

فهرست
پیشگفتار
فصل اوّل.دوران تولد و کودکی: معجزهای در عصر تاریکی
گفتاراوّل.تولّد
فصل دوم.دوران نبوت: آغاز رسالت و درمصاف با نمرود
گفتاردوم.آغازرسالت ونمایشگاه آفرینش
گفتارسوم.نشان دادن صحنهای از قیامت
گفتارچهارم.گفتگو با آذر(بت تراش معروف)
گفتارپنجم.احتجاج با ستاره و ماه وخورشیدپرستان
گفتارششم.احتجاج با بت پرستها
گفتارهفتم.نقشه شکستن بتها
گفتارهشتم.محاکمه
گفتارنهم.معجزه نجات
گفتاردهم.سخن نمرود
گفتاریازدهم.مناظره نمرود با ابراهیم (ع)
گفتاردوازدهم.تبعید ازبابل
گفتارسیزدهم.دستورمصادره اموال
فصل سوم.هجرت ابراهیم خلیل به فلسطین
گفتارچهاردهم.غیرت ناموسی
گفتارپانزدهم. احترام شاه
گفتارشانزدهم. تقاضاى فرزند صالح
گفتارهیفدهم. بردن هاجرواسماعیل به سرزمین مکه
گفتارهیجدهم. آب زمزم
فصل چهارم.هجرت به مکه و بنای کعبه
گفتارنوزدهم.بنای کعبه
گفتاربیستم.مقام ابراهیم
گفتاربیست ویکم.حجر الاسود
گفتاربیست ودوم.نقشه کعبه
گفتاربیست وپنجم. دعاپس ازاتمام بنای کعبه
گفتاربیست وششم. اعلان به حج
گفتاربیست وهفتم. قربانی اسماعیل
گفتاربیست وهشتم.برخی صفات ومقام ابراهيم ع در قرآن
گفتاربیست ونهم. پایان زندگی
پیشگفتار
ابراهیم خلیل(ع) یکی از بزرگترین پیامبران الهی است که داستان زندگیاش سراسر درس، حکمت،خداباوری و مبارزه با شرک و بتپرستی است.درقرآن درسوره نحل آیه۱۲۰-۱۲۳چنین توصیف شده است:ابراهیم ع خلیل الله به تنهایی یک امت بود، مطیع فرمان خدا، و خالى از هر گونه انحراف، و هرگز از مشركان نبود. شكرگزار نعمتهاى پروردگار ، وبرگزيده خدا که او را به راه راست هدايتش كرد. و ما در دنيا به او همت نيكو داديم، و در آخرت از صالحان است. (ای پیامبر) به تو وحى فرستاديم كه از آئين ابراهيم، كه خالى از هر گونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروى كن. [1]
علامه طباطبایی می نویسد: «سر گذشت ابراهيم (ع) يك دوره كامل از سير عبوديت را در بر دارد … حركتى كه از نفس بنده آغاز گشته، به قرب خدا منتهى مىشود،…سرگذشت آن جناب وقايعى بظاهر متفرق است، كه در واقع زنجيروار بهم مي پيوندد و يك داستانى تاريخى درست مىكند، كه اين داستان از سير عبودى (وخداجویی) ابراهيم (ازدوران نوجوانی تاکهن سالی) حكايت دارد، سيرى كه از بندهاى بسوى خدا آغاز مىگردد، سيرى كه سر تا سرش ادب است. ادب در سير، ادب در طلب، ادب در حضور، ادب در همه مراسم حب و عشق و اخلاص، كه آدمى هر قدر بيشتر در آن تدبر و دقت كند، اين آداب را روشنتر و درخشندهتر مىبيند.» [2]
زندگى ابراهيم خلیل (ع) در چهاردوره خلاصه می شود:
۱.دوران تولد وکودکی.۲.دوران نبوت وبت شکنی ۳. دوران هجرت از بابل به سرزمين فلسطين ومصر۴.دوران بنای کعبه ومناسک حج.
فصل اوّل.دوران تولد و کودکی: معجزهای در عصر تاریکی
در سرزمین بابل، (حدود ۸۵کیلومتری جنوب بغداد در عراق)، پادشاهی ستمگر به نام نمرود بن کنعان حکمرانی میکرد. او نه تنها خود را حاکم مطلق مردم میدانست، بلکه ادعای خدایی داشت و مردم را به پرستش خود و بتهای سنگی و چوبی فرا میخواند. بت پرستى ازمنظرنمرود وسيله مؤثرى براى” تحميق” و” تخدير” افكار مردم ساده لوح واستمرارحکومتش بشمار می آمد، به همین خاطربه شدت از آن حمايت مىكرد و هر گونه اهانت و توهين به بتها را يك گناه بزرگ و جرم نابخشودنى مىدانست.
گفتاراوّل.تولّد
آسمان پرستاره وتاریک شب، ستارهشناسان دربار نمرود را گرد هم آورده بود. آنها با دقت به آسمان خیره شده بودند وستاره ها رصد وچیزهایی زیر لب زمزمه میکردند.ظاهرا خطری راکشف کرده بودند.سراسیمه به کاخ نمرود رفتند.یکی با وحشت فریاد زد: “پادشاها! ستارهها خبر از تولد کودکی میدهند که سلطنت شما را به چالش خواهد کشید و بساط بتپرستی را برخواهد چید!”
رنگ از چهره نمرود پرید. او که خود را خدای سرزمین بابل میدانست، نمیتوانست اجازه دهد کسی قدرت او را تهدید کند. بلافاصله دستور داد: “تمام زنان باردار را زیر نظر بگیرید! هیچ پسری نباید متولد شود!ونباید زنده بماند!
مأموران نمرود در شهر پخش شده شهرراغرق کردند وبه جستجوپرداختند.مردان رااز زنان جدا کردند.زنان حامله را توسط قابله هازیرنظرگرفتند تا از تولد این کودک که مطابق پیشگویی ستارهشناسان میتوانست پایان حکومت نمرود باشد، جلوگیری شود.درشهرولوله ای شده بود.اما تقدیر الهی چیز دیگری بود.اگرخداوندبخواهد کاری صورت بگیردهیچ مخلوقی قادرنیست ازآن جلوگیری کند.[3] خداوندبهترین وماهرترین طراح ونقشه کش است.[4]
در همان روزهای تاریک وسخت و وحشتناک، زنی باردار شد. او با ترس و اضطراب بارداری خود را مخفی کرد. زمان زایمان که نزدیک شد، بیآنکه کسی بداند، از شهر خارج شد و در غاری دورافتاده، پسری به دنیا آورد – پسری که بعدها ابراهیم خلیل نام گرفت.
مادر با قلبی مضطرب، ورودی غار را با سنگهای بزرگ پوشاند و با اشک در چشم، فرزندش را به خدا سپرد و به شهر بازگشت. خداوندی که ابراهیم را برای رسالتی بزرگ انتخاب کرده بود، معجزهای آفرید: از سرانگشتان کودک چشمهای از شیر جاری شد که تغذیه او را تأمین میکرد.
در سکوت و تاریکی غار، ابراهیم روز به روز رشد میکرد. او حدود سیزده سال از عمر خود را در این غار گذراند، دور از چشم مأموران نمرود و در پناه الطاف خدای بزرگ.
سرانجام، ابراهیم به نوجوانی رسید، مادرش با دیدن پسرش که اکنون نوجوانی وارسته و هوشمند شده بود، با اشک شوق که از چشمانش جاری بود دست فرزندش را گرفت و گفت: “پسرم، اکنون زمان آن رسیده که به شهر بازگردی. خداوند تو را برای هدفی بزرگ حفظ کرده است.”
فصل دوم.دوران نبوت: آغاز رسالت و درمصاف با نمرود
گرچه تاریخ دقیقی از سن ابراهیم هنگام دریافت مقام نبوت در دست نیست، اما آنچه از تاریخ بر میآید این است که او در نوجوانی به مقام نبوت رسید. در قرآن سوره مریم آیه۴۱ میخوانیم: در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او بسیار راستگو و پیامبر خدا بود. [5] برخی از مورخان نوشتهاند که ابراهیم هنگام داستان آتشسوزی تنها ۱۶ سال داشت .
گفتاردوم.آغازرسالت ونمایشگاه آفرینش
ابراهیم با قلبی پر از ایمان و ذهنی روشن وبصیرازغار،قدم به شهر بابل گذاشت. آنچه میدید برایش باورنکردنی بود: مردمانی که در برابر بتهای سنگی و چوبی سجده میکردند، خورشید و ماه و ستارگان را میپرستیدند، و ازنمرود پادشاه ستمگر اطاعت کورکورانه میکردند.
خداوند به ابراهیم تجلی خاصی بخشید.به اوحکمت وعلم داد.درهمان آغاز اورابه نمایشگاه آفرینش بردتاعظمت حیرت انگیزخلقت را به چشم ببیند.درسوره انعام آیه۷۵آمده است: و اینگونه ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از یقینکنندگان باشد. [6] عجب عظمتی دارداین نمایشگاه خلقت.آسمانها وکهکهشانهاوستارگان وکرات حیرت انگیز.آفرینش انسان دربرابراین عظمت،یک نقطه هم به حساب نمی آید.
گفتارسوم.نشان دادن صحنهای از قیامت
ایمان در قلب ابراهیم مانند خورشید میدرخشید، اما او مشتاق بود تا درک عمیقتری از قدرت خداوند داشته باشد. یک روز که در کنار ساحلی قدم میزد، لاشه حیوانی را دید که بخشی از آن در آب و بخشی دیگر در خشکی قرار دارد. پرندگان و حیوانات دریایی و خشکی هر کدام بخشی از آن را میخوردند .
این منظره ابراهیم را به فکر فرو برد: “اگر بدن انسان پس از مرگ اینگونه جزئی از بدن جانداران دیگر شود، در روز قیامت چگونه زنده میشود؟”
او با اشتیاق از خداوند پرسید: پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟
خداوند فرمود: مگر ایمان نداری؟
ابراهیم پاسخ داد: آری، ایمان دارم، اما میخواهم قلبم آرامش یابد.
خداوند به او دستور داد: چهار نوع پرنده گوناگون را انتخاب کن، آنها را ذبح کن و گوشت آنها را در هم بیامیز. سپس آنها را به چند قسمت تقسیم نما و هر قسمت را بر فراز کوهی قرار بده. آنگاه آنها را صدا بزن.” [7]
ابراهیم چنین کرد و با شگفتی دید که اجزای پراکنده پرندگان از نقاط مختلف جمع شدند و زنده شدند و به سوی او پرواز کردند. [8] این تجربه معنوی ایمان او را عمیقتر کرد و قلبش از یقین سرشار شد.
