چكيده
مربیان ش 26
چكيده
روزهاى عمر، پرشتاب چون باد و برق و ابر بهارى مىگذرد. فرصتها نيز گاهبا صداى بلند و گاه بىصدا جلوه مىكنند و روى مىبندند. انسان زيرك ومؤمن آن است كه در كمين فرصتهاى نيك نشسته باشد.
عرصههاى فرصتهاى خير فراواناند، تنها دقّتى كوتاه و توجهى اندك، آنهارا به ما نشان مىدهد: مانند: جوانى، سلامتى، فراغت بال، موقعيت شغلى ومديريتى و مانند آن. بهرهگيرى از فرصتهاى خوب شرايطى را هم مىطلبد، ازجمله توفيق الهى و نظم و انضباط در زندگى همچنين لازمه برداشتِ محصولخوب و سالم از مزرعه فرصتها شناخت آسيبها و آفات، و زدودنآنهاست، آفاتى مانند: غفلت، كسالت و تنبلى، تسويف و يأس و نااميدى.
واژگان كليدى: فرصتها، گذر عمر، عرصهها، آموزههاى دينى و آفات.
گذر فرصتها
كوتاهى و زودگذرى عمر، آدمى را در گذرگاههاى حسّاس زندگى و سعادت وامىنهد؛ روزشمارتقويم و تيك تيك ثانيهها و شمارش نفسها، ساعات عمر انسان را به آهنگ رحيل فرامىخواند.پس از تولّد با پشت سر گذاشتن دوران كودكى، نوجوانى و سالمندى به پايان خط نزديك مىشود.
امام على(ع) در كلامى زيبا فرمود:
ما اَسرَع السّاعات فِى اليَوم، وَ اَسرعَ الاَيّامَ فِى الشَّهرِ، وَ اَسْرَع الشُّهُورَ فِى السَّنَةِ، وَ اَسرَعالسِّنينَ (السَّنةَ) فِى العُمُر. [نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 188، ص 370.]
وه! چگونه ساعات در روز،و روزها در ماه، و ماهها در سال، وسالها در عمر آدمى شتابان مىگذرد!
گذر پرشتاب و بىبازگشت عمر چنان است كه پيشوايان و بزرگان دين، آن را به ابرهاى بهارىزودگذر، برق و باد، آب روان، شمشير تيز و كاروان در حال حركت تشبيه كردهاند:
وَالْفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب فَانْتَهِزوا فُرَص الخَير. [نهجالبلاغه، ترجمه فيض الاسلام، حكمت 20، ص 408.]
فرصتها چون ابر مىگذرد، پس فرصتهاى نيك را دريابيد.
حافظ عمر را به گذر آب تشبيه ساخته است:
بنشين بر لب جوى و گذر عمر ببين
كاين اشارت ز جهان گذران ما را بس!
آب روان در جويبار با صداى دلنشين به سرعت در حال حركت به سوى مقصد است وهرگز بازنمىگردد؛ به تعبير امام على(ع):
فَاِنَّه لا يُرجى مِن رَجعَةِ العُمُر… وَ ما فاتَ اَمْسِ مِن العُمُر لَم يُرجَ اليَومَ رَجعَتُه، اَلرَّجاءُ مَعَالجائي وَالْيَأسُ مَعَ الماضى. [همان، ترجمه محمد دشتى، خطبه 114، ص 222.]
عمر گذشته را نمىشود بازگرداند… آنچه ديروز از عمر گذشته، اميد بازگشت آن نيست، بهآينده اميدوار و از گذشته نااميد باشيد.
مكن عمر ضايع به افسوس و حيف
كه فرصت عزيز است والوقت سيف
شهيد مطهرى در تبيين اين بيت سعدى كه عمر را به شمشير تشبيه كرده، مىگويد:در اين كلام وقت و فرصت به مثابه شمشير برندهاى است كه اگر در اطاعت خداوند صرفنشود، با فوت و هدر رفتن تو را قطع (و هلاك) مىكند. [يادداشتهاى شهيد مطهرى، ج 6، ص 371، صدرا، اوّل، 1381.]
مقام معظم رهبرى عمر و فرصتها را به برق و باد همانند دانسته مىفرمايد: »عمر خدمتها وعمر ما كوتاه است و مانند برق و باد اين فرصتها مىگذرد.« [ديدار با نمايندگان مجلس، 81 / 3 / 7.]
