَ مَا بَيْنَ المَقامِ وَ بَينَ الْبَيتِ مِنْ نَواحِى الْبَيتِ كُلِّهَا…»
«حدّ مطاف در گذشته (زمان پيامبر9 که به کعبه چسبيده بود) و امروز يكى است و آن، حدّ ميان مقام و كعبه در همة نواحى خانه مىباشد.»
این جمله آشکارا بیان می کند که مقام ابراهیم هیچ دخا لتی درتعیین حد ومرزمطاف ندارد؛ زيرا در عصر پیامبر، مقام درکنارکعبه قرارداشته، در عین حال، حدّ مطاف به همان اندازه بود که امروز معین است. آنچه از روایت استنباط میشود این است که مقام درجایی قرارگرفته که مرز و حدّ مطاف از آنجا محاسبه میشود. بنابراین، اگر روزی بیاید که به دلیلی مقام ابراهیم را جابه جا کنند، هیچ تغییری درحدّ مطاف طبق فتوای قدما حاصل نخواهد شد.
مسألة دیگری که در مورد مقام ابراهیم مطرح گرديده، خواندن نماز طواف نزد مقام ابراهیم است.
از آیة «وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً»[36] استفاده مى شود که محل نماز طواف بايد از مقام ابراهيم اتخاذ شود. «مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ…» بيش از اين بيان نمىكند كه محلّ نماز طواف بايد برگرفته از مقام ابراهيم باشد. بدين ترتيب مقام در نماز طواف موضوعيت پيدا مىكند. در هرجا كه قرار گرفته باشد؛ خواه در جوار كعبه و خواه در مکان کنوني، باید در مقابل و جلو نماز گزار قرار گيرد. همچنان که در روایت صحيحة معاوية بن عمار از امام صادق7 آمده است:
«تَأْتِي مَقَامَ إِبْرَاهِيمَ فَتُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ اجْعَلْهُ أَمَاماً…».[37]
«به مقام ابراهیم میآیی، پس آن را در مقابل و رو بهرو قرار میدهی….»
در روایت دیگر از امامصادق7 آمده است نماز طواف واجب، جز درپشت مقام جایز نیست:
«لَيْسَ لأَحَدٍ أَنْ يُصَلِّيَ رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ إِلاَّ خَلْفَ الْمَقَامِ لِقَوْلِ اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ (وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى) فَإِنْ صَلَّيْتَهُمَا فِي غَيْرِهِ فَعَلَيْكَ إِعَادَةُ الصَّلاَةِ».[38]
«بر کسي جايز نيست دو ركعت نماز طواف را جز پشت مقام ابراهيم بخواند، به دليل بيان خداوند بزرگ که فرمود: از مقام ابراهيم نمازگاه برگزينيد. پس اگر اين نماز را در غير اين مكان خواندى، بايد اعاده كني.»
ازرقی مینویسد:
«چون ابراهیم خلیل از كار دعوت فراغت يافت، مأمور شد كه مقام را قبلة خود قرار دهد. ابراهيم7 آنرا كنار درِ كنونى كعبه قرار داد و مدّتها هم قبله بود. پس از او، اسماعيل7 هم به جانب آن و روبهروى درِکعبه نماز مىگزارد. پيامبر9 مأمور شد به جانب بيت المقدس نماز بگزارد و پيش از هجرت و مدتى پس از آن، همچنان به جانب بيت المقدس نماز مىگزارد، تا آنكه خداوند متعال آنچه را كه براى خود و پيامبرانش برگزيده بود، قبله قرار داد.
پيامبر9 در مدينه رو به ناودان كعبه نماز مىگزارد. (يعنى جهت قبله به جانب شمالى كعبه و ناودان آن بود). و چون به مكه مىآمد، چنان رو به كعبه مىايستاد كه مقام روبهروى ايشان بود.»[39]
آيت اللَّه فاضل= میفرمودند: «شايد سر اينكه از ديرباز به هنگام برپايى نماز جماعت، امام مسجد الحرام و مأموران پشت مقام و رو به روى كعبه مىايستند و نماز مىخوانند، پيروى از همان عمل ابراهيم خليل7 و پيامبر خدا9 باشد.»[40]
و امّا دليل اين سخن كه «در خلف مقام، هرجا که قرار گرفته باشد» براى نماز موضوعيت دارد، روايتى است كه كلينى از ابراهيم بن ابو محمود نقل كرده است:
«قُلْتُ لِلرِّضَا7 أُصَلِّي رَكْعَتَيْ طَوَافِ الْفَرِيضَةِ خَلْفَ الْمَقَامِ حَيْثُ هُوَ السَّاعَةَ أَوْ حَيْثُ كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ9 ؟ قَالَ: حَيْثُ هُوَ السَّاعَة».[41]
«از حضرت رضا7 پرسيدم:
آيا دو ركعت نماز طواف را پشت مقام ابراهيم، همين جايى كه امروزه
قرار دارد، بخوانم يا جايى كه در زمان پيامبر خدا9 قرار داشته است؟
حضرت در پاسخ فرمود: همان جايى
كه امروزه قرار دارد.»
09122524083
[1] . فرهنگ لغت منجدالطلاب.