گفتارچهارم.گفتگو با آذر(بت تراش معروف)
در شهر بابل، ابراهیم با عموی خود آذر(که درقرآن به نام پدرآمده) زندگی میکرد. آذر،بتتراش معروفی بود.با دستان خود بتهایی میساخت ومی فروخت و مردم هم آن بتهای بی جان رامیپرستیدند. این برای ابراهیم که حقیقت توحید را شناخته بود، بسیار غم انگیز بود .
یک روز ابراهیم از آذر پرسید: “عمو! چرا چیزهایی را میپرستی که نمیشنوند و نمیبینند وهیچ سودی به تو نمیرسانند؟”
آذر با تعجب به این نوجوان نگاه کرد و گفت: “پدران ما اینگونه بودند و ما از آنها پیروی میکنیم.”
ابراهیم با مهربانی اما قاطعانه گفت: “ای عمو! دانشی به من داده شده که به تو داده نشده است. از من پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم. عمو! شیطان را پرستش نکن، زیرا شیطان نسبت به خداوند مهربان نافرمان است. ای عمو! من میترسم که عذابی از جانب خداوند رحمان به تو برسد و تو یار شیطان شوی [9]
آذر که از این سخنان خشمگین شده بود، فریاد زد: “آیا تو از خدایان من رویگردانی، ای ابراهیم؟ اگر دست ازاین عقیده برنداری، تو را سنگسار خواهم کرد! از من دور شو!”
ابراهیم با آرامش پاسخ داد: “سلام بر تو باد! برای تو از پروردگارم آمرزش خواهم خواست. او همواره به من مهربان بوده است. و از شما و آنچه غیر از خدا میخوانید کناره گیری میکنم و پروردگارم را میخوانم، امید است که در خواندن پروردگارم بدبخت نباشم. [10]
روزی آذر از ابراهیم خواست به همراه فرزندانش بتها را به بازار ببرد و بفروشد. ابراهیم ریسمانی به گردن بتها انداخت و آنها را روی زمین میکشید و فریاد میزد: “مردم! بیایید این بتهای بیجان و بیشعور را که نه میشنوند و نه میبینند و نه سود و زیانی میرسانند، بخرید! [11]
رفتار ابراهیم برای آذر و بتپرستان بسیار توهینآمیز بود. آذر، گاه ابراهیم را نصیحت، گاه تهدید و گاه زندانی میکرد، اما هیچ کدام از این روشها در اراده پولادین ابراهیم ع خللی ایجاد نکرد .
گفتارپنجم.احتجاج با ستاره و ماه وخورشیدپرستان
درشهربابل عده ای بتکده داشتند. وعده ای اجرام آسمانی(ماه وخورشید وستاره ها)رامی پرستیدند.ابراهیم با هرکدام با منطق قوی وگویا به روشنگری پرداخت.قرآن درسوره انعام، آیات ۷۵-۷۹قصه ابراهیم باستاره وماه پرستان راچنین نقل می کند:شبی تاریک وپرستاره ، ابراهیم گروهی از مردم را دید که به پرستش ستاره “زهره” مشغول بودند. تصمیم گرفت با منطق و استدلال، این خرافه پرستی آنان را آشکار کند. ابراهیم به ستاره اشاره کرد و با تعجب گفت: “آیا این خدای من است؟”سرانجام این ستاره درخشان غروب کرد، وابراهیم گفت: “من غروبکنندگان را دوست ندارم.”
سپس، ماه زیبا طلوع کرد و گروهی برای پرستش آن گرد آمدند. ابراهیم پرسید: “آیا این خدای من است؟” اما زمانی که ماه نیز غروب کرد، گفت: “اگر پروردگارم مرا هدایت نکند، قطعاً از گروه گمراهان خواهم بود.”شب پرستاره وماه به پایان رسید وخورشید با شکوه وچشم نواز طلوع کرد.خورشیدپرستان که به انتظارش ایستاده بودند با طلوعش به نیایش مشغول شدند.ابراهیم گفت: “آیا این خدای من است؟ این از همه بزرگتر است!”ازماه وستاره بزرگ ترودرخشان تراست. اما روزبه پایان آمد وخورشید نیز غروب کرد وازنگاه ها ناپدیدشد.این چه خدایانی اندکه ماندگارنیستند وافول می کنند. ابراهیم که این جهالت ونادانی قوم رامی دیدید غمگین بود وقاطعانه اعلام کرد: “ای قوم! من از آنچه شریک خدا قرار میدهید، بیزارم. من با خلوص تمام، روی خود را به سوی کسی میکنم که آسمانها وکرات آسمانی وماه وستاره وخورشید و زمین را آفریده است و من هرگز از مشرکان نخواهم بود. [12]
گفتارششم.احتجاج با بت پرستها
استدلال واحتجاج ابراهیم با کواکب پرستان راه به جایی نبرد.ابراهیم به سراغ بت پرستها رفت وبا آنان به گفتگوپرداخت.قوم با وى درموردپرستش خدای واحد به گفتگو پرداختند. ابراهيم گفت: چرا درباره پرستش خدای واحد با من گفتگو مىكنيد. درحالى كه خداوند مرا (با دلايل روشن) هدايت كرده است.
“چگونه از چیزهایی که شما شریک خدا قرار دادهاید بترسم، در حالی که شما از این که برای خدا شریک قرار دادهاید که هیچ دلیلی برایش ندارید، نمیترسید؟ راست بگویید، کدامیک از ما – بتپرستان یا یکتاپرستان – سزاوارتر به امنیت هستیم؟”بتها امنیت وآرامش می دهند یا خدای واحد!آرى) آنها كه به خداوندايمان آوردند و ايمان خود را با شرك نياميختند، امنيت ازآن آنها است و آنها هدايت يافتگانند. [13] بت های سنگ وچوب که با دست خودتان ساخته شدند،نه شعوردارند ونه کاری ازآنها ساخته است چگونه می توانند برای شما امنیت وآرامش بیاورند!
استدلالهای منطقی ابراهیم زمزمههایی در شهر ایجاد کرد ونقل مجالس شده بود. و چيزى نگذشت که مردم از یکدیگر میپرسیدند: اين جوان كيست كه با اين منطق گويا و بيان رسا در دلهاى توده مردم راه باز مىكندوبت پرستی را خرافه وشرک می خواند.؟! ولی تعصب ها ی جاهلانه وتلقیدکورکورانه ازنیاکان پرده برعقل وچشم آنها انداخته واجازه نمی داد مردم دست ازخرافه پرستی دست بردارند وبه گرد این پیامبر بزرگ جمع شوند وسخن اورابپذیرند و خدای واحد را بپرستند وراه سعادت بپویند.
درسوره انبیاء آیات ۵۷تا۶۷به تفصیل به بت شکنی ابراهیم خلیل پرداخته است.ابراهیم پس از تلاش برای هدایت قوم با زبان منطق و استدلال، دید اینان اهل منطق واستدلال نیستند.تعصب و لجاجت آنها مانع از پذیرش حق است.باید پرده لجاجت را پاره کرد.ابراهیم خلیل تصمیم گرفت با اقدامی شجاعانه، پوچی پرستش این سنگ وچوب ها را درعمل به آنها نشان دهد. به بت پرستها اعلان کردکه روزی به حساب بتهای بی خاصیت خواهدرسید. به خدا سوگند، من نقشهاى براى نابودى بتهاى شما به هنگامى كه خودتان حاضر نباشيد و از اينجا بيرون رويد خواهم كشيد”! [14]
بتپرستان بابل هر سال روزی را به عنوان عید بتها جشن میگرفتند. آنها غذاهایی در بتخانه میگذاشتند و سپس دستهجمعی به خارج از شهر میرفتند ودر پایان روز بازمیگشتند تا از آن غذاها که به اعتقادشان متبرک شده بود، بخورند .
آنها از ابراهیم نیز خواستند همراهشان برود، اما او به بهانه بیماری از رفتن با آنها خودداری کرد. هنگامی که همه از شهر بیرون رفتند وکسی درشهرباقی نماند،ابراهیم فرصت را مناسب دید.شجاعانه وبیهراس از خطری که در انتظارش بود، تبری برداشت و به بتخانه گام نهاد.عجب بتخانه ای.همه خدایان دروغین ومجسمه هایی ازسنگ وچوب،بزرگ وکوچک بتخانه را تزیین بخشیده بودند. جلوی هرکدام غذایی گذاشته شده بود.ابراهیم اندکی به نظاره نشست.سکوتی عجیب برفضای بتخانه حاکم بود.فقط ابراهیم بودوبتهای رنگارنگ وقدونیم قد.به بتها غذا تعارف کرد. و گفت: “چرا از این غذاهای لذیذ نمیخورید؟ چرا ساکت هستید چرا حرف نمیزنید؟ابراهیم ازنادانی قوم رنج می کشید.وقت شکستن سکوت فرارسید. تبررا بالا برد و با ضربات محکم وپی درپی بتها را شکست.درمیان بتها بتی ازهمه بزرگتر به چشم می خورد.ابراهیم به این بت رسید.به خودگفت:این بت بایدسالم بماند.برای روزمبادا بکارمی آید.تبر را بر دوش بت بزرگ گذاشت تا به ظاهر او مسئول شکستن سایر بتها باشد.
بتخانه زیبا وچشم نوازحالابه ویرانهای از قطعات سنگ و چوب تبدیل شد.مردم از جشن سالانه بازگشتند وبه بتخانه رفتند.چه منظرهی وحشتناکی! شایدخواب می دیدند.نه. خدایانشان قطعهقطعه شده بر زمین افتاده بودند.
با خشم فریاد زدند: “چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ او قطعاً از ستمکاران است!” برخی گفتند: “ما جوانی را شنیدیم که از بتها به بدی یاد میکرد.او را ابراهیم مینامند. [15]شایدکاراوباشد.گمانشان درست بود.به جزابراهیم خلیل کسی شجاعت وشهامت چنین کاری را نداشت.دل شیرمی خواهد که به مبارزه طاغوت ویک ملت خرافه پرست برخیزی وخدایانشان را تکه تکه کنی!