قطار زمان به سرعت در حال حركت است، و انسان مسافرى است كه بايد خود را به آن برساند.او لحظات عمر خويش فرصت دارد توشهاى اندوخته و وسائل سفر را آماده سازد. آنان كه هوشمندانهبا غنيمت شمردن فرصتها خود را آماده كرده با خاطرى آسوده و آرامش بر قطار سوار شده وبه سوى مقصدى روشن حركت مىكنند، اما آنانكه غفلت ورزيده انگشت ندامت به دندان مىگزند.
كاشكى قيمت انفاس بدانندى خلق
تا دمى چند كه مانده است، غنيمت شمرند
شكار فرصتها
فرصتها هيچگاه تكرار نمىشوند، مىآيند و مىروند، گاه با صداى بلند مىآيند، و گاه آهستهدرمىزنند و گاه بىصدا گذر مىكنند. اما موقعيتها و فرصتهاى طلايى براى همه انسانها درطول زندگيشان پيش مىآيد كه بايد با تيزبينى و تيزهوشى در كمين نشست و مراقب بود تا بهموقع شكارشان نمود.
امير مؤمنان(ع) در سفارش به امام حسن(ع) مىنويسد:
وَ لا كُلُّ فُرْصَةٍ تُصابُ، وَ رُبَّما اَخْطَأ البَصيرُ قَصدَهُ، وَ اَصابَ الْاَعمى رُشدَهُ. [نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، نامه 31، بند 113، ص 536.]
و چنان نيست كه هر فرصتى دست يافتنى باشد، چه بسا كه بينا به خطا مىرود و كور و نابينا بهمقصد رسد. ]چون انسان بينا دچار غفلت شده و نابينا فرصتها را شكار كرده است.[
لذا قبل از دست دادن فرصتها كه غصهآور است و آدمى را كلافه مىكند، بايد به سفارشامام على(ع) گوش سپرد:
وَ بادِرِ الْفُرْصَةَ قَبلَ اَن تَكُونَ غُصَّةً. [نهجالبلاغه، نامه 31، بند 95، ص 532.]
پيش از آن كه فرصت از دست برود، و اندوه و غصه سربرسد، از فرصتها استفاده كن.
تأكيد بر شكار فرصتها در قرآن
در قرآن كريم خداوند پيامبرش را به كار و تلاش و از دست ندادن فرصتها فراخوانده است.
فَاِذا فَرغتَ فَانصَب. [انشراح، آيه 7.]
پس هنگامى كه از كار مهمى فارغ شدى، به مهم ديگر پرداز.
»اِنصب« از ماده »نصب« بر وزن نسب به معناى تعب و زحمت است. آيه بيانگر يك اصلكلى و فراگير است، و هدف آن است كه پيامبر(ص) را به عنوان يك الگو و اسوه تلاشى مستمر وپيگير را در زندگى به او گوشزد كند. لذا مىفرمايد: »هرگز بيكار نمان، تلاش و كوشش را كنارمگذار، پيوسته مشغول مجاهده باش، و با صيد فرصتهاى طلايى، پايان كار مهمى را، آغاز كارمهم ديگر قرار ده.« [ر. ك. تفسير نمونه، ج 27، ص 128.]
در اين ميان مؤمنان نيز به تبعيت از پيامبر خود، شكارچيان ماهر و زبردستىاند كهفرصتهاى طلايى را از دست نمىدهند. براى دستيابى به كمال در كمين لحظهها و فرصتهانشستهاند. مىخواهند مشك شوند و خوشبو و معطر. ماه مبارك رمضان، ماه شعبان، ماه رجب،عبادات و خدمت به جامعه فرصتهاى ارزشمندى براى مؤمنان به شمار مىآيند.
فرصتهاى خير
در كلام امير مؤمنان(ع) آمده بود: »فرصتهاى خير را دريابيد« فرصتها فراوان است. ولى ازاين ميان مىبايست در پى فرصتهاى خير بود. فرصتهاى خير كدام است؟ فرصتهايى خيرندكه در راستاى وظيفه الهى باشند و رنگ و بوى خدايى به خود بگيرند. فرصتهايى تجارتآورو ماندگار باشند نه سرمايهسوز. آيه 36 سوره شورى شاهد مناسبى در تبيين اين موضوع است.
فَمَا أُوتِيتُم مِن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى.
آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگى دنياست، و آنچه نزد خداست بهتر و پايدارتر است.