[2] . تاریخ مكه، ج2، صص 325 و 326
[3] . بقره : 225
[4] . آل عمران : 97
[5] . تفسیرآلاء الرحمان، ج1، ص315
[6] . بقره : 119
[7] . تفسیر مجمع البیان، ج1، ص384 ؛ ترجمة مجمع البيان، ج2، ص41 ؛ بحار، ج12، ص84 ، باب5
[8] . همان، ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص 44
[9] . حج : 27
[10] . ازرقى ، اخبار مكه، ج2، صص 324 و 325
[11] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 478، ابواب الطواف، باب 71، ح 1
[12] . اخبار مكه، ج2، صص 324 و 325 ؛ مجمع البيان، ج1، ص204
[13] . فقه الصادق، ج11، ص 245
[14] . اصطلاحات الاصول، آيت اللَّه مشكينى، ص152
[15] . فقه الصادق، ج 11، ص 24
[16] . تقريرات حج، ج2، ص96
[17] . من لايحضره الفقيه، ج2، ص 244، ح2308
[18] . وسائل الشيعه، ج 9، ص 478، ابواب الطواف، باب 71، ح1
[19] . تقريرات حج، ج2، ص71
[20] . وسائل الشيعه، ج9، ص479، ابواب الطواف، باب71، ح1
[21] . جواهر، ج19، ص296
[22] . ابن اثير، اسدالغابه، ج3، ص170
[23] . جواهرالكلام، ج 19، ص 297
[24] . جواهر، ج 19، ص 296
[25] . تاريخ مكه، ج 2، ص 327 ، «جاء سيل في خلافة عمر بن الخطاب، يقال له سيل أمّ نهشل، وإنّما سمي بأمّ نهشل، انّه ذهب بأمّ نهشل ابنة عبيدة بن أبي أحيحة سعيد بن العاص، فماتت فيه فاحتمل المقام من موضعه هذا، فذهب به حتى وجد بأسفل مكة ، فأتي به فربط إلى أستار الكعبة في وجهها، وكتب في ذلك إلى عمر، فأقبل عمر فزعاً ، فدخل بعمرة في شهر رمضان، وقد غبي موضعه وعفاه السيل، فدعا عمر بالناس، فقال : «أنشد الله عبداً عنده علم في هذا المقام»، فقال المطلب بن أبي وداعة السهمي: أنا يا أمير المؤمنين عندي ذلك، فقد كنت أخشى عليه هذا، فأخذت قدره من موضعه إلى الركن، ومن موضعه إلى باب الحجر، ومن موضعه إلى زمزم بمقاط، وهو عندي في البيت، فقال له عمر: «فاجلس عندي»، و أرسل إليها، فأتى بها فمدها فوجدها مستوية إلى موضعه هذا، فسأل الناس وشاورهم، فقالوا: نعم هذا موضعه، فلما استثبت ذلك عمر وحق عنده، أمر به فأعلم ببناء ربضه تحت المقام، ثم حوله فهو في مكانه هذا إلى اليوم…»
[26] . به ميزان الاعتدال ذهبى، ج3، ص409، ذيل شماره 6948
[27] . اسدالغابه، ج4، ص374
[28] . بقره : 119
[29] . ذكر الفقيه محمد بن سراقة العامري في كتابه «دلائل القبلة» في موضع المقام عند الكعبة: و من الباب؛ يعني باب البيت إلى مصلّى آدم7 حين فرغ من طوافه وأنزل الله عليه التوبة وهو موضع الخلوق من إزار الكعبة أرجح من تسعة أذرع، وهناك كان موضع مقام إبراهيم7 ، وصلّى النبي ـ صلى الله عليه (وآله) وسلّم ـ عنده حين فرغ من طوافه ركعتين، وأنزل الله عليه (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى) ثم نقله ـ صلّى الله عليه (وآله) وسلّم ـ إلى الموضع الذي هو فيه الآن، وذلك على عشرين ذراعًا من الكعبة…».
[30] . جواهر الكلام، ج19، ص298
[31] . كلينى، روضه كافى، ج 1، ص 85 ، ح 21، ترجمه سيدهاشم رسولى محلاتى، اسلاميه، 1350ش.
«[عَنْ] عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيه، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ، عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ، عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلاَلِيِّ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ … فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلاَةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ، نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ، مُغَيِّرِينَ لِسُنَّتِهِ، وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي، حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ [مَعَ] قَلِيلٍ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ـ عَلَيْهِ السَّلامُ ـ فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ …»
[32] . تاريخ مكه، ج2، ص330
[33] . جواهر الكلام، ج 19، ص 298
[34] . 5/26 ذراع.
[35] . جواهر الكلام، ج19، ص298
[36] . بقره : 125
[37] . تهذيب، ج5، ص136
[38] . تهذيب، ج5، ص137
[39] . ازرقى، اخبار مكه، ج2، صص324 و 325، «فلمّا فرغ أمر بالمقام، فوضعه قبلة ، فكان يصلّى إليه مستقبل الباب فهو قبلة إلى ما شاء الله ثمّ كان إسماعيل بعد يصلّي إليه إلى باب الكعبة ، ثمّ كان رسول الله ـ صلّى الله عليه (وآله) وسلّم ـ فأمر أن يصلّي إلى بيت المقدس، فصلى قبل أن يهاجر وبعد ما هاجر ، ثمّ أحب الله تعالى أن يصرفه إلى قبلته التي رضي لنفسه ولأنبيائه ـ عليهمالسلام ـ قال : فصلّى إلى الميزاب وهو بالمدينة، ثمّ قدم مكة ، فكان يصلي إلى المقام ماكان بمكة».
[40] . کتاب حج ، ج4
[41] . تهذيب، ج5، ص135؛ كافى، ج10، ص282