مردم جلوی بتخانه تجمع کردند.فریادمی زنند ابراهیم،ابراهیم اورادستگیرکنید.ماموران حکومتی ابراهیم را یافته دستگیر وبه محکمه آوردند.جارچيان در شهر فرياد زدند كه هر كس از ماجراى خصومت ابراهيم و بدگويى او نسبت به بتها آگاه است حاضر شود، و به زودى هم آنها كه از اين موضوع آگاه بودند و هم ساير مردم اجتماع كردند تا ببينند سرانجام كار اين متهم به كجا خواهد رسيد.
شور و ولوله عجيبى در مردم افتاده بود، چرا كه از نظر آنها جنايتى بىسابقه توسط يك جوان ماجراجو در شهر رخ داده بود كه بنيان اعتقادی مردم را به لرزه درآورده بود.
دادگاه تشكيل شد و زعماى قوم در آنجا جمع بودند. بعضى مىگويند: خود نمرود نيز بر اين ماجرا نظارت داشت.
نخستين سؤالى كه از ابراهيم كردند اين بود” گفتند: ابراهيم آیا تواين كار را با خدايان ما كردهاى؟
ابراهيم پاسخی گفت كه آنها را سخت در محاصره قرار داد، محاصرهاى كه قدرت بر نجات از آن نداشتند.ابراهیم گفت: اين كار را بت بزرگ آنها كرده! از بتهاى دست و پا شكسته سؤال كنيد اگر سخن مىگويند! كه اين بلا را چه كسى بر سر آنها آورده است؟.
اصول جرمشناسى مىگويد: متهم كسى است كه آثار جرم را همراه دارد،در اينجا آثار جرم در دست بت بزرگ است.تبربه گردن اوست.چرا شما به سراغ من آمديد؟ چرا خداى بزرگتان را متهم نمىكنيد؟آيا احتمال نمىدهيد او از دست خدايان كوچك خشمگين شده و يا آنها را رقيب آينده خود پنداشته و حساب همه را يك جا رسيده است؟!ابراهيم ع مىخواست عقائد خرافى و بىاساس بتپرستان را به رخ آنها بكشد،و به آنها بفهماند كه اين سنگ و چوب هاى بىجان آن قدر بىعرضهاند كه حتى نمىتوانند يك جمله سخن بگويند واز عبادتكنندگانشان يارى بطلبند، تا چه رسد كه بخواهند به حل مشكلات آنها بپردازند!
سخنان ابراهيم، چون تیری به هدف نشست.بتپرستان را به خودآورد ، و جدان خفته آنها را بيدار كرد و همچون طوفانى كه خاكسترهاى فراوان را از روى شعلههاى آتش برگيرد و فروغ آن را آشكار سازد، فطرت توحيدى آنها را از پشت پردههاى تعصب و جهل و غرور آشكار ساخت.
در يك لحظه كوتاه و زودگذر از اين خواب عميق و مرگ زا بيدار شدند،وگفتند:
به خويشتن ظلم و ستم كرديد وهمچنین بر جامعهاى كه به آن تعلق داريد و به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها. چنان كه قرآن مىگويد:” آنها به و جدان و فطرتشان بازگشتند و به خود گفتند حقا كه شما ظالم و ستمگريد” [16]
تا اينجا ابراهيم موفق شد يك مرحله بسيار حساس و ظريف تبليغ خود را كه بيدار ساختن وجدانهاى خفته است از طريق ايجاد يك طوفان روانى وشناختی اجرا كند.
ولى افسوس كه زنگار جهل و تعصب و تقليد كوركورانه نیرومندتر از آن بود كه با نداى صيقلبخش اين قهرمان توحيد به كلى زدوده شود.
افسوس كه اين بيدارى روحانى و مقدس چندان به طول نيانجاميد، و در ضمير آلوده و تاريكشان از طرف نيروهاى اهريمنى و جهل، قيامى بر ضد اين نور توحيدى صورت گرفت و همه چيز به جاى اول بازگشت.آنها درحالی که سرهاشان واژگونه وسربه زیرشده بود گفتند: تو ميدانى اين بتها هرگز سخن نمىگويند! [17]
اينجا بود كه ميدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهيم قهرمان گشوده شد تا شديدترين حملات خود را متوجه آنها كند، و مغزهايشان را زير رگبارى از سرزنش منطقى و بيداركننده قراردهد. ابراهیم فرياد زد: آيا شما معبودهاى غير خدا را مىپرستيد كه نه كمترين سودى به حال شما دارند و نه كوچكترين ضررى!اين خدايان پندارى كه نه قدرت بر سخن دارند، نه شعور و دركى، نه مىتوانند از خود دفاع كنند، و نه مىتوانند بندگان را به حمايت خود بخوانند، اصلا اينها چه كارى ازشان ساخته است و به چه درد مىخورند؟! آيا اين كار شما احمقانه نيست؟! اين معلم توحيد، سخن را از اين هم فراتر برد و با تازيانههاى سرزنش بر روح بىدردآن قوم بی خرد كوبيد و گفت: اف بر شما، و بر اين معبودهايى كه از غير اللَّه” انتخاب كردهايد! آيا نمی انديشید، و عقل در سر نداريد؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ) [18].
گرچه با استدلالات منطقى ابراهيم، همه بتپرستان محكوم شدند و خودشان هم در دل به اين محكوميت اعتراف كردند، ولى لجاجت و تعصب شديد آنها نه تنهامانع از پذيرش سخن حق شد كه تصميم بسيار شديد و خطرناكى در باره ابراهيم گرفتند.كشتن ابراهيم به بدترين صورت يعنى سوزاندن و خاكستر كردن! باخشم فریادزدند: اورا بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد.[19]
معمولا رابطه معكوسى ميان” زور” و” منطق” وجود دارد، هر قدر زور انسان بيشتر مىشود منطق او ضعيفترمىگردد. جز در مردان حق كه هر چه قويتر مىشوند متواضع تر و منطقىتر مىگردند.
زورگويان مستکبرهنگامى كه از راه منطق به جايى نرسيدند فورا تكيه بر زور و قدرتشان مىكنند، ودر مورد ابراهيم درست از همين نسخه استفاده شد.
سلطهگران زورگو براى تحريك تودههاى ناآگاه، معمولا از نقطههاى ضعف رواني استفاده مىكنند، شعارهايى دادند كه به اصطلاح به رگ غيرت آنها بخورد گفتند: اينها خدايان شما هستند، مقدساتتان به خطر افتاده، سنت نياكانتان زير پا گذاشته شده، غيرت و حميت شما كجا است؟ چرا اين قدر ضعيف و زبون هستيد چراخدايانتان را يارى نمىدهيد، ابراهيم را بسوزانيد و خدايانتان را يارى بدهيد اگر كارى از شما ساخته است و توانى در تن و قدرتى در جان داريد.ببينيد همه مردم از مقدساتشان دفاع مىكنند، شما كه همه چيزتان به خطر افتاده چراکاری نمی کنید! بااین جنگ شناختی توانستند مردم را بر ضد ابراهيم بشورانند وبررای خود تایید بگیرند.
براى سوزاندن ابراهیم دستورداده شدهيزم بیاورند.و بجاى چند بار هيزم كه براى سوزاندن چندين نفر كافى است هزاران بار و كوهى از هيزم،بر روى هم انباشته شد. ماموران هیزمها را به آتش کشیدند. کوهی از آتش به وجود آمد.خواستندبا اين عمل هم انتقام خود را بهتر گرفته باشند، و هم ابهت و عظمت پندارى بتها كه سخت با برنامه ابراهيم آسيب ديده بود تا حدى تامين کنند. تاريخ نويسان در اينجا مطالب بسيارى نوشتهاند كه هيچگونه بعيد به نظر نمىرسد:
از جمله مىگويند: چهل روز مردم براى جمعآورى هيزم كوشيدند و از هر سو هيزم هاى خشك فراوانى جمعآورى كردند، كار به جايى رسيد كه حتى زنانى كه كارشان در خانه پشمريسى بود از درآمد آن هيزمى تهيه كرده بر آن مىافزودند، و بيماران نزديك به مرگ از مال خود مبلغى براى خريدارى هيزم وصيت مىنمودند و حاجت مندان براى برآمدن حاجاتشان نذر مىكردند كه اگر به مقصود خود برسند فلان مقدار هيزم بر آن بيفزايند.
هنگامى كه آتش برافروخته شد چنان شعلهاش عظيم بود كه پرندگان قادر نبودند ازآن منطقه بگذرند.
بديهى است به چنين آتش گستردهاى نمىتوان نزديك شد تا چه رسد به اينكه بخواهند ابراهيم را در آن بيفكنند، ناچار از” منجنيق”(وسیله پرتاب گر) استفاده كردند، ابراهيم را برآن نهاده و با يك حركت سريع به درون آن درياى آتش پرتاب نمودند. [20]
گفتارنهم.معجزه نجات
شعله های آتش وصدای سوختن هیزم ها،چنان وحشت انگیزبود،که حتی خیره شدن به آن هم زجرآوربود.روایات عجیبی ازروایان شيعه و اهل تسنن درترسیم آن فضا نقل شده وشنیدنی است. هنگامى كه ابراهيم را بالاى منجنيق گذاشتند و مىخواستند در آتش بيفكنند، آسمان و زمين و فرشتگان فرياد برآوردند، و از پيشگاه خداوند تقاضا كردند كه اين قهرمان توحيد و رهبر آزاد مردان را حفظ كند.
به روایت امام صادق (ع): جبرئيل در هوا ابراهیم را ديدار نموده گفت: آيا حاجتى دارى؟ فرمود: به تو نه.جبرئيل گفت: ” پس نيازت را از خدا بخواه”.
وابراهیم ع پاسخ گفت: همين اندازه كه او از حال من آگاه است كافى است!” [21]
به روایت امام باقر ع: دراين هنگام ابراهيم با خدا چنين راز و نياز كرد:
يا احد يا احد يا صمد يا صمد يا من لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد توكلت على اللَّه. به هر حال ابراهيم ع در ميان کف وسوت وهلهله و شادى وفرياد مردم به درون شعلههاى آتش فرستاده شد، آن چنان مردم فرياد شادى می كشيدند كه گويى شكننده بتها براى هميشه نابود و خاكسترمی شود.