مقام معظم رهبرى در توضيح آيه شريفه خطاب به نمايندگان فرمود:
اين فرصتها، اين مسئوليتها، اين شأنها و موقعيتهايى كه گير من و شما مىآيد، … اگرهدف… همين شأن ظاهرى و برخوردارىهاى ظاهرى باشد… بدون شك سرمان كلاه رفته است؛چون ما در مقابل آنچه مىگيريم، چيزى مىدهيم. شما در طول مدت عمرتان هيچ چيز را يكجانبهنمىگيريد؛ چيزى مىگيريد، چيزى مىدهيد. آنچه مىگيريم همين چيزهايى است كه در طولزندگى گير ما مىآيد. از علم، از معنويت، از پول، از مقام، از جلوهگرى در چشم مردم،از محبوبيت و غير اينها آنچه مىدهيم از همه اينها مهمتر است و آن، عمر و زندگى ماست؛»انّ الاِنسانَ لفى خسر«. (عصر: 2) ما در مقابل همه دستاوردهاى خود، چيزى را داريم به طورمستمر و بىوقفه تحويل مىدهيم و آن، مدت مهلت و فرصت ما در اين دنياست؛ اين دارد تماممىشود. سرمايه اصلى دارد ذرّه ذرّه كم مىشود؛ مثل يخى كه انسان در دستش بگيرد و آب شود.اين سرمايه را بايد به سرمايه تبديل كنيم. شما در باب مسائل اقتصاد كلان كشور مىگوييدنفت استخراج شده سرمايه ملى است و نبايد آن را خرج خوراك روزمره بكنيم؛ بايد به يكسرمايه ماندگار تبديل كنيم. عين همين قضيه در مورد شخص من و شماست. يك سرمايه تجديدناشدنى – يعنى عمر – را داريم مىدهيم؛ بايد در مقابل آن يك سرمايه بگيريم تا براى ما بماند.اين جاه و جلال، اين محبوبيت، اين موقعيت سياسى و اين پول براى انسان نمىماند؛ آنچهمىماند، »ما عند اللَّه« است؛ اين »خيرٌ و ابقى« است؛ اين ماندنى است. [ديدار با نمايندگان دوره هفتم مجلس شوراى اسلامى، 1383 / 3 / 27.]
عرصههاى فرصت
فرصتهاى خوب همه جا هستند، از جمله در اطراف ما، تنها كافى است نگاهى به خود و اطرافخودمان بيندازيم و وقتى آنها را شناختيم با فرصتسوزى از دست ندهيم. در آموزههاى دينى،هاديان دلسوز الهى كه چون شمع خود را فداى امت كردند، به برخى از اين عرصهها اشارهكردند و به علت واضح بودن آنها، در حقيقت به ما هشدار داده و پرده غفلت را از جلوديدگانمان برداشتهاند. رسول خدا(ص) در سخنى دلنشين به اباذر چنين فرمود:
يا اَباذَر اِغتَنم خَمساً قَبل خَمسٍ، شَبابك قَبل هِرَمِكَ وَ صِحَّتكَ قَبل سُقمِكَ وَ غِناكَ قَبلَ فَقرِكَوَفِراغك قَبل شُغلِكَ وَ حَياتكَ قَبل مَوتِكَ. [طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 505.]
اى ابوذر پنج چيز را قبل از پنج چيز غنيمت شمار: جوانىات را قبل از پيرى، سلامتىات را قبلاز بيمارى، بىنيازىات را قبل از فقر و تنگدستى، فراغ بالت را قبل از گرفتارى و زندگىات راقبل از مردن.
در اين كلام به پنج عرصه جوانى، سلامتى، بىنيازى، فراغت و حيات اشاره شده است، وهر كس اين پنج عرصه را دريابد سرمايه زندگىاش را به تجارتى پرسود تبديل ساخته و به»ما عند اللَّه خير و ابقى« وصل شده است.
1. عرصه جوانى: انرژى جوانى اكسيرى است كه در يك برهه از عمر آدمى ظهور و بروزدارد. سنين بين دوران نوجوانى و كهنسالى، تقريباً از دوران بلوغ تا چهل سالگى. در اين دوره،بدنها پرانرژى و خستگىناپذير و آماده انجام هر كارى است و ذهن و قلبها با فراغت بال ونداشتن مشغله، پذيراى دريافت هر مطلبى است. دوره جوانى دوره حسّاسى است. عارفان،دانشمندان و ثروتمندان، غالباً از فرصتهاى جوانى خوب بهره گرفتهاند. دوره جوانىسكّوى پرش است به شرط آن كه جوان، به هر كس و هر مطلب و غريبهاى اعتماد نكند وافسار عقل و انديشه را به دست اسب چموش هوس نسپرد.