نمرود با سران کشوری ولشگري در جايگاه مخصوصى قرار داشتند، تا سوختن وخاکستر شدن ابراهيم خلیل را نظاره گر باشند .[22]
اما خدايى كه همه چيز سر بر فرمان او است، حتى سوزندگى را او به آتش داده، و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده كرد اين بنده مؤمن خالص وبت شکن، در اين درياى آتش سالم بماند، تا سند ديگرى بر اسناد افتخارش بيفزايد.فرمان ازجانب خداوندرسید:” اى آتش سرد و سالم بر ابراهيم باش آنان برای ابراهیم نقشه کشیدندوما آن را نابودکردیم” [23]
بی شك فرمان خدا در اينجا فرمان تكوينى بود همان فرمان كه در جهان هستى به خورشيد و ماه و زمين و آسمان و آب و آتش و گياهان و پرندگان مىدهد.
بعضى از مفسران گفته اند:اگر تعبير به” سلاما” نبود آتش آن چنان سرد مىشد كه جان ابراهيم از سرما به خطر مىافتاد!.[24] و سرانجام آتش نمرودى تبديل به گلستان زيبايى برای ابراهیم شد. [25]
نمرود يقين داشت كه ابراهيم تبديل به مشتى خاكستر شده است، اما هنگامى كه خوب نظر كرد، او را زنده ديد، به اطرافيانش گفت من ابراهيم را زنده مىبينم، شايد اشتباه مىكنم! بر فراز بلندى رفت و خوب مشاهده كرد ديد مطلب همين است، نمرود فرياد زد اى ابراهيم! به راستى كه خداى تو بزرگ است و آن قدرقدرت دارد كه ميان تو و آتش حائلى ايجاد كرده! … اكنون كه چنين است من مىخواهم به خاطر اين قدرت و عظمت، براى او قربانى كنم (و چهار هزار قربانى براى اين كار آماده كرده) ولى ابراهيم به اوفرمود:هيچگونه قربانى (و كار خير) از تو پذيرفته نخواهد شد مگر اينكه قبلا ايمان آورى.
نمرود در پاسخ گفت: دراين صورت سلطنت و حكومتم بر باد خواهد رفت و تحمل آن براى من ممكن نيست!
با سالم ماندن ابراهيم در ميان آتش، صحنه به كلى دگرگون شد، غريو شادى وصوت وکف ها فرو نشست، دهانها از تعجب باز ماند، جمعى آشكار در گوشى با هم در باره اين پديده عجيب سخن مىگفتند، عظمت ابراهيم و خداى او ورد زبانها شد.موجوديت دستگاه نمرود به خطر افتاده، ولى باز هم تعصب و لجاجت مانع از پذيرش حق به طور كامل گرديد، هر چند دلهاى بيدار بهره خود را از اين ماجرا بردند و گروه اندکی به ابراهیم ایمان آوردند وبرخی چون لوط برايمانشان نسبت به خداى ابراهيم افزوده شد. [26]
درروایتی نمرود بادیدن آن معجزه وصحنه شگفت انگیز ناباورانه گفت: هر كس مىخواهد معبودى براى خود بگيرد معبودى چون معبود ابراهيم بگيرد.
بنقل برخی تفاسيرابراهيم به هنگامى كه در آتش افكنده شد شانزده ساله بود. [27] و برخی سن او را ۲۶ سال ذكر كردهاند.[28]
به هر حال ابراهیم خلیل ع در سنين جوانى با آنكه يار و ياورى نداشت، با طاغوت بزرگ زمان خود،نمرود، كه حامى ديگر طاغوتها بود، پنجه در افكند، و يك تنه به مبارزه جهل و خرافات و شرك رفت،بتها راشکست و تمام مقدسات پندارى محيط را به بازى گرفت و از خشم و انتقام طاغوت وبت پرستان كمترين ترس ووحشتى به خود راه نداد.چرا كه قلبش مالامال از عشق به خدا و توكل و تكيهاش بر ذات پاك او بود.اودراین جهاد نفس گیرپیروزوسربلند شد.
گفتاریازدهم.مناظره نمرود با ابراهیم (ع)
نمرودکه درمصاف با ابراهیم شکست خورده بودوموقعیت خودرا درخطرمی دید،تصمیم گرفت با ابراهیم خلیل درمورد خداگفتگوکند،با این تصورکه دراین مناظره برگ برنده ای به دست آورد.قرآن کریم درسوره بقره آیه۲۵۸مناظره را نقل می کند.
نمرود،درمیان سران کشوری ولشگری،سرمست ازغروربرتخت پادشاهی تکیه زده ازابراهیم نوجوان بت شکن پرسید:خدایت کیست كه به سوى او دعوت مىكنى؟
ابراهيم گفت:” خداى من آن كسى است كه موجودات را زنده مىكند و مىميراند.” در حقيقت بزرگترين شاهكار آفرينش يعنى قانون حيات و مرگ را به عنوان نشانه روشنى از علم و قدرت پروردگار مطرح ساخت.
نمرود راه تزوير و سفسطه را پيش گرفت و براى اغفال مردم و اطرافيان خود” گفت: من نيز زنده مىكنم و مىميرانم” و قانون حيات و مرگ در دست من است.و براى اثبات اين مدعاى دروغين دست به حيلهاى زد و دستور داد دو نفر زندانى را حاضر كردند و فرمان داد يكى را آزاد كنند و ديگرى را به قتل برسانند. سپس رو به ابراهيم و حاضران كرد و گفت:” ديديد چگونه حيات و مرگ به دست من است؟”.
ابراهيم ع براى خنثى كردن اين توطئه، دست به استدلال ديگرى زد كه دشمن نتواند در برابر سادهلوحان در مورد آن مغالطه كند،” ابراهيم گفت:
خداوند، خورشيد را از (افق مشرق) مىآورد.اگر تو راست مىگويى كه حاكم بر جهان هستى مىباشى خورشيد را از طرف مغرب بياور”
نمرود كافر، مبهوت ودرمانده شد وپاسخی نداشت. (فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ).[29]
نمرود درمقابل استدلاهای ابراهیم فروماند ولی تسلیم حق نشد.و سرانجام او و درباريانش كه همچون زالو خون مردم بينوا را مىمكيدند وچون ابلیس مردم را خواروگمراه می کردند تصميم گرفتند ابراهیم را ازشهربابل تبعید کنند.
گفتاردوازدهم.تبعید ازبابل
پیروزی ابراهیم خلیل چنان لرزهاى بر دستگاه نمرود وارد کرده بود كه ديگر نمی توانستندابراهيم خلیل رايك نوجوان ماجراجو و تفرقهافكن وبرهم زننده امنیت جامعه معرفی کنند.تبلیغات دستگاه فرعونی رنگ باخته بود. الان ابراهیم خلیل به عنوان يك رهبر الهى و يك قهرمان شجاع كه مىتواند با اتکا به خداوند يك تنه و با دست خالى بر طاغوتیان وجباران قدرتمند يورش ببردوبا یاری خداوندپیروزمیدان شود مطرح بود!
او اگر با اين حال در آن شهر باقى مىماند، با آن زبان گويا و منطق نيرومند و شهامت بىنظيرش مسلما كانون خطرى براى آن حكومت جباروخودكامه بود.اوکه در به شهادت رساندن ابراهیم شکست خورده بود،تصمیم گرفت که ابراهیم بايد از آن سرزمين بيرون رود. [30]
گفتارسیزدهم.دستورمصادره اموال
ابراهیم خلیل دامداری می کرد ودام فراوانی داشت. نمرود دستورداد اموال ابراهیم را مصادره کنند و نگذارند وی گوسفندان وداریش را با خود ببرد، ابراهيم با ايشان احتجاج كرد و گفت: من حرفى ندارم كه گوسفندان و اموالم را كه سالها در تهيه آن كوشيدهام بگذارم، و بروم، ولى شرطش اين است كه شما هم آن عمرى را كه من در تهيه آنها صرف كردهام به من بدهيد.دستگاه حاکم زير بار نرفته مرافعه را نزد قاضى نمرود بردند. قاضى درمورد ابراهيم حكم كرد.که بايد آنچه در بلاد اينان به دست آوردهاى، بگذارى و بروى، و عليه نمروديان هم حكم كرد كه بايد عمر او را كه در تهيه اموالش صرف نموده به او بدهيد.گزارش حکم قاضی به نمرود رسید، اودستور داد دست از ابراهيم بردارند، و بگذارند با اموال و چارپايان خود بيرون شود، و گفت: او اگر در بلاد شما بماند دين شما را فاسد مىكند و خدايان شما را از بين مىبرد. [31]
فصل سوم.هجرت ابراهیم خلیل به فلسطین
سرانجام ابراهیم به همراه همسرش ساره ولوط وجمعی که به او ایمان آورده بودند به سوى شام و فلسطين و مصر سرزمين فراعنه روانه شدند.
درسوره های صافات آیه۱۰۰و انبیاء آیه۷۲ومریم آیه۴۹به هجرت ابراهیم به قلسطین وحوادث آنجا پرداخته است.[32]
حضرت ابراهیم(ع) با هجرت از بابل به فلسطین و سپس مکه، سه میراث ماندگار را بنیان نهاد:
۱. سرزمین مقدس فلسطین به عنوان مرکز نبوت انبیای بنیاسرائیل.
۲. کعبه به عنوان قبلهگاه واحد مسلمانان.
۳. مناسک حج به عنوان تجدید عهد با حج ابراهیمی.
گفتارچهاردهم.غیرت ناموسی
غیرتمندی از صفات بارز حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود که در پارهای از روایات بدان تصریح شده است. از جمله این روایت نبوی که میفرماید: پدرم ابراهیم باغیرت بود و من ازاوغیرتمندترم وهر مومنی که با غیرت نباشد، خداوند بینی او را به خاک میمالد. [33]
ابراهیم خلیل(علیه السلام) نسبت به همسرش بسیارغیرتی بود.درهجرت به سوی فلسطین برای ساره صندوقی ساخت و او را در آن قرار داد، و از شدت غیرتی که داشت درهای آن را از همه طرف بست،تاچشم هیچ نامحرمی به اونیفتد. وبدین صورت از وطن وزادگاهش هجرت وراهی فلسطین شد.هنگام خروج، ابراهیم (علیه السلام) به قوم خود گفت:من بهسوی پروردگارم رهسپارم به زودی مرا هدایت می نماید.(انی ذاهب الی ربی سیهدین) (صافات: ۹۹) و مقصودش از اینکه گفت من به سوی پروردگارم میروم این بود که من به سوی بیت المقدس حرکت میکنم. خلاصه، ابراهیم (علیه السلام) از قلمرو سلطنت نمرود بیرون شد و به سوی کشور مصروفلسطین حرکت کرد.
ابراهیم خلیل ع به قلمروحکومتی شامات واردشد.دراین سرزمین به مأمور مالیاتی آن کشور برخورد نمود و مأمور از او مطالبه مالیات کرد، و پس از صورت گرفتن از گوسفندان و سایر اموالش دستور داد تا آن صندوق ومحفظه ای را که ساره در آن بود نیز باز نموده و اموال درون آن را هم صورت بگیرد. ابراهیم (علیه السلام) از گشودن درب صندوق کراهت داشت، در پاسخ مأمور مالیاتی گفت: «فرض کن که این صندوق مالامال از طلا و نقره است من حاضرم ده یک (مالیات) ظرفیت آن را طلا و یا نقره رابه تو بدهم و تو آن را باز نکنی.»
مامور زیر بار نرفت و گفت باید صندوق راباز کنی والا نمی توانی وارد این سرزمین شوی. بهناچار ابراهیم (علیه السلام) با ناراحتی درب صندوق را باز کرد. وقتی چشم مامور به ساره که حسن و جمال بینظیری داشت افتاد، پرسید این زن با تو چه نسبتی دارد؟ ابراهیم (علیه السلام) فرمود: دخترخاله من و همسر من است. پرسید پس چرا او را در صندوق کرده و در صندوق را به رویش بستهای؟ ابراهیم (ع) فرمود:غیرتم قبول نمیکند که چشم نامحرمان به او بیفتد.
مامور گفت دست از تو برنمیدارم تا حال تو و او را به شاه گزارش دهم. پیکی به نزد شاه فرستاد و از جریان باخبرش کرد. شاه پیک مخصوص خود را فرستاد و ساره را به دربار احضار نمود، خواستند تا صندوق او را به طرف دربار ببرند ابراهیم (علیه السلام) فرمود: به هیچ وجه از این صندوق جدا نمیشوم مگر آنکه روح از تنم جدا گردد.
مأمورین جریان را به دربار گزارش دادند، شاه دستور داد تا ابراهیم (علیه السلام) را نیز با صندوق بیاورید. ابراهیم (علیه السلام) و صندوق به طرف دربار حرکت نموده و بر شاه وارد شدند. شاه گفت قفل این صندوق را باز کن. ابراهیم (علیه السلام) فرمود: ناموس من در این صندوق است و غیرت من قبول نمیکند همسرم را در مجلس نامحرمان ببینم و اینک حاضرم تمامی اموالم را بدهم و این کار را نکنم.
شاه از این حرف، بر ابراهیم (علیه السلام) خشم گرفت و او را مجبور به گشودن صندوق نمود. وقتی چشم شاه به جمال بیمثال ساره افتاد عنان اختیار از دست داده بیمحابا دست به طرف ساره دراز کرد. ابراهیم (علیه السلام) که نمیتوانست این صحنه را ببیند روی گردانیده و عرض کرد: پروردگارا! دست این نامحرم را از ناموس من کوتاه کن. هنوز دست شاه به ساره نرسیده بود که دعای ابراهیم (علیه السلام) به اجابت رسید و شاه با همه حرصی که به نزدیک شدن به ساره داشت دستش از حرکت بازایستاد و دیگر نتوانست نزدیک شود.
شاه به ابراهیم (علیه السلام) گفت: که آیا خدای تو دست مرا خشکانید؟ ابراهیم (علیه السلام) گفت: آری. خداوند من غیور است، و حرام را دوست نمیدارد. او است که بین تو و بین عملی کردن آرزویت حائل شد. شاه گفت: پس از خدایت بخواه تا دست مرا به من برگرداند که اگر بار دیگر دستم را بازیابم دیگر به ناموس تو طمع نخواهم کرد.
ابراهیم (علیه السلام) عرض کرد: پروردگارا! دست او را برگردان تا از ناموس من دست بردارد. فورا دست شاه بهبودی یافت وبه حالت اولیه بازگشت. و لیکن بار دیگر نظری به ساره انداخت و باز بیاختیار شده دست به سویش دراز نمود. ابراهیم (علیه السلام) روی خود را برگردانید و اورا نفرین کرد.درهمان لحظه دست شاه بخشکید، و بهکلی از حرکت باز ماند. شاه رو به ابراهیم کرد وگفت: ای ابراهیم! پروردگار تو خدایی است غیور، و تو مردی هستی غیرتمند، این بار هم از خدا بخواه دستم را شفا دهد، و من عهد میبندم که اگر دستم بهبودی حاصل کند دیگر این حرکت را تکرار نکنم.
ابراهیم (علیه السلام) گفت: من از خدایم درخواست میکنم ولیکن به شرطی که اگر این بار تکرار کردی از من درخواست دعا وشفا نکنی. شاه قبول کرد. ابراهیم (علیه السلام) دعا نمود و دست شاه به حالت اول برگشت.
گفتارپانزدهم. احترام شاه
وقتی که حاکم این معجزه و غیرت را از ابراهیم دید، احترام شایانی به او کرد و گفت: «تو در این سرزمین آزاد هستی، هر جا میخواهی برو، ولی یک تقاضا از شما دارم و آن این که کنیزی را به همسرت ببخشم تا او را خدمتگزاری کند.» ابراهیم تقاضای حاکم را پذیرفت. حاکم آن کنیز را که نامش «هاجر» بود به ساره بخشید و احترام و عذرخواهی از ابراهیم کرد وخود به آیین ابراهیم ع گروید، و دستور داد عوارض گمرک را از او نگیرند.
ابراهیم (علیه السلام) با همراهان و گوسفندان خود به راه افتاد.
پادشاه هم به پاس احترامش و از ترس و هیبتی که خدا از ابراهیم (علیه السلام) در دلها افکنده بودچند گامی موکب او را بدرقه نمود. [34]
گفتارشانزدهم. تقاضاى فرزند صالح
ابراهیم خلیل درسرزمین فلسطین به انجام رسالت ووظایف خویش پرداخت.به دوران کهنسالی رسیده بود. فرزندی نداشت.ازخداوند فرزندى خواست كه بتواند خط رسالت او را تداوم بخشد، و برنامههاى نيمه تمامش را به پايان برساند.عرض كرد:” پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش” [35] فرزندی که از نظر اعتقاد و ايمان،از نظر گفتار و عمل، و از تمام جهات صالح و شايسته باشد.
درپی این خواسته، خداوند فرزندی به نام اسماعیل ازحضرت هاجربه او عطا کرد. سپس خداوند فرزند دیگری به نام اسحاق ازساره به او بخشید. از نسل اسماعیل، پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) و از نسل اسحاق، پیامبرانی چون یعقوب، یوسف، موسی، داوود، سلیمان و عیسی (ع) برانگیخته شدند.واین چنین تمام رسولان الهی ازدودمان اوشدند وابراهیم خلیل پدرانبیا(ابوالانبیاء) نام گرفت.قرآن درسوره انبياء آیه ۸۵و۸۶می فرماید: ما او را بشارت داديم به تولد اسحاق پيامبرى از صالحان”. و اسماعيل و ادريس و ذا الكفل را به ياد آور كه همه از صابران بودند، و ما آنها را در رحمت خود وارد كرديم چرا كه از صالحان بودند.[36]
گفتارهیفدهم. بردن هاجرواسماعیل به سرزمین مکه
پس ازتولد اسماعیل در سن ۹۹سالگى[37] ازجانب خداوندبه ابراهیم فرمان رسید این نوزاد شیرخوارومادرش رااز سرزمين” فلسطين” به بيابان خشك و تفتيده” مكه” ببرد وبگذارد و باز گردد. در لابلاى آن كوههاى زمخت و خشن وسرزمينی كه حتى يك قطره آب در آن پيدا نمىشد.به تعبیرقرآن سرزمین «غیرذی زرع»، [38]یعنی سرزمینی که قابلیت زراعت وکشت را هم ندارد.برخلاف سرزمین لم یزرع که بایرافتاده ولی قابلیت زراعت دارد.
جبرئیل امین راهنمای ابراهیم خلیل وهاجربود.آنان را ازمیان دشت های سرسبز وپرآب وخوش آب هواعبور داد تا به سرزمین مکه ودره ای میان کوه ها رسید.مکه کوهستانی است.وکعبه درمحاصره کوه ها درگودترین جا قرارگرفته است.
ابراهيم خلیل به دستورخداوند،هاجر و اسماعيل شير خوار را در میان همان دره گذاشت.وبلا فاصله بازگشت.وقتی مىخواست از آنجا باز گردد، هاجر او را صدا زد كه اى ابراهيم چه كسى به تو دستور داد ما را در سرزمينى بگذارى كه نه گياهى در آن وجود دارد، نه حيوان شير دهندهاى، و نه حتى يك قطره آب، آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟! ابراهيم در يك جمله كوتاه پاسخ گفت:” پروردگارم مرا چنين دستور داده است.