امير مؤمنان(ع) در نامهاش به امام حسن(ع) فرمود:
وَ اِنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالاَرضِ الْخاليَةِ ما أُلقِى فيها مِن شَىْءٍ قَبِلَتهُ. [نهجالبلاغه، نامه 31، بند 21، ص 522.]
همانا قلب جوان چونان زمين كاشته نشده، پذيراى هر بذرى است كه در آن پاشيده شود.
بهترين برهه دانشپژوهى، كار و تلاش، پاكدامنى و… همين دوران است. همچنان كه مقاممعظم رهبرى فرمود:
همه جوانان را به قدردانى از فرصت بىنظير جوانى و حفظ پاكدامنى و عفت و تلاش و كار دراين دوران بىنظير و درخشان عمر آدمى توصيه مىنمايم. [خطبههاى نماز جمعه، 68 / 7 / 28.]
قدرت كسب علم و دانشپژوهى، كه خود عرصه رهيافت به كمال و بندگى و قرب الهى است،بهترين گوهر گرانبهاى دوره جوانى به شمار مىرود.
امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) روايتى بيان مىكند كه جوانان را به دانشپژوهى فراخوانده وآنان را از بر باد دادن عمر در راه خوشگذرانى و بيهودهگرايى برحذر داشته است. فرمود:
اُغدُ عالِماً اَو مُتعلّماً وَ ايّاك اَن تَكونَ لاهِياً مُتلذّذاً. [مشكوة الانوار، ص 133.]
يا دانشمند باش و يا دانش پژوه! و بپرهيز از اينكه عمرت را در بيهودگى و خوشگذرانى سپرى كنى.
درياب كه ايام گل و صبح جوانى
چون برق كند جلوه و چون باد گريزد
2. دومين عرصههاى فرصتها كه پيامبر(ص) به آن سفارش فرمود، سلامتى است. سلامتىاز نعمتهاى بزرگ خداوند است. با قدرت سلامتى است كه آدمى مىتواند به كار و تلاش وعبوديت بپردازد. انسان بيمار كه قدر سلامتى را خوب مىداند، بيشتر در انديشه خلاصى ازبيمارى است، و چون ماهى كه از آب حيات بيرون افتاده، غبطه سلامتى را مىخورد.
3. بىنيازى و دارايى از ديگر عرصههاى قابل بهرهبردارى است. دستگيرى از مستمندان،نجات فقيران و مسكينان، يارى همنوعان، خدمات اجتماعى و… از انسانهاى با مكنت وثروتمند ساخته است، نه انسان فقير و تنگدست كه به نان شب خويش محتاج است.
4. فراغت بال و گرفتار مشاغل متعدد نشدن، بهترين عرصهاى است كه انسان مىتواند بابهرهگيرى از آن هم سرى به خود بزند و هم به جامعه، و با همنشينى اهل تجربه و سرد و گرمدنيا چشيده، چشمانداز آينده خود را در شكار فرصتها ترسيم كند.
امير مؤمنان(ع) فرمود: »با مردان آزموده و اهل تجربه همنشين باش، چه اينان متاعپرارج تجربههاى خويش را با گرانترين بها – يعنى فدا كردن عمر خويش – به دست آوردهاند وتو با ارزانترين قيمت به دست مىآورى.« [شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 335.]
5. سرمايه عمر و حيات بالاترين فرصت است كه نبايد بيهوده تلف شود. اين سرمايه بايدبه سرمايهاى جاودان تبديل گردد وگرنه خسران بزرگى نصيب صاحبش مىكند.
فرصت خدمترسانى نيز از عرصههايى است كه هميشه در دسترس نيست. گاه مديريتدر پستى، فرصت بسيار مناسبى براى خدمت به مردم فراهم مىآورد. اين فرصتهاى پيش آمدهرا نبايد به آسانى از دست داد.