هاجر وقتی اين جمله را شنيد گفت: اكنون كه چنين است، خدا هرگز ما را به حال خود رها نخواهد كرد! [39]
ابراهیم خلیل برایشان اینچنین دعا کرد: پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانهاى که حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را بر پاى دارند، تو قلب هاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزى ده شايد آنان شكر تو را بجاى آورند. [40]
هاجروفرزندشیرخوارش اسماعیل درآن دره تفتیده اسکان گزیدند.نه کسی ونه مونسی ونه آبی ونه جنبده ای ونه حتی پرنده ای درآن سرزمین خشک پرنمی زد.باهیچ واژه ای نمی توان صلابت ایمان واعتماداین خانم مهاجررا به خدا توصیف کرد! مگر قرارنیست این سرزمين خشك و سوزان بزرگترين مركز عبادت و پر سابقهترين كانون توحيد در روى زمين قرارگیرد،و حرم امن خدا شود! چه کسانی بایدزمینه سازاین کانون بزرگ شوند؟جزاین مهاجروفرزندشیرخوارش؟
زمانی نگذشت که آب همراه هاجر تمام شد.واسماعیل تشنه ماند.هاجر،مادردلسوخته در جستجوی آب شد.اسماعیلش گذاشت وخود به کوه صفا که درنزدیکی بودشتافت تا ازبلندای آن اطراف راببیندشاید آبی بیابد.نگاهش به کوه مروه(بافاصله حدود۴۲۰متر)افتاد،سرابی به چشمش آمد،باسرعت خود رابه مروه رساند،ولی سرابی بیش نبود.ازآنجا نگاهش به کوه صفا افتاد وسرآبی دید.خودرابه کوه صفا رساند ولی ازآب خبری نبود.دوباره نگاهش به کوه مروه افتادوسرآبی به چشمش خورد.خود را به سرعت به کوه مروه رساند.ولی خبری ازآب نبود.هفت بار مسیر صفا و مروه را برای رسیدن به آب پیمود،ولی آنچه می دیدسرابی بیش نبود.هاجرنمی دانست چراخداخواسته هفت بارمسیرصفا ومروه را به پیما ید!سّرش چیست؟چراخدواند اوراسرگردان صفا ومروه کرده بود؟حضرت هاجرنمی دانست درآینده ای نه چندان دور،کعبه ای دراین مکان بناخواهد شد وتلاش وسعی او بین صفا ومروه، واجبی ازواجبات حج قرارخواهدگرفت.ومیلیون ها انسان تا به قیامت به اواقتدا خواهندکرد ومسیرصفا ومروه را هفت بارخواهندرفت. هاجرخسته وغمگین وشایدتشنه با دست خالی به سرعت به نزد اسماعیلش بازگشت.خدایا اسماعیل،فرزندم مرده است یازنده؟ نشانه های رحمت ونصرت ویاری خدا کم کم خودرانشان می داد.باشگفتی دید از زیر پای اسماعیلش آبی زلال وگوارا جاری است. هیجان زده با خاک و ریگها جلوی آب را گرفت.تا آب،این مایه حیات را ذخیره کند.از این روآن آب زمزم نامیده شد. زم، یعنی جلوی چیزی را گرفتن و جمع کردن. برخی روایات گفته اند: اگر هاجر جلوی آب را نمیبست، آب زمزم به چشمهای جوشان برای همیشه جاری بود.هاجرامیدوارشد ودانست دست لطف خدا همراه آنان است.
گفتارهیجدهم. آب زمزم
پیدایش آب زمزم،پرندگان را به سوی خودخواند واین خبردرسرزمین خشک و تفتیده مکه، قبایل جرهمیان را به این مکان کشاند.باآمدن قبیله جرهمیان،هاجرازتنهایی خلاص شدوامیدبه زندگی پیداکرد.[41] سعی حضرت هاجردربین صفا ومروه،سنتی شدباامضای حضرت حق برای عمل سعی حاجیان دربین صفا ومروه.
آب زمزم باگذشت قرنهاازپیدایش،همچنان جاری است وبهترین آب روی زمین، که خداوندمهمانانش راباآن سیراب میکند.
حضرت هاجرنقش بسزایی درحج ابراهیمی دارد.اومادر وهمسردوتن ازپیامبران می باشد.قبرش درکنارکعبه خانه خدادرحجراسماعیل قرارگرفته است.این مزدفداکاری وایثاراین بانوی بزرگوارازجانب خداونداست.هرحاجی چه پیامبروچه غیرپیامبردرطواف کعبه می باید دورقبرهاجرهم بچرخد والاطوافش باطل است.
فصل چهارم.هجرت به مکه و بنای کعبه
حضرت ابراهیم خلیل ازفلسطین به مکه هجرت کرد وماموریت یافت کعبه وخانه خدا را باهمیاری فرزندش اسماعیل درمکه بنا کند.کعبه به دست حضرت آدم (نخستین پیامبر روی زمین) ساخته شد. درطوفان نوح آسیب دید وناپدیدشد.سالها گذشت تا این که به دست دوپیامبریعنی ابراهیم خلیل و حضرت اسماعیل تجدید بنا گشت.[43]
درسوره آلعمران آیه۹۶ می فرماید: کعبه نخستین خانه توحید در سرزمين مكه است که از طرف خداوند برای انسانها بنا شده پر بركت و مايه هدايت جهانيان است.
گفتارنوزدهم.بنای کعبه
قصه بنای کعبه توسط دوپیامبرخدا درسوره های بقره آیات۱۲۷-۱۲۹و حج آیه۲۶ وآل عمران آيه۹۶بیان شده است.
ابراهیم خلیل محل ساخت کعبه را نمی شناخت.آن گونه که درسوره حج آیه۲۶ آمده خداوند آن مكان را به ابراهيم ع نشان داد،(وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ).” طوفانى وزيد و خاكها را به عقب برد و پايههاى خانه آشكار گشت، يا خداوند ابری فرستاد که باابراهیم ع سخن گفت و با سایهای که روی زمین انداخته بود نقشه و محدوده کعبه را به وی نشان داد.[44]خانه برروی همان پایه ها بنا شد. اسماعيل مصالح می آوردوابراهیم بنایی می کرد ودیوارهارا می چید.
گفتاربیستم.مقام ابراهیم
دیوارها ی خانه بالا وبالاترمی رفت تاآنجا که دیگرابراهیم خلیل دستش نمی رسید دیوارها رابچیند.جبرئیل امین سنگی ازبهشت آورد وابراهیم خلیل روی آن بمانند داربست می ایستاد. سنگ بمانند بالابرحرکت می کرد وابراهیم را بالا می برد. تا این که دیوارهای خانه به اتمام رسید . وهمچنين آن حضرت به هنگام اعلان حج از طرف خداوند، بر روی این سنگ ایستاده است ومردم را به طواف وزیارت خانه کعبه فراخواند.
این سنگ به مقام ابراهیم مشهورواز نشانههای خداوند در روی زمین و از معجزات حضرت ابراهیم میباشد. که در طول هزاران سال باقیمانده است.[45]
مقام ابراهیم، سنگی است مربع شکل به طول ۴۰سانتی مترو ارتفاع ۵۰سانتی متر که اثر دو پای حضرت ابراهیمm در آن نمایان است و در محفظهای شیشهای میان گنبدی طلایی رنگ نگهداری میشود. روی آن این آیه نوشته شده است: «وَ لَا يَودُهُ حِفْظُهُمَاوَ هُوَ الْعَلىِ الْعَظِيم؛حفظ آن دو برای خداوند سخت نیست واو بلند مرتبه و عزیز است.»[46]
مقام ابراهیم به کعبه چسبیده بود. مشرکان آن را به جایگاه فعلی آوردند،پیامبر(ص) آن را به جای اصلی باز گرداند، عمربن خطاب مجدد آن را به جایگاه فعلی انتقال داد که همچنان تاکنون باقیمانده است.[47]
حاجیان نمازطواف واجب را بايدپشت مقام ابراهيم بخوانند .«وَ اتخَّذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِمَ مُصَلىًّ» (بقره:۱۲۵)
گفتاربیست ویکم.حجر الاسود
برای طواف حاجیان می بایست مبدا ومنتهایی مشخص می شد تا همه هماهنگ ازیکجا شروع وختم کنند وازبی نظمی وهرج ومرج حاجیان جلوگیری شود. آن حضرت دنبال سنگی بود.ازامام محمدباقرع روایت شده در اين هنگام از كوه ابو قبيس ندايى برخاست:كه اى ابراهيم تو امانتى نزد من دارى، پس حجر الاسود را به ابراهيم داد، و او در جاى خود بكار برد.
در برخی روایات آمده: حجر الاسود از بهشت نازل شده،در آغاز به مانند برف سفید بوده،دست مشرکان که به آن رسید به رنگ سیاه مایل به سرخی درآمد.
ابن عباس گويد :«اگر دست مشرکان به حجرالاسود نمیرسید، هیچ بیماری آنرا مسح نمیکرد مگر آن که خداوند وی را شفا میداد.»[48]
در تفسير عياشى از ثورى از امام محمدباقر ع روايت كرده، كه گفت از آن جناب از حجر الاسود سؤال كردم، فرمود: سه تا سنگ از سنگهاى بهشت به زمين نازل شد، اول حجر الاسود بود، كه آن را به وديعه بابراهيم دادند، دوم مقام ابراهيم بود، و سوم سنگ بنى اسرائيل بود. [49]
حجرالاسود،سنگي بیضی شکل، قهوهای رنگ به قطر سی سانتی متر در پوششی از نقره قرار دارد. آسیبهایی در طول زمان بویژه در فتنه حجاج بن یوسف ثقفی و قرامطه بر آن وارد آمده که موجب شکستگی آن شده است.
استلام حجرالاسود و بوسیدن آن مستحب است و به منزله بیعت با خدا میباشد. حجرالاسود در روز قیامت با چشمانی بینا و زبانی گویا محشور میشود وبرای زائرانی که او را از روی حقیقت استلام کردهاند شهادت میدهد.[50]
همچنین ابن عباس میگوید : حجرالاسود دست راست خدا در زمین است،[51] پس کسی که توفیق نیافته با رسول خداj بیعت کند، چنانچه حجرالاسود را استلام نماید همانند کسی است که با خدا و رسول خداj بیعت کرده است.[52]
حجر الاسود باید با دست معصوم به جای خود نصب شود. در غیر این صورت در جای خود نمیماند. ابتدا به دست ابراهیم خلیل، بعد به دست پیامبرj در بازسازی عهد مشرکان و بعد توسط امام سجادm در زمان حجاج بن یوسف ثقفی، و در زمان قرامطه در سال ۳۱۷هـ به دست امام زمان عج به جای خود نصب شد.
گفتاربیست ودوم.نقشه کعبه
كعبه،مكعب شكل به ارتفاع ۹ذراع (حدود۵/۴متر) بدون سقف بالارفت.ودودرب شرقی وغربی برای آن گذاشته شد.که امروزفقط یک درب دارد.
کعبه چهاررکن دارد:
۱. رکن شرقی (حجرالاسود). ( مبداء ومنتهاي طواف)
۲. رکن شمالی (عراقی)، سمت چپ حجر اسماعیل.
۳. رکن غربی (شامی)سمت راست حجر اسماعیل .
۴. رکن جنوبی (یمانی) در جانب این رکن، محل مستجار وشكافته شدن ديواركعبه وداخل شدن فاطمه بنت اسد به داخل کعبه و به دنیا آوردن امیرمؤمنانmاست.
کعبه با دودرب وبدون سقف پایان یافت.بعدهاحضرت اسماعیل پرده ای بر روی کعبه کشید.وهمین سنت پردهداری کعبه شد،که یکی از منصبهای مهم در میان مکیان به شمار میآيد. هر سال پرده را نو میكنند و این سنت بین حاکمان رواج دارد.