روزى صفوان در محضر امام صادق(ع) بود. مرد گرفتارى از اهل كوفه وارد شد و شرح گرفتارىخود را داد. امام(ع) به صفوان فرمود: برخيز و مشكلش را حل كن. صفوان به دستور امام عمل كرد ومشكل او را برطرف نمود. وقتى به محضر امام رسيد، آن حضرت فرمود: اى صفوان! اين خدمت كهدر حق برادرت كردى، ثوابش در پيشگاه خدا از هفت طواف گرد خانه خدا بيشتر است. [شهيد مطهرى، داستان راستان، ص 203.]
امام صادق(ع) فرمود: از رسول خدا(ص) سؤال شد: چه كسى نزد خدا محبوبتر است؟فرمود: »اَنْفَعُ النّاسِ لِلنّاسِ؛ [اصول كافى، ج 2، ص 131.] آن كس كه نفعش بيشتر به مردم مىرسد.
عرصههاى ديگرى چون جهاد در راه خدا، جهاد فرهنگى، فرصتهاى عبادى، مالى و…وجود دارد كه از حوصله اين مقاله بيرون است.
شرايط بهرهگيرى از فرصتها
1. درخواست توفيق الهى: در زندگى همه ملتها و بلكه در زندگى هر انسان، فرصتهايى پيشمىآيد كه اگر توفيق خدا هم به كمك آن ملت و فرد بيايد، عقل و هوش او برانگيخته مىشود واز آن فرصتها بيشترين استفاده را مىبرد، امّا اگر خداوند توفيق ندهد، فرصتها از دستمىروند و غالباً هم به آسانى و به زودى تجديد نمىشوند. [بيانات آيةاللَّه خامنهاى در جمع مردم جهرم، 68/ 4 / 18.]
در دعا مىخوانيم: »اَللّهم اِنّى اَسأَلُكَ مُوجِباتِ رَحمَتِك؛ [مفاتيح الجنان، ص 37.] خدايا از تو درخواست دارمسببهاى رحمت خود را به من عطا كنى.«
نزول رحمت الهى بر بندهاى، موجب توفيق او در استفاده از فرصتها مىشود.
2. نظم و انضباط و تقسيم اوقات؛ نظم در زندگىِ انسان، توفيق استفاده بهينه از فرصتهارا جلب مىكند و به وقتها بركت مىبخشد. از اين رو امير مؤمنان(ع) »نظم« را در كنار تقوا قرارداده است:
اُوصيكما… بِتَقوى اللَّهِ وَ نَظمِ اَمرِكُم. [نهجالبلاغه، فيضالاسلام، ص 977.]
شما را به تقواى الهى و نظم امرتان سفارش مىكنم.
همچنان كه تقوا، نگهدار انسان در پرتگاههاى زندگى است، نظم در كارها نيز جلوگيراتلاف وقتها و فرصتسوزىهاست.
آدمهاى بىنظم، بسيارى از فرصتهاى ناب را از دست مىدهند. چون آشفته حالاند وافكارشان به مهرههاى از هم گسيختهاى مىماند كه هر كدام به سويى رفته و براى جمع كردنشانفرصت بسيارى لازم است. سخن امام على(ع) را كه فرمود: »فَاِذا انْقَطع النِّظامُ تَفَرَّقَ الخَزرُ.« [همان، ص 442.] )يعنى وقتى رشته از هم گسيخته شد، مهرهها پراكنده مىشوند) مىتوان به رشته و نظمموجود در بين افكار و اطلاعات ذهنى افراد منطبق كرد كه چون نظم لازم را به آنها ندهند،نمىتوانند انسجام پيدا كنند و پراكنده مىشوند.
نظم در زندگى همانند نخ تسبيح، فرصتها را در جاى خود قرار مىدهد، وقت مطالعه،وقت تفريح، وقت عبادت، وقت كار و تلاش و… همه سر جاى خود قرار گرفته است. از اين روامامان بزرگوار با ارائه راهكار تقسيم اوقات ما را راهنمايى كردهاند. امير مؤمنان(ع) فرمود:
مؤمن بايد شبانهروز خود را به سه قسم تقسيم كند؛ زمانى براى نيايش و عبادت پروردگار، وزمانى براى تأمين هزينه زندگى، و زمانى براى واداشتن نفس به لذتهايى كه حلال و مايهزيبايى است. [نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، حكمت 390، ص 724.]
آفات فرصتهاى طلايى
با توجه به حجم نوشتار، در اينجا تنها به چند آفت مهم فرصتها اشاره مىكنيم:
1. غفلت؛ غافل شدن از فرصتهاى گرانبها، خسارتهاى جبرانناپذيرى در بردارد و نتيجهآن پشيمانى است كه آن هم سودى ندارد. قرآن در مورد اين غافلان مىفرمايد:
… حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَاحَسْرَتَنَا عَلَى مَافَرَّطْنَا فِيهَا. (انعام: 31)
(آنان كه لقاى پروردگار را تكذيب كردند) تا هنگامى كه ناگهان قيامت به سراغشان بيايد؛مىگويند: اى افسوس بر ما كه درباره آن، كوتاهى كرديم. (مسلّماً اينان زيان ديدهاند.)
2. كسالت و تنبلى؛ تنبلى و كسالت نوعى بيمارى است كه موجب بسيارى از ناكامىها و برباد رفتن فرصتهاى خوب مىشود و به دين و دنيا ضرر مىزند. به فرموده امام باقر(ع):
از تنبلى و تنگ خلقى بپرهيز زيرا اين دو كليد همه زشتىهايند، انسان تنبل هيچ حقى را اداءنمىكند و كسى كه تنگ خلق و بىحال است بر هيچ حقى صبر نمىنمايد. [ايّاكَ وَالكسَل وَالضَّجر فَاِنّهما مِفتاحٌ كُلّ شَرٍّ، مَن كَسِلَ لَم يُؤدِّ حَقّاً وَ مَن ضَجَر لَم يَصبِر عَلى حَقٍّ.« تحفالعقول،ص206.]
3. تسويف؛ تسويف يعنى امروز و فردا كردن. مىگويد: حالا وقت هست، بعداً انجام مىدهيم. وهمين موضوع باعث از دست رفتن فرصتها مىشود و به قول معروف: »فى التأخير آفات…«.
خار در ديده فرصت مشكن
كار امروز به فردا مفكن
امام على(ع) در نامهاى به يكى از يارانش نوشت:
باقيمانده عمرت را درياب؛ و نگو: فردا و پس فردا! همانا پيشتر از تو كسانى كه هلاك شدندبدان سبب بود كه بر آرزوها و امروز و فردا كردنها ايستادند، تا ناگهان امر خدا فرا رسيد وآنان غافل بودند! [فَتَدارَكَ ما بَقى مِن عُمرِك وَ لا تَقُل غَداً وَ بَعد غَدٍ فَاِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكَ بِاقامَتِهم عَلى الاَمانِىّ وَالتَّسويف حَتّىاَتاهُم اَمرُ اللَّهِ بَغتَةً وَ هُم غافِلُونَ.« ميزان الحكمه، ج 4، ص 588.]
4. يأس و نااميدى؛ يأس، آتشى است كه بر خرمن آرزوها و فرصتها مىافتد. انسان نااميدبا اين تصور كه همه چيز از دست رفته، به هنگام روى آوردن فرصتها، خود را كنار مىكشد و تاآنجا پيش مىرود كه به شخص منزوى، بيمار، افسرده و بىارزش تبديل مىگردد. از اين روآموزههاى دينى يأس و نااميدى را در شمار گناهان كبيره آورده و سخت از آن پرهيز دادهاند:
وَلاَ تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ. (يوسف: 87)
و از رحمت خدا مأيوس نشويد؛ كه تنها گروه كافران از رحمت خدا مأيوس مىشوند.
امام على(ع) فرمود:
اَعظَمُ الْبَلاءِ اِنقِطاعُ الرَّجاءِ. [ميزان الحكمة، ج 10، ص 760.]
بزرگترين بلا، نااميدى است.
غفلت، تنبلى، تسويف و نااميدى از آفات و آسيبهاى عمدهاى هستند كه انسان را ازدستيابى به فرصتهاى خوب و طلايى بازمىدارند.
نتيجه آن كه در زندگى هر انسانى فرصتهاى فراوانى وجود دارد و گاه به گاه نيز پيش مىآيد،كه بايد با هوشيارى و تيزهوشى آنها را شكار كند. همچنين با شناسايى عرصهها و بهرهبردارىاز آنها و نيز برطرف كردن آفات و موانع، ميوه فرصتها را بچيند.
اِن لِرَبِّكُم فى اَيّام دَهْرِكم نَفَحاتٍ اَلا فَتَعَرَّضُوا لها. [بحارالانوار، ج 68، ص 221.]
بدانيد كه در روزهاى زندگىتان نسيمهايى از رحمت الهى وزيده مىشود، پس بهوش باشيد واز آنها بهره برگيريد!