امروزدیواری قوسی شکل به ارتفاع ۳۰/۱ سانتی متر،در ضلع شمالی کعبه، آنجا که ناودان طلا است، قرار دارد.حجرزمان حضرت ابراهیم نبود.حجردرکنارخانه کعبه،يعني دامن، محل زندگی حضرت هاجر وفرزندش اسماعیل بوده است.
معاویه بن عمار از امام صادقm سوال کرد:«آیا حجر اسماعیل جزء خانه خداست؟ فرمود:نه جزء خانه است و نه چیزی از خانه در آن است. اسماعیلm، مادرش را در آنجا به خاک سپرده واطراف آن را دیوار کشید تا قبر مادرش زیر پای طواف کنندگان واقع نشود. ونیز در آنجا قبور پیامبران است.»[53] همچنین حضرت اسماعیل، و دو دختران اسماعیل و به روایتی تعدادی از پیامبران (هفتاد پیامبر) در داخل حجر به خاک سپرده اند.
خداوند به پاس زحمات آن مادر ایثارگر و مهاجر الی الله، شرط قبولی طواف حاجیان را، طواف بر گرد قبرهاجر قرارداد و به آن قداستی ویژه بخشید.
ساخت کعبه پایان یافت.درقرآن سه نام براي خانه خداآمده است: یک.كعبه (يعني مكعب شكل)،دو.بيت عتيق[54] يعني خانه آزاد ازمالكيت بشر و سيطره جباران وگرامي وگرانبها وقديميترين كانون توحيد[55]،وسه.بيت الحرام[56] يعني محيطي امن كه جنگ وخونريزي درآن حرام است.
گفتاربیست وپنجم. دعاپس ازاتمام بنای کعبه
پس ازاتمام بناى خانه كعبه، ابراهيم و اسماعيل پنج خواسته مهم از خداوند جهان درخواست كردند.خواسته های حساب شده که جامع تمام نيازمنديهاى زندگى مادى و معنوى می باشد و انسان را به عظمت روح اين دو پيامبر بزرگ خدا كاملا آشنا مىسازد.این دعاها وخواسته ها درسوره بقره آیات۱۲۷-۱۲۹آمده است.
یک:” پروردگارا! ما را تسليم فرمان خودت قرار ده.
دوم.” از دودمان ما نيز امتى مسلمان و تسليم در برابر فرمانت قرار ده”
سوم.” طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده، و ما را از آن آگاه ساز”
چهارم. ” توبه ما را بپذير و رحمتت را متوجه ما گردان كه تو تواب و رحيمى”
پنجم.” پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن تا آيات تو را بر آنها بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و آنها را پاكيزه كند ” [57]
گفتاربیست وششم. اعلان به حج
بعد از اتمام بنا وآماده شدن خانه كعبه ، خداوند به ابراهيم ع درسوره حج آیه۲۷دستورداد:” در ميان مردم براى حج اعلام كن تا پياده و سوار بر مركب هاى لاغر، از هر راه دور قصد خانه خدا كنند” [58]
” اذن” از ماده” اذان” به معنى” اعلام”در روايتى در تفسير” على بن ابراهيم” چنین آمده است:” هنگامى كه ابراهيم چنين دستورى را دريافت داشت عرض كرد: خداوندا، صداى من به گوش مردم نمىرسد خدا به او فرمود: تو اعلام كن و من به گوش آنها مىرسانم! ابراهيم” برسنگی که به ” مقام ابراهیم” مشهوراست ایستاد، انگشت در گوش گذارد و رو به سوى شرق و غرب كرد و صدا زد: اى مردم حج خانه كعبه بر شما نوشته شده، دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد.و خداوند صداى او را به گوش همگان حتى كسانى كه در پشت پدران و رحم مادران بودند رسانيد، و آنها در پاسخ گفتند: لبيك اللهم لبيك …و تمام كسانى كه از آن روز تا روز قيامت در مراسم حج شركت مىكنند از كسانى هستند كه در آن روز دعوت ابراهيم را اجابت كردند.[59]
گفتاربیست وهفتم. قربانی اسماعیل
ابراهيم خواب شگفتانگيزى مىبيند كه بيانگر شروع يك آزمايش بزرگ ديگر در مورد اين پيامبر عظيم الشان است، در خواب مىبيند كه از سوى خداوند به او دستور داده شد تا فرزند يگانهاش،(اسماعیل۱۳ساله)را با دست خود قربانى كند.
ابراهيم وحشتزده از خواب بيدار شد، مىدانست كه خواب پيامبران واقعيت دارد و از وسوسههاى شيطانى دور است، اما با اين حال دو شب ديگر همان خواب تكرار شد.
مىگويند نخستين بار در شب” ترويه” (شب هشتم ماه ذى الحجه) اين خواب را ديد، و در شبهاى” عرفه” و شب” عيد قربان” (نهم و دهم ذى الحجه) خواب تكرار گرديد، لذا براى او كمترين شكى باقى نماند كه اين فرمان قطعى خدا است.
ابراهيم كه بارها از كوره داغ امتحان الهى سرافراز بيرون آمده بود، اين بار نيز بايد دل به دريا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد، و فرزندى را كه يك عمر در انتظارش بوده و اكنون نوجوانى برومند شده است با دست خود سر ببرد! ولى بايد قبل از هر چيز فرزند را آماده اين كار كند، رو به سوى او كرد و” گفت: فرزندم من در خواب ديدم كه بايد تو را ذبح كنم، بنگر نظر تو چيست”؟!
فرزندش كه نسخهاى از وجود پدر ايثارگر بود و درس صبر و استقامت و ايمان را در همين عمر كوتاهش در مكتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طيب خاطر از اين فرمان الهى استقبال كرد، و با صراحت و قاطعيت” گفت: پدرهر دستورى به تو داده شده است اجرا كن” و از ناحيه من فكر تو راحت باشد كه” به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت”
بعضى نوشتهاند: فرزند فداكار براى اينكه پدر را در انجام اين ماموريت كمك كند، و هم از رنج و اندوه مادر بكاهد، هنگامى كه ابراهیم او را به قربانگاه در ميان كوههاى خشك و سوزان سرزمين” منى” آورد به پدر گفت: پدر! ريسمان را محكم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم، مىترسم از پاداشم كاسته شود! پدر جان كارد را تيز كن و با سرعت بر گلويم بگذار تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد! پدر! قبلا پيراهنم را از تن بيرون كن كه به خون آلوده نشود، چرا كه بيم دارم چون مادرم آن را ببيند عنان صبر از كفش بيرون رود.
آن گاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى نديدى پيراهنم را برايش ببر كه باعث تسلى خاطر و تسكين دردهاى او است، چرا كه بوى فرزندش را از آن خواهد يافت، و هر گاه دلتنگ شود آن را در آغوش مىفشارد و سوز درونش را تخفيف خواهد داد.
لحظههاى حساسى فرا رسيد، فرمان الهى بايد اجرا مىشد، ابراهيم كه مقام تسليم فرزند را ديد او را در آغوش كشيد، و گونههايش را بوسه داد،
قرآن همين اندازه در عبارتى كوتاه و پر معنى مىگويد:” هنگامى كه هر دو تسليم و آماده شدند و ابراهيم جبين فرزند را بر خاك نهاد. برخی گفتهاند: منظور از جمله” تَلَّهُ لِلْجَبِينِ” اين بود كه پيشانى پسر را به پيشنهاد خودش بر خاك نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بيفتد و عواطف پدرى به هيجان در آيد و مانع اجراى فرمان خدا شود! به هر حال ابراهيم صورت فرزند را بر خاك نهاد و كارد را به حركت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوى فرزند گذارد در حالى كه روحش در هيجان فرو رفته بود، و تنها عشق خدا بود كه او را در مسيرش بى ترديد پيش مىبرد.اما كارد برنده در گلوى لطيف فرزند كمترين اثرى نگذارد!
ابراهيم در حيرت فرو رفت بار ديگر كارد را به حركت در آورد ولى باز كارگر نيفتاد، آرى ابراهيم” خليل” مىگويد: ببر! اما خداوند” خليل” فرمان مىدهد نبر! و كارد تنها گوش بر فرمان خدا دارد. نداآمد كه اى ابراهيم آنچه را در خواب ماموريت يافتى انجام دادى
” ما اينگونه نيكوكاران را جزا و پاداش مىدهيم” (إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ).
هم به آنها توفيق پيروزى در امتحان مىدهيم، و هم نمىگذاريم فرزند دلبندشان از دست برود، آرى كسى كه سر تا پا تسليم فرمان ما است و نيكى را به حد اعلا رسانده جز اين پاداشى نخواهد داشت.
در بعضى از روايات آمده است هنگامى كه اين كار انجام گرفت جبرئيل
(از روى اعجاب) صدا زد:” اللَّه اكبر”” اللَّه اكبر”!
و اسماعیل فریاد زد:” لا اله الا اللَّه، و اللَّه اكبر! …”
و ابراهیم قهرمان فداكار گفت:” اللَّه اكبر و للَّه الحمد”
و اين شبيه تكبيراتى است كه ما روز عيد قربان مىگوئيم.
اما براى اينكه برنامه ابراهيم ناتمام نماند، و در پيشگاه خدا قربانى كرده باشد، خداوند قوچى بزرگ فرستاد تا به جاى فرزند قربانى كند و سنتى براى آيندگان در مراسم” حج” و سرزمين” منى” از خود بگذارد، چنان كه قرآن مىگويد:” ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم” [60]
خداوند پيروزى ابراهيم را در اين امتحان بزرگ ستود، وخاطره آن را جاويدان ساخت،قرآن مىگويد:” ما نام نيك ابراهيم را در امتهاى بعد باقى ساختيم” [61]
ابراهیم خلیل، اسوه اى شد براى همه آيندگان، و” قدوه” اى براى تمام پاكبازان و عاشقان دلداده كوى دوست، و برنامه او را به صورت سنت حج در اعصار و قرون آينده تا پايان جهان جاودان نموديم” او پدر پيامبران بزرگ، او پدر امت اسلام و پيامبر اسلام بود.
” سلام بر ابراهيم” (آن بنده مخلص و پاكباز باد) (سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ).[62] قربانی ابراهیم خلیل سنتی واجب دراعمال حج شد.حاجیان درروزعیدقربان بایدقربانی بکشند.
گفتاربیست وهشتم.برخی صفات ومقام والاى ابراهيم ع در قرآن
ابراهیم خلیل الرّحمن دارای صفات برجسته واز مقام فوق العاده والايى برخوداربود.مانند:
۱- به منزله يك امت .(إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ نحل:۱۲۰).
۲- مقام خليل اللهى( وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا (نساء:۱۲۵).
۳- از نيكان (ص :۴۷) صالحان ( نحل:۱۲۲)،قانتان ( نحل:۱۲۰)، صديقان (مريم:۴۱) ،بردباران ( توبه:۱۱۴) و وفا كنندگان به عهد (نجم:۳۷)
۴- فوق العاده مهماننواز.برای پذیرایی مهمانانش یک گوساله بریان کرده آماده کرد.( … فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ (ذاريات:۲۴-۲۷)
۵- توكل بىنظير.هر چه مىخواست، ازخدا مىطلبيد و جز در خانه او را نمىكوبيد.( شعراء:۷۸-۸۲)
در ميان دريايى از آتش وردکمک فرشتگان، مىگفت: من سر تا پا نيازم اما نه به مخلوق بلكه تنها به خالق! [63].
۶- شجاعت بىنظير. در برابر سيل خروشان تعصب هاى بت پرستان يك تنه ايستاد و كمترين ترس و وحشتى به خود راه نداد، بتهاى آنها را به باد مسخره گرفت وازبتكده آنها تل خاكى ساخت، و در برابر نمرود و دژخيمانش با شهامت بىنظيرى سخن گفت كه هر يك از آنها در آياتى از قرآن مجيد آمده است.
۷- منطق فوق العاده نيرومند.، در عبارات كوتاه و محكم ومستدل پاسخ هاى داندانشكنى به گمراهان مىداد، و با همان منطق رسايش بينى لجوجان را به خاك مي ماليد.
هرگز بخاطر شدت خشونت کفاراز كوره در نمىرفت، بلكه با خونسردى كه حاكى از روح بزرگش بود با آنها روبرو مىشد، و با گفتار و رفتارش سند محكوميتشان را به دستشان مىسپرد.(انبیاء:۶۲-۶۷).
۸.- آئينش آئین مسلمانان شد.ملة ابيكم ابراهيم … ( حج : ۷۸).
۹- مقتداواسوه. قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَه (ممتحنه:۴)
۱۰- پايهگذار مراسم ومناسک حج. وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوك (حج : ۲۷ )[64]
۱۱.ابوالانبیاء. در دودمان ابراهيم، نبوت و كتاب آسمانى قرار داديم” (وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ(عنکبوت:۲۷).
۱۲.بت شکن.( وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ (أنبياء:۵۷)
۱۳.مهاجرالی الله (وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ(صافات:۱۰۰)
۱۴.غیرتمند. پیامبرص : پدرم ابراهیم باغیرت بود و من از او غیرتمندترم و هر مومنی که با غیرت نباشد، خداوند بینی او را به خاک میمالد. [65]
۱۵.دلرحم. به فرشتگان عذاب قوم لوط ، به گفتگوپرداخت وفرمود:که اگر می شود به آنها رحم کنید. (یُجادِلُنا فی قَومِ لوط؛(هود:۷۴)
۱۶.اعلان بیزاری ودشمنی آشکارازدشمنان ستیزهگر. إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ …وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَه(ممتحنة:۴-۶)
گفتاربیست ونهم.پایان زندگی
ابراهیم خلیل عمری طولانی کرد و سرانجام در سن ۱۷۵ سالگی دیده از جهان فرو بست. اما میراث او – ایمان خالص به خدای یکتا، مبارزه با شرک و بتپرستی، و سنتهای حج – تا امروز زنده و پابرجاست. خداوند او را “خلیل” (دوست صمیمی) خود خواند و در قرآن فرمود: “وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً” (نساء:۱۲۵) و خداوند ابراهیم را دوست [خود] گرفت) .
[1] . إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ. شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ. وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ.ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (نحل:۱۲۰ -۱۲۳).
[2] . ترجمه تفسیرالميزان، ج۱، ص۴۴ .
[3] . وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِه(یونس:۱۰۷)
[4] . ومَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ (آل عمران۵۴) .
[5] . وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (مریم:۴۱).
[6] . وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ (انعام:۷۵) .
[7] . وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (بقره: ۲۶۰)
[8] . تفسير نمونه، ج۲، ص۳۰۲.
[9] . إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً . يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا . يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا . يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا (مریم۴۲-۴۵)
[10] . قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا .قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا . وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (مریم:۴۶-۴۸)
[11] .
[12] . فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ … وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (انعام:۷۵-۷۹)
[13] . وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ . وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ . الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ.(انعام:۸۰-۸۲)
[14]وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ) .انبیاء:۵۷)
[15] . قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيم.(انبیاء:۶۰).
[16] . فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُون(انبیاء:۶۴).
[17] . ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ (انبیاء:۶۵)
[18] . ر.ک.تفسير نمونه، ج۱۳، ص:۴۳۳-۴۴۸ .
[19] . قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ(أنبياء:۶۸).
[20] . ر.ک.تفسیرمجمع البيان،طبرسی،تفسير الميزان،علامه طباطبایی و تفسير فخر رازى،ذيل آيات ۶۰-۷۰سوره انبیاء ،و كامل ابن اثير ج ۱ ص۹۸.
[21] . حسبى من سؤالى علمه بحالى (تفسیر الميزان ج ۱۴ ص ۳۳۶،علل الشرائع، ص ۳۶).
[22] . ترجمه تفسیرالميزان، ج۱۴، ص۴۳۳.
[23] . قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ .وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ ( انبیاء:۶۸-۷۰)
[24] . تفسیرالدر المنثور، ج ۴، ص ۲۲.
[25] . تفسير مجمع البيان ذيل آيه۶۸سوره انبیاء .
[26] . تفسير نمونه، ج۱۳، ص۴۵۱ به نقل ازكامل ابن اثير، ج۱،ص۹۹.
[27] . تفسیرمجمع البيان ذيل آيه۶۸سوره انبیاء ..
[28] . تفسير نمونه، ج۱۳، ص۴۴۸به نقل ازتفسير قرطبى ج۶،ص۴۳و۴۴.
[29] . أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ( بقره:۲۵۸)
[30] . ر.ک.تفسير نمونه، ج۱۳، ص۴۵۳.
[31] . انه ان بقى فى بلادكم افسد دينكم و اضر بالهتكم (روضه كافى، ص ۳۷۰).
[32] . فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ، وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ، رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ”(صافات:۱۰۰) وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ، وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ، وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ(انبياء:۷۲) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا(مريم:۴۹)( ر.ک. تفسير نمونه، ج۱۰، ص۳۹۷-۴۰۳.)
[33] . کانَ أَبِی إِبْرَاهِیمُ ع غَیوراً وَ أَنَا أَغْیرُ مِنْهُ وَ أَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفَ مَنْ لَا یغَارُ مِنَ الْمُوْمِنِینَ (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ ه.ق، ج ۳، ص ۴۴۴.)
[34] . ر.ک.ترجمه تفسیرالميزان، ج۷، ص۳۲۰-۳۲۲ ازروضه كافى،ص۳۷۰-۳۷۳،ح۵۶۰، ذیل سوره صافات آیه۹۹.
[35] . رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (صافات:۱۰۰).
[36] . وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ” وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ:” (انبياء– ۸۵-۸۶).درآیات ۷۳و۷۴ به تولداسحاق ويعقوب اشاره دارد.
[37] . ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۱۳، ص: ۱۴۴
[38] . بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ«(ابراهیم:۳۷).
[39] . تفسير نمونه، ج۱۰، ص۴۰۵-۴۰۶،كامل ابن اثير، ج۱،ص۱۰۳.
[40] . رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ) ( ابراهیم:۳۷).
[41] – محمدی ری شهری، حج وعمره ، ص۱۱۴-۱۱۷، تلخیص.
[42]– ماء زمزم خیر ماء علی الارض .(حج وعمره ، ص ۱۶۹ ، ح۲۴۴).
[43] . تفسیر نمونه ، ج۳، ص۹-۱۰.
[44] .ازرقی، اخبار مکه ، ،ص۲۷.
[45]. فِيهِ ءَايَاتُ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيم.(آل عمران:۹۷).
[46]. بقره :۲۵۵.
[47]. شیخ حرعاملی،وسائل الشیعه ،ج۹۰، ص۴۳۷، ح1،من لا یفره الفقیه ، ج۲،ص۱۵۸ ، ح۶۸۱.
[48] – تاریخ مکه ، ج۱، ص۳۲۲.
[49] . ر.ک. ترجمه تفسیرالمیزان،ج۱،ص۴۳۷ .
[50]– تاریخ مکه ج۲، ص۳۲۳.
[51] – حجر الاسود یمینُ اللهِ فی اَرضِهِ. (وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۰۶)
[52] – همان ، ص۳۲۵.
[53]– فروع کافی ،ج۴، ص۲۱۰،ح۱۵.وسائل الشیعه ، ج۹، ص۴۲۹،ح۱.
[54]– حج:آیه۲۹.
[55] – تفسیرنمونه،ج۱۴،ص۸۸.
[56] – مائده:آیه۹۷.
[57] . وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(بقره:۱۲۷-۱۲۹) (ر.ک.تفسير نمونه، ج۱۴، ص: ۶۸-۶۹)
[58] . وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ(حج:۲۷)
[59] . تفسير نمونه، ج۱۴، ص: ۶۸-۶۹نقل با تلخيص از تفسيرنورالثقلين، ج ۳ ،ص ۴۸۸.
[60] . وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ(صافات:۱۰۷).
[61] . وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ(صافات:۱۰۷).
[62] . ر.ک.تفسير نمونه، ج۱۹، ص: ۱۱۲-۱۱۷.
[63] . كامل ابن اثير ج ۱، ص ۹۹.
[64] .ر.ک. تفسير نمونه، ج۱۰، ص۴۰۸-۴۱۰ .
[65] . کانَ أَبِی إِبْرَاهِیمُ ع غَیوراً وَ أَنَا أَغْیرُ مِنْهُ وَ أَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفَ مَنْ لَا یغَارُ مِنَ الْمُوْمِنِینَ ( شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ ه.ق، ج ۳، ص ۴۴۴.)